سرنوشت و ازدواج
سلام.آیا ازدواج واقعا قسمت است؟پس اگرازدواج صد درصد قسمته پس اراده انسان چه نقشی داره؟
اگر منظور از تقدیر، آن امری است که ما هیچ نقشی در آن نداریم، معلوم است که ازدواج به این معنی، تقدیر نیست، چون شکّی نیست که ازدواج عملی اختیاری است و تا انسان نخواهد ازدواجی رخ نمی دهد و اگر نخواهد کسی را به همسری بر نمی گزیند. امّا اگر منظور از قسمت این است که ازدواج شخص و همسری که انتخاب می کند، با علم سابق خدا و با اراده ی اوست، بلی ازدواج و همسر گزینی و بلکه هر کار اختیاری دیگری قسمت بوده در علم ازلی خدا معلوم است. امّا این امر هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد. یعنی خدا از ازل می داند که فلان شخص با اختیار خود با فلان فرد ازدواج خواهد نمود؛ لذا محال است که او با اختیار خود با همان شخص ازدواج نکند. بر این اساس نام نوع قسمت را می توان قسمت اختیاری نامید. چون جز با اختیار حاصل نمی شود و اختیار ما جزء علل آن می باشد. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان، مبتنى برداشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدى نیست که هیچ رخدادى در جهان، جز به مشیت خداوند اتفاق نمى افتد. برگى که از درخت ساقط مى شود و یا کارى که از انسان سر مى زند، هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگى جریان مشیت در این دو تفاوت دارد؛ زیرا انسان تفاوتى عمده واساسى با دیگر موجودات دارد و آن اینکه داراى اختیار است. به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کارى را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است؛ یعنى، خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. از همین رو اگرشما علت ها و عوامل کارى را کاملا فراهم و بر آن اقدام نمودید آن واقعه اتفاق خواهد افتاد؛ مثلا اگر آتش و بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دهید قطعاً انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستى است. حال زمانى که اسباب و علل کارى را فراهم مى سازید و آن کار صورت مى پذیرد، آیا بدون مشیت الهى صورت گرفته است؟ مسلماً این چنین نیست؛ ولى مشیت خداوند چیزى زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیر بخشى به آن نیست. در مورد انسان هم مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین فعالیت هاى ارادى انسان جبرا از او صادر نمى شود و مستند به خواست آزاد خود او است. درعین حال به مشیت الهى نیز استناد دارد به این معنا که اگر خداوند تکوینا نمى خواست چنین بشود، به او آزادى و اختیار نمى داد و مانند دیگر اجزاى طبیعى در مسیر واحدى انسان را به حرکت در مى آورد. از اینجا است که مى بینیم برخلاف پندار برخى از متکلمان و مستشرقان اسلام قائل به مشیت و تقدیر الهى است؛ اما تقدیر به معنایى که گفتیم، هرگز مستلزم جبر نیست. براى توضیح این مطلب، به نکات ذیل دقت کنید:یک. خداى سبحان هستى بخش کائنات است و هر چیزى در اصل وجود و گرفتن فیض، به ذات اقدس او وابسته است.دو. همچنان که خداوند کائنات را آفریده است، به آنها نیز آگاهى و احاطه علمى دارد: «الا یعلم من خلق؛ آیا کسى که آفریده است نمى داند؟» (ملک (67)، آیه 14.) یعنى، خدا به دو صورت بر اشیا احاطه دارد: یکى اشراف وجودى، دوم احاطه علمى؛ ولى هیچ یک با اختیار انسان تنافى ندارد. انسان با وصف اختیارى که خداوند به او بخشیده، در قبضه قدرت حق قرار دارد. در اینجا اگر انسان از خود اختیارى نداشته باشد، با وصف اینکه مشیت پروردگار بر انسان مختار قرار گرفته است، در آن صورت مشیت حق درباره انسان نافذ نبوده است. به عبارت دیگر اختیار و آزادى انسان، در طول قدرت پروردگار خواهد بود. بنابراین از جمله اشیایى که در قبضه قدرت حق قرار دارد، «اراده انسان» است؛ ولى نه بدین معنا که اراده از انسان سلب گشته و او مجبور است؛ چون «اراده» ذاتا با اختیار همراه است و معنا ندارد که گفته شود: «به کسى اراده داده شده است، ولى در عین حال آن کس اختیارى از خود ندارد». در این صورت انسان به جبر، مختار و با اراده است. به این شعر زیبا از مولوى دقت کنید: آن یکى بر رفت بالاى درخت مى فشاند او میوه را دزدانه سخت صاحب باغ آمد و گفت اى دنى از خدا شرمت بگو چه مى کنى؟گفت از باغ خدا بنده خدا مى خورد خرما که حق کردش عطاپس ببستش سخت آن دم بر درخت مى زدش بر پشت و پهلو چوب سختگفت آخر از خدا شرمى بدار مى کشى این بى گنه را زار زارگفت کز چوب خدا این بنده اش مى زند بر پشت دیگر بنده اشچوب حق و پشت و پهلو آن او من غلام و آلت فرمان اوگفت توبه کردم از جبر اى عیار اختیار است اختیار است اختیاربنابراین، قدرت مطلقه پروردگار نه تنها باعث جبر نیست؛ بلکه باعث اختیار و اراده انسان است. یکى از اقسام علل، علت هاى قریبه و بعیده است؛ مثلاً نوشته کاغذ معلول حرکت قلم و حرکت قلم معلول حرکت دست و حرکت دست معلول اراده و اراده معلول نفس انسان است و نفس ما نیز معلول ذات احدیت است. در اینجا ملاحظه مى شود که همه این علل حقیقى هستند و خداى سبحان نیز علت العلل انجام این رفتار (نوشتن) است. مولوى در تمثیل زیبایى این حقیقت را چنین بیان کرده است: مورکى بر کاغذى دید او قلم
گفت با مور دگر این راز هم
که عجایب نقش ها آن کلک کرد
همچو ریحان و چو سوسن زار و ورد
گفت آن مورا ، صبح آن پیشه ور
وین قلم در فعل فرع است و اثر
گفت آن مور سیم کزبازو است
کاصبع لاغر ز زورش نقش بست
هم چنین مى رفت بالا تا یکى
مهتر موران فطن بود اندکى
گفت کز صورت مبینید این هنر
کان به خواب و مرگ گردد بى خبر
صورت آمد چون لباس و چون عصا
جز به عقل و جان نجنبد نقش ها
بى خبر بود او که آن عقل و نژاد
بى زتقلیب خدا باشد جماد
(دیوان مولوى، دفتر چهارم، ص 275.)
گفتنى است که خداى سبحان، هر کارى را از طریق علل و اسباب خودش انجام مى دهد. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «ابى اللّه ان یجرى الاشیاء الا بالاسباب؛ خداى سبحان هر کارى را به وسیله اسباب ویژه خودش انجام مى دهد» (مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 20، ص 90.)و در مثال مذکور خداوند از طریق عقل، اراده، بازو و انگشت، این نقش را ترسیم مى کند. حال نقش «اراده» در این میان چه خواهد بود؟ خداوند از طریق اراده انسان، این نقش را مى آفریند. این عمل تحت پوشش و در طول قدرت الهى است و در عین حال از روى اختیار انسان انجام گرفته است؛ چون ملاک در اختیار بودن فعل، وجود «اراده» است. فیض الهى را مى توان نظیر جریان الکتریسیته براى یک دستگاه «رایانه» دانست. از یک طرف اگر جریان الکتریسیته نباشد، همه چیز متوقف است؛ ولى از طرفى نمى توان نقش دستگاه رایانه و کارى را که انسان با آن انجام مى دهد، نادیده گرفت. خداى سبحان به همه انسان ها و آنچه انجام داده اند و یا در حال انجام دادن آن هستند و یا در آینده انجام خواهند داد احاطه علمى دارد؛ ولى نه بدین معنا که چون خدا مى داند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، انجام خواهد شد. خداى سبحان چه چیزى را مى داند؟ خداوند مى داند که افراد بشر با اراده خود، چه چیزى را انتخاب کرده اند و چه چیزى را انجام مى دهند. در اینجا علم الهى، نظیر دوربینى است که براى تلویزیون هاى مداربسته نصب شده و هر آنچه در مقابل دوربین انجام مى گیرد، منعکس مى کند. علم الهى نیز همه آنچه هست را نشان مى دهد؛ چه از روى جبر، (نظیر امور طبیعى) یا از روى آزادى و اختیار (نظیر امور انسان).استادى دانشجوى خود را مى شناسد و مى داند که با وصفى که دارد، در امتحان با نمره عالى موفق خواهد شد، حال آیا این دانستن، اختیار و اراده را از دانشجو سلب مى کند؟ دانستن خداوند نیز چنین است. علم الهى به گذشته و آینده یکسان است؛ یعنى، همان گونه که خداوند به رفتار اختیارى انسان در گذشته آگاه است، نسبت به رفتار اختیارى انسان در آینده نیز عالم و آگاه است و همان طور که آگاهى به گذشته با اختیار انسان منافات ندارد، آگاهى نسبت به آینده نیز با اختیار انسان منافات ندارد. (مطهرى، مرتضى، انسان و سرنوشت)در یک گفت و شنودى، خیام سروده است: من مى خورم و هر که چو من اهل بود مى خوردن من به نزد او سهل بودمى خوردن من حق ز ازل مى دانست گر مى نخورم علم خدا جهل بودخواجه نصیر طوسى در جواب فرموده است: گفتم که گنه به نزد من سهل بود این کى گوید کسى که او اهل بودعلم ازلى علت عصیان کردن نزد عقلا زغایت جهل بودنتیجه اینکه:1. ما به لحاظ مختار بودن در سرنوشت خود موثریم.2. اگر چه در علم الهی سرنوشت ما معلوم است , اما علم خدا علت سرنوشت ما نیست . بلکه آنچه را که ما با اختیار خود رقم می زنیم خدا می داند و نسبت به آن ما را آزاد می گذارد. درباره بخش دوم پرسش باید گفت :«قسمت» به معانى مختلفى به کار برده مى شود که اعتقاد به برخى از آنها، موجّه است و به برخى دیگر ناموجه. قسمت به این معنا که: «یک رویداد، معلول یک سرى عوامل است که با تحقق آن عوامل، قطعاً آن رویداد به وقوع خواهد پیوست»، این معنا کاملاً منطقى و صحیح است؛ مثلاً اگر کسى هر روز ورزش کند، عضلاتش قوى خواهد شد و یا اگر در عبور از خیابان دقت نکند، تصادف رخ خواهد داد.کاربرد معنایى دیگر براى قسمت، آن است که: «نقش فرد در حوادث کاملاً نادیده گرفته شده، همه چیز به مقدرات واگذار گردد». این برداشت از قسمت برداشتى نادرست و توجیه خوبى براى اهمال و ناتوانى ها است. در مورد ازدواج نیز، مسلماً قسمت به معناى اول صحیح و به معناى دوم نادرست است؛ زیرا ازدواج رویدادى است که به خواست دو طرف و شرایطى که در نظر مى گیرند، بستگى دارد و نمى توان نقش اختیار را در این زمینه نادیده گرفت. اگر تصویر صحیحى از موضوع قضا و قدر داشته باشیم، همه این ابهامات به کنار خواهد رفت. مسأله قضا و قدر همان مشیت الهى است که در نظام هستى هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانون مند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است.همچنین توکل به معنی وکیل گرفتن وتوکیل نیست ،برخی به غلط گمان می کنند باید به گوشه ای آرمید وتلاش وکوشش در زندگی را تعطیل کرد وخداوند را وکیل انجام کارهای خود قرار داد. در حالی که این تفسیر از توکل نادرست است . توکل به این معناست که انسان در مسیر زندگی راه درست را به خوبی تشخیص دهد ودر آن قدم بگذارد وآن را باجدیت تمام طی کند وبداند ویقین داشته باشد خداوند به کسانی که در راه درست گام می نهند نصرت ویاری وکمک خواهد نمود، ومن یتوکل علی الله فهو حسبه کتابهایی که میتوانند شما را در این موضوع یاری دهند:
1. جبر و اختیار، استاد جعفر سبحانى
2. جبر و اختیار،زین الدین قربانى
3. جبر و اختیار،محمد تقى جعفرى
4. انسان و سرنوشت،شهید مطهرى
سرنوشت و ازدواج