دین و اندیشه

عوامل و حکمت های فقر

پرسش و پاسخ

در جستجوی عدل الهی و فقر بودم به این نکته در یکی از پاسخ های این سایت رسیدم:مقدار رزقی که خدا آفریده فراتر از نیازهای بشر موجود است. لذا فقر موجود در انسان ها معلول علل انسانی است. یعنی خود انسان ها نمی گذارند روزی افراد به آنها برسد یا خود افراد دنبال گرفتن روزی خود نیستند. خداوند متعال در این مورد نیز راه را از طریق شریعت نشان داده است لکن مردم، ایمان لازم به احکام خدا را ندارند.براساس این توضیح و توضیحات دیگر، کودکان کار و بعضی موارد دیگر را نتوانستم توجیه کنم!
همچنین فقر در جاهایی که دین ندارند چرا وجود دارد؟ آنها که دیگر مورد آزمایش خداوند قرار نمی گیرند!

فقر و تنگدستی مالی دارای فلسفه و حکمتهای گوناگونی است که شامل همه افراد و جوامع بشری، اعم از مسلمان و غیرمسلمان می شود. حکمت فقر در عالم دنیا امور زیادی است که بعضی در اینجا تقدیم شما خواهد شد.روایتی از امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» به ‌صورت مشهور نقل شده است. این روایت در حکمت‌ها و کلمات قصار نهج‌البلاغه آمده است[1]. مرحوم علامه مجلسی«رحمة‌الله‌علیه» نیز در بحارالانوار آن را نقل کرده است[2]. در تحف العقول نیز در کلمات امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» بیان شده است[3].امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در آن روایت فرموده‌اند:«أَلَا وَ إِنَ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْب »[4]؛ یعنی توجه داشته باشید که فقر، بلای بزرگی است، و بلای بزرگ‌تر از آن، بیماری جسمی است و از آن شدیدتر، مریضی دل و روح انسان است.فقر، بحث مفصلی دارد که در قرآن کریم و در روایات اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» به آن پرداخته شده است.در تعالیم دینی، گاهی از فقر مذمّت شده است، مانند روایت قبل و امثال آن که فقر را مصیبت دانسته‌اند.در روایت دیگری، فقر مقدّمۀ کفر دانسته شده است: «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً»[5]؛ و یا سبب روسیاهی دنیا و آخرت بیان گردیده است: «الْفَقْرُ سَوَادُ الْوَجْهِ فِی الدَّارَیْن »[6].
امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» به محمّد حنفیّه می‌فرمایند: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ دَاعِیَةٌ لِلْمَقْت »[7]؛ ای فرزندم! من برای تو از فقر می‌ترسم، پس از آن به خداوند پناه ببر که همانا فقر، دین را ناقص و عقل را سرگردان می‌کند و عامل دشمنی است.
اما از طرف دیگر، فقر در بعضی از روایات، یک فضیلت محسوب شده و از آن تعریف و تمجید کرده‌اند؛ حتی پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فقر را فخر خود دانسته، به آن افتخار کرده‌اند: «الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ»[8].
در روایتی از امام صادق«سلام‌الله‌علیه»می‌خوانیم که در قیامت فقرا پیش از حساب و کتاب به بهشت می‌روند و می‌گویند: ما چیزی در دنیا نداشتیم که حساب آن را پس بدهیم[9].

محدّثین و علمای بزرگ، نظیر علامه مجلسی، تلاش کرده‌اند که چگونه بین این روایات را جمع کنند؟[10].
به نظر می‌رسد جمع بین این دو دسته روایت به این است که بگوییم: اگر انسان در ابتلا به فقر، مقصّر باشد، فقر او مذموم است و باید تلاش کند که خود را از فقر و احتیاج نجات بخشد.
امّا گاهی آدمی در فقرش تقصیر ندارد، که فقر آنها گاهی از طرف خداوند مقدّر شده است؛ یا جبر اجتماع و شرایط زمانه فقر را مانند بعضی کودکان کار به وی تحمیل کرده است که در این دو صورت، فقرش مذموم نیست، پاداش هم دارد[مانند بعضی کودکان کار].
در ادامه به شرح مختصری از این سه نوع فقر می‌پردازیم.
فقر نوع اوّل که بسیار نکوهش شده، عامل آن خود انسان است و معمولاً در اثر تنبلی و نادانی پدیدار می‌گردد. جامعه‌ای که افراد آن فعّال نباشند، خواه و ‌ناخواه فقیر می‌شود. چنین فقری نه تنها تأیید نشده، بلکه بلای خانمان‌سوزی است که سبب‌ساز لعنت الهی نیز خواهد بود.
امام علی«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: هرکس آب و خاک در اختیار داشته باشد و به فقر دچار شود، لعنت خدا بر او باد!: «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»[11].
کسی که تنبل است و نشاط کار و فعالیّت ندارد، نابرده «رنج» است و به «گنج» نخواهد رسید.
اهمیّت به استراحت و تفریح بیش از حد متعارف و اشتغال فراوان به خوردن و خوابیدن، سرانجامی جز فقر و احتیاج ندارد و این تنبلی، طبق روایات، منجر به فقر و محرومیّت از نعمت‌های دنیا می‌شود و بسیار مذموم است[12]؛ چنان‌که از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» روایت شده است که: «مَنْ کَسِلَ عَمَّا یُصْلِحُ بِهِ أَمْرَ مَعِیشَتِهِ فَلَیْسَ فِیهِ خَیْرٌ لِأَمْرِ دُنْیَاهُ»[13]؛ هرکس در تأمین معیشت خود تنبل باشد، خیری از دنیا نمی‌برد.
امام کاظم«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ الْفَارِغَ»[14]؛ بنده‌ای که زیاد می‌خوابد و کار نمی‌کند، مبغوض خداوند عزّوجل است.
راوی می‌گوید: خدمت امام صادق«سلام‌الله‌علیه» رسیدم. ایشان سراغ شخص دیگری را گرفتند و گفتند: فلانی چه می‌کند؟ گفتم: او صالح است، کسب و کار و تجارت را رها کرده و به عبادت روی آورده است. می‌گوید: امام«سلام‌الله‌علیه» سه مرتبه فرمودند: «عَمَلُ الشَّیْطَانِ»[15]؛ این عمل از شیطان است.
امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» روزی بر گروهی گذشتند و دیدند آنها در کمال صحّت، در گوشۀ مسجد نشسته‌اند. فرمودند: شما که هستید؟ گفتند: ما متوکّل هستیم، تکیۀ ما بر خداست. فرمودند: اگر متوکّلید، توکّل شما را به کجا رسانده است؟ گفتند: اگر چیزی بیابیم، می‌خوریم، وگرنه صبر می‌کنیم. امام«سلام‌الله‌علیه» فرمودند: سگ‌های ما هم چنین می‌کنند[16].
بنابراین همه باید تا جایی که می‌توانند به دنبال کار، تلاش و فعالیّت باشند و از خود و خانواده، رفع نیاز و احتیاج کنند.
بنابر حدیثی از امام صادق«سلام‌الله‌علیه»، رفتن به دنبال کار و طلب روزی، انسان را از دیگران بی‌نیاز می‌کند، حتی اگر او فرزندان و عائلۀ زیادی داشته باشد[17].
اجر و ثواب آن نیز طبق فرمودۀ امام رضا«سلام‌الله‌علیه»، از اجر مجاهد در راه خداوند عزّوجلّ بیشتر است: «الَّذِی یَطْلُبُ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَا یَکُفُّ بِهِ عِیَالَهُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»[18].
به عکس، اگر کسی به خانوادۀ خویش رسیدگی نکند و آنها را در مضیقه بگذارد، طبق فرمایش امام صادق«سلام‌الله‌علیه» گناهکار است: «کَفَی بِالْمَرْءِ إِثْماً أَنْ یُضَیِّعَ مَنْ یَعُولُهُ»[19]؛ برای گناهکار بودن شخص همین بس، که به عائلۀ خویش نرسد.
حتی اگر کسی احتیاج ندارد و زندگی و معیشت او از راه دیگری تأمین می‌گردد، باز هم نمی‌تواند از فعالیّت امتناع ورزد و اوقات خود را به بطالت و تنبلی بگذراند؛ زیرا اوّلاً ترک بدون دلیل فعالیّت، از نظر روانی به انسان ضربه می‌زند، چنانکه امام صادق«سلام‌الله‌علیه»می‌فرمایند: «تَرْکُ التِّجَارَةِ یَنْقُصُ الْعَقْلَ»[20]؛
ثانیاً سبب می‌شود که انسان رفته رفته اموالش را از دست بدهد و فقیر و محتاج گردد. راوی می‌گوید: امام صادق«سلام‌الله‌علیه» از من پرسیدند: به چه کاری مشغولی؟ گفتم: این روزها کاری نمی کنم. فرمودند: «کَذَلِکَ تَذْهَبُ أَمْوَالُکُمْ»؛ چنین است که اموالتان از دست می رود، و از کار نکردن من سخت ناراحت شدند[21].
ثالثاً سزاوار است که انسان تلاش کند و مازاد احتیاج خود را به فقرا و نیازمندان ببخشد و از مردم دستگیری کند. از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» روایت شده است که امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» از مال و دسترنج خود، هزار برده را آزاد کردند[22].
امام باقر«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: هرکس برای بی نیازی از مردم و تلاش برای رفاه خانوادۀ خود، و نیکی کردن به همسایه(دیگران)، به طلب دنیا برخیزد، یعنی کار و تلاش کند، روز قیامت در حالی خدای بزرگ را ملاقات می کند که صورتی همچون ماه شب چهاردهم دارد[23].
در روایات فراوانی، بر ضرورت کار و فعالیّت انسان و اجتناب از بیکاری، تأکید شده است[24].
از سوی دیگر، در روایات، توصیۀ فراوانی به ساده‌زیستی و قناعت شده و در حالی که مالکیّت شخصی در اسلام امضاء شده است، جمع کردن بی رویّۀ مال و زراندوزی، همراه با خودداری از انفاق نیز در تعالیم دینی به شدّت نکوهش شده است[25].
همچنین در روایات بسیار زیادی، بر لزوم عمل به قانون مواسات و کمک و خدمت به خلق خدا و لزوم دستگیری از نیازمندان و مستمندان، پافشاری شده است[26].
جمع بین این آیات و روایات، این است که انسان باید در کار و تلاش، جدیّت به خرج دهد و اهل خانه و خانوادۀ خود را در رفاه بگذارد و علاوه بر آن، به جای تجمّل‌گرایی، اسراف و تبذیر، به دیگران برسد و به فکر رفاه مردم و دستگیری از آنها باشد؛ به خصوص در وقتی که محتاج در جامعه یافت می شود، رسیدگی به دیگران و رفع حوائج مردم، در حدّ توان بر انسان واجب است[27].
بر این اساس، در صورت رفع احتیاج از خود انسان نیز دست کشیدن او از فعالیّت پسندیده نیست. امام رضا«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «لَیْسَ لِلنَّاسِ بُدٌّ مِنْ طَلَبِ مَعَاشِهِمْ فَلَا تَدَعِ الطَّلَبَ»[28]؛ انسان گریزی از تلاش برای طلب روزی ندارد، پس جستجوی آن را رها نکنید.
فقر نوع دوّم، فقر خدادادی است. گاهی خداوند متعال برای آزمایش بنده او را فقیر می‌سازد، یا به جهت دیگری، مصلحت او در فقر و نداری است که از الطاف خفیّۀ خداوند سبحان به حساب می‌آید.
امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «مَا أُعْطِیَ عَبْدٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا اعْتِبَاراً وَ مَا زُوِیَ عَنْهُ إِلَّا اخْتِبَاراً»[29]؛ چیزی از دنیا به بنده‌ای عطا نشد، مگر برای عبرت گرفتن، و چیزی از وی دریغ نگردید، به جز برای آزمایش.
صبر در برابر فقر نوع دوّم، یعنی فقر خدادادی، بر اساس روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» فضیلت و ثواب فراوانی دارد و انسان را به درجات والایی می‌رساند[30]؛ حتی امام صادق«سلام‌الله‌علیه»در روایتی، از قول رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» نقل می‌کنند: به کسی که در برابر فقر، صبور باشد، درجه و ثواب صدّیقین عطا می‌گردد: «آتَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ خَمْسِینَ صِدِّیقاً مِمَّنْ صَدَّقَ بِی»[31].
علاوه بر این، خداوند متعال در قیامت از بندگان فقیر عذرخواهی می‌کند.
در حدیثی از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» چنین نقل شده است: خداوند تعالی در قیامت، از بندۀ مؤمنی که در دنیا محتاج و فقیر بوده، عذرخواهی می‌کند، مانند برادری که از برادرش پوزش می‌طلبد: «لَیَعْتَذِرُ إِلَی عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ الْمُحْوِجِ فِی الدُّنْیَا کَمَا یَعْتَذِرُ الْأَخُ إِلَی أَخِیهِ». بعد می‌فرماید: به‌عزّت و جلالم سوگند که تو را در دنیا برای خواری در نظرم محتاج نکردم. سپس عوض و بدل سختی دنیا را به وی نشان می‌دهد. آن بنده می‌گوید: با این عوض که عطا فرمودی، من بابت آنچه در دنیا از من گرفتی، ضرر نکرده‌ام[32]؛ یعنی خداوند تعالی برایش جبران می‌فرماید و او راضی می‌شود.
آن حضرت در روایت دیگری می‌فرمایند: خداوند سبحان در قیامت، بعد از عذرخواهی از مؤمنان فقیر، به آنها خطاب می‌کند: هرکه در دنیا به شما نیکی کرده، دستش را بگیرید و به بهشت در آورید. بعد هم به آنها هفتاد برابر نعمت‌هایی که از آغاز تا پایان دنیا به اهل دنیا عطا فرموده، پاداش می‌دهد و آنان را راضی می‌کند[33].
در فقر خدادادی، گاهی اتفاق می افتد که دعای فقیر برای رفع فقرش مستجاب نمی‌شود، زیرا مصلحت او در فقر است و خودش توجه ندارد. امّا چون دعا، حتماً نتیجه دارد، خدای تعالی، در عوض دعای مستجاب نشده، بلایی از او رفع می‌کند یا نعمت دیگری، در دنیا یا آخرت به وی می‌بخشد.
از امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» روایت شده است که: «الْمُؤْمِنُ مِنْ دُعَائِهِ عَلَی ثَلَاثٍ إِمَّا أَنْ یُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ یُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ یُدْفَعَ عَنْهُ بَلَاءٌ یُرِیدُ أَنْ یُصِیبَهُ»[34]؛ مؤمن از دعای خود یکی از سه چیز را دارد: یا برایش اندوخته می‌شود یا در همین دنیا به او عطا می‌گردد یا بلایی که می‌خواسته به او برسد، از وی دفع می‌گردد.
امام صادق«سلام‌الله‌علیه» در روایتی می‌فرمایند: خداوند متعال در قیامت به برخی بندگان خطاب می‌کند: بندۀ من! تو دعا کردی و من آن را با تأخیر مستجاب کردم. بعد دعاهای او را با ثواب‌هایی که بابت تأخیر استجابت به وی عطا فرموده، یکی یکی به یاد او می‌آورد و برایش توضیح می‌دهد و به وی می‌فهماند که صلاحش در این نبوده که دعاهای او در دنیا مستجاب شود. حضرت می‌فرمایند: ثواب‌هایی که در قیامت بابت جبران، به چنین بندگانی می‌دهند، به‌قدری نیکوست که آنها آرزو می‌کنند، ای کاش هیچ یک از دعاهای ما در دنیا مستجاب نشده بود[35].
خود آن بندگان نیز در آخرت که پرده‌ها کنار می‌رود و امور مخفی آشکار می‌گردد: «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ»[36]، توجّه پیدا می‌کنند که مصیبت آنان در دنیا، چه مصلحت عجیبی داشته و آنان هوشیار نبوده‌اند: «لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»[37].
نوع سوّم فقر، فقری است که در اثر نواقص و نارسایی‌های اجتماع، به برخی انسان‌ها تحمیل می‌گردد. شیوع فقر در برخی موارد، ناشی از بیماری‌های اقتصادی، بی‌نظمی در عملکردها و عمل نشدن در امور اقتصادی به قوانین کشور و احکام اسلام یا حقّه‌بازی و ضرر رساندن برخی از مردم به همدیگر است.
عامل این نوع فقر، خود فقرا نیستند، از سوی خداوند متعال هم مقدّر نشده است، امّا خداوند از سر لطف خود برای این دسته از فقرا نیز که تقصیری در فقیر شدن خود ندارند، جبران می‌کند. آنها اگر صبور باشند و ناسپاسی نکنند، نزد خداوند متعال مأجورند، یعنی اجر و پاداشی شبیه اجر فقرای نوع دوّم خواهند داشت.
امام صادق«سلام‌الله‌علیه» فرموده‌اند: اگر صاحب مصیبت بداند که چه اجر و برکاتی در اثر تحمّل بلا و سختی در انتظار اوست، آرزو می‌کند هر روز او را با قیچی ذره ذره کنند تا درجاتش بیشتر شود[38].
راوی می‌گوید: امام صادق«سلام‌الله‌علیه» به من فرمودند: آیا به بازار نمی‌روی؟ میوه هایی که به فروش می‌رسد و چیزهای دیگری را که در بازار هست و دلت می‌خواهد نمی بینی؟ گفتم: بله. فرمودند: بدان که در برابر هر چه می بینی و قدرت خرید آن را نداری، برای تو حسنه‌ای است[39].
آنچه تاکنون بیان شد، راجع به فراز اوّل روایت بود که در آن امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» فرمودند:«أَلَا وَ إِنَ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ».
فراز دوّم روایت، در خصوص بیماری جسمی است. می‌فرمایند: «وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ»؛ یعنی سخت‌تر و بدتر از فقر، مریضی بدن است.
مریضی، یک بلا و مصیبت، مثل فقر، بلکه تلخ‌تر از آن است. اگر کسی به‌طور دائم به بیماری مبتلا باشد و نشاط کار و زندگی از او گرفته شود، وضعیّت دشواری دارد. در زمان حاضر، کمتر کسی پیدا می‌شود که از مریضی در امان بوده، از سلامتی کامل برخوردار باشد.
بیماری نیز مانند فقر یا هر مصیبت دیگری، سه نوع است؛ یک نوع آن تقصیر خود انسان، نوع دیگر خدادادی و نوعی نیز در اثر معضلات اجتماعی است.
نوع اوّل بیماری که عامل آن خود انسان است، در اثر مراقبت نکردن یا پرخوری یا سوء تغذیه یا تحرّک نداشتن و نظایر آن حاصل می‌شود. بسیاری از بیماری‌ها را خود انسان برای خودش می‌آورد. چراکه منشأ قریب به اتفاق بیماری‌ها، چاقی یا ضعف اعصاب است، که عامل آن خودمان هستیم. در زمان جوانی ما، این بیماری‌ها نبود، نه چاقی داشتیم، نه دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی داشتیم. زیرا خوراک مردم مناسب و به اندازه بود، تحرّک و فعالیّت فراوان هم داشتند، استرس و اضطراب نیز نداشتند. این‌گونه بیماری‌ها که پدید آمدن آن تقصیر خود انسان است، در قیامت پاداش و درجه ندارد، در بعضی موارد مؤاخذه و عقاب هم دارد.
تلاش برای حفظ سلامتی و صحّت جسم، لازم است و راهکارهایی دارد[40]؛ از جملۀ راهکارها، پرهیز از پرخوری و بدخوری است. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: «أَبْغَضُکُمْ إِلَی اللهِ تَعَالَی کُلُّ نَئُومٍ وَ أَکُولٍ وَ شَرُوب »؛ مبغوض‌ترین شما نزد خداوند، کسی است که زیاد می‌خوابد، زیاد می‌خورد و زیاد می‌نوشد[41].
راهکار دیگر، اهمیّت به ورزش و تحرّک است. ورزشی مانند پیاده روی، به خصوص اگر در کنار جوی یا نهر آب و در مکانی سرسبز و در هوای پاک صبح‌گاهی باشد، هم نوعی تفریح است که به روح انسان نشاط می‌بخشد و هم جسم را سالم نگاه می‌دارد. ارزش تحرّک و ورزش به‌قدری است که امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» از قول نبیّ‌گرامی«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: به فرزندان خود شنا و تیراندازی بیاموزید[42].
نوع دوّم بیماری، آن است که خود انسان عامل آن نیست و خداوند متعال، مثل فقر، برای آزمایش بنده مقدّر او کرده، یا به جهت دیگری، مصلحت او را در بیماری دانسته است. بعضی مریضی‌ها ناگهان و بدون هیچ دلیلی و بدون تقصیری از طرف شخص بیمار پیدا می‌شود، این بیماری‌ها خدادادی و از الطاف خفیّۀ خداوند سبحان است.
نوع سوّم بیماری نیز تقصیر اجتماع است، نظیر آنچه در اثر آلودگی هوا عارض می‌شود. عامل این‌گونه بیماری‌ها، عملکردهای غلط اجتماعی است یا مقصّر آن سایر انسان‌ها هستند و خود بیمار در آن دخالت نداشته است.
بیماری‌های نوع دوّم و سوّم، نزد خداوند متعال پاداش دارد و از سر لطف و مرحمتی که پروردگار به بندگان دارد، برای آنها جبران می‌فرماید. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در روایتی، بیماری را کفّارۀ گناهان و پاک کنندۀ معاصی می‌دانند.[43]امام کاظم«سلام‌الله‌علیه» نیز از قول پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»، فضیلت‌هایی برای شخص مریض ذکر کرده‌اند، از جمله اینکه گناهان او آمرزیده شده، چه زنده بماند و چه از دنیا برود، عاقبت به‌خیر خواهد شد: «فَیَسْتَخْرِجُ ذُنُوبَهُ مِنْهُ فَإِنْ مَاتَ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ وَ إِنْ عَاشَ عَاشَ مَغْفُوراً لَهُ»[44]در فراز سوّم روایت، امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْب »؛ یعنی مرض قلب، از فقر و بیماری جسمی سخت‌تر و خطرناک‌تر است.
مرض قلب، دو معنا دارد؛ یک معنا، دلهره و اضطراب خاطر است. غصه خوردن برای گذشته و نگرانی از آینده، روح و دل انسان را کدر و پرتنش می‌کند و ارمغانی جز ناامنی روانی ندارد. قرآن کریم، اولیای الهی و مؤمنین را دارای امنیّت دل می‌داند، برای اینکه غصّۀ گذشته را نمی‌خورند و از آینده ترس و دلهره ندارند: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ »[45]؛ چرا؟ چون خدا را دارند. حتی ممکن است فقیر باشند یا جایگاه اجتماعی والایی نداشته باشند، امّا خدا را دارند، از این‌رو یک دنیا نشاط دارند و خوف، نگرانی، غم، غصّه، دلهره و اضطراب خاطر در وجود آنها راه نمی‌یابد.
معنای مهم‌تر برای مرض قلب، صفات رذیله است. وقتی دل انسان به رذائل اخلاقی مبتلا گردد، اطمینان و ثبات خود را از کف می‌دهد و متزلزل می‌شود. قرآن شریف می‌فرماید: «وَ أَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ»[46].
امام باقر«سلام‌الله‌علیه» فرموده‌اند: اینکه آیۀ شریفه می‌فرماید: «کسانی که دلشان مریض است، پلیدی بر پلیدی آنها افزوده می شود»، یعنی شکّی بر شکّ آنها افزوده می شود.[47]گناه روی گناه و رسوخ صفات زشت انسانی، دل انسان را سیاه می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: وای به چنین دلی: «فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّه »[48].
امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» رسوخ صفات ناپسند و رذائل اخلاقی در دل را بسیار بدتر از فقر و مریضی برمی‌شمرند. انصافاً هم چنین است. اگر قدری روابط اجتماعی را در نظر بگیریم، می‌فهمیم که صفات رذیله‌ای مانند حسد، کبر، کینه‌، بخل، غرور و طمع، مضرتر و خطرناک‌تر از بلای فقر یا بیماری دائمی است.
بی‌جهت نیست که پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»، دشمن‌ترینِ دشمنان انسان را نفس او می‌دانند: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیک»[49] و امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: خوشا به حال آن بنده ای که در راه خدا با نفس و هوا و هوس خود مجاهدت کند: «طُوبَی لِعَبْدٍ جَاهَدَفِی اللَّهِ نَفْسَهُ وَ هَوَاهُ»[50]، جدّاً هم خوشا به حال آن دلی که نور خدا در آن جلوه‌گر است، یعنی صاحب آن توانسته است صفات رذیله را ریشه‌کن یا دست کم سرکوب کند.
بحث تهذیب نفس، شناخت صفات رذیله و راهکارهای درمان آن صفات بیماری‌گونه، مفصّل است و در این جلسه نمی‌گنجد[51] ( ر ک: حضرت آیت الله مظاهری، سلسله دروس اخلاقی با موضوع «شرح چهل حدیث اخلاقی»).
پی نوشت ها:
[1]. نهج البلاغه، حکمت 388.
[2]. بحار الانوار، ج 69، ص 53.
[3]. تحف العقول، ص 203.
[4]. نهج البلاغه، حکمت 388.
[5]. کافی، ج 2، ص 307.
[6]. بحار الأنوار، ج 69، ص 30.
[7]. نهج البلاغه، حکمت 319.
[8]. عدّة الداعی، ص 123.
[9]. الکافی، ج 2، ص265.
[10]. ر.ک: بحار الانوار، ج 69، ص 30 تا 35.
[11].قرب الاسناد، ص 115.
[12]. ر.ک: الکافی، ج 5، صص86-84.
.[13]الکافی،ج 5، ص85.
.[14]الکافی،ج 5، ص84.
[15]. الکافی، ج 5، ص 75و ر.ک:همان ص84.
[16].مستدرک الوسائل، ج 11، ص 220.
[17]. الکافی، ج 5، ص148.
[18]. الکافی، ج 5، ص88.
[19]. الکافی، ج 4، ص12.
[20]. الکافی، ج 5، ص148.
[21].الکافی، ج 5، ص148.
[22]. المحاسن، ج 2، ص624.
[23].الکافی، ج 5، ص78.
[24]. ر.ک: الکافی، ج 5، صص86-84؛ وسائل الشیعة، ج 16، صص24-22و …
[25]. توبه، 35-34؛ر.ک: الکافی، ج 2، ص140-137؛الأمالی(للطوسی)، صص520-519 و …
[26]. ر.ک:الکافی، ج 2، ص200-192؛وسائل الشیعة، ج 16،صص390- 385 و …
[27]. ر.ک: سیروسلوک؛ تقوا، ص 148.
[28].وسائل الشیعة، ج 17، ص32.
[29]. الکافی، ج 2، ص261.
[30] . ر.ک: کافی، ج 2، صص 94-87.
[31]. کافی، ج 2، ص 91.
[32]. الکافی، ج 2، ص264.
[33]. الکافی، ج 2، ص262.
[34]. تحف العقول، ص280.
[35]. الکافی، ج 2، صص 490 و 491.
[36]. طارق، 9:«آن روز که رازها [همه ] فاش شود.»
[37]. ق، 22: «[به او می گویند:] واقعاً که از این[حال ]سخت در غفلت بودی. ولی ما پرده ات را [از جلوی چشمانت ] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است.»
[38]. مشکاة الانوار، ص 292.
[39].الکافی، ج 2، ص264.
[40]. ر.ک: سیروسلوک؛ تقوا، صص 137-134.
[41]. مجموعة ورّام، ج 1، ص 100.
[42]. الکافی، ج 6، ص 47.
[43]. الجعفریات، ص169.
[44]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص193.
[45]. یونس، 62: «آگاه باشید، که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند.»
[46]. التوبه، 125: «امّا کسانی که در دل‌هایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزود.»
[47]. بحارالانوار، ج 72، ص 126.
[48]. زمر، 22: «پس وای بر آنان که از سخت دلی یاد خدا نمی کنند.»
[49]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 307.
[50]. مصباح الشریعه، ص 169.
[51]. ر.ک: سیروسلوک؛ تخلیه.

عوامل و حکمت های فقر

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا