ولایـت
چند نمونه از پرسش و پاسخ هایی که از محضر امام باقر (علیه السلام) درباره ولایت ذکر شده است بیان کنید.
ابوالجارود گوید: به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)! خوب می دانید که من چه اندازه به شما محبت دارم و به شما وابسته ام و عشق می ورزم.
فرمود: آری می دانم.
گفت: از شما پرسشی دارم. من مردی نابینا و گوشه گیرم و نمی توانم هر لحظه که خواستم به دیدن شما بیایم.
فرمود: نیازت را بگو.
گفت: به من بگویید که دین و آیینی که شما و خاندانت با آن خداوند را اطاعت می کنید، چه دینی است تا من هم آن گونه خدا را بپرستم و دین داری کنم؟
فرمود: سخن کوتاه گفتی، اما از مسئله بزرگی سؤال کردی. به خدا هم اینک دین خود و دین پدرانم را که با آن فرمان خدای تعالی می بریم، برای تو بیان می کنم که عبارت است از:
«شَهَادَةُ اَنْ لا اِلَهَ اِلاُّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ وَ الاِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِاللهِ، وَالْوِلَایَةُ لِوَلیِّنَا، وَالْبَراءَةِ مِنْ عَدُوِّنَا، وَالتَّسْلِیمُ لِاَمْرِنَا، وَانْتِظارُ قَائِمِنَا، وَالْاِجْتِهادُ وَالْوَرَعُ»[ الکافی، ج 2، ص 22.]؛ «گواهی دادن به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اعتراف به آنچه وی از نزد خداوند آورده و دوستی با دوستان و بیزاری جستن از دشمنان ما و تسلیم فرمان ما بودن و انتظار ظهور قائم داشتن و مجاهدت در راه خدا و پارسایی».
به شرط ولایت
مردی خدمت امام باقر(علیه السلام) رسید و درباره حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال کرد که ایشان فرموده: هر کس «لا اله الا الله» بگوید، به بهشت می رود.
ابوجعفر(علیه السلام) فرمود: این حدیث، حق است.
مرد برگشت و خواست برود. هنگام بیرون رفتن، امام(علیه السلام) امر کرد که او را برگردانند. سپس فرمود:
«یَا هَذَا! اِنَّ لِلَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ شُرُوطَاً، اَلاَ وَ اِنِّی مِنْ شُرُوطِها»[ بحارالانوار، ج 3، ص 13.]؛ «ای مرد! بی شک لا اله الا الله (و وارد بهشت شدن به واسطه آن) شرایط بسیاری دارد. بدان که از جمله آن شرایط، قبول ولایت من و تبعیت از من است».
جان پناه امت
ابو اسحاق سبیعی گوید: به حج رفته بودم. آنجا محمد بن علی(علیه السلام) را ملاقات کردم و از او درباره شأن نزول آیه (((ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا…)))[ فاطر (35)، آیه 32.] پرسیدم.
فرمود: هم مسلکان تو یعنی اهل کوفه در این باره چه می گویند؟
گفتم: می گویند در حق ایشان نازل شده است.
فرمود: اگر چنین است و اهل بهشت اند، پس چرا ترس و بیم دارند که مبادا گرفتار عذاب شوند؟
گفتم: نظر شما چیست؟
فرمود: ای ابواسحاق! این آیه تنها در شأن ما اهل بیت(علیهم السلام) است. پیش گیرندگان به خیرات علی بن ابیطالب و حسن و حسین و زین العابدین(علیهم السلام) اند. اما «مقتصد» که در آیه آمده، روزه داران و شب زنده داران را می گوید. اما «ظلم کنندگان به خویشتن» کسانی اند که توبه می کنند و مورد آمرزش قرار می گیرند.
«یَا اَبَا اِسْحَاق! بِنَا یَفُکُّ اللهُ عُیُوبَکُمْ، وَ بِنَا یَحِلُّ اللهُ رِبَاقَ الذُّلِّ عَنْ اَعْنَاقِکُمْ، وَ بِنَا یَغْفِرَ اللهُ ذُنُوبَکُمْ، وَ بِنَا یَفْتَحِ اللهَ، وَ بِنَا یَخْتِمُ، لا بِکُمْ، وَ نَحْنُ کَهْفُکُمْ کَاَصْحَابِ الْکَهْفِ، وَ نَحْنُ سَفِینَتُکُمْ کَسَفیِنَةِ نُوح، وَ نَحْنُ بَابُ حِطَّتِکُمْ کَبَابِ حِطَّةِ بَنِی اِسْرَائِیلَ»[ بحارالانوار، ج23، ص 218.]؛ «ای ابواسحاق! به واسطه ماست که خداوند عیوب شما را می پوشاند و بند ذلت و بردگی را از گردنتان می گشاید و گناهانتان را می بخشاید و کارها را آغاز می کند و به انجام می رساند. آری این همه به وسیله ماست و نه به دست شما. ما جان پناه شماییم همچون اصحاب کهف، ما کشتی نجات شماییم همچون کشتی نوح، ما درگاه بخشش و آمرزش شماییم همچون درگاه آمرزش بنی اسرائیل».
خداشناسی راستین
ابوحمزه ثمالی: امام باقر(علیه السلام) خطاب به من فرمود: تنها کسانی حقیقتاً خداوند را عبادت می کنند که او را می شناسند. اما آن که خدا ناشناس است، عبادتش توأم با ضلالت و گمراهی است.
گفتم: فدایت شوم! شناخت خداوند به چیست؟
فرمود:
«تَصْدِیقُ اللهِ عَزّ وَ جَلُّ وَ تَصْدِیقُ رَسُولِهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) وَ مُوالاةُ عَلِیٍّ(علیه السلام) وَ الاِئتِمَامُ بِهِ وَ بِاَئِمَّةِ الْهُدَی وَالْبَرَاءَةُ اِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَکَذا یُعْرَفُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ»[ بحارالانوار، ج23، ص 218.]؛ «شناخت حقیقی عبارت است از تصدیق خداوند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و پذیرفتن ولایت علی(علیه السلام) و دیگر امامان هدایت و بیزاری جستن در پیشگاه خداوند از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام). آری، خداوند متعال این گونه شناخته می شود».
سه رکن ایمان
فضیل بن یسار: ابوجعفر(علیه السلام) فرمود: هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نائل نمی شود مگر اینکه این سه ویژگی در او باشد: مرگ را از زندگی، تنگدستی را از توانگری و بیماری را از تندرستی دوست تر بدارد.
گفتیم: چه کسی این سه خصلت را داراست؟
فرمود: همه شما.
«اَیُّمَا اَحَبَّ اِلَی اَحَدِکَمْ یَمُوتُ فِی حُبِّنَا اَوْ یَعِیشَ مِنْ بُغْضِنَا»؛ «شما کدام یک از این دو حالت را بیشتر دوست می دارید: مردن در راه محبت ما یا زیستن توأم با دشمنی ما را؟»
گفتم: به خدا، مردن در راه محبت شما نزد ما محبوب تر است.
فرمود: تنگدستی و توانگری، و بیماری و تندرستی نیز چنین است (و با وجود محبت ما، فقر و نداری را بر بی نیازی، و بیماری را بر سلامتی ترجیح می دهید).
گفتم: به خدا، آری.[ معانی الاخبار، ص 189.]
صفات شیعه
ابواسماعیل: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: فدایت شوم! در میان ما، شیعیان بسیارند.
فرمود:
«فَهَلْ یَعْطِفُ الْغَنَیُّ عَلَی الْفَقِیِرِ، وَ هَلْ یَتَجاوَزُ الْمُحْسِنُ عَنِ الْمُسیءِ، وَ یَتَواسَوْنَ»؛ «آیا توانگران به فقیران توجه می کنند، آیا نیکان از بدی کردنِ بدان درمی گذرند و به یکدیگر یاری و احسان می رسانند».
گفتم: نه.
فرمود: در این صورت، اینها شیعه نیستند. شیعه کسی است که چنین رفتارهایی داشته باشد.[ الکافی، ج 2، ص 173.]
حق امام و رعیّت
ابوحمزه ثمالی: از امام باقر(علیه السلام) پرسیدم: حق امام بر مردمان چیست؟ فرمود: این است که سخنش را بشنوند و فرمانش ببرند.
گفتم: ایشان بر امام چه حقی دارند؟
فرمود:
«یَقْسِمَ بَیْنَهُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ یَعْدِلَ فِی الرَّعِیَّةِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فِی النَّاسِ فَلَا یُبَالِی مَنْ أَخَذَ هَاهُنَا وَ هَاهُنَا»[ بحارالانوار، ج 27، ص 244.]؛ «اموال را بین مردم به مساوات تقسیم نماید و با رعیت به دادگری رفتار کند. پس هرگاه چنین کند، دیگر برایش مهم نیست که عده ای ناراضی باشند و این سو و آن سو روند».
بدعت، دشمنی با اهل بیت(علیهم السلام)
ابوحمزه: از ابوجعفر(علیه السلام) پرسیدم: کمترین مرتبه دشمنی با اهل بیت(علیهم السلام) چیست؟
فرمود:
«أَنْ یَبْتَدِعَ الرَّجُلُ شَیْئاً فَیُحِبَّ عَلَیْهِ وَ یُبْغِضَ عَلَیْهِ»[ بحارالانوار، ج 2، ص 204.]؛ «اینکه شخص بدعتی در دین ایجاد کند و آن را ملاک دوستی و دشمنی قرار دهد».
نه افراط و نه تفریط
عمرو بن خالد: روزی امام باقر(علیه السلام) خطاب به شیعیان فرمود: ای جماعت شیعه؛ هوادارن آل محمد! بکوشید تکیه گاه میانه (و به دور از افراط و تفریط) باشید تا آن که در حق ما غلوّ و زیاده روی کرده به شما برگردد و آن که کوتاهی کرده و جا مانده به شما ملحق شود.
مردی از انصار به نام سعد سؤال کرد: فدایت شوم! غالی و زیاده گو کیست؟
فرمود:
«قَوْمٌ یَقُولُونَ فِینَا مَا لَا نَقُولُهُ فِی أَنْفُسِنَا فَلَیْسَ أُولَئِکَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُم »؛ «کسانی اند که درباره ما چیزهایی می گویند که ما درباره خود نگفته ایم. آنها از ما نیستند و ما از آنها نیستیم».
گفت: جا مانده چه کسی است؟
فرمود: کسی که جویای خیر و حق است و بنده مؤمنی او را به آن خیر می رساند و بر این حق جویی پاداش داده می شود.
حضرت(علیه السلام) رو به ما کرد و فرمود:
«به خدا ما هیچ ضمانتی از سوی خداوند نداریم و میان ماه و او هیچ قرابتی نیست و حجتی بر ا و نداریم و جز با اطاعت به او تقرب نمی توانیم جست. از شما هر کس مطیع خداوند باشد، ولایت ما به او سود می رساند و هر کس نافرمانی خدا کند، از ولایت ما بهره ای نبرد. مبادا فریفته شوید! مبادا فریفته شوید!»[ الکافی، ج 2، ص 75.]
این اندوه ناخوانده
جابر جعفی: روزی در خدمت امام باقر(علیه السلام) احساس گرفتگی و اندوه کردم. گفتم: فدایت شوم! گاه بی آنکه مصیبتی به من رسیده باشد و یا پیش آمدی کند، غصه دار می شوم چندان که خانواده ام آثار آن را در چهره ام تشخیص می دهند. علت این امر چیست؟
فرمود: آری جابر. خداوند مؤمنان را از خاک بهشت آفریده و از نسیم روح خود در وجود آنها دمیده است.
«فَلِذَلِکَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ، فَإِذَا أَصَابَ رُوحاً مِنْ تِلْکَ الْأَرْوَاحِ فِی بَلَدٍ مِنَ الْبُلْدَانِ حُزْنٌ حَزِنَتْ هَذِهِ لِأَنَّهَا مِنْهَا»؛ «از این رو، مؤمنان برادران تنی یکدیگرند و هرگاه یکی از آنها در سرزمینی دچار اندوه شود، دیگری نیز محزون می گردد. چرا که او یکی از آنهاست»[ الکافی، ج 2، ص 166.].
ولایـت