عبد الله بن عباس
لطفا راجع به شخص ابن عباس (عبد الله ابن عباس) توضیح داده و کتابی جهت شناخت وی ارائه نمایید.
عبدالله، فرزند عباس، عموی پیامبر اکرم(ص) است. بنا به نقل مشهور، سه سال قبل ازهجرت به دنیا آمد و هنگام سقیفه سیزده سال داشت. (برخی نیز سن او را پانزده یا ده سال دانستهاند.) او در سال 68 در سن هفتاد یا هفتاد و یک سالگی از دنیا رفت و محمدبن حنفیه بر او نماز خواند. وی در زمان سقیفه سن چندانی نداشت تا توقع داشته باشیم موضعی از خود در برابر غاصبان ولایت اتخاذ کند.ایشان از شیعیان معتقد به امامت منصوص امام علی(ع) بوده است، مناظرات متعدد وی با مخالفان و دشمنان امیرمومنان علی علیهالسلام شاهد بر این مسأله است. مناظرههای ابنعباس از زمان عمر شروع و تا آخرین روزهای حیات ابنعباس ادامه یافت. البته این مناظرهها گاهی با افرادی همچون عمر، عایشه، معاویه، عمروعاص و عبداللهبن زبیر و افراد ناشناس بوده و گاهی نیز با گروهی همانند خوارج صورت گرفته است. محور مناظرهها بیشتر دفاع از اهلبیت(ع) و امامت و نیز حقوق امیرالمؤمنین علی(ع) بوده است.به عنوان نمونه به مناظره او با عمر بن خطاب بنگرید:
در دوران خلافت عمر افرادی همچون ابنعباس برای حمایت از امیرمؤمنان علی(ع)، با وی مناظرههایی داشتند. نوع مناظرههای ابنعباس از تشیع او حکایت دارد و این شاهدی بر حضور تشیع در همان آغاز عصر خلافت است.
برخی از گفتوگوهای عمر و ابنعباس حاکی از آن است که ابنعباس جایگاه ویژهای نزد عمر داشته، همچنان که نوع مباحثی که عمر با او در میان گذاشته، نشان دهندة اطمینان عمر به اوست، از اینرو سخنانی را که با دیگران در میان نمیگذاشت برای ابنعباس مطرح میکرد.
استناد به قرآن کریم
ابنعباس در برخی از گفتوگوهایش با آیات قرآن کریم به بحث و جدل با مخالفان پرداخته و پاسخ آنان را داده است. و از آنجا که ایشان از علم تفسیر و شأن نزول آیات آگاهی کافی داشتند، استدلالهای اینچنینی از اهمیت بالایی برخوردار است، در گفتوگوی ابنعباس با عمر چنین آمده است:
عمر به ابنعباس گفت: آیا میدانی چرا مردم با شما بیعت نکردند؟ ابنعباس گفت: نمیدانم. عمر گفت: ولی من میدانم؛ قریش کراهت داشت از اینکه برای شما هم نبوت وهم خلافت جمع شود و شما از این طریق افتخار کنید، بنابراین، قریش این منصب را برای خود اختیار کرد و با این امر موافقت نموده و این تلاشها به نتیجه رسید.
ابنعباس در جواب عمر گفت: آیا اگر چیزی بگویم بر من خشم نمیگیری؟ عمر گفت: هر چه میخواهی بگویی بگو. در جواب گفت: اما کلام شما که گفتی قریش دوست ندارد نبوت و خلافت در بین خاندان ما جمع شود، خداوند متعال میفرماید:
این [هلاکت و نگونساری ] از آن روست که آنچه را خدا فرو فرستاده است ناخوش داشتند، پس کردارهاشان را تباه و ناچیز ساخت.
و اما قول تو که ما به خلافت تکبر میکردیم، ولی ما قومی هستیم که اخلاقمان از اخلاق پیامبر گرفته شده است، و خداوند متعال در مورد اخلاق پیامبر میفرماید: «و هر آینه تویی بر خویی بس بزرگ»[21] و در جای دیگر میفرماید:
و بال [مِهر و نرمی ] خویش را برای کسانی از مؤمنان که تو را پیروی کردند
فرود آر.
و اما قول تو که گفتی قریش اینگونه اختیار کردند، خداوند متعال میفرماید:
و پروردگار تو آنچه خواهد می آفریند و برمی گزیند. [اما] آنان را [توان ] برگزیدن نیست. پاک و منزه است خدای، و از آنچه انباز می گیرند برتر است.
بعد از سخنان ابنعباس، عمر بنیهاشم را به غش در امر قریش متهم نمود، اما ابنعباس در جواب وی گفت: اجازه بده هاشمیان را به غش در امر قریش متهم نکن، چون قلب آنها از قلب رسول خداست که خداوند قلب او را پاک کرده است، و آنها اهلبیتی هستند که خداوند متعال دربارة آنها میفرماید:
همانا خداوند می خواهد از شما، خاندان پیامبر، پلیدی را ببرد و شما را پاک کند، پاکی کامل.
و اما قول تو که گفتی ما نسبت به قریش حقد داریم، چگونه این گونه نباشیم در حالی که میبینیم حقمان در دست غیر است.
همانگونه که از این مناظره بر میآید، ابنعباس با بهرهگیری از آیات قرآن کریم با عمر مناظره و از اهلبیت(ع) و امیرالمؤمنین(ع) دفاع کرده است. البته از آنجا که از اهلبیت(ع) کسی جز حضرت علی(ع) مدعی خلافت نبود، ضمایر جمعی که ابنعباس در این بخش به کار برده، ناظر به کسی جز امیرمؤمنان علی(ع) نیست.
جهت آگاهی بیشتر به دائره المعارفهای اسلامی مراجعه کنید . به سایت ویکی فقه هم می توانید مراجعه کنید . منابع و مآخذ در باره ابن عباس بسیار زیاد است .
علامه ابن عباس را در بخش اول خلاصه الرجال ذکر کرده است .
عبد الله بن عباس