دین و اندیشه

جایگاه فلسفه اسلامی در کسب اعتقادات دینی

پرسش و پاسخ

آیا فلسفه اسلامی داریم؟ جایگاه آن در کسب اعتقادات دینی چیست؟

پاسخ کوتاه:
دین شناسان و دانشمندان اسلامی در شناخت احکام دین و اعتقادات دینی از منابع چهارگانه ی کتاب(قرآن کریم)، سنت(گفتار و رفتار و روش معصومان علیهم السلام)، اجماع(اتفاق عالمان بر حکمی از احکام که کاشف رأی معصوم باشد)، و عقل(حکم قطعی عقل فطری و حجت درونی) بهره می جویند. در نتیجه ایشان برای اعتقادات دینی فقط به فلسفه رایج اکتفا نمی کنند، بلکه به علم کلام عقلی و کلام نقلی رجوع می کنند که وظیفه اصلی آن پرداختن به اعتقادات دینی است. کلام جدید و الهیات نوین نیز به مسایل مستحدثه و موضوعات اعتقادی جدید در دنیای اسلام و سایر ادیان می پردازد. همچنین پیشینه بسیار سابقه دار فلسفه مربوط به یونان قدیم، و ترجمه و تدوین و رشد آن مربوط به اوایل دوران اسلام است.دانشی که موضوع خویش را وجود مطلق قرار داده و با روش عقلی و بهره گیری از برهان در پی درک حقایق اشیا است را «فلسفه اسلامی» نامیده اند. امّا چرا این فلسفه را با پسوند «اسلامی» وصف کرده اند؟ برای پاسخ گویی به این پرسش، نخست باید به امکان تحقق فلسفه اسلامی و سپس به ویژگی ها و مؤلفه هایی که در مجموع، امکان شکل گیری فلسفه ای با وصف اسلامی را قابل قبول می سازند، پرداخت.


در پاسخ به پرسش شما به اجمال می گوییم، دین شناسان و دانشمندان اسلامی در شناخت احکام دین و اعتقادات دینی از منابع چهارگانه ی کتاب(قرآن کریم)، سنت(گفتار و رفتار و روش معصومان علیهم السلام)، اجماع(اتفاق عالمان بر حکمی از احکام که کاشف رأی معصوم باشد)، و عقل(حکم قطعی عقل فطری و حجت درونی) بهره می جویند. در نتیجه ایشان برای اعتقادات دینی فقط به فلسفه رایج اکتفا نمی کنند، بلکه به علم کلام عقلی و کلام نقلی رجوع می کنند که وظیفه اصلی آن پرداختن به اعتقادات دینی است. کلام جدید و الهیات نوین نیز به مسایل مستحدثه و موضوعات اعتقادی جدید در دنیای اسلام و سایر ادیان می پردازد. همچنین پیشینه بسیار سابقه دار فلسفه مربوط به یونان قدیم، و ترجمه و تدوین و رشد آن مربوط به اوایل دوران اسلام است.اما در پاسخ تفصیلی به خصوص این پرسش، چند مسأله می بایست در جای خود بطور مستقل مورد بررسی قرار گیرد: نخست تاریخ و پیشینه ی فلسفه و آغاز و پیدایش آن است(فلسفه ی یونان قدیم)؛ دوم ورود فلسفه به دنیای اسلام و رشد و نضج آن توسط دانشمندان اسلامی؛ سوم برخورد روایات اسلامی با این علم؛ چهارم وصف اسلامیت برای فلسفه اسلامی.در این مجال اشاره ای به مسأله چهارم، یعنی وصف اسلامیت برای فلسفه اسلامی، و به تبع جایگاه فلسفه و نقش آن در کسب اعتقادات دینی می کنیم.دانشی که موضوع خویش را وجود مطلق قرار داده و با روش عقلی و بهره گیری از برهان در پی درک حقایق اشیا است را «فلسفه اسلامی» نامیده اند. امّا چرا این فلسفه را با پسوند «اسلامی» وصف کرده اند؟ برای پاسخ گویی به این پرسش، نخست به امکان تحقق فلسفه اسلامی و سپس به ویژگی ها و مؤلفه هایی که در مجموع، امکان شکل گیری فلسفه ای با وصف اسلامی را قابل قبول می سازند، پرداخته شده است. بررسی جنبه اسلامی آنچه که امروز با نام «فلسفه اسلامی» شناخته می شود، بخش دیگر این مقاله را تشکیل می دهد. در آغاز این بخش در نقد دیدگاهی که عنوان «فلسفه اسلامی» را ساخته و پرداخته شرق شناسان می داند، به تبارشناسی این واژه پرداخته و آثار آن در نوشته های فیلسوفان اسلامی پی گرفته شده است و در ادامه، واژة «فلسفه عربی» مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. آن گاه مؤلفه هایی که بیانگر اسلامی بودن فلسفه موجود است، برشمرده شده و در پایان به طرح و نقد دیدگاه مخالف تحقق فلسفه اسلامی پرداخته شده است. این مقاله در مجموع با گردآوری دیدگاه های گوناگون درباره نسبت میان اسلام و فلسفه اسلامی، به ارائه معیارهایی که انتساب فلسفه اسلامی به اسلام را قابل قبول می سازد، پرداخته است.(ر. ک: خدابخشیان، حمید، واکاوی نسبت میان اسلام و فلسفه اسلامی، معارف عقلی، سال ششم بهار 1390 شماره 1 (پیاپی 18)؛ آدرس اینترنتی: http://ensani.ir/fa/article/323471/واکاوی-نسبت-میان-اسلام-و-فلسفه-اسلامی)بعضی دانشمندان نیز در طرح مسأله فلسفه چیست، فلسفه اسلامی چیست، احکام و حِکَم آن کدامند، نکات مهمی را اشاره می کنند: «از فلسفه تعاریف گوناگونی ارائه داده‌اند؛ اما سرانجام به این نتیجه رسیده‌اند که فلسفه از سنخ اندیشه بوده و شناخت حقایق اشیا به مقدار ممکن است و اگر مجموع اندیشه و انگیزه در تعریف فلسفه اخذ شود، فلسفه را تشبه به خالق، به مقدار ممکن تعریف کرده‌اند. همان‌گونه که خدای سبحان هم اوصاف علمی دارد و هم اوصاف عملی، هم عالم است وهم عادل و حکیم، فیلسوف الاهی نیز هم اندیشة ناب و صائب و هم انگیزة سالم دارد. به هر حال، فلسفه یا همان اندیشه بوده و محصول عقل نظری است یا مجموع اندیشه و انگیزه بوده و محصول عقل نظری و عقل عملی، هر دو، است».اما در مورد اسلامیت فلسفه می گوید:«مسألة اصلی این است که آیا فلسفه اسلامی داریم یا نه؟ و این «اسلام» چیست؟ آیا بزرگانی چون ارسطو و افلاطون جزو فیلسوفان اسلامی بودند یا نه؟ پاسخ به این پرسش مستلزم بیان اصولی به صورت مقدمه است. اصل اوّل تبیین محتوای دین اسلام است.تا آن جا که به فهم ما می رسد، اسلام، در جایگاه دین، مجموعه عقاید، اخلاق، فقه و حقوق است و البته دین هم به وصف و هم به شخص، غیر از تدین و غیر از ایمان است.عقاید، اخلاق، فقه و حقوق و سیاست محتوای دین است؛ اما اصل مهم دیگر کیستی‌ منبع هستی این اسلام است. مسألة منبع، هستی شناختی است، نه معرفت شناختی، این است که این اسلام از چه منبعی وجود می‌یابد؟ منشأ هستی شناختی آن مجموعه قواعد، اراده و علم ازلی خدای سبحان است.اصل سوم به منبع معرفت شناختی اسلام مربوط می‌شود. ما از کجا معرفت یابیم که خدای سبحان چنین اراده کرده است؟ برای مثال اراده کرده که در بخش عقیده به فلان قضیه عقیده یابیم یا در بخش اخلاق، فقه، حقوق و سیاست اراده فرموده که چنان عمل کنیم؟ منبع معرفت شناختی اسلام یا عقل است یا نقل. به عبارت دیگر، ما یا با برهان عقلی می‌فهمیم که اراده خدا چیست یا با دلیل معتبر نقلی می‌فهمیم که خدای سبحان چه فرموده و چه حکم کرده است. طبق این اصل سوّم، عقل در مقابل نقل است، نه در مقابل شرع؛ یعنی چنین نیست که امری یا عقلی باشد یا دینی، بلکه یا عقلی است یا نقلی و این نکته را باید در گفته‌ها و نوشته‌هایمان رعایت کنیم. عقل و نقل، دو منبع معرفتی اسلامند‌؛ زیرا هم عقل حجت بالغه است، هم نقل دلیل بالغ به شمار می‌رود. اگر عقل کشف کرد که خدایی هست و اراده‌ای و علم ازلی دارد و چنین فرموده، این اسلام است؛ همان گونه که اگر نقل فرمود خدای سبحان چنین حکم فرموده، اسلام است؛ البته به شرط رعایت شرایط و موانع بسیاری که هم برای عقل و هم برای نقل است.اصل چهارم به وحدت دین الاهی مربوط است و آن، خطوطی کلی است که همة انبیا آن را آورده‌اند و منادی آن هستند. آن که سابق بود مبشر لاحق هست و آن که لا‌حق بود، مصدّق سابق است. هر قبلی، مبشّرا ً لمن یأتی من بعده است، هر بعدی هم مصدّقاً لما بین یدیه است، بی آن که کمترین تفاوت در آن خطوط کلی که همان اسلام است، وجود داشته باشد و اگر افتراقی است در منهاج و شریعت است: لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً (مائده (5)،48) ، نه در اصل اسلام. اصل عبادت، اصل اخلاق، اصل حقوق و سیاست در رهاورد همه انبیا بوده است؛ امّا کیفیت عبادت، کیفیت نماز، کیفیت روزه جزو منهاج شریعت است. اصل عبادت و بندگی و بردگی ‌در ‌طریق ساحت قدس الاهی در همه انبیا است؛ هم «أَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ» ( مریم (19)،31) و هم ‌ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‌» (بقره(2)، 183) را همه انبیا دارند؛ اما چند روز؟ چه زمانی؟ مفطراتش چیست؟ این ها جزو منهاج شریعت است که اختلاف پذیر است. فلسفه در بخش دین جا دارد، نه در بخش منهاج شریعت. در این بخش اخلاق و فقه و سیاست و امثال این‌ها جا دارند که در گذشته با یک پسوند یا پیشوند از آن‌ها به نام فلسفه یاد می‌کردند؛ چون تدبیر منزل و سیاست مُدُن که از شاخه‌های حکمت عملی به شمار می‌آوردند. به اعتقاد آنان، حکمت بالقول المطلق مربوط به جهان‌بینی است و دیگر بخش‌ها حکمت را با یک پسوند یا پیشوند حکمت می‌گفتند؛ نظیر حکمت طبیعی و حکمت ریاضی. همچنین اندیشه‌وران این رشته را نیز با یک پسوند حکیم می‌گفتند؛ نظیر این که می‌گفتند: حکیم ارشمیدس حکیم ریاضی بود و حکیم جالینوس حکیم پزشکی بود؛ اما امثال ارسطو و فارابی را حکیم مطلق و صاحب‌نام و صاحب نظر در جهان بینی می‌دانستند.به هر حال، چنان که گفته شد، اگر امری با دلیل عقلی، با نصاب‌های ویژه‌اش، کشف شود، جزو دین است و اگر همین مطلب، مسأله‌ای جهان شناسانه باشد و دربارة آغاز و انجام و پایان عالم و خطوط کلی آن باشد، فلسفه است و فلسفه اسلامی به این صورت قابل تعریف است».(ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، چیستی فلسفه اسلامی، قبسات، 1384، شماره 35).

جایگاه فلسفه اسلامی در کسب اعتقادات دینی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا