ضرورت و جایگاه امامت در اسلام
با توجه به اینکه شیعه امامت را اصلی از اصول دین میداند قاعدتا باید برای اثبات ان دلایل محکم و خدشه ناپذیر داشته باشد. اما ایا اینچنین است؟ با ۱۳روایت ضعیف میتوان راه به جایی برد؟ از لحاظ عقلی هم اگر واقعا اسامی ایمه از زمان پیامبر مشخص بودند ایا این همه تفرقه در بین اصحاب ایمه پیش می امد و اسماعیلیه و زیدیه و …. شکل میگرفت؟ واقعا نمیدانم شما چطور این مسایل را برای خود حل میکنید به نحوی که حالت اطمینان و اعتقاد به امامت منصوص الهی پیدا شود؟!!
ضرورت امامت در مباحث کلامی امری پذیرفته شده در تمام مذاهب و مکاتب اسلام است. اختصاصی به شیعه ندارد. اما در عمل دو دسته فکری حاکمیت بر این ضرورت دینی و عقلی پیدا نموده اند : دیدگاه اهل سنت : در عمل غالب اهل سنت امامت را امرى فرعى و در حوزه احکام مکلفان مى دانند.
امام الحرمین جوینى، غزالى، سیف الدین آمدى، تفتازانى و … بر این مسأله تصریح کرده اند. البته در میان اهل سنت هم کسانى چون قاضى بیضاوى و علامه اسد وشنى امامت را جزو اصول دانسته اند. براساس دیدگاه اهل سنت امامت منصبى عادى و غیرالهى است، بنابراین کاملًا عرفى و زمینى شده و از گردونه نصب و تعیین الهى خارج مى گردد. در این نظریه ملاک و ضابطه جامع و شفافى پیرامون شرایط امام و چگونگى تعیین او وجود ندارد. لذا در هر استدلال و استناد ملاکهایی عرفی و گاهی متناقض بر این مسأله ارائه شده است.
دیدگاه شیعه :
در نگاه عالمان شیعه به استناد پاره اى از نصوص و دلایل عقلى امامت مسأله اى کلامى و اعتقادى است. در این نگرش فلسفه انگیزش انبیاء با فلسفه نصب و تعیین امام از سوى خداوند یکى است و آنچه موجب مى شود که خداوند پیامبرانى را براى هدایت بشر برگزیند، نیز ایجاب مى نماید که در دوران خاتمیت امامانى را در راستاى عهده دارى تداوم و استمرار وظایف پیامبر نصب نماید. برخى از نتایج این دیدگاه :
– امام به لحاظ آنکه جانشین پیامبر است باید در همه فضایل، کمالات و سجایاى اخلاقى از عموم مردم برتر باشد. او باید داراى مقام عصمت و مصونیت از گناه و خطا و بهره مند از علم وسیع باشد.
– مردم در نصب و انتخاب او نقشى ندارند. تشخیص مصداق امام با شرایطى که باید دارا باشد تنها از سوى خداوند امکان پذیر است و تنها او صلاحیت تعیین و نصب امام را دارد.
-خدای متعال اینان را بر جایگاه ویژه ای نشانده که دست دیگران از رسیدن به آن قله کوتاه است. سرچشمة علم و دانش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستند که دیگران را به آن راهی نبوده و نیست . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من شهر علمم و علی دروازة آن ؛ هر کس می خواهد وارد این شهر شود، باید از دروازة آن وارد شود.
– از نظر شیعه ، وجوب امامت، وجوب کلامی است (وجوب علی الله) و نه وجوب فقهی (وجوب علی الناس). مقصود از وجوب کلامی این است که فعلی، مقتضای عدل یا حکمت یا جود یا رحمت یا دیگر صفات کمال الهی است و چون ترک چنین فعلی، مستلزم نقص در ساحت خداوندی و در نتیجه محال است،پس انجام دادن آن، واجب و ضروری است. او به مقتضای صفات کمال و جمالش، آن را بر خود واجب میکند چنان که فرموده است: «کتب ربکم علی نفسه الرحمة» و نیز فرموده است: «ان علینا للهدی» و آیات دیگر امامت را مقتضای حکمت و لطف خداوند میدانند و بر این اساس آن را بر خداوند واجب میشمارند.
– دلایل وجوب امامت نزد شیعه :
1. ادلة نقلی محض به صورت مستقیم و روشن از نصوص و ظواهر قرآن و روایات استفاده میشود.
2. ادلة عقلی خالص که همة مقدمات آنها از قواعد و اصول عقلی تشکیل میشود. (مستقلات عقلیه)
3. ادلة عقلی ـ نقلی: یعنی، ادلهای که برخی از مقدمات آنها عقلی و برخی دیگر نقلی است (ملازمات عقلیه).
مانند:
1- شاهد قرآنی بر وجوب امامت :
آیة اولی الامرقرآن کریم اطاعت و پیروی از «اولی الامر» را بر مسلمانان واجب کرده و فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»؛ ای مؤمنان، از خداوند و پیامبر و متولیان امر از خودتان پیروی کنید.از این آیه به دست میآید که وجوب امامت (اولی الامر) وجوب کلامی است نه فقهی، یعنی همان گونه که نصب و تعیین پیامبر، فعل خداوند است. نصب و تعیین امام نیز فعل خداوند است. و کلمة «منکم» در آیه شریفه میرساند که امام از میان خود مردم برگزیده شده است و برگزیده شدن امام از میان مردم غیر از برگزیده شدن امام به دست مردم است. چنان چه نسبت به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز تعبیر «من انفسهم» آمده است.
2. حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه»در حدیث نبوی معروف آمده است: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیةً؛ هر کس بدون این که امام زمان خویش را بشناسد، از دنیا برود، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.» این حدیث با اندک تفاوتی در تعابیر، به صورت متواتر در منابع حدیث شیعه و اهل سنت روایت شده است. وجه استدلال به حدیث این است که در این حدیث معرفت امام به عنوان یک تکلیف دینی بر هر مسلمانی واجب شده است تا آن جا که نشناختن او، اصل ایمان و اسلام را خدشهدار میسازد. روشن است که چنین حکم قطعی، مستلزم آن است که زمان، هیچگاه از امام خالی نباشد.از این حدیث نکتة دیگری نیز استفاده میشود و آن، این است که امامت صرفاً یک مقام و منصب عادی و در حد یک رهبری سیاسی که عهدهدار برقراری نظم و امنیت جامعه بشری است، نمیباشد بلکه مقام و منصب امامت با ایمان و دین مردم ارتباط دارد تا آن جا که نشناختن او، زندگی انسان را به زندگی جاهلیت پیش از اسلام مبدل میسازد.
3 . سیرة مسلمانان با رجوع به سیرة مسلمانان ـ به ویژه مسلمانان صدر اسلام ـ روشن میشود که آنان وجوب امامت را امری مسلّم و تردید ناپذیر میدانستند. از این رو، پس از رحلت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیدرنگ به این مسأله پرداختند. اگر چه همة صحابه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در مدینه بودند در اجتماع سقیفه حضور نداشتند ولی آنان که شرکت نکرده بودند، هرگز اصل نیاز جامعه اسلامی به امام را منکر نبودند بلکه عدم حضور آنان، دلایل دیگری داشت.
4. ارتکاز عقلایی روش و ارتکاز عقلایی همچنان که ضرورت اصل حکومت و دولت را درک میکند. ضرورت وجود حاکم و پیشوا را درک میکند. به تعبیر دیگر هم چنان که روش وقوع حکومت را درک میکند، ضرورت وجود حاکم را درک میکند.و به دلیل این ارتکاز عقلایی بود که بعد از رحلت رسول مکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ، بنیان گذاران سقیفه از این ارتکاز سوءاستفاده کرده و علیرغم بیان مصداق این ضرورت از طرف نبی گرامی، فرمایش رسول گرامی را کنار نهاده و به تشکیل سقیفه روی آوردند.
ضرورت و جایگاه امامت در اسلام