خدا و مهلت به ظالمین ۷ مقدمه و دو نکته
باسلام: چراخداوند جلوی ظلمها ی انسانهارا نمی گیرد(ادم کشیهای گسترده حق خوریها وکودک کشیها)نامشخص
1- ظلم به معنی تجاوز از حق و در اصل به معنى ناقص کردن حق و یا گذاشتن شى ء در غیر موضع خویش است. «کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» کهف: 33. هر دو باغ، میوه خود را داد و از آن چیزى کم نکرد. طبرسى ذیل آیه 35 بقره فرموده: اصل ظلم کم کردن حق است خدا فرموده «کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» یعنى ناقص نکرد . به قولى دیگر اصل آن وضع شى ء در غیر موضعش است . در صحاح و قاموس آمده: «الظّلم وضع الشّى ء فى غیر موضعه». در نهایه گفته: «اصل الظّلم الجور و مجاوزة الحدّ». راغب گوید: «الظّلم عند اهل الّلغة و کثیر من العلماء وضع الشّى ء فى غیر موضعه … و الظّلم یقال فى مجاوزة الحقّ …» (قاموس قرآن ،سید علی اکبر قرشی ، ماده ظلم)
2- خدایی که بندگی بنده هاش ،هدف او باشد ،یعنی خدایی که به بنده هایش نیاز دارد. ما چنین خدایی را قبول نداریم .چون امکان ندارد که معلول ،به عنوان هدف برای علتش واقع شود.ویا دانی علت برای عالی باشد. لذا اگر خداوند می فرماید: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ= ما جن و انسان را جز برای عبادت خلق نکردیم. الذاریات : 56 ) به این معنا است که کمال این موجودات در عبودیت است، نه اینکه اگر اینها عبادت کردند، من به مطلوب خودم می رسم و اگر نکردند نمی رسم و شکست می خورم.
3 – حکما معتقدند که نظام موجود ،نظام احسن است . یعنی عالمی بهتر از این عالم ممکن نیست خلق شود . چون خدا کمال محض است ، و کمال محض بودن اقتضاء می کند که کاملترین موجود ممکن را بیافریند . اگر گفته شود که عالمی بهتر از این عالم (عالم مادّه +عالم برزخ + عالم آخرت ) امکان داشت و خدا آن را نیافرید معنایش این است که خدا بالقوه آفریننده ی عالمی بهتر از عالم فعلی است ؛ یعنی در وجود خدا استعداد اینکه عالمی کاملتر و بهتر از عالم فعلی را بیافریند موجود است ؛ و این امر عقلاً محال است
4 – زندگی دنیا وهر چه در دنیا به ما داده اند فقط سوال امتحانی انسانهاست تا انسانها بوسیله انها آبدیده شوند وساخته شوند برای لذتهای بینهایت ابدی ،حال اگر کسی فقط به دنیا میچسبد وامتحاناتش را رد میشود واصلا لذت عالم برزخ وقیامت را نمیخواهد ،تقصیر خود اوست .فقر وثروت وزیبایی وزشتی وهوش کم استعدادی وپدر ومادر خوب وبد،و….همه وهمه سوالات امتحانی زندگی ماست وما باید انها را درست جواب دهیم ،یعنی باید با همان روشی که دین خدا بیان کرده پاسخ انها رابدهیم ،تا بوسیله انها لذتهای بینهایت را کسب کنیم .نباید زندگی را در این دنیا خلاصه نمود. واصلا نمیدانیم که چه کسی بعد از زندگی این دنیا لذتهای برزخ واخرت را برای خود کسب کرده است.
5- خداوند متعال هزاران مرتبه از مادر مهربان،به ما مهربانتر است ، وما را برای لذتهای ابدی ،خلق کرده است و عده کمی از انسانها مخلد در دوزخ خواهند بود. اینهمه عوالم را خلق کرده است ومیلیاردها میلیارد،مخلوق را آورده است واز ازل تا ابد، آنها را روزی میدهد ،چه نیازی دارد که به مخلوق کوچکی مثل من وشما ظلم کند؟؟؟آیا این سخن باعقل سازگار است ،یافقط وسوسه شیطان لعنه الله است که میخواهد مهربانترین وقویترین دوست شما ،یعنی خدارا ازشما بگیرد وانگاه در مملکت وجود وروح شما بتازد وهر کاری که بخواهد انجام دهد.؟
6- اصل قدرت واختیار ما انسانها از خداوند متعال است ولی خداوند هیچگاه درکارها مارا مجبور نکرده است بلکه اراده کرده که کارها را اختیاری انجام دهیم.ولی اگر با علم فراوان خود بداند که ما از اختیارمان سوء استفاده میکنیم ،علم او هرگز اختیار مارا محدود نمیکند و باعث گناه کردن یا جهنمی شدن کسی نمی گردد.
و از ابتدایی که انسان خلق میگردد،برای بهشت خلق میشود نه جهنم. در عین حال که دست تقدیر الهی در زندگی انسان را مردود نمیداند، نقش انسان را در تعیین سرنوشت زندگی او میپذیرد. در این تفسیر، نقش انسان نه تنها مغایر با سرنوشت نیست، بلکه جزئی از همان سرنوشت است . سرنوشت و تقدیر انسان چنین است که او سرنوشت خود را تعیین نماید. در واقع اختیار داشتن انسان جزئی از تقدیرات الهی است.
تردیدی نیست که خداوند برای هر چیزی علتها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آنها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید میآید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و … عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمیپذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمیزند، بلکه نخست چیزی را تصور میکند، سپس به آن میاندیشد و پس از آن که فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، در انجام آن میکوشد. پس وقوع هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد . این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است. بدیهی است این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان هم منافات ندارد، زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد و سرنوشت خویش را رقم زند.
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر ، او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند.
در قرآن آیات زیادی وجود دارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛؟؟؟؟؟
مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی؛ (5)برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست».
و مانند آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ (6) خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد. مگر خودشان آن را تغییر دهند».
با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن میشود: «اگر کسی بالای بام ایوانی خود را روی زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم میمیرم و اگر مقدر است بمانم میمانم. این گفته درست نیست، زیرا قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد . بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. هر کدام را که انتخاب نماید، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.
بنا بر این تعیین سرنوشت و مقدرات، به معنای تعیین علتها و اسبابی است که زندگی انسانها را رقم میزند . بخشی از اسباب و علتها به وسیله انسان تحقق مییابد.
7 – همان امامانی که خبر از علم بینهایت خداوند متعال به کارهای انسان داده اند ،خبر ازاختیار انسان نیز داده اند وماباید هر دو را بپذیریم . اگر خداوند میخواست انسانها را مجبور کند ،باید همه را مجبور به اطاعت خود میکرد وبرای این کار از احدی هم اباء نداشت وهرگز انسانها ومخلوقاتش را به معصیت خود مجبور نمیکرد.در واقع خداوند انسان را به عنوان موجودى مختار آفریده است که مى تواند با کنش خوب خود، بهشتى جاودان بیافریند و همواره با آن زیست کند و یا جهنمى سوزان بسازد و در جهنم کرده هاى خویش، خود را بسوزاند.
البته باید توجه داشت که جهنم، تنها براى کسانى است که همه راه هاى خوشبختى و ابواب سعادت چون توبه، شفاعت و مغفرت واسعه الهى را به روى خود بسته اند و هیچ عاملى نمى تواند، بین آنان و کردار بدشان فاصله بیندازد و کسى که به چنین مرحله اى رسیده، خود آتش خویش را برافروخته است؛ بلکه خود و به دست خویش، آتش وجود خویش گشته و فاصله بین او و آتش محال است .عذاب و رحمت و مهربانى خداوند، همراه با حکمت و عدالت است.
از دیدگاه قرآن نیز، جهنم و جهنم ها از آثار لقاى پروردگار با اسماى «غضب»، «سخط»، «انتقام»، «طرد» و «ردّ» است آل عمران (3 )، آیات 87، 88، 162 ؛ انفال (8 )، آیه 16 و… و بهشت و بهشت ها از آثار لقاى پروردگار با اسماى «رحمت»، «غفور»، «ودود» و «عفو» است آل عمران (3 )، آیه 132 و 133 ؛ نساء (4 )، آیه 174 و 175 ؛ توبه (9 )، آیات 20 – 22 و…
وقتى انسانى با خصوصیت انکار خدا، ردّ فرمان هاى الهى، عدم قبول پیامبران او، دشمنى با احکام او و عصیان و طغیان، در برابر خداوند متعال قرار گرفت، غضب و سخط خداوند ظاهر مى شود ؛ زیرا کسى که معاند با خداوند است و با وصف مخالفت و مقاومت با او رو به رو مى شود، با اسم «قهّار» او مواجه خواهد گشت .
براى مثال، نور به همه جا مى تابد و تابشش گسترده است. نور به هوا، سنگ، سفید، سیاه، خاک و به همه مى تابد ؛ ولى هوا و سفیدى، خاصیتى دارند که آن نور را به زیبایى تبدیل مى کنند ؛ یعنى، نور در چیزى که آن را قبول کند، این چنین جلوه و ظهور مى یابد. اما آهن با تیرگى خود و مقاومتش، مى خواهد نور را ردع و طرد کند ؛ اما نور که ردع نمى شود . نور به همه مى تابد ؛ ولى این تابش در آهن – به دلیل مقاومت آن و قبول نکردن نور به آتش یا حرارت تبدیل مى شود .
ما انسان ها نیز که با اسم «نور» ذات مقدس حق روبه رو مى شویم، اگر دلمان همچون آهن تیره و سنگین بود، آن نور را ردع و طرد مى کنیم و آن نور تبدیل به عذاب و سخط مى شود که آثارش جهنم و جهنم ها است . اما اگر همچون گل لطیف بودیم و روشنى آن نور را جذب کردیم و از مواهبش بهره مند شدیم، با اسماى رحمت او مواجه مى شویم که آثارش بهشت و بهشت ها است . محمد شجاعى، بازگشت به هستى، صص 83 – 104
منابع جهت مطالعه بیشتر :
1_ جهنم چرا؟ محمد حسن قدردان ملکى قم- بوستان کتاب
2- عدل الهی – استاد مطهری
3-توحید – شهید مطهری
4- معاد شناسی علامه تهرانی جلد اول
مهلت به ظالم :
– آیه 178 سوره مبارکه آل عمران، وضعیت مشرکان، کافران و دشمنان حقّ را بیان می کند و گمان باطل آنها در خیر بودن امکانات و مهلت داده شده به آنها را می زداید و فلسفه افزایش امکانات و مهلت در زندگی این گروه را ذکر می کند. خدای متعال در مواردی کافران را فوری مجازات نمی کند بلکه مهلت می دهد تا نهایت فساد وگناه آنها بدون هیچ بهانه ای روشن شود. این منافاتی ندارد که در عین این مهلت ، عمرشان هم کوتاه شود. اگر چه اثر وضعی بعضی گناهان کوتاهی عمر است این اثر جای خودش محفوظ است ،عمرشان کوتاه است نه اینکه فوراٌ از دنیا بروند ،زیرا مهلت معنایش این است که زود جان کافران را نمی گیرد نه اینکه عمرشان را طولانی کند.
اما در روایات، أثرات گناه را بر اهل ایمان مشخص می کند، که از جمله باعث کوتاهی عمر مفید و انجام کارهای خیر آنها می شود و ممکن است توفیقی هم از این جهت باشد که کوتاه شدن عمر باعث کم شدن گناه می شود، بخلاف افزایش مهلت مشرکان، کافران و دشمنان حقّ که زمینه ای برای افزایش گناه آنها است.
آیه می فرماید:
« وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ ؛ آنها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم به سود آنها است، ما به آنان مهلت مى دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و عذاب خوار کننده اى براى آنها مى باشد».
خداوند در این آیه روى سخن را متوجه مشرکان، کافران و دشمنان حقّ کرده و در باره سرنوشت شومى که در پیش دارند، سخن می گوید.
آیه فوق به آنها اخطار می کند که هرگز نباید آنها امکاناتى را که خدا در اختیارشان گذاشته و پیروزى هایى که گاهگاه نصیبشان می شود و آزادى عملى که دارند دلیل بر این بگیرند که افرادى صالح و درستکار هستند و یا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت بخودشان فکر کنند.
توضیح اینکه: از آیات قرآن مجید استفاده می شود که خداوند افراد گنهکار(به ویژه از اهل ایمان) را در صورتى که زیاد آلوده گناه نشده باشند به وسیله زنگهاى بیدار باش و عکس العمل هاى اعمالشان، و یا گاهى بوسیله مجازاتهاى متناسب با اعمالى که از آنها سرزده است، بیدار مى سازد و به راه حق بازمى گرداند. اینها کسانى هستند که هنوز شایستگى هدایت را دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقیقت مجازات و ناراحتیهاى آنها، نعمتى براى آنها محسوب مى شود، چنان که در قرآن مى خوانیم:
« ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ در خشکى ها و دریاها، فساد و تباهى بر اثر اعمال مردم، ظاهر شد تا خداوند نتیجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شاید که ایشان برگردند»، (سوره روم آیه 41).
ولى آنها که در گناه و عصیان، غرق شوند و طغیان و نافرمانى را به مرحله نهایى برسانند، خداوند آنها را بحال خود وا مى گذارد و به اصطلاح به آنها میدان می دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حدّ اکثر مجازات را پیدا کنند.
اینها کسانى هستند که تمام پل ها را در پشت سر خود ویران کرده اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته اند و پرده حیا و شرم را دریده و لیاقت و شایستگى هدایت الهى را کاملا از دست داده اند.
آیه فوق، این معنى را تاکید کرده مى فرماید: گمان نکنند آنهایى که کافر شدند، مهلتى که به ایشان می دهیم براى آنها خوبست بلکه مهلت می دهیم تا به گناه و طغیان خود بیفزایند و براى آنان عذاب خوار کننده است.
در خطبه اى که بانوى شجاع اسلام زینب کبرى (سلام الله علیها) در شام در برابر حکومت خودکامه جبار، ایراد کرد، استدلال به این آیه را در برابر یزید طغیانگر که از مصادیق روشن گنهکار غیر قابل بازگشت بود، مى خوانیم، آنجا که مى فرماید:
« گمان نموده ای که راه را بر ما تنگ کرده اى و کرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسیران از این دیار به آن دیار میبرى، نشانه قدرت تو است؟!، و یا در پیشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نیست؟! اشتباه میکنى، این فرصت و آزادى را خداوند بخاطر این به تو داده تا پشتت از بار گناه، سنگین گردد و عذاب دردناک در انتظار تو است … .
بخدا سوگند، اگر مسیر حوادث زندگى، مرا هم چون زن اسیر، در پاى تخت تو آورد، تصور نکنى که در نظر من کمترین شخصیت و ارزش دارى، من ترا کوچک و پست و درخور هر گونه تحقیر و ملامت و توبیخ مى شمرم … هر کار از دستت ساخته است انجام ده، بخدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آئین حق ما را محو نخواهى کرد، تو نابود می شوى و این اختر تابناک هم چنان خواهد درخشید». نکته قرآنی:
در نگاه دینی باید دانست که ظالمین نیز افراد غیر قابل اصلاحى هستند که طبق سنت آفرینش و اصل آزادى اراده و اختیار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرین مرحله سقوط برسند و مستحق حدّ اکثر مجازات شوند.
به علاوه از بعضى از آیات قرآن، استفاده مى شود که خداوند گاهى به اینگونه افراد، نعمت فراوانى می دهد و هنگامى که غرق لذت پیروزى و سرور شدند ناگهان همه چیز را از آنان می گیرد، تا حدّ اکثر شکنجه را در زندگى همین دنیا ببینند زیرا جدا شدن از چنین زندگى مرفهى، بسیار ناراحت کننده است چنان که مى خوانیم:
« فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ؛ هنگامى که پندهایى را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند درهاى هر خیرى بروى آنان گشودیم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بودیم از آنها باز گرفتیم، لذا فوق العاده ناراحت و غمگین شدند»، (انعام آیه 44).
در حقیقت اینگونه اشخاص، همانند کسى هستند که از درختى، ظالمانه بالا می روند، هر قدر بالاتر می رود خوشحالتر می شود تا آن هنگام که به قلّه درخت می رسد، ناگهان طوفانى می وزد و از آن بالا چنان سقوط مى کند که تمام استخوانهاى او در هم مى شکند. نکته ای ادبى در قرآن :
از آنچه در تفسیر آیه گفته شد روشن می شود که لام در (لِیَزْدادُوا إِثْماً) لام عاقبت است نه لام غایت.
توضیح اینکه:
گاهى لام در لغت عرب در موردى بکار می رود که محبوب و مطلوب انسان است، مانند: « … لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ؛ قرآن را براى این به سوى تو فرستادیم که مردم را از تاریکى به روشنایى دعوت کنى»، (ابراهیم آیه 1).
بدیهى است هدایت مردم مطلوب و محبوب خدا است.
ولى گاهى کلمه لام در جایى بکار مى رود که هدف شخص و محبوب او نیست، اما نتیجه عمل او است، مانند: « لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً؛ فرعونیان موسى را از آب گرفتند، تا سرانجام، دشمن آنها گردد»، (قصص- 8).
مسلما آنها براى این هدف او را از آب نگرفتند، اما این موضوع نتیجه کارشان بود.
این دو تعبیر مختلف نه تنها در ادبیات عرب، بلکه در ادبیات سایر زبانها نیز دیده می شود و از اینجا پاسخ سؤال دیگرى روشن می گردد که چرا خداوند فرموده: « لیزدادوا اثما؛ (ما مى خواهیم گناهان آنها زیاد گردد)»، زیرا این اشکال در صورتى است که لام لام علت و هدف باشد، نه لام عاقبت و نتیجه، بنا بر این معنى آیه چنین می شود: ما به آنها مهلت می دهیم که سرانجام و عاقبت آنها این است که پشتشان از بار گناه، سنگین می گردد، پس آیه فوق، نه تنها دلیل بر جبر نیست بلکه دلیل بر آزادى اراده است .
ر. ک: تفسیر نمونه، ج 3، ص183- 186.
خدا و مهلت به ظالمین ۷ مقدمه و دو نکته