مراد از روح و سرشت
چیزی که امثال ما سرشت میدانیم در روایات و آیات چه نامیده شده و کدام یک از معانی درباره اش درست است.
و این معنا که قبل از اینکه روح به ساق برسد یعنی چه مگر روح کم کم وارد بدن میشه ؟آیا روح وارد بدن میشه؟
1ـ سرشت در میان فارسی زبانان، معنی روشنی ندارد؛غیر از اصطلاحهای حکیمانه است .
برای فهم معنی دقیق کلمات قرآنی و حدیثی، ما به موارد استعمال آن در قرآن و احادیث توجّه کرده و معنی مورد نظر خدا و معصوم را با روش تدبّر (مهندسی معکوس) کشف میکنم. این همان روشی است که علّامه مصطفوی در لغتنامه «التحقیق فی کلمات القرآن» استفاده کردهاند. امّا در واژههای فارسی، ما متن مقدّس و معصومانهای نداریم که از استعمالات یک لفظ در آن متن، بتوانیم مقصود معصوم را کشف کنیم. لذا در این گونه موارد، ما مراجعه میکنیم به متون کهن فارسی یا شبهفارسی، مثل شاهنامه فردوسی، فرخی، اسدی، و دیگر شعرای کهن، و کتاب اوستا و … . همچنین توجّه میکنیم به استعمالات آن واژه در دیگر زبانهایی که با زبان فارسی، رابطهی فامیلی دارند مثل کردی و سانسکریت و … .
جناب فردوسی گفته است:
«بدو گفت شاه، ای سرشت بدی ــ که ترسایی و دشمن ایزدی.»
سرشت بدی، یعنی اصل و حقیقت بدی. لذا در اینجا «سرشت» را در معنایی به کار برده که ربطی به فطرت و طینت و مزاج ندارد.
«که آهوست برمرد گفتار زشت ــ تو را خود ز آغاز بود این سرشت.»
در اینجا، سرشت را تقریباً به معنی طبع به کار برده است.
« درختی که تلخ است وی را سرشت ــ گرش برنشانی به باغ بهشت.»
در اینجا، سرشت را در معنی مزاج یا طبه به کار برده است.
از این استعمالات معلوم میشود که حتّی جناب فردوسی هم یک تصوّر روشن از معنی سرشت را مد نظر نداشته؛ لذا آن را در معانی گوناگونی به کار برده است.
در زبان فارسی، «سرشتن» به معنی آمیختن هم به کار رفته است. لفظ «سریش» هم با سرشت همخانواده است به معنی چسبیدن و چسبنده.
2ـ لذا شما باید مطلوب خود از واژه سرشت را تعیین فرمایید. در آثار بزرگانی چون شهید مطهری هم این واژه در معانی فراوانی به کار رفته است. لذا کسی که میخواهد علمی و حکیمانه سخن بگوید، باید مرادش از این گونه واژههای تعریف نشده، روشن باشد.
3ـ روح را اقسامی است که قسمی از آن، روح البدن یا روح الحیاة یا روح بخاری است؛ که در بدن وارد میشود. این روح، مادّی است، لکن جسم لطیف است. در آخرین مراحل هیبنوتیزم، شخص در حالتی قرار میگیرد که از نظر پزشکی، مرده محسوب میشود؛ لکن شخص نمرده و دوباره به حالت عادی باز میگردد. در آن مرحله، کسی که چشمانش را با تمرینات خاصّی تربیت نموده باشد، میتواند کالبدی لطیف، شبیه نوری که بر بخار یا گرد و غبار تابیده شده را مشاهده کند. این کالبد لطیف، از بدن شخص جدا گشته و بالا میآید. حکمای قدیم، این روح را روح بخاری مینامند. اطبای قدیم، محلّ استقرار این روح در بدن را، خون دانستهاند. در احادیث هم از اعضای فاقد خون و فاقد اعصاب احساس درد، با عنوان اعضای فاقد روح یاد شده است، مثل مو و قسمتی از ناخن. اگر این روح از قسمتی از بدن خارج شود، آن قسمت از بدن، میمیرد. در احادیث آمده که هنگام مرگ، این روح ابتدا از پاها خارج میشود و کم کم از اعضای بالاتر خارج میشود و آخرین عضوی که روح آن را ترک میکند، چشم است.
مراد از روح و سرشت