حُکم لعن خلفا
ایا خلیفه سوم شایسته لعن هست؟اگر مشکلی داره سوال بگید لطفا
پاسخ کوتاه:
لعنت نزد برخی سب ، فحش یا ناسزا گویی است. نوعی کینه و انتقام یا در مقام عصبانیت تعبیر نموده اند. ولی هیچیک از اینها نیست . خدای متعال فضل و رحمت یعنی ارفاق دارد. در مقام عدل ارفاقی در کار نیست. رحمت ارفاق و لعنت دور شدن از رحمت است. از این رو لعنت ظالمین یک عبادت به شمار می آید نه یک دشنام باشد . وسیله ای برای تقرب است. لعنت خدا بر ظالمین یعنی افرادی که با میل خود ظلم را انتخاب نمود و بداند که ظالم است . خود او دوست دارد ارفاقی شاملش نشود، ما هم از خدا می خواهیم او را از رحمت خود دور بدارد.
لعنت نزد برخی سب ، فحش یا ناسزا گویی است. نوعی کینه و انتقام یا در مقام عصبانیت تعبیر نموده اند. ولی هیچیک از اینها نیست . خدای متعال فضل و رحمت یعنی ارفاق دارد. در مقام عدل ارفاقی در کار نیست. رحمت ارفاق و لعنت دور شدن از رحمت است. یک معلم درس را خوب داده ولی دانش آموزی گرفتار شده و نیاز به ارفاق معلم دارد . اگر دانش آموز بی ادبی نمود ده بار صدای معلم را نشنید بدقلقی داشت و … معلم هم خواسته دانش آموز را اجابت نموده و ارفاق نکند . خدای متعال بر خود رحمت را واجب نموده ولی افرادی مصداق آیه شریفه 70 از سوره مبارکه انعام خودشان را از رحمت خدای متعال دور میدارند . از این رو لعنت یک عبادت به شمار می آید نه یک دشنام باشد . وسیله ای برای تقرب است . شخصی خودش دوست ندارد ادب اولیای الهی را رعایت نماید . از عهده ما کاری بر نمی آید . شیطان به مصداق آیه شریفه 25 از سوره حجر، آنهم بعد از شش هزار سال عبادت خودش را لعنت نمود. لعنت خدا بر ظالمین یعنی افرادی که با میل خود ظلم را انتخاب نمود و بداند که ظالم است . خود او دوست دارد ارفاقی شاملش نشود ، ما هم از خدا میخواهیم او را از رحمت خود دور بدارد. لعنت چون عبادت است و احکام دارد یعنی حساب و کتاب دارد هر جایی نباید مصرف شود . لذا نابجا مصرف نمودن آن از نظر دستور دین و شرع مقدس اسلام برگشت به مصرف کننده دارد . از طرفی نیز بنا نیست خدای متعال با چرخش زبان من چنین کاری انجام نمیدهد . لعن و نفرین در هر زمان و مکانی جایز نمی باشد و سنت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام هم لعن آشکار برای هر شخصی حتی از کفار یا منافقین شناخته شده نبوده است . در زمان های خاص و افراد خاص واجد شرایط لعن را لعن نموده اند . همین روش نیز باید برای ما الگوی عملی باشد. لعن به خلفا خلاف سیره رفتاری آشکار ائمه علیهم السلام و باعث اختلاف شیعه و سنی شده و روز به روز موجبات افزایش کینه و نفرت بین مسلمانان است ، علمای ما به شدت از انجام علنی آن نهی فرموده اند و شیعیان را به دوری از اینگونه اعمال و رفتارهای نامناسب برحذر داشته اند و بر ما نیز واجب است که به دستورات آنان عمل کنیم و از اینگونه رفتارهای تحریک آمیز و دشمن تراش دوری کنیم. دو مقدمه تشریحی در موضوع لعن خلفا: مقدمه اول : ائمه اطهار علیهم السلام تحت هر عنوانی همه مطالب را نفرموده یا به دست ما نرسیده است . اصحاب در قالب دعا ، حدیث یا رفتار حاکی از نفرت و نارضایتی عمل آنها مواردی را مشاهده و نقل نموده اند.
مقدمه دوم : بعد از ظلم و ستم به امیر المؤمنین علیه السلام ، صریحا آنان را لعن نکرد . چه بلوایی در کربلا بپا کردند؟ ائمه دیگر را چگونه به شهادت رساندند؟ حال اگر آشکارا به لعن می پرداختند، همین مهلت کوتاه زندگی، کوتاهتر و شیعیانشان در فشار و رنج بیشتر قرار می دادند و همین مقدار از میراث پیامبر هم به دست ما نمی رسید.
به هر حال این عدم رضایت تنها با لعن کردن نیست همینکه از اعمال و رفتار آنان با عمل و رفتارشان بی زاری می جسته اند خود دلیل بر تبری جستن از آنان است.
چند مطلب ضروری :
1- یکى از اتّهاماتى که همواره از طرف اهل سنّت در طول تاریخ باعث رنجهاى فراوان و گرفتاریهاى بى شمارشیعیان نسبت داده شده است .
2 – سبّ خلفا ابزارى براى فتوا به قتل شیعه
الف : به شهادت تاریخ وسیره نویسان ، سلاطین وخلفاء مستبدّ همیشه از این موضوع براى قتل عام ونابودى شیعه استفاده کرده اند همانگونه که صاحب کتاب «المنتظم » به این نکته اشاره کرده و مى گوید : حکّام وسردمداران قدرت هر وقت که مى خواستند فردى شیعى مذهب را تعقیب و دستگیر وسپس او را مجازات کنند به جرم فحش وناسزا به أبو بکر وعمر بود ، نه اینکه چون پیرو على علیه السلام است ، ویا از آن حضرت دفاع کرده است .
(المنتظم : 2 / ص 36 ، وضوء النبى ( ص ))
ب : ابن اثیر در حوادث سال 407 هـ مى نویسد : در این سال در تمام شهرهاى آفریقا شیعیان را به جرم سبّ ولعن شیخین ( أبو بکر و عمر ) از بین بردند. (الکامل : 9 / 110 ).
ج : سرخسى از فقهاء بزرگ اهل سنّت این چنین فتوا داده است : هر کس در باره خلفا سخنى بگوید که در آن طعن و اعتراض باشد ، ملحد و بى دین است و از مسلمانى خارج شده است ، و دواى درد چنین شخصى اگر توبه نکند ، شمشیر است. (اصول السرخسى : 2 / 134 ).
بار دیگر سخن سرخسى را مرور کنید : کسى که أبو بکر و عمر را لعنت کند اگر توبه نکند دواى او شمشیر است ، و سپس به این فتواى خشن تر بنگرید که مى گوید : «وأنّه إذا تاب لا تقبل توبته بل یجب قتله » اگر توبه هم کرد پذیرفته نمى شود ، بلکه باید کشته شود .
(رسائل ابن عابدین : 1 / 364 ).
نتیجه این سخنان، احادیث دروغین فضائل ساختگى ، فتواهای مدّعیان دروغین فقاهت و … جز قتل و خون ریزى انسانهاى بى گناه نبوده است .
به یک نمونه از جنایات تاریخى که محصول این اندیشه هاى دروغین است اشاره مى کنیم و قضاوت را به شما خواننده محترم واگذار مى کنیم .
سلطان مراد چهارمین پادشاه عثمانى در صدد جنگ افروزى علیه ایران بود ، و لذا به بعضى از دانشمندان اهل سنّت متوسّل شد تا جهت شعله ور کردن فتنه جنگ داخلى بین مسلمانان فتوایى از آنان بگیرد ، ولى هیچ یک از علماء و دانشمندان جرأت این کار را نداشت و به خود اجازه نداد تا مسبّب قتل و خون ریزى شود ، امّا یک جوان دین فروش به نام «نوح افندى » که بویى از فقه و انسانیّت به مشامش نرسیده بود ، در کمال وقاحت و بى شرمى فتوایى صادر کرد که در آن ابتدا کفر شیعه را ثابت و سپس قتل او را واجب مى کرد ، متن فتواى او چنین است : «من قتل رافضیّاً واحداً وجبت له الجنّه ». هر کس یک نفر از شیعیان را بکشد بهشت بر او واجب مى شود .
با صدور این فتوا دهها هزار نفر به قتل رسیدند ، و تنها در حادثه خونین «حلب » چهل هزار نفر از شیعیان این شهر به شهادت رسیدند.
(رجوع کنید به مجلّه تراثنا ج 6 ، ص 32 ، ( موقف الشیعة من هجمات الحضومى )) .
3 – لعن و سبّ أمیر المؤمنین علیه السلام
یکى از ظلمهاى بزرگى که در حق مولا أمیر مؤمنان حضرت على امیر المؤمنین علیه السلام روا داشته اند ، دشنامها وبدگوئیهاى فراوان در باره آن حضرت است . و بنیانگذار این روش زشت و ضدّ دینى و اخلاقى کسى نیست جز معاویة بن أبى سفیان که به اصطلاح مفتخر به خال المؤمنین است که عده اى جاهل و یا معاند ، از اعمال و کردار او با عظمت یاد مى کنند .
او کسى است که در پایان نمازهایش چه جمعه و غیر جمعه و بر بالاى منبر هنگام سخنرانى از على امیر المؤمنین علیه السلام به زشتى یاد مى کند و حتّى فرمانى هم براى دیگر سخنرانان در دور افتاده ترین شهرها صادر مى کند تا به شایسته ترین بنده خدا فحش و ناسزا بگویند .
حَمَوى از دانشمندان اهل سنّت مى گوید : علیّ بن أبی طالب در منابر شرق و غرب کشور اسلامى سبّ و لعن مى شد حتّى در دو شهر مقدّس ، یکى محلّ ولادت او ، و دیگرى محلّ هجرت و همراهى او با پیامبر یعنى شهر مدینه ، در منبرها بر او نفرین و به بدى یاد مى کردند.
(معجم البلدان : 3 / 191 ، و5 / 38 ).
زمخشرى و سیوطى دو تن از بزرگان و دانشمندان سنّى مذهب مى گویند: در دوران بنو امیّه بر بالاى بیش از هزار منبر على را لعنت مى کردند ، و پایه گذار این سنّت ، شخص معاویه بود.
(بیع الأبرار زمخشرى : 2 / 186 ؛ النصاع الکافیة محمد بن عقیل : 79 ؛السیوطى ، النص والاجتهاد : 496) .
چرا این همه نا سزا؟! اکنون این سؤال که ریشه در اعماق دردهاى روحى و روانى هر مسلمان با غیرت دارد مطرح مى شود که :
آیا علیّ بن أبی طالب امیر المؤمنین علیه السلام برترین أصحاب و یاران و خلیفه و جانشین و داماد و مسلمان و مؤمن به رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود؟
مگر نه این است که رسول گرامى صلی الله علیه و آله فرمود : هر گونه ناسزا گفتن به مسلمان موجب فسق است : «سباب المسلم فسوق » (صحیح بخارى : 171 ح 48 ، کتاب الایمان – باب خوف المؤمن من أن یحبط عمله ؛ صحیح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » ) .
پس چرا سبّ و لعن على امیر المؤمنین علیه السلام از ناحیه بعضی از بزرگان اهل سنت جنبه شرعى و قانونى به خود مى گیرد؟
معاویه چگونه حکومتى تشکیل داده که پایه هاى آن باید با سبّ على امیر المؤمنین علیه السلام استوار مى گردد که بنا به نقل ابن عساکر ، مروان به امام زین العابدین علیه السلام گفت : هنگام محاصره عثمان ، کسى همانند على امیر المؤمنین علیه السلام از وى دفاع ننمود . حضرت فرمود : پس چرا این همه او را در بالاى منابر ناسزا مى گویید؟
مروان پاسخ داد : اساس حکومت ما ، استوار نمى گردد مگر با این ناسزاها .
(تاریخ مدینة دمشق لابن عساکر : 42 / 438 ؛ الصواعق المحرقة ص 33 ؛ النصائح الکافیة ص 114 عن الدار قطنى ؛ شرح نهج البلاغه : 13 / 220 )
چه اتفاقى در تاریخ اسلام مى افتد که وقتى عمر بن عبد العزیز تصمیم مى گیرد از لعن على امیر المؤمنین علیه السلام جلوگیرى کند ، مردم از گوشه و کنار مسجد فریاد بر مى آورند «ترکت السنّة ، ترکت السنّة » هان ، سنت پیامبر را ترک کردى!!
(العتب الجمیل ص 74 – 75 ؛ النصایح الکافیة : 116 ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبى الحدید : 13 / 222 )
آنان کار را به جایی رساندند که حتی وقتى مى شنیدند خانواده اى اسم نوزاد خود را به نام على نهاده وى را بدون هیچ جرم و گناهى به قتل مى رساندند!!! وقتى این خبر به گوش شخصی به نام «رَباح » رسید نام فرزندش را تغییر داد .
(سیر أعلام النبلاء : 5 / 102 ، 7 / 413 ؛تهذیب الکمال : 20 / 429 ، تهذیب التهذیب : 7 / 281 ، ترجمة على بن رباح)
از این نمونه ها بسیار است که به جهت اختصار به همین موارد بسنده می کنیم.
نسل کشى شیعه به چه جرمى؟
آرى یکى دیگر از لکه هاى ننگ تاریخ بنو امیه این است که بنا به نقل ابن ابى الحدید سنى معتزلى ، به دستور معاویه ، دوستان و شیعیان على را از زیر هر سنگ و کلوخى بیرون کشیدند و دست و پاهاى آنان را بریده و با آهن گداخته به چشمان آنان سرمه کشیدند و بر بالاى شاخه ها خرما به دار آویختند.
(شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید : 11 / 44 ، النصایح الکافیة : 72 )
و بنا به نقل همو از امام باقر علیه السلام که فرمود : شیعیان ما را در هر دهى و دهکده اى یافتند به قتل رساندند و دست و پاى آنان را مثله کردند و هر کس که به ما اظهار محبت مى کرد ، زندانى کردند ، اموال او را مصادره نمودند و خانه او را ویران ساختند . و کار را به جایى رساندند که اگر به یک نفر زندیق و ملحد و یا کافر مى گفتند بهتر از این بود که او را شیعه بنامند. (شرح نهج البلاغة : 11 / 43 )
4- لعن در سنّت نبوى
پژوهشگران حدیث نبوى که تحقیقات و تفحّص ارزشمندى پیرامون سخنان و فرمایشات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشته اند ، تقریباً تعداد سیصد عنوان در موضوع لعن که فقط از این کلمه استفاده شده است استخراج نموده و در معرض مطالعه و دید دیگران قرار داده اند ، که این نکته دلیلى روشن بر اهمیّت موضوع در سیره نبوى است.
(موسوعة أطراف الحدیث النبوىّ ( ص ) : 6 / 594 ، مادّه «لعن ») .
اما باید توجه داشت که لعن کردن آداب و شرایط و ملزمات مخصوص خود را دارد و در هر جا و هر زمان و هر شخصی نمی تواند جاری شود برای توضیح بیشتر به چند نمونه از لعن کردن درست آنهم با توجه به مقتضیات زمان، توجه بفرمایید:
الف – لعن و نفرین پیامبرصلی الله علیه و آله نسبت به بنو امیّه :
در بین فرمایشات و سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علاوه بر نهى از سبّ و لعن انسانها خصوصاً افراد با ایمان ، مواردى دیده مى شود که آن حضرت اشخاص و یا گروههایى را مورد لعن و نفرین قرار داده است . از جمله حکم بن العاص ، که جبیر بن مطعم مى گوید : با رسول خدا صلی الله علیه و آله کنار حجر نشسته بودم ، حکم بن ابى العاص در حال گذر از نزدیک ما بود ، پیامبر فرمود : واى بر امّت من از فرزندان و آنچه در صلب این مرد است . (المعجم الأوسط للطبرانى : 2 / 144 ) .
و زمانى که معاویه براى فرزندش یزید از مردم بیعت مى گرفت ، مروان گفت : این روش ابو بکر و عمر بود ، عبد الرحمن بن ابو بکر در جوابش گفت : سنّت و روش هرقل و قیصر است . مروان متقابلاً گفت : این آیه را خداوند در باره تو نازل فرمود : ( وَالَّذِى قَالَ لِوَلِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَآ ) أحقاف / 17 . ، و کسى که به پدر و مادرش مى گوید : أفّ بر شما .
سخنان این دو نفر بگوش عائشه رسید ، گفت : مروان دروغ مى گوید ، رسول خدا حَکَم را لعنت نمود در حالیکه مروان در صلب او بود .
(المنثور سیوطى : 6 / 41 ؛ أسد الغابة : 2 / 34 ؛ سنن الکبرى نسائى : 6 / 459 ؛ تفسیر ابن کثیر : 4 / 172 ؛ المستدرک على الصحیحین للحاکم : 4 / 481)
امام حسن مجتبى علیه السلام به مروان فرمود : «لقد لعن اللّه أباک الحکم وأنت فى صلبه على لسان نبیّه ، فقال : لعن اللّه الحکم وما ولد » خداوند بر زبان پیامبرش پدرت حَکَم را لعنت کرد و تو در صلب او بودى ، فرمود : خدا لعنت کند حکم را و آنچه از او به دنیا آید ..
(البدایة والنهایة : 8 / 284 ؛ کنز العمال : 11 / 257 ؛ تاریخ مدینة دمشق : 57 / 244 ؛ سیر أعلام النبلاء : 3 / 478 ).
ب – لعنت کردن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابو سفیان و معاویه :
اظهار ناراحتى و عدم رضایت پیامبر صلی الله علیه و آله از بعضى چهره هاى سرشناس صدر اسلام دلیلى قاطع بر انحراف آنان از سیره و روش آن حضرت است ، مخصوصاً اگر این عدم رضایت به شکل لعن و نفرین باشد ، از جمله این افراد ابو سفیان و معاویه است ، پدر و پسرى که منشأ بسیارى از فتنه ها و آشوب بوده و حوادث دردناکى براى اسلام و امّت اسلام آفریدند .
عبد اللّه بن عمر مى گوید : پیامبر از مکانى در حال عبور بود ، چشمش به ابو سفیان افتاد که سوار بر شتر بود و معاویه و برادرش یکى پیشاپیش و دیگرى پشت سر در حرکت بودند فرمود : «اللّهمّ العن القائد والسائق والراکب » . بار خدایا آنکه سواره است و آن دو که همراه او و پیاده هستند را لعنت کن ، افرادى که این حدیث را از عبد الله بن عمر شنیدند ، سؤال کردند : آیا خودت از پیامبر شنیدى یا کسى دیگر برایت تعریف کرده است؟ گفت : آرى خودم شنیدم ، و اگر دروغ بگویم ، گوشهایم کر شوند همانگونه که دو چشمم کور شده است . (تاریخ الامم والملوک : 10 / 58 ؛ حوادث سال 284 هـ ؛ کتاب صفین : 247 ، چاپ مصر) .
ج – لعنت کردن بعضى از صحابه به بعضى دیگر
ابو بکر در محضر پیامبر لعنت مى شود:
ابوهریره مى گوید : مردى در حضور پیامبر ابو بکر را سبّ و لعن مى کرد و آن حضرت متعجّبانه مى خندید .
(تفسیر ابن کثیر : 4 / 129 ، مسند احمد : 2 / 436 ، الدر المنثور : 6 / 11 ).
و در نقلى دیگر آمده است : ( أنّ رجلاً سبّ أبا بکر عند النبى صلی الله علیه و آله والنبیّ لا یقول شیئاً ) . شخصى در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله ابو بکر را لعنت مى کرد و آن حضرت هیچ سخنى نمى گفت .
(ابن حجر نیز مى گوید : در حضور پیامبر شخصى ابو بکر را سبّ مى گفت؛ تاریخ النمازى : 2 / 102 ؛ سبل السلام : 4 / 197)
5 – آثار نوشته شده در بدیهاى شیخین
یکى از روشهاى دیگر در یادآورى نقصهاى گفتارى و رفتارى افراد استفاده از نوشتن و ضبط آن است که در طول تاریخ در این زمینه آثارى مکتوب از اهل قلم و تصنیف به رشته تحریر در آمده است ، از آن جمله راجع به مسلمانان صدر اسلام و یاران پیامبر اکرم و چهره هاى سرشناس که به فصلهایى کوتاه از رفتار و کردار آنان پرداخته اند ، مانند ابن خراش که دو جلد در باره زشتکاریهاى خلیفه اول و دوم نوشت ، و چون مورد اعتماد و اطمینان بود و به دروغگویى از نقل حوادث و گزارشات تاریخى متّهم نبود ، او را به طرفدارى از اهل بیت پیامبر علیهم السلام متّهم نمودند ، و اشخاصى از قبیل او را که به نقل زشتکاریها پرداخته اند به همین اتّهام مورد حمله و هجوم قرار داده اند (الکامل فى ضعفاء الرجال : 5 / 519 ، تهذیب التهذیب : 2 / 83 )و …
حُکم لعن خلفا