علی(ع) و تایید اعمال خلفا
آیا فتح ایران و فتوحات عمر، مورد تأیید حضرت علی علیه السلام بوده است؟
اولا: نمی توان چنین سخنی را پذیرفت که امام علی(ع) به طور مطلق جنگ هایی را که در دوره خلفا، اتفاق افتاد، تأیید و یا طرد نمودند.به صورت حکم کلی و به مقتضای ضوابط و ایدئولوژی اسلام؛ یعنی با توجه به محتوای دین اسلام (که مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهی از منکر، دادخواهی و کمک به مظلومان و استضعاف زدایی و… است) و سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) می توان گفت: جهاد و دفاع و اتخاذ شیوه جنگی برای زدودن موانعی که در مسیر گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودی، آن هم با وجود یک سری ضوابط و شرایط پذیرفته است.جنگ هایی که مورد تأیید اسلام است، جنگ های کشور گشایی و فتوحات پادشاهان با اهداف مادی نیست، بلکه مبارزاتی رهایی بخش است. شعار پیامبر اسلام(ص) شعار رستگاری، آزادی و آزادگی بشریت بود «قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا» و می کوشید با اقدامات فرهنگی مردم را به راه رستگاری رهنمون سازد. جنگ های پیامبر(ص) تنها برای رفع موانع بود، چون که دشمنان در مسیر فعالیت های سازنده آن حضرت موانع ایجاد می کردند، حال اگر پیامبر(ص) موانع را از مسیر راه بر نمی داشت، نمی توانست به هدف های والای خویش -که همان هدایت و رستگاری بشر بوده- نایل گردد؛ به ناچار از استراتژی جهاد و دفاع بهره می گرفت تا مانع های مسیر رشد زدوده و راه، برای سعادت و رستگاری هموار گردد.اسلام استفاده از قدرت نظامی را تنها در سه مورد روا می داند:۱. برای نابودی آثار شرک و بت پرستی. چون از نظر اسلام شرک و بت پرستی، انحراف و بیماری و خرافه است. از این رو پیامبر اسلام(ص) اوّل بت پرستان را از راه تبلیغ به سوی توحید دعوت می کرد، آن گاه که مقاومت کردند، به زور متوسّل شد.۲.کسانی که نقشه نابودی و حمله به مسلمانان را می کشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامی بر ضد اینان را صادر کرده است.
۳. هر آیینی حق دارد آزادانه و به صورت منطقی خود را معرفی کند و اگر کسانی مانع این کار شوند، می توان با توسل به زور این حق را به دست آورد.( تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۰۶ و ۲۰۷)اما مشروعیت جهاد ابتدائی منوط به اذن امام معصوم(ع) می باشد. میتوان همه این موارد سه گانه را در دایره دفاع از رشد و تعالی و کمال انسانها قرار داد. دفاع یکی از ضروریات در زندگی بشر است به عبارت دیگر: دفاع در زندگی بشر همانند غرایز است که از دورن انسان می جوشد، اسلام این ویژگی را هدایت نموده و با برنامه خاصی، به آن جهت داده است. هر کس دین اسلام را بپذیرد بر اساس آن، برنامه دفاعی خود را تنظیم می کند. این برنامه دفاعی خردمندانه است و با منطق و برهان می توان از آن دفاع نمود.
ثانیا: در میان نصوص تاریخی و روایی مطلبی که دلالت بر مخالفت صریح حضرت علی علیه السلام با ورود به ایران بنماید، دیده نشده است، بلکه از برخی از قراین می توان نتیجهگرفت که اصل فتوحات و پایداری در مقابل کفر و شرک آن زمان مورد تأیید آن حضرت بوده است. این سخن امام به نوعی تأیید اصل فتوحات است:
«شکست و پیروزی در این جنگ با زیادی و کمی نیروهای جنگجو میسر نشده است، زیرا این دین خدا بوده که او آن را آشکار کرده و این سپاهیان لشکریان خداوند هستند که خداوند آنها را مهیا ساخته و یاری رسانده است تا به اینجا رسیده است (اشاره به پیروزی های مسلمانان) و ما با امید به وعده خداوند حرکت کرده ایم (و منتظر انجام آن هستیم) و خداوند حتما وعده اش را وفا کرده و سپاهش را پیروز خواهد گردانید»[ نهج البلاغه، خطبه 146.]
ثالثا: زمانی که خبر آمادگی دولت ساسانی برای حمله به سرزمین های اسلامی، به مدینه رسید، شورای دفاعی تشکیل شد و کسانی که مورد مشورت قرار گرفتند پیشنهاد حضور مستقیم خلیفه در میدان نبرد و تخلیه تمام مراکز نظامی و اعزام آنان برای نبرد با ساسانیان را دادند، طلحه و عثمان بن عفان گفتند: همه نیروهای شام، نیروهای یمن، نیروهای مدینه و نیروهای مکه را جمع کن و خودت هم با آنان برو تا بتوانید در برابر نیروهای زیاد حکومت ایران مقاومت کنید و لیکن علی علیه السلام که مورد مشورت قرار گرفت به گونه دیگری طرح خود را ارائه داد. حضرت علی علیه السلام ضمن مخالفت با پیشنهادهای ارائه شده، این نکته را یادآور شد که:
«صلاح آن است که تو به عنوان قطب و مرکز آسیای اسلام در مرکز حضور داشته و از آنجا به چرخاندن سنگ آسیای اسلام به وسیله عرب های مجاهد بپردازی و اگر تو از مرکز خارج شوی از سویی تعدادی از اعراب بادیه نشین که هنوز مسلمانی در میان آنان رسوخ نیافته، طمع تصرف مرکز را در سر می پرورانند، و به مدینه حمله خواهند کرد و از سوی دیگر ایرانیان با دیدن تو خواهند گفت که این اصل و ریشه عرب است و اگر او را از بین ببریم از شر اعراب راحت خواهیم شد، بنابراین با شدت بیشتری به مسلمانان حمله خواهند کرد. امام فرمود: نیروهای شام را از شام نیاور و الا رومیان حمله می کنند. نیروهای یمن را هم نیاور وگرنه حبشی ها حمله می کنند. نیروهای مدینه و مکه را هم نبر چون اعراب اطراف حمله می آورند. خودت هم نرو و از فراوانی عدد دشمن نترس. ما در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله ) با فراوانی عدد نمی جنگیدیم».
خلیفه نظر علی علیه السلام را پسندید و عده کمی نیرو را با سعدبن ابی وقاص به جبهه فرستاد و این نیروها به نیروهای جبهه ملحق شدند و پیروز هم شدند.[ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 146؛ مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص253، خواندمیر، تاریخ روضه الصفا، ج2، بخش دوم، ص1771.]عمر بن خطاب هنگامی که سخنان حضرت علی علیه السلام را همراه با استدلال های محکم او شنید، رو به اصحاب کرده و گفت: شما از گفتن سخنانی مانند آنچه ابوالحسن علی گفت، ناتوان بودید.[ تاریخ طبری، ج 4، ص 238 – 237؛ موسوعه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام ج 3، صص91-93.
نکته ای که در این مشورت خواهی باید به آن توجه کرد این است اگر امیر مؤمنان در چنین مسأله مهمی دخالت و راهنمائی نمی کرد ، چه سرنوشتی در انتظار اسلام و مسلمین بود ؟ اگر امام علی(علیه السلام) با این مشورت سازنده مانع حضور شخص خلیفه در جنگ به همراه دهها هزار نفر نمی شد و از لشکر ایران هم صدها هزار نفر شرکت می کردند،چه تعداد انسان از دو طرف کشته می شدند؟ آن حضرت با این پیشنهاد،ضمن حفظ اسلام از خطر نابودی،قطعاً سبب شدند تا تعداد کسانی که در این جنگ کشته می شدند،به شدت کاسته شود.
رابعا: عمربن خطاب تلاش کرد که علی علیه السلام را به جنگ بفرستد ولی علی علیه السلام نپذیرفت و نیامد.[ جعفریان، تاریخ خلفاء، ص115.] به گفته مورخان، عمر بن خطاب رفتن به جنگ قادسیه را به علی علیه السلام پیشنهاد کرد تا فرماندهی عملیات ارتش مسلمانان را بر عهده گیرد. علی علیه السلام امتناع کرد؛ ناگزیر سعد وقاص را اعزام نمود.[ مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 309.]
علی(ع) و تایید اعمال خلفا