دلایل منفور بودن رضا شاه
آیا رضاخان بعلت مخالف با روحانیون منفور جلوه داده میشود؟
منفور بودن رضاخان و خاندان پهلوی، دلایل متعددی همانند ابعاد شخصیتی و خصوصیات فردی، عملکردی و اقدامات مخرب ضد ملی، ضد مذهبی و … دارد. تاریخ ایران همواره حقایق بزرگی را بیرحمانه در زیر لایههای عوامگرایی و عوامفریبی مدفون کرده است که دورهی رضاشاه پهلوی نیز یکی از همان دورههای تدفین حقایق است. اینکه چه کسانی و با چه اهدافی و چگونه، هم در روزگار پهلوی و هم تا به امروز، فریبهای تاریخی بزرگ این دوره را با تیزبینی ترویج میکنند، بحث مهمی است. جریانی که علاوه بر تاریخنویسان سلطنتطلب و برخی تاریخگویان داخلی ظاهراً مستقل، با رشد شبکههای ماهوارهای، شتاب بیشتری گرفته و با برجسته کردن بعضی خدمات صورتگرفته در عصر رضاشاه، همچون ساخت راهآهن سراسری، پل ورسک، ایجاد ارتش مدرن و… به تطهیر عصر سیاه پهلوی میپردازد.(1)
رضاشاه طبق این روایتهای انگلیسی، فردی دموکرات، آزادیخواه، روشنفکر و متجدد، طرفدار مذهب، مدیر بسیار لایق، معمار ایران نوین، ضدبیگانه مخصوصاً شدیداً ضدانگلیسی، طرفدار حقوق زنان، وطنپرست واقعی و در یک کلام یک منجی و فردی که کوچکترین نقطهی منفیای در سرتاسر عمر خود ندارد، معرفی میشود. اما عصر پهلوی، بیش از آنکه با چنین عباراتی قابل وصف باشد، با کلیدواژههایی چون پزشک احمدی، قتل خاموش بیش از 200 شاعر و نویسنده بنام ایرانی، قتل خاموش فداکارترین فرزندان این آبوخاک، تقدیم بحرین و 32 جزیرهی بینظیر آن به انگلیس آن هم در صلح کامل و تقدیم بخشهای استراتژیکی از هامون و آرارات و بخشی از زرخیزترین نواحی ایران، همراه است. حکومتی که نه در دموکراسی و آزادیهای سیاسی و نه حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور و نه ارتقای رفاه عمومی، نه تنها خدمتی نکرده که حتی از شاهان عقبماندهی قاجار نیز پسرفتهتر بوده است.
هر چند بررسی دلایل متعدد منفور بودن رضاخان و خاندان پهلوی نیازمند مراجعه و مطالعه منابع مستند و معتبر تاریخی است، در ادامه تلاش می شود بخش هایی از سیاستها و عملکرد رضاشاه در قبال آزادیخواهان و روشنفکرمسلکان، نخبگان و منتقدان و جنبشهای مردمی ارائه شود.
پس از کودتای انگلیسی اسفند 1299، سلسلهای از ترورها و آشوبهای هدفمند و برنامهریزیشده طراحی شد که تا پایان عصر رضاشاهی و پس از آن، در دوران حکومت پهلوی دوم ادامه یافت.
سرکوب و کشتارهای دستهجمعی
سردار سپه در این هنگام، به تجدید نفوذ و قدرت حاکمان محلی اقدام نمود و شماری از آنان را به مرکز جلب کرد یا از میان برداشت تا در آینده، نیروی مخالفی در داخل کشور نداشته باشد. سرکوبهای وحشیانهی قیامهای مردمی، بخش مهمی از تاریخ دوران سردارسپهی رضاخان است که همگی با کمک انگلیسیها و برای تحقق اهداف آنها صورت پذیرفت. سرکوب قیام کلنل پسیان در خراسان، قیام خیابانی در تبریز و همچنین نهضت ضدانگلیسی جنگل به رهبری میرزا کوچکخان، بهواسطهی برخورداری از نیروی ارتش وابستهی رضاخانی میسر شد. ارتشی تا بن دندان وابسته به بیگانگان و عامل زور و اجحاف به عموم مردم که علیرغم سالها هزینه و تبلیغات و رعبافکنی، بیست سال بعد از این در جنگ جهانی دوم، حتی 24 ساعت نتوانست در برابر قشون متفقین مقاومت کند.
قلعوقمع عشایر ایران که یکی از مهمترین ارکان مبارزه با بیگانگان در طول تاریخ در کشور بودهاند، از دیگر اقدامات سرکوبگرانه و رعبانگیز رضاخان بوده است. ایلات در طول تاریخ اثبات کردهاند که پاسداران واقعی مرزوبوم ایران بودهاند. سلحشورانی که در تاریخ معاصر ایران، بدون چشمداشت از حکومتهای مرکزی، در جنوب کشور بارها با بیگانگان علیالخصوص انگلیسیها جنگیدهاند و دارای چنان قدرتی بودند که انگلیسیها از آنان به شدت بیم و وحشت داشتند.
رضاخان در دوران سلطنت خود، براساس مأموریتی که داشت، تلاش فراوانی کرد تا در راستای تأمین منافع و مطامع اربابان قدرت خود حرکت کند. از همین رو، علاوه بر سیاست تخته قاپو کردن (یکجانشینی اجباری) و خلع سلاح عشایر، به کشتار دستهجمعی عشایر و قتل و ترور سران ایلیاتی بهویژه بختیاریها و قشقاییها پرداخت. قتل 25 تن از دلیرترین سران قشقایی و بویراحمدی و ممسنی از این جملهاند. روایت رفتارهای غیرانسانی و کشتارهای وحشیانهی ارتش خشن و بیرحم رضاخانی در برخورد با عشایر، روایتی بسیار تلخ و دردآور است.
رضاشاه طبق این روایتهای انگلیسی، فردی دموکرات، آزادیخواه، روشنفکر و متجدد، طرفدار مذهب، مدیر بسیار لایق، معمار ایران نوین، ضدبیگانه مخصوصاً شدیداً ضدانگلیسی، طرفدار حقوق زنان، وطنپرست واقعی و در یک کلام، یک منجی و فردی که کوچکترین نقطهی منفی در سرتاسر عمر خود ندارد، معرفی میشود.
قتل عام و مجروح شدن بیش از 1500 تن از مردم عادی مشهد در مسجد گوهرشاد به جرم اعتراض به بخشنامهی اجباری شدن کلاهفرنگی برای ایرانیان (کلاهشاپوی فرانسوی)(2) و اقدامات ضداسلامی رضاشاه علیه حجاب (شش ماه پیش از کشف حجاب رسمی)، از دیگر صحنههای غمانگیز و دردآور تاریخ عصر پهلوی اول است. رعبافکنی و وحشتآفرینی مأموران رضاخان در اجرای قانون کشف حجاب و ممنوعیت عزاداری سالار شهیدان در ماه محرم و صفر نیز نقطهی اوج خشونت و سرکوبگری این دوران است که با کمال بیرحمی و تحقیر ملی صورت پذیرفت.
مأموران رضاخان شب و روز در کوچهها و خیابانها میگشتند و هرجا زن باحجابی را مییافتند، با خشونت چادر و روسریاش را برمیداشتند و مردها را مجبور میکردند تا زنهایشان را سربرهنه به خیابانها و مجالس ببرند. رفتارهای قساوتآفرینی که بسیاری از مادران غیورمان را سالها گوشهنشین خانهها ساخت و سوگمندانه سبب مرگ بسیاری از زنان عفیف ایرانی شد. توجیه عجیب این اقدامات، موضوعی است که متأسفانه توسط برخی تاریخگویان جیرهخوار، بهعنوان الزامات مدرنسازی ایران مطرح و تئوریزه میشود و پس از آن از طریق شبکههای عامهپسند ماهوارهای در ذهن زنان و مردان این مرزوبوم تصویرسازی میگردد.
ترور و قتل آزادیخواهان برجسته
در دوران شانزدهسالهی حکومت رضاخان، رعب و وحشتی مثالزدنی و کمنظیر در عرصهی سیاسی و اجتماعی کشور سایه افکند و دستاوردهای چنددهسالهی مردم ایران که در مشروطیتی هرچند کمفروغ، ولی امیدبخش متبلور شده بود، مورد تعدی و تجاوزی نابکارانه قرار گرفت. در این میان، بهویژه آزادیخواهان و رجال و شخصیتهای سیاسی، ادبی و هنری کشور، سخت تحت تعقیب قرار گرفتند و به سرعت از عرصهی سیاسی و اجتماعی کشور حذف شدند. رضاشاه برای تقویت پایههای سلطنت دودمان پهلوی و افزایش ثروت و اقتدار خود، بسیاری از آزادیخواهان را که برای حاکمیت حکومت قانون مبارزه میکردند، به شیوههای ناجوانمردانهای به قتل میرساند.
ترور، قتل در زندان، قتل در تبعید، اعدام و به دار کشیدن مخالفان و… شیوه های مختلفی است که حکومت وحشت و اختناق رضاخان، منتقدان و مخالفان خود را با آن از بین میبرد و با این روش، صدای معترضان را در طول حکومت خویش خاموش میکرد.
قتل میرزاده عشقی، نویسنده، روزنامهنگار و شاعر پرآوازهی انقلاب مشروطه، از این جمله است.(3)
محمد فرخی یزدی، شاعر، نویسنده و نمایندهی مجلس، از دیگر مقتولین این دوره است. (4) چند بیت از این اشعار چنین است:
«دلم از این خرابیها بود خوش زانکه میدانمخرابی چونکه از حد بگذرد، آباد میگردد
دلم از این عروسی سخت میلرزد که قاسم همچنانکه نینوا نزدیک شد، داماد میگردد
به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن زآن روکه بنیان جفا و جور بیبنیاد میگردد»
واعظ قزوینی، شاعر و روحانی چپگرا و ضدسرمایهداری، مدیر و سردبیر روزنامهی «نصیحت» و نویسندهی مقالات انتقادی علیه سردار سپه، نویسندهی دیگری بود که در آبان 1304 در ساختمان مجلس در بهارستان، به دست عمال رضاخان ترور شد.
کمالالملک، نقاش صاحب سبک و هنرمند برجستهی ایران، دیگر شخصیتی بود که به تیغ خشم رضاشاه گرفتار شد و وی او را به دهکدهای در نیشابور تبعید کرد. جرم کمالالملک، این نقاش بینظیر ایرانی، نقاشی در دربار ناصرالدینشاه و اخذ بورس تحصیلی از حکومت قاجار در سالهای پیش از مشروطه بود.(5)
شهادت روحانیون باتقوایی نظیر آیتالله سید حسن مدرس بهعنوان محور مخالفان رضاخان، از دیگر اقدامات حکومت پهلوی اول در خشکاندن ریشهی آزادی و آزادیخواهی در این دوره بوده است.
قتل و حذف نزدیکان و معتمدان
علاوه بر قتل و قلعوقمع منتقدان و مخالفان سیاسی، رضاشاه از سالهای 1312ش به بعد، که به مستبدی مطلقالعنان بدل گردید، مایل به نابودی هر کانون قدرتی جز خودش (حتی در زیردستانش) گردید و در ایجاد حکومت اختناق و وحشت، حتی به نوکران خود نیز رحم نکرد و بیرحمانهترین جنایتها را علیه نزدیکترین معتمدان و دوستان خود صورت داد. چنین شد که بسیاری از کسانی که در روند صعود نهایی رضاخان به سریر قدرت و سلطنت سهمی درخور برعهده داشتند، از گزند و تعقیب و آزار دیکتاتور رهایی نیافتند. اگرچه مربع چهارضلعی تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز، علیاکبر داور و سردار اسعد بختیاری، در کنار محمدعلی فروغی، بزرگ فراماسونر لژ بیداری، نقش مهمی در زمینهسازی برای به قدرت رسیدن رضاشاه و تحکیم سلطنت شبهمدرنیستی او برعهده داشت، اما در نهایت رضاشاه با بیرحمی ذاتیاش، سرنوشتی فاجعهآلود برای هر یک از این مزدوران خود رقم زد. (6)
رضاشاه حتی به مورد وثوقترین نزدیک خود، محمدعلی فروغی، مغز متفکر حکومت خود و تاجبخش حکومت پسرش محمدرضا هم رحم نکرد و با قتل ناجوانمردانهی دکتر اسدی، داماد فروغی، تنها دختر وی را به کام مرگ کشاند و مخوفترین و جنایتکارانهترین حکومتهای دوران معاصر را رقم زد.
با اعمال چنین فشارهایی بود که زندان قصر و سایر بازداشتگاهها و زندانهای دورهی رضاشاه عمدتاً به کشتارگاهی غیررسمی تبدیل شدند که در آنجا هزاران تن به جرم کوچکترین انتقادی از حکومت، به قتل رسیدند، هیچ دادگاه سیاسی علنی با حضور وکیل تشکیل نشد و بدون اینکه هیچ مسئولی به داوری در قبال این رفتارهای غیرانسانی حکومتش تن در دهد، فجیعترین قتلها صورت پذیرفت. جو استبدادی و دیکتاتورمنشانهی حکومت پهلوی اول چنان بوده است که در دوران سلطنت رضاشاه، بیش از 24 هزار تن به انحای گوناگون به دست مأموران امنیتی شهربانی، جان خود را از دست دادهاند و سربهنیست شدهاند و اکثرِ بهقتلرسیدگان هیچگاه هویتشان آشکار نشده است.(8) موضوعی که تریبونها و رسانههای ظاهراً آزادیخواه، همیشه بر آن سرپوش نهاده و حتی آن را توجیه کردهاند.(9)
همچنین از عمده ترین انتقادات و دلایل تنفر از رضاخان، اقدامات اقتصادی در دوران رضاشاه است که می توان به این موارد اشاره کرد:
1. گسترش و افزایش روند صنعتی کشور:
این روند عمدتاً در صنایع و به ویژه صنایع تبدیلیِ وابسته به بخش کشاورزی صورت گرفت. به نظر منتقدان، چون رضاشاه از سال های پایانی دهه 1300 شمسی به مالکی بزرگ و در دهه 1310 شمسی به بزرگ ترین مالک زمین های کشاورزی ایران تبدیل شد، از این رو میخواست با ایجاد صنایع تبدیلی و وارد نمودن آن به بخش کشاورزی، ارزش افزوده محصولات خود را بالا ببرد. البته چنین ادعایی نامربوط به نظر نمیرسد. زیرا رضاشاه با بودجه دولت اقدام به تاسیس این کارخانهها میکرد و پس از رسیدن به سوددهی، به بهای کمتر از قیمت واقعی، به خود یا وابستگان قدرت سیاسی اختصاص می داد.
2. ایجادصنایع سنگین و پایه:
شاه تصمیم به تاسیس کارخانههایی همچون کارخانه ذوب آهن گرفت اما به دلیل آغاز جنگ جهانی دوم این کار انجام نگرفت. بر اساس آمار ارایه شده از سوی بانک ملی ایران در فاصله سال های 1304 شمسی به عنوان نقطه عطف، تا سال 1318 شمسی مجموعاً 680 کارخانه که به وسیله نیروی ماشین کار میکردند در ایران تاسیس شدند که در عرصه های اقتصادی میتوان از صنایع نساجی و شاخه های آن، صنایع فلزی مانند ورشوسازی و… ،کارخانه های تولید برق و صنایع همچون کارخانه های نجاری و کبریتسازی و همچنین صنایع تبدیلی بخش کشاورزی مانند کارخانه های پنبهپاککنی، روغنکشی، برنجکوبی، آردسازی و همینطور بخش های دیگر از صنایع مصرفی به فعالیت پرداخته و تعدادی از کارگران در این بخش مشغول به کار گردیدند.
3. تاسیس راهآهن سراسری :
هرچند مسیر راهآهن شمال به جنوب بحث های زیادی را در مجلس ششم برانگیخت و هنوز مخالفان رضاشاه و شیوه حکومتی او معتقدند که عبور خطآهن از شرق (شهر مشهد) به غرب و شمالغربی (شهرهای کرمانشاه و تبریز)، هم هزینه کم تری دربرداشت و هم به دلیل اتصال به مناطق پرجمعیتتر باصرفهتر بود، با اینحال، اقدام به چنین کاری را در مملکتی که راه های بسیار اندک و نامناسب داشت، می توان جزو برنامه های بلندپروازانه و نوگرایانهی حکومت رضاشاه و در جهت رشد اقتصادی محسوب نمود.
4. تاسیس بانک ملی:
تا قبل از تاسیس این بانک درسال 1307 شمسی، بانک شاهی که مستقیماً تحت نفوذ انگلیس واساساً یک بانک انگلیسی بود، کنترل حجم اسکناس و نقدینگی درکشور را به دلیل اجازهی نشر اسکناس در اختیار داشت. ایجاد بانک ملی ایران که در واقع به مثابه بانک مرکزی بود، گام دیگری از اعمال نوگرایانهی رضاشاه در زمینهی کنترل هرچه بیشتر دولت بر امور اقتصادی و در جهت سیاست های تمرکزگرایانهی وی بود.
5. انحصاردولتی بازرگانی خارجی:
رضاشاه ادعا میکرد چون بازرگانان ایرانی ضعف بنیهی مالی دارند و یا از رسوم جدید تجارت بینالملل ناآگاهند یا طرف های تجاریشان بسیار قدرتمندند، برای پرهیز از مغبون شدن تاجران ایرانی، انحصار تجارت خارجی را بر عهده گرفته و امتیاز آن را به تاجران واگذار میکند، تا طرف های تجاری، خود را همواره با دولت ایران رودررو بینند نه با یک بازرگان ایرانی. بدین صورت به ادعای رضاشاه، منافع ملی ما بهتر تامین می شد.
در نقد و ارزیابی موارد بالا می توان گفت در انحصار تجارت خارجی، دلایل زیر را میتوان اشاره کرد که اولاً؛ ناشی از سودجویی شاه بود، زیرا دستاندرکاران انحصارتجارت، برای فروش امتیاز هر بخش از تجارت خارجی، مبالغ هنگفتی از تاجران رشوه می گرفتند و مزایای فراوانی برای آنان داشت.
ثانیاً؛ شاه از این طریق درصدد کنترل تاجران بود. زیرا وی نقش طبقه تاجران مستقل را در انقلاب مشروطیت آشکارا دیده بود و قصد کنترل آنها راداشت و هیچ کنترلی را موثرتر ازدر اختیارگرفتن رگِ حیاتی آنها یعنی مبادلات خارجی نمی دانست.
ثالثاً؛ از این طریق توانست تاجران و سرمایهداران را بدون استفاده از زور و خشونت از صحنه خارج کند.
رابعاً؛ از این طریق می توانست با در اختیار گذاردن امتیازهایی جهت تجارت با بیگانگان به طرفداران خود، منافعشان با منافع رژیم پیوند کامل پدید آید و بدین ترتیب رژیم پهلوی پایگاه اجتماعی خودرا در جامعه مستحکمترکند.
درباره قراردادن اقتصاد بازرگانی در اختیار دولت میتوان گفت این کار به تمرکز فزاینده حاکمیت یاری رساند. بازرگانی از صورت پراکنده بخش خصوصی، در زمان رضاشاه به انحصار دولت درآمد و این دستگاه، شکل گسترده و متمرکز پیداکرد. با در نظرگرفتن دو اهرم قدرت یعنی نیروهای اقتصادی وسیع و ارتش گسترده، دولت به شکل حاکمیت متمرکز ظاهرشد.
و اما در زمینه دست اندازی رضاشاه براملاک واراضی کشاورزی باید گفت این اقدام که وی را به بزرگ ترین مالک ایران تبدیل کرد، سبب تحکیم و تمرکز قدرت و تقویت ابزارها و پایه های اقتدارگراییِ سلطنتی به ویژه بنیه نظامی می شد و این کار، چیزی جز نارضایتی در بین مردم و روشنفکران، نتیجهای به دنبال نداشت.
وابستگی به قدرتهای سیاسی همچون انگلیس، شوروی و آلمان باعث شد که پس از یک دهه، وابستگی رضاشاه به آلمان به شدت افزایش یافت و این وابسته بودن صنایع کشور به آلمان، ضربه مهلکی را در زمان جنگ جهان دوم به ایران وارد کرد. زیرا با خروج آلمانیها از ایران، با توجه به وابسته بودن این صنایع، تمام آنها به آهنپارههایی بیارزش تبدیل شدند.
و در رابطه با کشاورزی نیز با این که حدود 75 درصد از مردم ایران از طریق کشاورزی امرار معاش می کردند، اما هیچگونه توجهی به امر کشاورزی نمی شد. توجه رضاخان به ایجاد صنایع وابسته، باعث افزایش بیش از پیش مشکلات در بخش کشاورزی و ازدیاد فقر و تنگدستی در بین اکثریت افراد جامعه بود و زمینه نارضایتی در جامعه را دامن می زد.
درمورد راهآهن نیز باید گفت اگرچه ایجاد راهآهن یکی از اساسیترین آرزوهای ملت ایران از اواسط دوره قاجار بود و در توسعه اقتصادی ایران نقشی اساسی داشت، اما روس و انگلیس که در پی تضعیف ایران بودند، به ایرانیان اجازه تاسیس خطآهن نمیدادند. انگلیسیها در پی آن بودند که برای رفع نیازهای اساسی خود، راهآهن جنوب به شمال را در ایران احداث کنند که به گفته احمدشاه، این نقشه راهآهن پاسخگوی نیازهای کشور نبود. وی اظهار میکرد که راهآهن مطلوب ایران، خطی است که پایتخت را به بنادر مهم ایران در جنوب و مراکز اقتصادی در شرق و غرب متصل کند. اما رضاشاه که تابع دولت انگلستان بود، می خواست از این طریق بتواند کمکهای انگلیس به شوروی را تحت پوشش قرار دهد. ثانیاً هزینه سرسامآور گسترش راهآهن به مناطق کوهستانی همچون خرمآباد از این مطلب خبر میداد که رضاشاه درصدد مهار نیروی عشایر که نیرویهای مخالف دولت مرکزی بودند بود تا از طریق راهآهن بهتر بتواند جهت سرکوب مخالفان اقدام به موقع انجام دهد.
درمورد احداث بانک ملی نیز باید گفت که اگرچه در روز 17 شهریور 1307 شمسی بانک ملی ایران به دست رضاشاه با تشریفات خاصی افتتاح شده، اما این بانک عملاً نتوانست در مقابل بانک شاهی مقاومت کند. زیرا بانک شاهی اولاً امتیاز چاپ و نشر اسکناس را بعهده داشت. ثانیاً در هر شهری دارای شعبه بود و حال اینکه بانک ملی اینگونه نبود. ثالثاً اسکناسهای هر شهری نام آن شهر چاپ شده بود و خرج کردن این اسکناس در شهر دیگری نیاز به کسر چهار شاهی برای هر یک تومان بود. رابعاً اینکه روی پولهای شاهی تصویر ناصرالدینشاه چاپ شده بود و این مساله ذهن رضاشاه را میآزرد، اما طبق قرارداد، میبایست تا پایان مهلت قانونی قرارداد صبر میکرد.اما از رضاشاه حاضر به ادامه این روند نبود و مبلغ 250 هزار لیره یعنی یک سیام بودجه کل مملکت را به عنوان خسارت پرداخت کرد تا توانست امیتاز چاپ و نشر اسکناس را برای بانک ملی دریافت کند. لذا مقرر گردید که از آذر 1310 پولهایی که در اختیار مردم است، به بانک شاهی تحویل داده شده و وجه آن را دریافت کنند. هر کسی لازم بود به شعبه صادرکننده بانک که اسمش روی اسکناسها نوشته شده بود مراجعه کند. البته این کار با اعتراض مردم مواجه شد و دولت اعلام کرد که همه شعبهها می توانند وجه اسکناسها را پرداخت نمایند.
نتیجه آنکه ویژگی هایی که رژیم پهلوی اول از آن برخوردار بود، چیزی نبود که مردم خواهان آن باشند. به بیان دیگر، مسیر حرکت پهلویِ اول، عکس مسیر حرکت مردم ایران بود و حکومت را به سوی ضعف و سستی و عدم حمایت مردم سوق داد. بنابراین میتوان گفت خیانت رضاشاه به جامعه ایران، خود دلیل فروکاستن حکومتش بوده است. اگرچه وجود عوامل داخلی همانند سیاست مذهبزدایی، غربزدگی، حفظ رجال وابسته به غرب، ایجاد محیط رعب و وحشت، سیاست چپاول و ثروتاندوزی هم، زمینه های کاهش و در نهایت افول مشروعیت را رقم زد و عوامل بیرونیای هم چون جنگ جهانی دوم و… ضربات نهایی را بر پیکر این رژیم وارد ساخت.(10)
همچنین بد نیست کسانی که مدعی خدمت رضاشاه به کشور هستند و از او به عنوان بانی ایران نوین یاد می کنند، نگاهی هم به پرونده خیانت ها و فساد های مالی وی داشته باشند.
پرونده سراسر سیاهی رضا شاه:
اشاره به موارد زیر کافی است که هر انسان منصفی به خیانتکار بودن رضا شاه اذعان نماید.
– جدایی رشته کوههای آرارات و بخشیدن آن به ترکیه
– کشتار و تبعید بیش از 24 هزار نفر از مردم ایران
– جدایی دهکده توریستی فیروزه در خراسان شمالی و اعطای آن به روسیه که امروز جزو قلمرو ترکمنستان محسوب میشود.
– امضای قرارداد ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه عراق ، ترکیه و افغانستان و جدایی بخشهای زیادی از ایران
– بخشیدن اروند رود به عراق که سالها بعد در جنگ تحمیلی تاوانها دادیم
– جدایی مناطق «بولاغباشی»، «جوزر»، «قوریگل» ایران توسط ترکیه در زمان رضاشاه
– جدایی روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو»ایران توسط رضاشاه
– جدایی دشت ناامید در سیستان به مساحت 3 هزار کیلومتر در سال 1317
– اعطای امکانات به باستان شناسان آمریکایی برای کاوش در تخت جمشید و تاراج آثار تخت جمشید توسط این باستان شناسان
– غاصب2167 از روستاهای کشور و صدور سند این روستاها به نام خود
– قتل عام کسانی که از دادن زمینهایشان به رضاشاه سر باز زدند و نیز کشتن مخالفان خود با آمپول هوا(توسط پزشک احمدی معروف)
– ممنوعیت عزاداری امام حسین(ع) در ماه محرم و صفر
– شهادت روحانیون به نام ایرانی به مانند شهید مدرس به جرم مخالفت با فعالیتهای ضد انسانی رضاشاه
– کشتن شعرا، روشنفکران و ادیبانی همچون فرخی یزدی ، میرزاده عشقی ، واعظ قزوینی و بسیاری از نویسندگان ایرانی توسط رضاشاه
– تبعید نقاش نامی ایرانی کمالالملک به بیابانهای نیشابور
– به شهادت رساندن و مجروح کردن بیش از 1500 تن از مردم عادی مشهد در مسجد گوهرشاد و در جوار حرم مطهر امام رضا(ع)
– تاسیس ارتشی که حتی نتوانست ساعاتی در برابراشغالگران مقاومت کرده و در نتیجه رضاشاه با خفت و خواری هرچه تمام تن به تبعید داد
– قلع و قمع کردن عشایر ایران و تبعید بسیاری از آنان
و دهها مورد دیگر نشان میدهد که رضاشاه نه پدر ایران نوین که بانی تخریب کشور و سپردن آن به بیگانگان شدیدتر از آنی که پیش از او توسط سلاطین بیکفایت در جریان بوده میباشد.(11)
نمونه ای از فساد های مالی رضاشاه:
در زمان رضاخان ارتکاب اعمال فاسد نه تنها کم نشد، بلکه بیشتر از قبل نیز صورت گرفت و حتی با استبداد و اختناق بیشتری هم شایع گردید. درخصوص شخصیت رضاخان در تاریخ ایران آمده است: «وقتی او در سوم اسفند 1299 کودتا کرد و در سال 1304 به سلطنت رسید، نه ملکی داشت، نه کارخانه و نه دارایی قابل ذکری، و در سال 1320 املاک سلطنتی او حدود دو هزار ملک شش دانگ برآورد شد که از راه های مفسده آمیزی چون غصب، خرید به اجبار و چپاول به دست آمده بود.» (12)
در آن زمان رضاشاه با تصرف اموال و املاک مردم، بزرگترین مالک ایران شده بود و تمام چرخ های حیاتی کشور را در جهت منافع شخصی خود به حرکت درمی آورد.
جنون ثروت، رضاخان را آنقدر از خود بی خود کرده بود که تنها به غصب املاک مردم، برقراری انحصارات و کارخانه داری ختم نمی شد، بلکه اعتبارات و بودجه مملکتی و به ویژه درآمد کشور از نفت، بدون هیچ حساب و کتابی در اختیار شخص شاه بود و او به میل و اراده خود از آن برداشت نموده و حیف و میل می کرد.
فساد مالی شخص رضاخان و مفاسد بی شمار مقامات بلندپایه باعث گردید، تصدی مشاغل و پست های بالای دولتی و حکومتی تنها در دست عده ای محدود جابه جا شود. در تاریخ آمده است: «اداره سیصد شغل سطح بالای مملکتی فقط در اختیار 70 الی 80 نفر از سیاستمداران قدیمی و بانفوذ بود که به جز چند مورد، سن همه آنها از 50 و یا 60 سال بیشتر بود .(13) چنین وضعیتی در طول سلطنت رضاخان به وفور دیده می شد؛ استبداد، فقر، تبعیض و بحران های اقتصادی بر شدت وخامت شیوع مفاسد مالی افزوده بود.
پینوشتها:
1. به عنوان نمونه: http://www.tabnak.ir/fa/news/129888 و manoto1.com/videos/rezashah/vid3758
2. داود قاسمپور، قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386.
3. حسین مکی، تاریخ بیستسالهی ایران، جلد سوم، ص 70.
4. http://www.irdc.ir/fa/calendar/158/default.aspx
5. http://www.kamalolmolk.ac.ir/general/index.php?recordID=120
6. شهریار زرشناس، روشنفکری در عصر پهلوی اول (2)، باشگاه اندیشه.
7. http://dowran.ir/show.php?id=60860941
8. کریستین دلانوا، ساواک، ترجمهی عبدالحسین نیکگهر، تهران، طرح نو، 1371، ص 21.
9. الهه خانی؛ محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر، برهان 1396/7/26.
10. www.ensani.ir/fa/content/default.aspx .
11. www.mashreghnews.ir/news/850249 .
12. ر.ک. به: ژولیان باری یر، اقتصاد ایران (1349 1279)، ترجمه مرکز تحقیقات تخصصی حسابداری و حسابرسی، انتشارات سازمان صنایع ملی و سازمان برنامه، تهران، 1363، ص 197.
13. سیدجلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، 1375، ج1 ، ص 297.
دلایل منفور بودن رضا شاه