آثار مادی و معنوی اخلاص
اثار اخلاص در زندگی فردی و اجتماعی چیست ؟
الف. آثار مادی و دنیوى
روابط خوب اجتماعى
افراد خوشباطن و خوش نیّت، در دلها جا دارند و حتى اگر خلافى انجام دهند، به خاطر صفا و حسن نیّت، مردم دوستشان خواهند داشت و زندگیشان با تلخ کامی روبرو نمیشود. على (ع) فرمودند: «مَنْ حَسُنَت نِیَّتُهُ کَثُرَتْ مَثُوبَتُهُ وَ طابَتْ عیشَتُهُ وجَعَتْ مَودَّته؛ هر که داراى حسن نیّت باشد، موقعیت او بیشتر و زندگیاش پاکتر میشود و دوستى با او لازم است».
و بر عکس، اگر نیّتها ناسالم و شوم باشد، عوارض آن دامنگیر خود فرد میشود و غیر از عقوبتهای اخروى، بلاهاى اجتماعى هم در پى دارد. در حدیث دیگری آن حضرت فرمودند: «اِذا فَسَدَتِ النِیَّه وَقَعَتِ الْبَلِیَّهُ؛ هر گاه نیّت، خراب شود، بلا فرود میآید».
بهبود وضع اقتصادى
افراد خوش قلب و خیرخواه و مخلص، حتى در امور اقتصادى و کسب و کار نیز موفقترند و خلوصشان پشتوانه حیثیت اجتماعى و جلب مشترى و اعتماد مردم به دادوستد با آنان خواهد بود. شاید این کلام علوى، به این مسئله مربوط باشد که فرمود: «رِزْقُ الْمَرءِ عَلى قَدْرِ نِیَّتِهِ؛ رزق هر کس به اندازه نیّت اوست».
محبوبیت و شهرت نزد مردم
اگر کسی برای خدا و در نهان کار نیکی را انجام دهد، خداوند در دنیا ذکر خیر او را بر زبان ها جاری خواهد ساخت، چنانکه در حدیث قدسی آمده: «عَلَیْکَ سَتْرُهُ وَ عَلَیَّ إظْهارُهُ؛ تو وظیفه داری کار نیک خود را از مردم پنهان داری و بر من است که آن را اظهار کنم».
مدیریت صحیح جامعه
روحیه خیرخواهى خالصانه، قویترین اهرم ایجاد عدالت است. اگر حسن نیّت و خلوص در مسئولان اجتماعى باشد، کارها بهتر انجام شده و عدالت، بهتر اجرا میشود. على (ع) به مالک اشتر میفرماید: «اِسْتَعِنْ عَلَى الْعَدْلِ بِحُسنِ النِیَّه فى الرَّعیَّه؛ به وسیله حسن نیّت به مردم، براى اجراى عدالت اجتماعى کمک بگیر».
ب. آثار معنوی و اخروی
عامل حکمت افزایی
اخلاص، دانشگاهى است که فارغالتحصیلان آن در مدّت چهل روز، به مدارج عالى حکمت میرسند و در سایه اخلاص، به حدّى از بصیرت و یقین میرسند که فوق تصوّر است.
در حدیث، از رسول خدا (ص) نقل شده: «مَنْ اَخلْصَ لِلّهِ اربعینَ صَباحاً ظَهَرتْ یَنابیعُ الحِکمه مِنْ قَلْبهِ عَلى لِسانهِ؛ هر کس چهل شبانهروز تمام کارهایش براى خدا باشد، (چنان آماده لطف مخصوص الهى میشود که) چشمههای حکمت از دلش بر زبانش جارى میشود».
شایستگی معرفت خدا
خداوند از هرآنچه کافران یا مطلق انسانها او را بدان وصف میکنند، منزّه است و فقط بندگان مخلَص الهی میتوانند او را آنگونه که شایسته است، وصف کنند: «سُبحنَ اللَّهِ عَمّا یَصِفون الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین خدا از آنچه او را به آن توصیف میکنند، منزّه است؛ مگر بندگان خالص شده خدا» (که او را به آنچه توصیف میکنند شایسته مقام قدس اوست).
موفقیت در زندگی و سلوک دینی
عامل اصلی موفقیت در زندگی سالک اعم از موفقیتهای مادی و معنوی، اخلاص ورزی اوست. کما اینکه افراد ریاکار و مشرک هرگز در زندگی و سلوک خود به موفقیتی دست نخواهند یافت.
از روایات و همچنین تجربه انسانی استفاده میشود که سالک و انسان مؤمن تنها با اخلاص در عمل و عبودیت است که به تمامی آمال و آرزوهای مادی و معنوی خود دست مییابد. «مَنْ اَخْلَصَ بَلَغَ الامال؛ هر که فقط براى خدا کار کند، به خواستهها میرسد».
قرآن موفقیت سلوکی را در سایه اخلاص میداند و میفرماید: «وَالَّذِینَ جَهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا؛ هر که در راه خدا خالصانه تلاش کند، خداوند هم راههای خودش را به او مینمایاند».
سلامت قلب معنوی
یکی از ثمرات گرانبهای اخلاص ورزی در بندگی خدا و اعمال خیر، درمان بیماریهای اخلاقی و درونی و وصول به سلامت قلب معنوی است. آنچه برای خدای متعال در قیامت ارزش دارد، سلامت قلب بنده است. یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ؛ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛ آن روزی که مال و فرزندان (هیچ به حال انسان) سود نبخشند؛ مگر آن کس که با دل با اخلاص پاک (از شرک و ریب و ریا) به درگاه خدا آید.
قلب زر اندود؛ نستانند در بازار حشر
خالصی باید که از آتش برون آید سلیم
امام صادق (ع) فرمودند: «القَلبُ السَّلیم، الّذی یَلقی ربَّهُ و لَیسَ فیهِ احدٌ سِواه؛ قلب سلیم و سالم را کسی دارا است که در وقت ملاقات پروردگار خود، احدی به غیر از او در آن نباشد».
موفقیت در ترک گناه
از جمله شئون اهل اخلاص، وصول به نوعی علم و یقین است که خداوند به وسیله آن ایشان را هرگونه بدی و زشتی دور میکند؛ ازاینرو ایشان مرتکب معصیت نشده، حتّی قصد گناهی نیز نمیکنند و این همان عصمت الهی است؛ چنانکه خداوند، حضرت یوسف (ع) را از آلوده شدن به گناه و قصد آن حفظ کرد: و هَمَّ بِها لَولا ان رَءا بُرهنَ رَبّهِ کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ و الفَحشاءَ انَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصین؛ -آن زن باز در وصل او اصرار و اهتمام کرد – و یوسف هم اگر لطف خاص خدا و برهان روشن حق را ندیده بود (به میل طبیعی) در وصل آن زن اهتمام کردی، ولی ما این چنین کردیم تا قصد بد و عمل زشت را از او بگردانیم که همانا او از بندگان برگزیده ما بود.
زهد و بیرغبتی به دنیا
انسانهای خالص تمایلی به لذتهای دنیوی ندارند و نسبت به آمال و آرزوهای دنیوی همچون مال و مقام و شهرت بیرغبتاند و در دنیا فقر و ساده زیستی و سختی در معیشت را خود انتخاب میکنند تا در آخرت از رضایت و محبت الهی و بهشت جاودان و لقای حق بهرهمند گردند.
امیر مؤمنان (ع) درباره زهد حضرت عیسی (ع) میفرماید: بالش او سنگ بود و لباس زبر و خشن میپوشید و نان خشک میخورد، خورش او گرسنگی و چراغ شب او، ماه و سایبان زمستانش، شرق و غرب زمین بود (صبحها در جانب مغرب و عصرها در جانب مشرق بر روی آفتاب قرار میگرفت) و میوه و گلهای او آن بود که در زمین برای چهار پایان میروئید، نه زنی داشت که او را به خود مشغول دارد و نه فرزندی که او را اندوهگین سازد و نه ثروتی که توجهش را به خود جلب کند و نه طمعی داشت که او را خوار سازد. مرکب او دو پایش و خدمتکار او دو دستش بود.
قول حضرت اشاره به روایتی از حضرت عیسی (ع) است که در آن فرمودند: «خادِمی یَدایَ و دابَّتی رِجلای و فِراشی الأرضُ وسادی الحَجَرُ و دِفئی فی الشِّتاءِ مَشارِقُ الأرضِ، أبِیتُ و لَیسَ لِی شیءٌ و اُصبِحُ و لَیسَ لِی شیءٌ و لَیسَ على وَجهِ الأرضِ أحَدٌ أغنى مِنّی؛ خدمتکار من دو دست من است و مَرکبم دو پاى من و بسترم زمین و بالشم سنگ و گرما بخشم در زمستان آفتابگیرها، شبم را با تهیدستى به سر میبرم و روزم را با نادارى سپرى میکنم و بااینحال در روى زمین احدى توانگرتر و بینیازتر از من وجود ندارد».
البته اشتباه نشود، زهد به نداشتن نیست، به دل نبستن است. روزی گدایی به دیدن درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طنابهایش به گل میخهای طلایی گره خوردهاند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریفهای زیادی از زهد وارستگی شما شنیدهام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملاً سرخورده شدم.
درویش خندهای کرد و گفت: من آمادهام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم. با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپاییهایش را به پا کند، بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشتهام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفاً کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم. درویش خندید و گفت: دوست من، گل میخهای طلای چادر من در زمین فرو رفتهاند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب میکند! در دنیا بودن، وابستگی نیست، وابستگی، حضور دنیا در ذهن است، وقتی دنیا در ذهن ناپدید میشود، زهد و وارستگی جانشین میشود.
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
رضا بداده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو به اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار دامادست
آزادگی و وارستگی
اخلاص در عبودیت و بندگی خدا، آدمی را از هر اسارت مادی و معنوی دیگر آزاد و رها میسازد. تا هنگامی که سالک به حریت و آزادگی درونی و وارستگی از نفس و رهایی از اسارت دنیا و شیطان نرسیده، در بندگی خداوند و حتی در اخلاق و روابط اجتماعی و سایر رفتارهای سلوکی، موفقیتی به دست نخواهد آورد؛ بنابراین تمام موفقیت سالک در حرکتهای بعدی خود، اعم از عبادی یا اخلاقی و عرفانی، مرهون اخلاص او خواهد بود.
علی (ع) در روایتی به همین مضمون اشاره میکند و میفرماید: «غَایَةُ اَلْإِخْلاَصِ اَلْخَلاَصُ برترین درجه اخلاص، خلاص شدن – از اسارت نفس و دنیا و شیطان – است».
اخلاص واقعی آن است که انسان از هرچه رنگ تعلّق و تعین پذیرد آزاد شود و در بند و برده تعلقات و تعینات نباشد و تنها به خدا بپردازد و بندگی خدا کند نه بندگی هواهای نفسانی، مال و ثروت و مقام و مانند آنها.
ازاینرو خداوند در تفسیر روشن از بندگی خدا و آزادی و آزادگی واقعی در سوره ذاریات میفرماید: فَفِرُّوا إِلَى اللهِ؛ پس به سوی خدا بگریزید؛ یعنی رهایی از هر چیزی و گریز از آن به سوی خدا عین آزادگی و رهایی و حریت است.
در این آیه خداوند فقط غایت و مقصد و مقصود را مشخص میکند که همان الله است، ولی اینکه از چه چیزی باید به سوی خداوند فرار کرد را مشخص نمیسازد؛ زیرا هر چه رنگ تعلق و تعین پذیرد عامل بندگی و بردگی بشر است، خواه به نام آزادی هواهای نفسانی باشد یا پیمانهای اجتماعی، یا سنتها و قوانین حاکم، یا مادیات و دیگر عناوین اعتباری؛ زیرا همه آنها زنجیرهایی است که دست و پای آدمی را میبندد و او را از آزادی و حریت واقعی دور میکند و برده و بنده تعلق و تعین میسازد.
حریت و خالص شدن از تعلقات نفسانی و دنیوی، اساس اخلاق الهی و عرفان اسلامی به شمار میرود. تا انسان خویش را از دلبستگیها و خواهشهای نفسانی و شیطانی آزاد نکند و از دنیا وارسته نشود، راه بندگی و عرفان به رویش گشوده نخواهد شد.
از جمله مهمترین و درخشندهترین وصایاى امام علی (ع) که سزاوار است با آب طلا نوشته شود و همواره نصب العین باشد. این است که فرمودند: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً؛ برده دیگرى مباش، خداوند تو را آزاد آفریده است».
آرى خداوند انسان را آزاد آفریده و نباید این آزادى و آزادگى را با هیچ بهاى مادى معاوضه کند، حتى گاه باید با زندگى محدود و مشقتبار مادى بسازد و تن به بردگى این و آن ندهد.
صفای باطن و نورانیت ظاهر
یکی از نتایج اخلاص ورزی، نورانیت و صفای باطن و بلکه جمال ظاهری است. دلیل این تأثیرگذاری حرکت در مسیر جذب خوبیها و کمالات و معنویات و تخلیه از بدیها است که باعث میشود، منشأ تاریکیها از روح و قلب سالک خارج شود و اثر خوبیها و نورانیت اعمال و عبادات در قلب و چهره او نمایان گردد.
با کمی دقت درمییابید که تمامکارهای سالک در جهت خالصسازی، اعم از تزکیه و پاکسازی درون از تاریکیها و علمآموزی که خودش نور محض است (العلم نور) و تخلق به صفات و ملکات نیک اخلاقی و انجام اعمال عبادی واجب و مستحب، همگی خاصیت نور افزایی و حیاتبخشی معنوی دارند و در روایات و آیات به وفور به این اثر اشاره شده است.
برعکس، ریا و ناخالصی و گناه، نورانیت دل و چهره انسان را از بین میبرد. در روایت آمده که گناه نقطه تاریکی در قلب انسان ایجاد میکند که اگر با توبه پاکسازی نشود، بزرگ میشود و تمام قلب و روح انسان را تاریک و ظلمانی میکند.
لذا افراد گناهکار و بهخصوص اهل قمار و حرامخواری و ربا، علاوه بر اینکه باطنشان ظلمانی و آلوده است، تاریکی باطنی آنها در ظاهر ایشان نیز نمود پیدا میکند و افرادی بهغایت زشت و نفرتآور هستند.
البته هدف سالک، نورانی شدن صورت نیست، اما نورانی شدن صورت نیز یکی از نتایج طبیعی و قهری خلوص عمل و عبادت است. بزرگان ما چهرههای نورانی و معنوی داشتند و اعمالشان خالص بود و چهره نورانی آنان نتیجه طبیعی رفتارشان است.
در معارف دینی بر تأثیرگذاری اعمال و عبادات خالص برای خدا، بر زیبایی چهره تأکید شده، مثلاً گفتهشده که افراد نماز شب خوان زیباتر از دیگران هستند، در حقیقت این زیبایی نوعی زیبایی معنوی و روحی و همان نورانیتی است که در قیافه ظاهری ایشان نیز نمود مییابد.
بصیرت و صفای باطن
ارتباط خالصانه انسان باخدا، نورانیّت ضمیر و صفاى باطن و بصیرتى به همراه دارد که انسان را در پیچ و خمهاى زندگى و بنبستها و مشکلات، هدایت میکند. على (ع) میفرماید: «عِنْدَ تحقیق الاِخلاصِ تَسْتَنَیرُ البَصائِر؛ هرگاه خلوص در دل آید، نورانیّت و بینش به همراه آن میآید».
این همان فرقان است که قرآن کریم، آن را از نتایج تقوا میشمارد و نیز میفرماید: یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ اگر تقوا داشته باشید، خداوند براى شما نورى قرار میدهد که با آن، راه خود را میروید.
سلامت نفس و روحیه قوی
نیتهای قوى و انگیزههای خوب، حتى از بدنهای ناتوان هم کارهاى مهمّ به ظهور میرساند. اگر انگیزه، نیرومند و الهى باشد، نه خستگى در کار است، نه نومیدى و نه دلسردى. به همین جهت، در هیچ یک از اولیاء خدا، خودباختگى و ضعف اعصاب، حتى در پیرى دیده نمیشود؛ چراکه دل و جانشان با نیتهای خالص الهى سرشار است و از او مدد میگیرند و در برابر همه مشکلات و بحرانها و دشمنها و قدرتها میایستند. نمونهاش، امام امّت (قدس سرّه) که دلى آرام به یاد خدا داشت و ابرقدرتها را به زانو درآورد.
امام حسین (ع) روز عاشورا، که با آن همه داغها و شهادتها روبرو بود و اسارت خانواده خویش را پیشبینی میکرد، هر چه تنهاتر میشد و یارانش به شهادت میرسیدند، خودش چهرهای برافروختهتر از عشق مییافت و به خداوند تکیه داشت و میفرمود: «هَوَنَ عَلّى انّه بعَینِ اللّهِ؛ آنچه این شداید را بر من آسان میکند آن است که میبینم همه در محضر خداوند است و او میبیند و شاهد است».
على (ع) در این زمینه فرمودند: «ما ضَعُفَ بَدنٌ عمّا قَوِیت عَلَیْهِ النِیّه؛ وقتى نیّت بر چیزى، قوى و استوار باشد، بدن احساس ضعف نمیکند».
ایمنی از اغوای شیطان
ابلیس، باطل یا گناهان را برای انسانها زینت میدهد تا آنها را گمراه سازد؛ ولی ازآنجاکه قلوب اهل اخلاص بهطور کامل برای خدا خالص شده و جز او کسی در آن راه ندارد، ابلیس نمیتواند آنها را گمراه کند؛ در قرآن کریم از قول شیطان آمده: قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاغویَنَّهُم اجمَعین؛ الّا عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین شیطان گفت: به عزت و جلال تو قسم که خلق را تمام گمراه خواهم کرد. مگر خاصان از بندگانت را که دل از غیر بریدند و برای تو خالص شدند.
نجات از هلاکت دنیوی و اخروی
از آیات قرآن استفاده میشود که خداوند، مشرکان و گمراهان امتهای پیشین را نابود کرده و در حین نزول عذاب مخلَصین را رهایندِ است. فَانظُر کَیفَ کانَ عقِبَةُ المُنذَرین الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین؛
(همه را تکذیب کردند) پس بنگر تا عاقبت کار آن امتهای بیم داده شده (گمراه) به چه (سختی و هلاکت) انجامید. جز بندگان پاک برگزیده خدا (همه هلاک شدند).
چنانکه در آخرت نیز آنگاه که تکذیب کنندگان برای حضور در عذاب برانگیخته میشوند، مخلَصین را احضار نمیکند. فَکَذَّبوهُ فَانَّهُم لَمُحضَرون الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین؛ قوم الیاس (رسالت) او را تکذیب کردند، بدین سبب (برای انتقام و عذاب به محشر) احضار میشوند. (و همه هلاک شوند) جز بندگان پاک و برگزیده خدا.
شایستگی لقاءالله
لقای پروردگار که غایت طالبان و مقصود عارفان است، معلول اخلاص است. همچنان خداوند خود میفرماید: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا؛ هر که آرزوی ملاقات پروردگار خود را داشته باشد، پس باید عمل صالح به جا آورد و در عبادت پروردگار خود، احدی را شریک نسازد.
دخول بهشت
عامل اصلی دخول فرد مؤمن به بهشت، اخلاص او است، نه صرف اعمال خیر؛ چراکه عمل خیر و نیکو بدون نیت خالصانه ارزش دینی ندارد و بهشت زا نخواهد بود. پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «مَنْ قالَ «لااله الاّ الله» مخلصان دَخَلَ الجَنَّةَ وَ اِخلاصُهُ بِها أَن تَحجُزَهُ «لا اله الاّ الله» عَمّا حَرَّمَ اللهُ عزّوجلّ؛ هر کس از روی اخلاص کلمة طیبة «لا اله الاالله» را بگوید داخل بهشت میگردد و اخلاص او در این است که کلمة «لا اله الا الله» او را از ارتکاب آنچه خدای متعال حرام کرده باز بدارد».
رزق خاص بهشتی
همچنین گرچه جزای انسانها در آخرت، نفس عمل آنان است، مخلَصین از این قاعده مستثنا هستند و برای آنها، بالاتر از جزای عملشان، رزقی معلوم است.
مقصود از رزق معلوم، رزقی خاص و جدا از رزق دیگران و بالاتر از آنها است؛ و ما تُجزَونَ الّا ما کُنتُم تَعمَلون الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین اولکَ لَهُم رِزقٌمَعلوم؛ و جز به کردارتان مجازات نمیشوید. (امروز همه مسئولاند) جز بندگان پاک برگزیده خدا. آنان را (در بهشت ابد) روزی جسمانی و روحانی (بیحساب) معیّن است.
آثار مادی و معنوی اخلاص