انقلاب اسلامی و پوزیتویسم جهانی
سلام. انچه که الان دنیا را داره شکل میده هم در حوزه سیاست و فرهنگ، رویکرد تجربی غرب یا همون پوزیتیویسم جهانی هست. تمدن ساخته و تولید علم کرده. اندیشمندان مسلمان چکار کردند؟ مشکل این نگاه چی هست؟
پاسخ کوتاه:
تمدن امروز جهان که محصول تفکر و جهان بینی مادی و پوزیتویستی است، گرچه در ظاهر برخی پیشرفت ها را برای بشریت به ارمغان آورده است، اما به دلیل نادیده گرفتن اخلاق و دین و نگاه تک بعدی به انسان او را از هویت و حقیقت وجودی خویش تهی ساخته و زمیه ساز بحران ها و مشکلات متعددی شده است.دنیای به اصطلاح مدرن امروز که محصول تفکّر و جهان بینی مادی است در گرداب بحران های متعددی گرفتار است که حوزه های مختلف زندگی بشر امروز را متأثر ساخته است .گستره این بحران ها از ساحت معرفت و اندیشه گرفته تا نگاه به انسان و ابعاد اخلاقی, سیاسی و اجتماعی او سایه افکنده است و زرق و برق پیشرفت مادی و تکنولوژیکی نیز نتوانسته، سایه سنگین افول ارزش های معنوی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی را پنهان دارد.
هر چند به دلیل نفوذ تمدن غرب و نظام سرمایه داری و تلاش گسترده آن برای نشان دادن برتری فرهنگ و تمدن خود با بهره گیری از تبلیغات گستره و غول های رسانه ای و تأثیرات فریبنده ظاهر تمدن غربی در سایه پیشرفت های تکنولوژیکی و صنعتی آن، شاهد معرفی این تمدن به عنوان الگوی فرا روی بشر بوده وهستیم، اما اندیشمندان مسلمان تلاش کردند تا با ترسیم آسیب ها و بحران های این تمدن، از نظر معرفتی در بنیان های آن تشکیک نموده و صلاحیت آن را برای ترسیم الگوی زندگی بشری را زیر سؤال ببرند و امروز پایه های این تمدن با توجه به بحران های آن و روشنگری های صورت گرفته بسیار متزلزل شده است. در عین حال مؤثرترین اقدام در برابر این تمدن مادی را انقلاب اسلامی رقم زد و با شکل گیری آن بنیان های معرفتی نظام سکولاریستی را به چالش کشید و الگوی جایگزینی برای لیبرال دموکراسی غربی ارایه داد.
تمدن امروز جهان، محصول تفکر و جهان بینی مادی و پوزیتویستی است که گرچه در ظاهر برخی پیشرفت ها را برای بشریت به ارمغان آورده است، اما به دلیل نادیده گرفتن اخلاق و دین و نگاه تک بعدی به انسان او را از هویت و حقیقت وجودی خویش تهی ساخته و زمیه ساز بحران ها و مشکلات متعددی شده است.دنیای به اصطلاح مدرن امروز که محصول تفکّر و جهان بینی مادی است در گرداب بحران های متعددی گرفتار است که حوزه های مختلف زندگی بشر امروز را متأثر ساخته است .گستره این بحران ها از ساحت معرفت و اندیشه گرفته تا نگاه به انسان و ابعاد اخلاقی , سیاسی و اجتماعی او سایه افکنده است و زرق و برق پیشرفت مادی و تکنولوژیکی نیز نتوانسته ، سایه سنگین افول ارزش های معنوی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی را پنهان دارد.
اعتماد مطلق غرب بر علوم تجربی و مقابله آنان با اعتقادات دینی ، خسارت های سنگینی برای نظام های سکولار به بار آورد . گرچه نقش این جریان در سرعت بخشیدن به اکتشافات علمی و افزایش چشمگیر بهره مندی های مادی غیر قابل انکار بوده، اما جریان مذکور به دلیل نگاه تک بعدی و نادیده گرفتن اخلاق و دین هیچ گاه نتوانست سعادت مطلوب را برای بشریت به ارمغان بیاورد و با وجود پیشرفت در عرصه علم و تکنولوژی، پسرفت در انسانیت را به دنبال داشت .آنچه تمدن غرب در عمل برای بشریت به ارمغان آورد ، تبدیل آن به حیوان متمدن بود و نه یک انسان متمدن . واقعیت آن است که «حوادث و رویدادهایی چون رنسانس و نوزایی و جنبش اصلاح دینی و جریان روشن اندیشی و عقل گرایی و انقلاب صنعتی که از قرن چهاردهم در غرب آغاز شد با وجود آثار و نتایج سودمند آن در زمینه تأمین رفاه و آسایش مردم و ایجاد تحولات فکری و فرهنگی و تکامل زندگی اجتماعی انسانها موجب بروز بحران ها و نارسایی هایی نیز در عرصه های مختلف زندگی انسانی از جهت معرفتی , روانی , اخلاقی , اجتماعی و سیاسی شده است. امروز بشر در بعد معرفتی دچار تحیَر علمی و نسبیت گرایی و عدم ثبات در آرا و عقاید است و در بعد روانی , دچار تردید علمی , افسردگی و اضطراب , فقدان آرامش و اطمینان خاطر و از خود بیگانگی و به تعبیری بی خویشتنی است و از جهت اخلاقی نیز گرفتار انحرافات خصلتی گسترده و به لحاظ خانوادگی دچار از هم پاشیدگی داخلی و از نظر اجتماعی و سیاسی , گرفتار مسائلی چون هرج و مرج بین المللی و مانند آن است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشراز دین ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1380، ص 13)
غرب به جای اینکه به فکر مبارزه با دیانت کلیسایی باشد، نوک پیکان حمله خود را متوجه اساس دین و نهاد دیانت کرد ورفته رفته مبازه با دین و دین مداری در میان روشنفکران تبدیل به یک سنت شد و همین سنت نابخردانه بود که عامل انحطاط اخلاقی فرهنگی و حتی سیاسی مغرب زمین در عصر مدرنیسم گردید . سنتی که غرب را از دورن نسبت به انسانیت وشرافت خود بیگانه کرد که برخی از اندیشمندان منصف غرب به این مسأله اعتراف نموده اند به عنوان نمونه، روژه دو پاسکیه معتقد است:« هرچند تمدن غرب به انسان معاصر امکانات مادی گوناگونی داده است که نسل گذشته خواب آن را هم نمی توانست ببیند ولی چون در این تمدن معنای انسان مفقود و مجهول است ، از این رو امیدها و آرزوهای ژرف او نادیده و ناشناحته مانده است و همه این امکانات مادی هم مانع از آن نیست که انسان در سیه روزی و نا امیدی فرو نرود .»( دو پاسکیه ، روژه ، سرگذشت اسلام ، سرنوشت انسان ، ترجمه علی اکبر کسمایی ، تهران: فرجام ، 1374، ص 19)
پیتر اسکات می گوید:« نظام هوشمندی که بمب هسته ای را ساخته است ، در ساختن مقوله های اخلاقی که بتواند چنین دانشی را متمدن کرده و در خدمت انسان قرار دهد ، شکست خورده است .»( اسکات ، پیتر ، فرهنگ و جامعه ، 1983، ص 284)
رنه گنون، منتقد مشهور فرانسوی، در کتاب بحران دنیای متجدّد مینویسد:«کسانی که تنعّم و رفاه را آرمان خود ساخته بودند و از بهبودهایی که بر اثر پیشرفت و ترقّی حاصل گشته، برخوردارند، آیا خوشبخت تر از ابنای بشر در روزگاران پیشین هستند؟ امروزه وسایل ارتباطی سریع تر و امکانات بیشتری وجود دارند، ولی عدم تعادل و نابسامانی و احساس نیاز بیشتر، او را در معرض خطر فقدان قرار داده و امنیت او هر چه بیشتر در معرض تهدید قرار گرفته است؛ زیرا هدف تمدن جدید، چیزی جز افزایش نیازمندیهای تصنّعی، بهره گیری جنون آمیز از امکانات، مواهب طبیعی و لذت طلبی و ارضای هر چه بیشتر و غوطه ور ساختن انسان در زندگی ماشینی چیز دیگری نیست.»( گنون، رنه ، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاء الدین دهشیری ، تهران : امیر کبیر، 1372، ص 144)
مجموعه این بحران ها و مشکلات موجب شده که بشر امروز با نوعی تحیّر وسردرگمی در حوزه های مختلف زندگی روبرو باشد و با وجود پیشرفت های علمی و مادی در عرصه های مختلف , شاهد پس رفت بشر امروز در ابعاد گوناگون زندگی هستیم و این شایستگی حکومت سکولار برای ترسیم الگویی قابل قبول برای اداره زندگی انسان ها با چالش و تردید جدی مواجه ساخته است . تا جایی که مایک دنیس برداین ، استاد تاریخ دانشگاه ایزونای آمریکا می گوید: « به عقیده من مدنیت و تمدن غرب به زودی به بن بست خواهد رسید و به جایش مدنیت و تمدن اسلامی خواهد نشست … آمریکا و همه دنیا امروز به چنان بحرانی دچار شده اند که مانند آن در تاریخ سابقه نداشته است . اگر بتوان دوره ای را با دوره جاهلیت پیش از ظهور پیامبر صلی الله علیه وآله مقایسه کرد همین دوره و عصر ما است … با این حال جهان و به خصوص آمریکا می توانند با پذیرش اسلام در خود انقلاب درونی ایجاد کنند ، تنها این دین است که می تواند کشور من و جهان را از قیدها برهاند و از نادرستی ها آزاد کند .»( روزنامه کیهان ، 24/7/80)
در برابر این عملکرد، پیشینه و کارنامه درخشان تمدن اسلامی و پایه گذاری تمدنی برجسته که تمدن غرب ، وامدار آن است ، دلیل روشنی بر توانایی و ظرفیت علمی و کارنامه عملی اسلام در ترسیم پیشرفت و توسعه است « این مطلب جاى تردید نیست که مسلمین ، دوران عظمت و افتخار اعجاب آورى را پشت سر گذاشته ، نه از آن جهت که در برهه اى از زمان حکمران جهان بوده اند… زیرا جهان حکم رانان و فاتحان بسیارى به خود دیده است که چند صباحى به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده اند و طولى نکشیده که مانند کف روى آب ، محو و نابود شده اند بلکه از آن جهت که نهضت و تحولى در پهنه گیتى به وجود آوردند و تمدنى عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعل دار بشر بود ، اکنون نیز یکى از حلقات درخشانى تمدن بشر به شمار مى رود و تاریخ تمدن به داشتن آن مى بالد . مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالى اجتماعى بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض آن ها توشه مى گرفتند . تمدن عظیم و حیرت انگیز جدید اروپایى که چشم ها را خیره و عقل ها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد ، به اقرار و اعتراف محققین بى غرض غربى ، بیش از هر چیز دیگر از تمدن با شکوه اسلامى مایه گرفته است.»(مطهری ، مرتضی ، انسان و سرنوشت ، تهران: صدرا ، 1374، ص10)
ویل دورانت در تاریخ تمدن چنین می نویسد :
« اسلام طى پنج قرن، از سال 81 تا 597 ه. ق (700 تا 1200 م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانى، وضع قوانین منصفانه انسانى و تساهل دینى، ادبیات، دانشورى، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود»(ویل، دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمی و دیگران، (عصر ایمان، بخش اول)، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى ،1373 ، ج4، ص 432)
« اسلام در جهان مسیحى نفوذ گوناگون و بسیارداشت. اروپاى مسیحى غذاها، شربت ها، دارو، درمان، اسلحه، استفاده از نشان هاى مخصوص خانوادگى، سلیقه و انگیزه هنرى، ابزارها و فنون صنعت و تجارت و قوانین و راه هاى دریایى را از اسلام فرا گرفت و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد … علماى اسلامی ، ریاضیات، طبیعیات، شیمى، ستاره شناسی و پزشکی یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و این میراث یونانی را که بسیار غنى تر شده بود، به اروپا انتقال دادند. پزشکاناسلامی پانصد سال تمام علمدار طب در جهان بودند.. ابن سینا و ابن رشد از نظر فلاسفه مدرسی اروپا که این دو را در مرجعیت بعد از یونانیان قرار می دادند ، انوار شرق بودند … این نفوذ اسلامى [از راه] بازرگانى و جنگ هاى صلیبى، ترجمه هزاران کتاب از عربى به لاتینى و مسافرت هاى دانشورانى از قبیل ژربر، مایکل اسکات … به اسپانیاى مسلمان [انجام گرفت]» (همان، ص 433- 434)
مونتگمری وات انگلیسی می گوید : «ما اروپاییها مدیون بودن فرهنگمان را به اسلام نادیده می گیریم ، ما اغلب اوقات گستره و اهمیت تأثیر اسلام را بر میراث فرهنگی مان دست کم می گیریم و بعضی اوقات حتی از آن به کلی چشم پوشی می کنیم … امروزه بر ما اروپاییان غربی است که برداشت غلط خودمان را اصلاح کنیم و بر دینمان نسبت به جهان اسلام و عرب اعتراف نماییم .»(وات ، مونتگمری ، تأثیر اسلام در اروپا ، ترجمه یقوب آژند ، تهران: مولی ، 1361، ص 10 ، 148)
موریس بوکاى فرانسوى نیز آورده است: «اسلام همواره علم و دین را همزاد تلقى کرده و از همان آغاز، طلب علم جزو دستورهاى دینى اش بوده است. به کار گرفتن همین دستور موجب جهش معجزه آساى علمى دوره مهم تمدن اسلامى شد. همان تمدنى که غرب نیز قبل از رنسانس (نوزایش) از آن برخوردار گردید» (بوکاى، موریس ، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، تهران: حسینیه ارشاد، بى تا، ص 14)
زیگرید هونکه می نویسد: « تمدن اسلامی که به وسیله مسلمانان آغاز شد ، نه تنها میراث یونان را از انهدام و فراموشی نجات داد و آن را اسلوب و نظم بخشید و به اروپا داد ، بلکه آنان پایه گذار شیمی آزمایشی ، فیزیک ، جبر ، علم حساب به مفهوم امروزی و مثلثات فضایی ، زمین شناسی و جامعه شناسی هستند . تمدن اسلامی تعداد زیادی کشفیات گرانبها و اختراعاتی در همه بخش های علوم تجربی که اکثر آنها بعدها نویسندگان اروپایی دزدانه به حساب خودشان گذاشتند ، به مغرب زمین هدیه کرده است ، ولی شاید گرانبهاترین آنها را اسلوب تحقیقات علم طبیعی باشد که این پیش قدمی مسلمانان بود که جای پا را برای اروپا باز کرد و منجر به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل آن گردیدند .» (صرفی ، محمد تقی ، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان ، ص 106)
هر چند به دلیل نفوذ تمدن غرب و نظام سرمایه داری و تلاش گسترده آن برای نشان دادن برتری فرهنگ و تمدن خود با بهره گیری از تبلیغات گستره و غول های رسانه ای و تأثیرات فریبنده ظاهر تمدن غربی در سایه پیشرفت های تکنولوژیکی و صنعتی آن، شاهد معرفی این تمدن به عنوان الگوی فرا روی بشر بوده وهستیم، اما اندیشمندان مسلمان تلاش کردند تا با ترسیم آسیب ها و بحران های این تمدن، از نظر معرفتی در بنیان های آن تشکیک نموده و صلاحیت آن را برای ترسیم الگوی زندگی بشری را زیر سؤال ببرند و امروز پایه های این تمدن با توجه به بحران های آن و روشنگری های صورت گرفته بسیار متزلزل شده است. در عین حال مؤثرترین اقدام در برابراین تمدن مادی را انقلاب اسلامی رقم زد و با شکل گیری آن بنیان های معرفتی نظام سکولاریستی را به چالش کشید و الگوی جایگزینی برای لیبرال دموکراسی غربی ارایه داد هرچند گرچه تا رسیدن به نقطه بایسته فاصله دارد ، اما به همین اندازه ظرفیت خود را برای تبدیل شدن به الگویی فراگیر نشان داده از این رو شاهد شدیدترین دشمنی ها با نظام جمهوری اسلامی بوده و هستیم و نظام سلطه تمام تلاش خویش را برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از موفقیت این الگوی حکومتی به کار بسته است . نقش انقلاب اسلامی به گونه ای است که آنتونی گیدنز جامعه شناس مشهور انگلیسی در این مورد می نویسد:«در گذشته سه غول فکری جامعه شناسی یعنی مارکس، دورکیم و ماکس وبر با کم و بیش اختلافاتی فرآیند عمومی جهانی را به سمت سکولاریزیسون و به حاشیه رفتن دین می دیدند، ولی از آغاز دهه هشتاد و با انقلاب اسلامی ایران شاهد تحقق عکس این قضیه هستیم، یعنی فرآیند عمومی جهان ،روند معکوسی را آغاز و به سمت دینی شدن پیش می رود.» (گیدنز ، آنتونی ، جامعه شناسی ، ترجمه منوچهر صبوری ، تهران: نشر نی ، 1374، ص 75)
ریچارد مورفی، معاون پیشین وزیر خارجه آمریکا نیز می گوید :« پدیده انقلاب اسلامی ایران دیگر تنها یک مسأله استراتژیک متعارف نیست، مسأله امواجی است که این انقلاب پدید آورده و بنیادهای تمدن معاصر کاپیتالیستی و سوسیالیستی غرب را به لرزه انداخته است.» (واعظی، حسن، ایران و آمریکا، تهران: سروش،1379، ص 314)
انقلاب اسلامی و پوزیتویسم جهانی