دین و اندیشه

خداناباوری منطقی

پرسش و پاسخ

سلام علیکم

بی‌خدایی منطقی بر این است که انواع مفاهیم خدامثل خدای شخص‌وار مسیحیت یا اسلام دارای ویژگی‌های منطقا غیرممکن هستنند. این‌گونه بی‌خدایان براهین قیاسی علیه وجود خدا اقامه می‌کنند که مدعی‌اند بین برخی ویژگی‌های خدا ناسازگاری وجود دارد؛ مانند کمال، وضعیت افریدگاری، تغییرناپذیری، علم لایتناهی، حضور در همه جا، قادر مطلق، خیر اعلی، تعالی، شخص‌وارگی، غیرفیزیکی بودن، عدالت ورحمت.

ایا این دلیلی بر غلط بودن فلسفه و خداباوری نیست؟چگونه می شود بدان پاسخ گفت؟

با عرض سلام.
1ـ در این متن، دلیلی ذکر نشده که بخواهیم ردّش کنیم. در این متن، صرفاً ادّعا شده که صفات گوناگون خدا، باهمدیگر ناسازگارند؛ هیچ توضیحی هم نداده که چگونه ناسازگار هستند. وقتی در متن نگفتید که چگونه ناسازگار هستند، ما چی را نقد کنیم؟
2ـ در نگرش فلاسفه و عرفای مسلمان، خدا یعنی وجود. خدا یعنی وجود صرف و محض و مطلق. منظور از صرف و محض و مطلق بودن نیز این است که خدا فقط و فقط وجود است بدون هیچ قید دیگر.
ـ وجود، قطعاً کمال است.
به حکم عقل، کمال یا عدم است یا ماهیّت است یا وجود.
کمال، عدم که نیست؛ چون عدم، نقص محض است؛ و نقص در مقابل کمال است.
کمال، ماهیّت هم نیست؛ چون ماهیّت نسبتش به تمام متقابلات، یکسان است؛ پس نسبتش به کمال و نقص هم یکسان است.
پس کمال، وجود است؛ یعنی کمال و وجود، دو اسم برای یک حقیقت هستند.
ـ وجود، خودش وجود است؛ لذا معنی ندارد که کسی به وجود، وجود بدهد؛ امّا ماهیّات، برای موجود شدن، محتاج وجودند؛ و عرض شد که در تعریف فلاسفه و عرفای مسلمان، وجود همان خداست. لذا موجودیّت تمام ماهیّات، به خداست. پس او خالق تمام ماهیّات موجوده است.
ـ برای وجود، تغییرپذیری هم معنی ندارد. تغییرپذیری نوعی انفال است؛ و انفعال یکی اقسام ماهیّت است. ماهیّت، یا جوهر است یا عَرَض، که خود عَرض نیز 9 قسم است که یک قسم آن، «انفعال» یا «أن ینفعل» است.
ـ علم هم قطعاً سنخ وجود است؛ لذا موجودی که وجود لایتناهی است؛ علم لایتناهی هم خواهد بود.
ـ وجود قطعاً همه جا هم هست. شما جایی را نشان دهید که وجود، آنجا نباشد. حتّی خلاء هم خالی از وجود نیست. در علم فیزیک ثابت شده که خلاء، در حقیقت خلاء نیست بلکه پر از امواج و پر از انرژی است. و هر جا امواج و انرژی هست، قطعاً وجود هم هست؛ چون اینها قطعاً وجود دارند.
ـ قادر مطلق بودن وجود هم روشن است. چون غیر از وجود، اساساً چیزی نمی‌تواند قادر باشد. عدم که قادر نیست. ماهیّات هم موجودیّتشان با وجود است.
ـ خیر هم قطعاً عدم نیست. خیر ماهوی هم که قائم به وجود است؛ چون وقتی خود ماهیّت، قائم به وجود باشد، خیر ماهوی، به نحو اولی قائم به وجود خواهد بود. لذا خیر حقیقی و منبع خیر، وجود است.
ـ علوّ و تعالی وجود هم روشن است. روشن است که وجود، هم برتر از عدم است هم برتر از ماهیّات.
ـ شخص بودن وجود هم روشن است؛ چرا که بدون وجود، هیچ شخصی هم نخواهد بود. پس تمام اشخاص، قائم به وجودند. بنا بر این، او شخص بالذّات است و تمام اشخاص، متشخّص به او هستند.
ـ موجود فیزیکی یعنی موجود مادّی. روشن است که وجود، امر مادّی نیست؛ چرا که مادّه، یکی از اقسام جوهر است؛ و جوهر هم از اقسام ماهیّت است. وجود، نه مادّی است نه مجرّد، بلکه هر موجود مادّی و مجرّد، قائم به وجود هستند.
ـ عدالت؛ خدا عادل است به این معنی که در مورد او، ظلم قابل فرض نیست. چون کسی بر او حقّی ندارد که به سبب ادا نکردن آن حقّ، ظالم شمرده شود. همه محتاج وجودند و وجود، محتاج چیزی نیست. لذا وجود، بر همه حقّ دارد و هیچ چیزی بر وجود، حقّ ندارد. وقتی چیزی بر وجود، حقّی ندارد، معنی ندارد که او حقّ کسی را ادا نکند. لذا ظالم بودن در مورد وجود، بی‌معنی است و قابل فرض نیست.
ـ رحمت از «رَحِم» است؛ که انسان در زمان جنین بودن، در درون آن است. مادر، نسبتی با فرزند خود دارد که آن نسبت را با فرزند دیگران ندارد، چرا که آن فرزند از رَحِم خودش می‌باشد. لذا رحمت، آن حالت مهربانی ناشی از اتّصال رَحِمی را گویند، که محکمترین اتّصال بین دو انسان است.
و هیچ اتّصالی قوی‌تر از اتّصال وجود با اشیاء نیست. این اتّصال، حتّی از اتّصال مادر و فرزند هم قویتر است. از این اتّصال، تعبیر می‌شود به رحمت رحمانی خدای متعال؛ که با این اتّصال، مخلوقات، موجود هستند؛ و اگر نبود این اتّصال، مخلوقات، عدم می‌شدند.
آیا این خداباوری ما منطقی است یا آن خداناباوری آنها؟ آیا آن خداناباوران، در عمرشان چنین منطق استواری به گوشش خورده است؟ آنها خدای موهوم مسیحیّت یا خدای مسلمانان عوام را شناخته و منکر آن شده‌اند؛ و اصلاً به خود زحمت نداده‌اند که سری هم به کتب فلسفی و عرفانی مسلمانان بزنند.

خداناباوری منطقی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا