دین و اندیشه

برخی حوادث روز عاشورا

پرسش و پاسخ

۱.ایا حضرت زینب در روز عاشورا هنگام وداع به نیابت از حضرت زهرا، زیر گلوی امام حسین را بوسیدند؟
۲. نقل شده که راوی می گوید: دیدم امام حسین در حین امدن کنار بدن ابالفضل خم میشد چیزی را از زمین برمی داشت می بوسید و گریه می کرد. وقتی نگاه کردم دیدم دست های بریده ابالفضله.ایا این مطلب در جایی امده یا خیر؟

جواب سوال اول: آنچه در نقل مسائل مربوط به واقعه عاشورا رعایت آن لازم است این است که سعی شود از کتب معتبر استفاده شود و واقعه مورد پرسش؛ چون در کتاب های نزدیک به واقعه کربلا ذکری از آن نیست لازم است در نقل آن احتیاط کرد.
استاد مطهری (ره) این عبارت را که “حضرت زینب هنگام وداع، جلوی برادر را گرفت و عرض کرد: وصیتى از مادرم به یادم افتاد. مادرم به من گفته در چنین وقتى حسینم را بگیر و از طرف من زیر گلویش را ببوس “از تحریفات معنوی واقعه عاشورا دانسته اند و گفته اند حضرت زینب در وقت وفات حضرت زهرا (س) پنج ساله بوده است.[1]با توجه به این که روح کودک تحمل شنیدن مسائل این چنینی را ندارد و حتی انسان های معمولی نیز حوادث ناگوار را از کودکان مخفی نگه می دارند، بعید به نظر می رسد که با عشق و علاقه ای که حضرت زهرا (س) نسبت به فرزندان خود داشته اند، چنین سفارشی را به کودکی پنج ساله کرده باشند!
امّا با این حال این عبارت در تذکرة الشهداء ملا حبیب الله کاشانی که از کتاب های متأخر است، و برخی مقاتل آمده است.
به نقل از پایگاه اسلام کوئست
جواب سوال دوم :
به روایت مقدس اردبیلی حضرت عباس (ع) در هنگام افتادن از روی اسب ، همانند کوه وآماجی از تیر بود و بدنش همانند خارپشت شده بود و تمامی بدن را تیر باران کرده بودند به رقمی که شاید به جرات بتوان گفت جای سالم در بدن عباس دیده نمی شد و دشمن باز هم بر او حمله میکرد .
روی زمین افتاده بود و خود را کشان کشان به طرف خیام میکشید سعی کرد با دو کنده زانو تیر را از چشم بیرون بکشد اما آنقدر این تیر شدت داشته که درد اجازه بیرون کشیدن را نمی داد مرحوم ملا حبیب کاشانی در تذکرة الشهداء می گوید :
هنگامی که حسین (ع) صدای جانسوز برادرش را شنید سوار بر ذولجناح شد و به سوی نهر علقمه روانه شد دشمن با دیدن امام(ع) فرار کردند و امام (ع) آنها را متفرق کرد ناگاه ذولجناح ایستاد اباعبدالله (ع) به زمین نگاه کرد دستان بریده عباس را دید آن را به صورت خود کشید و فرمود :
ای داد که برادرم را کشتندبه راه خود ادامه داد دوباره اسب ایستاد و مشک پاره را نظاره کرد آهی جانکاه بر کشید و به کنار بدن برادر رسید از اسب پایین آند و گریه سر داد با حزن واندوه سر برادر را به سینه چسبانید و گونه ای گریه میکرد که دشمن از صدای ناله ابی عبدالله به گریه افتاد امام ناله سر می داد : الآن انکسر ظهری وقلت حیلتی و شمت بی عدوی … حالا کمرم شکست و تدبیرم گسست و……….. بدن غرق به خون عباس را در آغوش گرفت خون را از چشمان عباس پاک کرد طبق روایات اکثر مقاتل بدن را تکه تکه کرده بودند ، عباس به امام (ع) عرض کرد مرا به خیمه ها مبر چون به سکینه و اطفال حرم وعده آب داده بودم و نتوانستم به وعده خود وفا کنم و دیگر اینکه من پرچمدار سپاهت بودم و اگر اهل خیام مرا کشته ببینند صبرشان اندک می شود ، امام جنازه غرق به خون عباس را در کنار نهر علقمه رها کرد و به سوی خیمه ها بازگشت در حالیکه اشک چشمانش را با آستین پاک میکرد امام از چپ و راست به سپاه دشمن حمله می کرد و آنها فرار می کردند ابی عبدالله (ع) فریاد زد: کجا فرار می کنید شما برادرم را کشتید شما بازویم را شکستید (ابصار العین) دلایلی که امام (ع) بدن عباس را به سوی خیام نیاورد اول اینکه دشمن با تیغ و نیزه بدن را قطعه قطعه کرده بودند و هر جای بدن را بلند می کرد جای دیگر بدن به زمین می افتاد دوم اینکه خود ابالفضل(ع) از امام حسین در خواست کرد بدنش را به خیام نبرد سکینه به پیش آمد و عنان اسب را گرفت و گفت :
یا ابتاه ان عمک العباس قتل و بلغت روحه الجنان ای بابا عمویم عباس کجاست : و امام (ع) خبر شهادت عباس را به وی داد صدای شیون و گریه سکینه و زینب و سایر بانوان بلند شد و ناله کردند وای برادر ، وای عباس ، وای از کمی یار و یاور ، زینب (س) رو به برادر عرض کرد : حسین جان چرا برادرم را به خیمه ها نیاوردی امام فرمود : خواهرم هرچه خواستم بدن را بیاورم دیدم به قدری اعضایش از هم گسیخته که نمی توان آن را حرکت داد در منتخب آمده است که : امام حسین (ع) گفت: بخدا قسم فراق تو برمن سخت است. سپس گریه شدیدی نمود.(معالی السبطین)
[1] ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 17، ص 597.

برخی حوادث روز عاشورا

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا