لختههای جگر امام در طشت
اینکه روایت میکنند امام حسن مجتبی وقتی زهر خوردند جگرشان به دهانشان رسید منظور چیست؟؟؟؟ اخر جگر که همان کبد باشد راه مستقیم برای رفتن در دستگاه گوارش و رسیدن به دهان ندارد ایا این یک اغراق است یا معنای غیر از این معنای ظاهری دارد توضیح دهید؟
جواب اجمالی : 1- کبد در لغت عرب یعنی پنهان و در اصطلاح فارسی به غلط بر جگر اطلاق میشود که وظیفهاش تنظیم سوخت و ساز و ذخیره مواد در بدن است.
2- جهت تقریب به ذهن امروزه بصورت تسامحی در بین عامه مردم میبینیم با مصرف آب خنک گفته میشود جگرم حال آمد و یا درتشنگی شدید میگویند جگرم آتش گرفته .
3- امام حسن مجتبی(ع) با رسیدن سم به معده ایشان گرفتار حرارت و تشنگی شدید شد و عطش بر او غلبه کرد .
4- لختههای خون معده که از پنهان درون بدن خارج میشود در ترجمههای فارسی به جگر ترجمه شده که معنی گستردهتری دارد.
5- با اثرگذاری سم مهلک ممکن است تمام اعضای گوارشی آسیب ببیند و ممکن است قسمتی از جداره داخلی معده کنده شود و با استفراغ خارج شود .
جواب تفصیلی:
جگر سیاه به نوعی همان کبد است که سوخت و ساز مواد غذایی، شیمیایی، دارویی و سموم بدن در آن انجام میشود. این اندام محل ذخیره ریزمغذیها است. جگر دارای ویتامینهای گروه ب بخصوص ب۶ ، ب۱، ب۲ و ب۱۲ و حاوی اسیدفولیک، آهن و روی است .
کبد از حیاتی ترین عضو بدن است. این عضو حیاتی بدن بیش از 500 نقش را در بدن انسان انجام میدهد.
مسموم شدن آن حضرت با توطئه «معاویه» و خارج شدن تکه هایی از اعضاء داخلی بدن ایشان از موضوعاتی است که با وجود گزارشات متعدد غیر قابل انکار می باشد. منتهی آن چه سب اشتباه و ایجاد سوال و شبهه شده است، این است که در ترجمه و بیان مصداق «کبد» که در روایات آمده است، بی توجهی صورت گرفته است و بدون توجه به معنای «کبد» در لغت عرب، آن را به جگر مورد نظر ما فارسی زبانان ترجمه کرده و همین نکته باعث ایجاد شک و شبهه شده است چون طبق گفته پزشکان و متخصصان سیستم گوارشی بدن انسان، جگر در مسیر لوله گوارشی نیست تا از دهان خارج شود.
از اینرو و با توجه به معانی گسترده ای که «کبد» دارد، نیازی نیست که آن را به جگری ترجمه کنیم که خارج از سیستم گوارشی قرار داشته و طبیعتاً بیرون ریختن آن در حال مسمومیت، امکان پذیر نیست، بلکه منظور از «کبد» در این گزارش ها می تواند بخشی از اعضای گوارشی آن حضرت و یا حتی لخته های خونی باشد که از دهان مبارکشان خارج شده است.
در ارتباط با موضوع پرسش، ابتدا به چند گزارش در این زمینه اشاره کرده و سپس به بررسی آنها خواهیم پرداخت:
1. شیخ مفید نقل میکند که امام حسن(ع) هنگام شهادت، به برادرش امام حسین(ع) فرمود: «…وَ قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ وَ رَمَیْتُ بِکَبِدِی فِی الطَّسْتِ»؛[1] مرا مسموم کردهاند و کبدم را در داخل طشت استفراغ کردم. الارشاد ج ۲ ص ۱۷ _ اعلام الوری ص ۲۱۲
2. جنادة بن ابی امیه نقل میکند: «من در آن بیماری حسن بن علی(ع) که منجر به شهادتشان شد، به عیادتشان رفتم و دیدم که پیش روی آنحضرت، طشتى بود که خونى که از دهانش خارج میشد را در آن میریخت و تکههای کبد حضرتشان را میدیدم که بر اثر سمّی که معاویه به ایشان خورانده بود، درون آن طشت ریخته میشد…».[2]یا می فرمود ؛
« لَقَدْ سُقِیتُ السَّمَّ مِرَاراً مَا سُقِیتُهُ مِثْلَ هَذِهِ الْمَرَّهِ لَقَدْ تَقَطَّعْتُ قِطْعَهً قِطْعَهً مِنْ کَبِدِی أَقْلِبُهَا بِعُودٍ مَعِی.»
« من مکررا مسموم شده ام، ولى نظیر این مرتبه نبوده است. زیرا کبدم قطعه قطعه خارج شده و من با #چوب آن را زیر و رو میکنم.» بحار الانوار ج ۴۴ ص ۱۵۹
3. در بسیاری از منابع تاریخی کهن اهلسنت نیز به این موضوع اشاره شده و مشابه چنین سخنانی از امام مجتبی(ع) نقل شده است،[3] مانند این سخن که «لَقَدْ لَفَظْتُ طَائِفَةً مِنْ کَبِدِی » بخشی از جگرم را بیرون ریختم.
البته در برخی گزارشها سخنی از طشت وجود ندارد.
در این روایات سخن از بالا آوردن و تکه تکه شدن کبد به میان آمده است . صحیح است که یکی از معانی کبد #جگر است ( المعجم الوسیط ماده کبد ) اما معنای دیگری نیز برای آن است که کبد به تمام آنچه در #اندرون و شکم انسان است اطلاق می شود چنان که ابن منظور می نویسد ؛
« الکبد : ربما سمی الجوف بکماله » « به تمام آنچه در اندرون انسان است کبد اطلاق می شود » لسان العرب ج ۳ ص ۳۷۵
در روایات بالا نیز کبد به لخته های #خونین درونی اطلاق می شود که به واسطه خوردن سم از دهان امام علیه السلام خارج می شده است ، بنابراین نیازی نیست که لزوما کبد در روایات فوق به جگر ترجمه شود .
به هر حال؛ با ملاحظه فیزیولوژی بدن انسان – و همانگونه که در پرسش نیز بدان اشاره شد – استفراغ جگر از دهان امکانپذیر نیست، پس آیا میتوان در صحت این گزارشها تردید کرد؟!
پاسخ آن است که مشکلی در این گزارشها نیست؛ زیرا در هیچکدام آنها سخنی از بیرون ریختن «جگر» نبوده تا با واقعیات بدن انسان منافات داشته باشد. در این روایات تنها سخن از بیرون ریختن «کبد» است و نه «جگر» و «کبد» لزوماً «جگر» نیست!
توضیح مطلب آنکه واژه «کبد» در لغت عربی، گرچه گاه به معنای گوشت سیاهی است که در اندرون و شکم قرار داشته[4] و در زبان فارسی به آن «جگر» گفته میشود، اما این تنها معنای «کبد» نیست، بلکه چند معنای دیگر هم دارد، از جمله:
1. به وسط و میانه هر چیزی «کبد» آن چیز گفته میشود.[5]2. در همین راستا، هر آنچه در اندرون و شکم انسان است، «کبد» نامیده میشود.[6]3. گاه «کبد» به معنای «معده» نیز کاربرد دارد. به عنوان نمونه، گفته میشود: «ما رَتَأَ کَبِدَه الیومَ بِطعامٍ أَی ما أَکل شیئاً یَهْجَأُ به جُوعُه »؛[7] امروز کبد او رنگ هیچ غذایی را ندیده است»، که طبیعتاً مراد از این سخن، باید همان معده یا روده باشد.
حتی در زبان فارسی نیز «جگر» تنها به معنای آن عضو سیاه نیست و در مواردی، شامل تمام اندرون انسان میشود، به عنوان نمونه در جایی که انسان بعد از نوشیدن آب خنک میگوید: «جگرم خنک شد»، مراد از آن، تمام بدن است و نه تنها جگر خاص.
از اینرو و با توجه به معانی گستردهای که «کبد» دارد، نیازی نیست که آنرا به جگری ترجمه کنیم که خارج از سیستم گوارشی قرار داشته و طبیعتاً بیرون ریختن آن در حال مسمومیت، امکانپذیر نیست، بلکه منظور از «کبد» در این گزارشها میتواند بخشی از اعضای گوارشی آنحضرت و یا حتی لختههای خونی باشد که از دهان مبارکشان خارج شده است.
بر گرفته با تغییر و تحول و تغییر و تلخیص از :
http://ipasookh.ir/question/%D8%AC%DA%AF
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa74444
پینوشت:
[1]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 17، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[2]. خزاز قمى ، کفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، تحقیق، حسنی، سید عبداللطیف، ص 226، قم، بیدار، چاپ 1401ق .
[3]. ر. ک: ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله ، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 1، ص 390، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 492، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج 1، ص 336، طائف ، مکتبة الصدیق ، چاپ اول، 1414ق.
[4]. «کَبِد، و هی اللحمة السوداء فی البطن»؛ فراهیدى، خلیل بن احمد ، کتاب العین ، ج 5، ص 332، قم، هجرت ، چاپ دوم،1410ق.
[5]. «کَبِدُ کلِّ شی ء: وسَطُه و معظمه»؛ ابن منظور، محمد بن مکرم ، لسان العرب، ج 3، ص 375، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق .
[6]. «ربّما سُمِّى الجوف کلّه کَبِدا»؛ أزدى، عبدالله بن محمد، کتاب الماء، ج 3، ص 1097، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران ، چاپ اول ، 1387ش؛ لسان العرب، ج 3، ص 375.
[7]. لسان العرب، ج 1، ص 83.
لختههای جگر امام در طشت