آگاهی از مرگ
ایا انسان متوجه مردن خود می شود؟چگونه؟
لازمه امکانات وجودی انسان و تعبیر دینی و قرآنی مرگ یک حرکت وجودی بسان هنگام تولد است. بهر حال نوزاد درکی از تغییر حال خود دارد اگر چه حتی پنداشته باشد که زندگی در آن شرایط خاص شکم مادر تمام یا پایان کل زندگی است. بر اساس نقل و قرائنی مشهور برخی از انسانهای با ایمان از علایم نزدیک به مرگ آگاه شده و حرکاتی برای آگاهی دیگران از چنین اتفاقی انجام داده اند مانند حلالیت طلبیدن و نظایر آن یا نامه ای که مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدرضا معزی مشهور به دزفولی به آیت الله شیخ محمدعلی معزی از بروجرد به دزفول فرستاده و علما برداشت نموده اند خبر مرگ و ارتحالش و دعوت ایشان برای تجهیز و تدفین در بروجرد محتوای آن نامه را قلمداد نموده اند. مرگ به دو نوع طبیعى و ارادى تقسیم مى شود. «مرگ طبیعى» همان تحوّل از نقصان به خروج، توجّه هر سافل به عالى و رجوع هر چیزى به اصل خودش است.بر اساس این تقسیم و این تعریف از مرگ طبیعى، مرگ براى تمام موجودات حتى ملائکه نیز رخ خواهد داد؛ چرا که همه موجودات، نشانه هاى خداوند متعال بوده و همه آنها بر اساس عمومیت و کلیت اصل بازگشت به سوى خدا، در حال سیر و حرکت به سوى او هستندو از این رو، با مرگ سرفصلى از این مسیر را طى مى کنند:
آیه ذیل به خوبى به این نوع مرگ اشاره دارد:
(کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثم إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ) آل عمران (2)، آیه 185، انبیاء (21)، آیه 35؛ عنبکوت (29)، آیه 57.
«هر نفسى چشنده مرگ است، آن گاه به سوى ما باز گردانیده خواهد شد»،
«مرگ ارادى»، تنها و فقط مخصوص انسان بوده و مقصود از آن، عروج روح به باطن و بواطن عوالم برتر، در همین دنیا است. کسانى که از اوصاف، اخلاق، عقاید و افکار پلید رهیده؛ از رنگ ها، هیئت ها و تعلّقات مادى و دانى، خود را تطهیر کرده؛ از مخلوق به خالق رو نموده؛ فانى وجه حضرت حق گشته و به این حقیقت لطیف و عمیق رسیده اند که چیزى در دنیا جز ذات اقدس اله حقیقت ندارد، در همین دنیا از برزخ و برزخ ها گذشته و هم اکنون به جهت برخوردارى از حیات، علم و اراده بالاتر، عالم برزخ اهل برزخ و حالات آنان را شاهداند؛ بلکه با مجاهداتى که دارند و با عشق و انجذابى که به لقاى وجه کریم حضرت حق دارند، از همه عوالم گذشته و همه حجاب ها را کنار زده اند و به عز قدس رسیده و فانى در حق شده اند.
و بعد از فنا، باقى به بقاى حق مى شوند و به آنچه اندر وهم نیاید، نایل مى شوند. در واقع مراتب و مراحلى که براى عامه مردم با مرگ طبیعى پیش مى آید، براى اینان قبل از مرگ طبیعى با مرگ ارادى – که مرگ قبل از مرگ مى باشد – پیش آمده است.
آیات ذیل به خوبى بیانگر مرگ ارادى و اختیارى است:
(أَلْهکُمْ التَّکَاثُرُ، حَتَّى زُرْتُمْ الْمَقَابِرَ، کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ، ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ، کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَونَّ الْجَحِیمَ، ثُمَّ لَتَرَونَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ، ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنْ النَّعِیمِ) تکاثر (102)، آیات 8 – 1. «تفاخر به بیشتر داشتن،شما را غافل داشت تا کارتان و [ پایتان ] به گورستان رسید. نه چنین است، زودا که بدانید. باز هم نه چنین است، زودا که بدانید هرگز چنین نیست، اگر علم الیقین داشتید! به یقین دوزخ را مى بینید سپس آن را قطعاً به عین الیقین در مى یابید، سپس در همان روز است که از نعمت [ روى زمین ]پرسیده خواهید شد».
از آیه 6 و 7 این سوره، به روشنى استنباط مى شود که انسان در زندگى دنیایى مى تواند حجاب ها را کنار زده و از آنها گذر کند و حقایق اخروى را بیابد. این دریافت همان شهود، احاطه خاص و علم و ادراک برتر و همان «علم الیقین» است که قبل از مشاهده عینى برزخ (عین الیقین)، براى انسان هاىِ کامل، رخ خواهد داد.
قرآن همین طوری که حیات را یک امر وجودی می داند و رسول و مأمور و فرشته برای آن قائل است، برای مردن هم فرشته مخصوص و فرشتگان مخصوص قائل است. اگر مردن تمام شدن حیات می بود، دیگر این حرفها که ما فرستادگان و فرشتگانی داریم و آنها را می فرستیم که بگیرند و بیاورند معنی نداشت. بله، [درباره] هر چه حیات است می گفت ما فرشتگان خودمان را می فرستیم، به این عالم روزی می دهند، حیات می دهند؛ آن ساعتی که حیات ندادند [مردن است]، مردن یعنی حیات ندادن. اما قرآن مسأله اماته را یک امری ما فوق مردن و فقدان حیات تلقی می کند؛ یعنی آن را یک نوع حیات، یک نوع انتقال، یک تطور حیات و تنور حیات تلقی می کند. «میرانده شد» مثل این است که بگوییم بچه ای از مادر متولد شد، وضعی تبدیل به وضع دیگر شد، حیاتی تبدیل به حیات دیگر شد، نه اینکه حیاتی بود و بکلی سلب شد.
مجموعه آثار شهید مطهری ج4 – معاد،شهید مطهری
به نقل از سایت تبیان
آگاهی از مرگ