فتح مکه
چرا پیامبر صلی علیه و آله به مکه حمله نکردند در حالی که مسلمانان نیرو و قدرت کافی را داشتند و در ثانی چرا اصلا شرط مسلمان شدن را برای زنده ماندن کافران مکه گذاشتند که در اینصورت افرادی وکه از ته دل مسلمانی را قبول نداشتند به زبان اسلام بیاورند و به دین ترتیب تعداد منافقین بیشتر شود؟
جواب اجمالی : ضربالمثلی ما در فارسی داریم که گرهی که با دست باز میشود با دندان باز نمیکنند.پیامبری که رحمتللعالمین است و برای مکارم اخلاق مبعوث شده و عالم به این امر است که رفتار زیبای او باعث جذب یاران با وفای او شده و از اقصی نقاط جهان بسوی او میشتابند و قرار است این دین جهانی شود قدرت رفتار مهربانانه را بیشتر از جنگ میداند، و اصل در اسلام هم بر صلح و آرامش است و جنگ و جهاد و دفاع در مرحله خاص قرار دارد .
استفاده ای که پیامبر(ص) و اسلام از این برخورد با اهل مکه کرد به هیچوجه در آن شرایط با جنگ به دست نمیآورد. تصمیم پیامبر(ص)
مسلمانان در مکه در اقلیت بودند و به مدینه هجرت کردند اما در مدینه هنوز در مرحله تاسیس حکومت بودند .
پیامبر قصد زیارت خانه خدا را داشت که مشرکان مانع شدند و در نهایت به صلح حدیبیه منجر شد و در نهایت در سال هشتم هجری فتح مکه صورت پدیرفت . در فتح مکه نیز پیامبر دعوت به اسلام و پذیرش اسلام را به مردم مکه پیشنهاد داد و مردم مکه حتی ابوسفیان نیز اسلام را پذیرفت .
توضیح بیشتر :
در سال هشتم هجرت، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با لشکر اسلام و با جمعیتى ده هزار نفره، حرکت کرد و در نزدیک مکه اردو زد. پیش از ورود پیامبر به مکه، ابو سفیان با راهنمایى عباس بن عبد المطلب، نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمد و به ظاهر اسلام آورد. پیغمبر چند امتیاز را براى او قرار داد و گفت:
1. هر کس به خانه ابوسفیان در آید، در امان است.
2. هر کس در خانه خویش را ببندد، در امان است.
3. هر کس به مسجد الحرام در آید، در امان است.
به دستور رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، پیش از بازگشت ابو سفیان، سپاهیان مسلمان، به حضور پیامبر رسیدند تا ابوسفیان، آنان را ببیند. ابوسفیان، وقتى عظمت و شوکت مسلمانان را دید، بسیار شگفت زده شد و با شتاب به مکه باز گشت و دستور امان رسول خدا را ابلاغ کرد و مردم را از مخالفت بر حذر داشت.امتاع الاسماع، ج 1، ص 369 – 376. سپس پیامبر، با تقسیم بندى فرماندهان، دستور ورود به شهر را از چند نقطه صادر کرد و خود آخر، وارد مکه شد و در بالاى شهر مکه (در حجون)، خیمه وى را برافراشتند.السیرة النبویه، ج 4، ص 49.
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پس از ورود به مکه، راهى مسجد الحرام شد و تکبیر گفت، و پیرامون کعبه طواف کرد و به هر یک از360 بتى که به دور کعبه نصب شده بودند، مى رسید، با چوب اشاره مى کرد تا به زمین مى افتاد و پس از شکستن بت ها، این آیه را بر زبان جارى ساخت: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الَباطِلَ کانَ زهوقاً»اسراء (17)، آیه 81.«حق آمد و باطل نابود شد. آرى، باطل، همواره نابود شدنى است».
سپس براى سرنگونى چند بت بزرگ که بر فراز کعبه نصب شده بودند، امیر مؤمنان على(علیه السلام) را امر کرد تا پاى بر دوش مبارکش نهد و بالا رود و بت ها را به زمین افکنده، بشکند. على(علیه السلام) نیز این امر را اطاعت کرد.بحارالانوار، ج 22، ص 84.
بعد از این پیروزى درخشان و سریع، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دست در حلقه در خانه کعبه کرد و خطاب به اهل مکه که در آن جا جمع بودند، فرمود: «شما چه مى گویید و چه گمان دارید؟ درباره شما، چه دستورى بدهم؟
آنان گفتند: ما جز خیر و نیکى، از تو انتظار نداریم؛ تو برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار مایى و امروز، به قدرت رسیده اى؛ ما را ببخش. اشک در چشمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) حلقه زد و صداى گریه مردم مکه نیز بلند شد.
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: من درباره شما همان مى گویم که برادرم یوسف گفت؛ «امروز هیچ گونه سرزنش و توبیخى بر شما نخواهد بود. خداوند شمارا مى بخشد و او ارحم الراحمین است»یوسف (12)، آیه 92.و آن گاه آیه 13 سوره حجرات را تلاوت کرد و توصیه هایى نیز به آنان فرمود و همگان را مشمول عفو عمومى خود قرار داد تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 60.و به این ترتیب، با فتح مکه، قدرت سیاسى مشرکان در هم شکست.
منابع جهت مطالعه بیشتر :
فروغ ابدیت – استاد جعفر سبحانی
الصحیح من سیره النبی – جعفر مرتضی عاملی
فتح مکه