دین و اندیشه
خالق بودن و خلقت
اینکه خدا همیشه مخلوق داشته و هرگز بدون مخلوق نبوده چون نقص لازم میایداولا ایات و روایات نافی ان را چطور جواب میدهید؟
ثانیا خدا قدرت بر خلق داشته ایا این کافی نیست اگر بگویید قدرت غیر از خلق کردن است در مورد خدا شاید معنا نداشته باشد و اگر معنا داشته باشد تب چه فرقی هست بین علم خدا و اراده او که مثلا علم از ازل بوده ولی اراده در هر مورد صورت گرفته با قدرت و خلق خدا؟
ثالثا همین الان ما موجودات را تصور میکنیم که وجود ندارند خب این نقص خداست که ما میتوانیم تصور کنیم مثلا اژدهای هفت سر و غیره را که خدا نیافریده است؟
1ـ خدا پیوسته خلق نمی کند، بلکه او در ازل، همه چیز را به یک اراده خلق نموده است. برای خدا، تجدّد اراده و تعدّد اراده معنی ندارد.خداوند متعال را جز یک تجلّی ازلی و ابدی بیش نیست. تمام موجودات عالم ، در حقیقت ، مظاهر یک نورند که همان فیض و مشیّت خداست. اشاره به همین حقیقت است کلام گهربار صادق آل محمّد علیه السلام که فرمودند: « خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِیَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّة ـ خداوند مشیّت را به خودش آفرید ؛ سپس اشیاء را با مشیّت خلق نمود » (بحار الأنوار،ج 54،ص56)
2ـ خدای نامحدود، بیرون ندارد که مخلوقات در بیرونش باشند. او درون هم ندارد که مخلوقات در درونش باشند. او جزء هم ندارد که مخلوقات جزئش باشند. مخلوقات کثیر، عین خدای واحد هم نیستند.لذا باید با خلقت آشنا شد.
3- خدا یعنی وجود محض ؛ و وجود بی ظهور معنی ندارد ؛ یعنی ظهور، ذاتی وجود است. لذا خدا همواره ظهور دارد. و ظهور ، ذاتاً مراتب دارد. هر مرتبه از ظهور نیز مظهری از وجود می باشد که ما آن مظهر را مخلوق خدا می نامیم. خدا از ازل ظهور دارد؛ و ظهور او ، از ازل مراتب و مظاهر دارد.
4- منظور از خلقت موجود مادّی آن است که او در عالم مادّه نبود و سپس به عالم مادّه نازل گردید. امّا این بدان معنا نیست که در عالم ملکوت یا جبروت نیز نبوده است. خداوند متعال فرمود:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس ـ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است » (الحدید:25)
در فهم اینکه کتاب آسمانی علم خداست و از مقام علم به مقام عین نازل شده مشکلی نیست ، امّا یعنی چه که خدا آهن را هم نازل نموده است؟!! ما که می بینیم آهن از معادن استخراج می شود ؛ پس چیست معنای نزول آهن؟!
« یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر ـ اى فرزندان آدم! به تحقیق لباسى براى شما نازل نمودیم که اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است » (الأعراف:26)
آیا غیر از این است که لباس را خود بشر می بافد؟ پس چیست معنای نازل نمودن لباس؟!
« خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج ـ او شما را از یک نفس آفرید، و همسرش را از او خلق کرد؛ و براى شما هشت زوج از چهارپایان نازل نمود » (الزمر:6)
آیا غیر از این است که چهار پایان نیز مثل آدمی از همین موادّ زمین برآمده اند و با زاد و ولد گسترش یافته اند؟! پس یعنی چه که خدا آنها را نازل نموده است؟!
حقّ تعالی خود پاسخ این معمّا را داده و فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ـ و هیچ چیزی نیست مگر آن که خزائن آن نزد ماست ؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن »(الحجر: 21)
صحبت از پیدایش موجودات از عدم نیست ، صحبت از تنزّل موجودات است از علم الهی. معاذ الله مگر علم خدا عدم است که بگوییم خدا موجودات را از عدم آفرید؟! آنگاه که ما اراده می کنیم و صوری ذهنی در ذهنمان پدیدار می شوند ، آیا این صور از عدم نمودار می شوند؟ کسی که چنین بپندارد یقیناً از خودش نیز بی خبر است. این اراده ی ماست که در مقام ذهن به صورت صور ذهنی نمودار می شود. لذا به محض آنکه اراده ی خود را از آن صور برداریم ، همگی محو می شوند. امّا دقّت شود ، نمی گوییم نیست می شوند ؛ بلکه محو می شوند ؛ یعنی به اصل خود که همان اراده است ، رجوع می کنند ؛ لذا صد بار دیگر نیز می توانیم آن صور را عیناً احضار کنیم. حال که به حکم « اقْرَأْ کِتابَک » کتاب وجود خویش را خواندی و دانستی که چگونه با یک اراده نمودن این همه صور ذهنی را به اذن تکوینی خدا آفرینش می دهی ، کتاب خدا را هم بخوان و بدان که خلائق چیزی نیستند جز ظهورات اراده ی حضرت باری تعالی. پس بخوان: « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ـما از آنِ الله هستیم ؛ و به سوى او بازمى گردیم » (البقرة:156)
دقّت فرمایید: به سوی او نه به سوی بهشت یا جهنّم.
« فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ــ پس منزّه است آنکه به دست اوست ملکوت هر چیزی ؛ و به سوی او بازگردانده می شوید » (یس:82)
« إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ــ جز این نیست امر او که چون چیزى را اراده کند ، به آن مى گوید:باش! ، پس بى درنگ موجود مى شود » (یس:82)
« إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ــ جز این نیست سخن ما برای چیزی که چون آن را اراده کنیم ، به آن مى گوییم:باش! ، پس بى درنگ موجود مى شود » (النحل:40)
این است حقیقت خلقت ؛ او اراده می کند و اراده اش ظهور می یابد. لذا خلائق ظهور علم خدا و ظهور اراده ی خدا هستند. اوّل چیزی که از خدا ظاهر می شود اراده ی اوست ؛ و آنگاه تمام خلائق از اراده ظاهر می شوند.
الحمد لله علی نعمة الولایّة ، مولایم صادق آل محمّد ـ صلوات الله علیه و آله ـ چه زیبا فرمودند که : « خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِیَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّة ـ خداوند مشیّت (اراده) را بنفسها و بی واسطه آفرید و سپس اشیاء را با مشیّت و اراده آفرید » (بحار الأنوار ،ج 54 ،ص56)
باز حضرتش به نقل از اجداد بزرگوارش فرمودند:« فِی الْعَرْشِ تِمْثَالُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ: وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُه . ـ در عرش نمونه ی هر آنچه خدا در خشکى و دریا آفریده موجود است ؛ و اینست تاویل قول خداوند متعال که فرمود:« هیچ چیزى نیست مگر آنکه خزائن آن نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معیّن و معلوم »(بحار الأنوار؛ ج 55 ؛ص 34 )
و عرش همانا علم خداست که ظاهر گشته و خلائق از او ظهور یافته اند ؛« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فَقَالَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی الْکُرْسِیِّ وَ الْعَرْشُ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی لَا یَقْدِرُ أَحَدٌ قَدْرَه ـ حضرت صادق علیه السلام در شرح قول خداى عزّ و جلّ که فرماید: « وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ » فرمودند: آسمانها و زمین و آنچه در میانه اینهاست در کرسى قرار دارند و عرش همان علمى است که کسى را توان اندازه گیری آن نیست » (التوحید للصدوق،ص327 )
و مولایم امیرمومنان على علیه السلام فرمودند: « …الْعَرْشُ لَیْسَ هُوَ اللَّهَ وَ الْعَرْشُ اسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَرْشٍ فِیهِ کُلُّ شَیْ ء … ـعرش خدا نیست عرش نام علم و قدرتی است ؛ آن همان عرشى است که همه چیز در اوست » (الکافی ،ج 1 ،ص131)
عرش خدا همان قدرت او بر خلق و علم بر مخلوقات می باشد که حقیقت همه چیز در اوست ؛ پس چون خدای تعالی در ازل اراده ی خلقت نمود ، عرش او حقیقت خویش را هویدا ساخت.
اگرگروهی خیال نموده اند خلائق از خدا جدا و در خارج خدایند، نامحدود بودن خدای متعال را چگونه بیان میدارند؟
اگر گروهی خیال نموده اند مخلوقات داخل خدایند یا جزئی از اویند. مرکب و ممکن نبودن او را چگونه توضیح میدهند؟
اگر گروهی مخلوقات را عین خدا بدانندلیس کمثله شی را چه گویند؟
امّا قول حقّ آن است که خلائق ، مظاهر اراده ی اویند. لذا نه عین خدایند ، نه جزء او ، نه خارج از او و نه داخل او. همانگونه که صور ذهنی ما ظهور اراده ی ما هستند ؛ ولی نه عین ما هستند ، نه جزء ما ، نه داخل در حقیقت ما و نه خارج از ما.
این صور خیالی ، در حقیقت چیزی جز ظهور اراده ی انسان نیستند ؛ لذا به محض اینکه انسان اراده کرد ظاهر می شوند و به محض انصرافِ اراده ، محو می گردند. البته در عین اینکه مثلاً یک سیب خیالی چیزی جز ظهور اراده نیست ، لکن سیب ، اراده هم نیست. سیب ، سیب است و اراده ، اراده ؛ امّا سیب ذهنی ، ظهور اراده است. نیز اراده از سیب و چیز دیگری درست نشده است تا سیب جزئی از اراده محسوب شود. پس سیب ذهنی با اینکه ظهور اراده است ؛ امّا نه عین اراده است و نه جزء اراده. همچنین سیب ذهنی خارج از وجود ما نیست ؛ امّا داخل در حقیقت ما یا داخل در حقیقت اراده ی ما هم نیست. چون نه « من » داخل دارد نه اراده. آنچه ما از آن تعبیر به « من » می کنیم ، نه جسم است و نه روح ، بلکه حقیقت یکپارچه ای است که روح و بدن ، از ظهورات آن می باشند. لذا می گوییم: بدن من ، روح من ، عقل من ، ذهن من ، اراده ی من و … . اگر من همان روح بود معنی نداشت که بگوییم « روح من ».
ما با یکبار اراده نمودن ، دهها و صدها صورت خیالی پدید می آوریم . در این حالت ، یک اراده است که به صورت سیب و انار و خرگوش و درخت و … ظاهر گشته است ؛ لکن در عین اینکه همه ی این امور ظهور یک اراده می باشند ، هر کدام از آن صور ، غیر از اراده و نیز غیر از صورت دیگر هستند. همچنین ما می توانیم با یک اراده ، موجوداتی در حال تغییر را در ذهن خود ظاهر سازیم ، بدون اینکه متغیّر بودن آنها ، باعث تغییر در اراده ی ما شود. ماهیّات (مخلوقات) نیز همگی ظهور یک اراده اند ولی اوّلاً هر کدام از آنها غیر از دیگری هستند. ثانیاً در عین اینکه همگی ظهور یک اراده اند ولی هیچکدام عین یا جزء آن یک اراده نیستند. ثالثاً کثرت آنها باعت کثرت آن یک اراده نمی شود ؛ اراده ی خدا هم مثل اراده ی ما ـ در مثال ـ همچنان به وحدت خود باقی می ماند. رابعاً متغیّر بودن ماهیّات ، موجب تغیّر در اراده ی واحد خدا نمی شود. خامساً همانگونه که با نگاهی سطحی و با صرف نظر از اراده ی واحد ما ، هر کدام از آن صور ذهنی را می توان یک واحدِ اراده در نظر گرفت ، با نگاه عرفی ، هر کدام از ماهیّات نیز با یک اراده ی مستقلّ از خداوند متعال پدید آمده اند. امّا در حقیقت صور خیالی انسان اراده نیستند بلکه از اراده هستند ؛ یا به تعبیری ظهور و نمود اراده می باشند. ماهیّاتی چون انسان ، درخت ، خورشید ، عقل ، اراده ، آب ، روح و … نیز اراده ی خدا نیستند بلکه از اراده ی خدا هستند ؛ یا به تعبیری متعلّق اراده ی خدا هستند.
2ـ خدای نامحدود، بیرون ندارد که مخلوقات در بیرونش باشند. او درون هم ندارد که مخلوقات در درونش باشند. او جزء هم ندارد که مخلوقات جزئش باشند. مخلوقات کثیر، عین خدای واحد هم نیستند.لذا باید با خلقت آشنا شد.
3- خدا یعنی وجود محض ؛ و وجود بی ظهور معنی ندارد ؛ یعنی ظهور، ذاتی وجود است. لذا خدا همواره ظهور دارد. و ظهور ، ذاتاً مراتب دارد. هر مرتبه از ظهور نیز مظهری از وجود می باشد که ما آن مظهر را مخلوق خدا می نامیم. خدا از ازل ظهور دارد؛ و ظهور او ، از ازل مراتب و مظاهر دارد.
4- منظور از خلقت موجود مادّی آن است که او در عالم مادّه نبود و سپس به عالم مادّه نازل گردید. امّا این بدان معنا نیست که در عالم ملکوت یا جبروت نیز نبوده است. خداوند متعال فرمود:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس ـ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است » (الحدید:25)
در فهم اینکه کتاب آسمانی علم خداست و از مقام علم به مقام عین نازل شده مشکلی نیست ، امّا یعنی چه که خدا آهن را هم نازل نموده است؟!! ما که می بینیم آهن از معادن استخراج می شود ؛ پس چیست معنای نزول آهن؟!
« یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر ـ اى فرزندان آدم! به تحقیق لباسى براى شما نازل نمودیم که اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است » (الأعراف:26)
آیا غیر از این است که لباس را خود بشر می بافد؟ پس چیست معنای نازل نمودن لباس؟!
« خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج ـ او شما را از یک نفس آفرید، و همسرش را از او خلق کرد؛ و براى شما هشت زوج از چهارپایان نازل نمود » (الزمر:6)
آیا غیر از این است که چهار پایان نیز مثل آدمی از همین موادّ زمین برآمده اند و با زاد و ولد گسترش یافته اند؟! پس یعنی چه که خدا آنها را نازل نموده است؟!
حقّ تعالی خود پاسخ این معمّا را داده و فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ـ و هیچ چیزی نیست مگر آن که خزائن آن نزد ماست ؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن »(الحجر: 21)
صحبت از پیدایش موجودات از عدم نیست ، صحبت از تنزّل موجودات است از علم الهی. معاذ الله مگر علم خدا عدم است که بگوییم خدا موجودات را از عدم آفرید؟! آنگاه که ما اراده می کنیم و صوری ذهنی در ذهنمان پدیدار می شوند ، آیا این صور از عدم نمودار می شوند؟ کسی که چنین بپندارد یقیناً از خودش نیز بی خبر است. این اراده ی ماست که در مقام ذهن به صورت صور ذهنی نمودار می شود. لذا به محض آنکه اراده ی خود را از آن صور برداریم ، همگی محو می شوند. امّا دقّت شود ، نمی گوییم نیست می شوند ؛ بلکه محو می شوند ؛ یعنی به اصل خود که همان اراده است ، رجوع می کنند ؛ لذا صد بار دیگر نیز می توانیم آن صور را عیناً احضار کنیم. حال که به حکم « اقْرَأْ کِتابَک » کتاب وجود خویش را خواندی و دانستی که چگونه با یک اراده نمودن این همه صور ذهنی را به اذن تکوینی خدا آفرینش می دهی ، کتاب خدا را هم بخوان و بدان که خلائق چیزی نیستند جز ظهورات اراده ی حضرت باری تعالی. پس بخوان: « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ـما از آنِ الله هستیم ؛ و به سوى او بازمى گردیم » (البقرة:156)
دقّت فرمایید: به سوی او نه به سوی بهشت یا جهنّم.
« فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ــ پس منزّه است آنکه به دست اوست ملکوت هر چیزی ؛ و به سوی او بازگردانده می شوید » (یس:82)
« إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ــ جز این نیست امر او که چون چیزى را اراده کند ، به آن مى گوید:باش! ، پس بى درنگ موجود مى شود » (یس:82)
« إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ــ جز این نیست سخن ما برای چیزی که چون آن را اراده کنیم ، به آن مى گوییم:باش! ، پس بى درنگ موجود مى شود » (النحل:40)
این است حقیقت خلقت ؛ او اراده می کند و اراده اش ظهور می یابد. لذا خلائق ظهور علم خدا و ظهور اراده ی خدا هستند. اوّل چیزی که از خدا ظاهر می شود اراده ی اوست ؛ و آنگاه تمام خلائق از اراده ظاهر می شوند.
الحمد لله علی نعمة الولایّة ، مولایم صادق آل محمّد ـ صلوات الله علیه و آله ـ چه زیبا فرمودند که : « خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِیَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّة ـ خداوند مشیّت (اراده) را بنفسها و بی واسطه آفرید و سپس اشیاء را با مشیّت و اراده آفرید » (بحار الأنوار ،ج 54 ،ص56)
باز حضرتش به نقل از اجداد بزرگوارش فرمودند:« فِی الْعَرْشِ تِمْثَالُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ: وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُه . ـ در عرش نمونه ی هر آنچه خدا در خشکى و دریا آفریده موجود است ؛ و اینست تاویل قول خداوند متعال که فرمود:« هیچ چیزى نیست مگر آنکه خزائن آن نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معیّن و معلوم »(بحار الأنوار؛ ج 55 ؛ص 34 )
و عرش همانا علم خداست که ظاهر گشته و خلائق از او ظهور یافته اند ؛« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فَقَالَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی الْکُرْسِیِّ وَ الْعَرْشُ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی لَا یَقْدِرُ أَحَدٌ قَدْرَه ـ حضرت صادق علیه السلام در شرح قول خداى عزّ و جلّ که فرماید: « وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ » فرمودند: آسمانها و زمین و آنچه در میانه اینهاست در کرسى قرار دارند و عرش همان علمى است که کسى را توان اندازه گیری آن نیست » (التوحید للصدوق،ص327 )
و مولایم امیرمومنان على علیه السلام فرمودند: « …الْعَرْشُ لَیْسَ هُوَ اللَّهَ وَ الْعَرْشُ اسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَرْشٍ فِیهِ کُلُّ شَیْ ء … ـعرش خدا نیست عرش نام علم و قدرتی است ؛ آن همان عرشى است که همه چیز در اوست » (الکافی ،ج 1 ،ص131)
عرش خدا همان قدرت او بر خلق و علم بر مخلوقات می باشد که حقیقت همه چیز در اوست ؛ پس چون خدای تعالی در ازل اراده ی خلقت نمود ، عرش او حقیقت خویش را هویدا ساخت.
اگرگروهی خیال نموده اند خلائق از خدا جدا و در خارج خدایند، نامحدود بودن خدای متعال را چگونه بیان میدارند؟
اگر گروهی خیال نموده اند مخلوقات داخل خدایند یا جزئی از اویند. مرکب و ممکن نبودن او را چگونه توضیح میدهند؟
اگر گروهی مخلوقات را عین خدا بدانندلیس کمثله شی را چه گویند؟
امّا قول حقّ آن است که خلائق ، مظاهر اراده ی اویند. لذا نه عین خدایند ، نه جزء او ، نه خارج از او و نه داخل او. همانگونه که صور ذهنی ما ظهور اراده ی ما هستند ؛ ولی نه عین ما هستند ، نه جزء ما ، نه داخل در حقیقت ما و نه خارج از ما.
این صور خیالی ، در حقیقت چیزی جز ظهور اراده ی انسان نیستند ؛ لذا به محض اینکه انسان اراده کرد ظاهر می شوند و به محض انصرافِ اراده ، محو می گردند. البته در عین اینکه مثلاً یک سیب خیالی چیزی جز ظهور اراده نیست ، لکن سیب ، اراده هم نیست. سیب ، سیب است و اراده ، اراده ؛ امّا سیب ذهنی ، ظهور اراده است. نیز اراده از سیب و چیز دیگری درست نشده است تا سیب جزئی از اراده محسوب شود. پس سیب ذهنی با اینکه ظهور اراده است ؛ امّا نه عین اراده است و نه جزء اراده. همچنین سیب ذهنی خارج از وجود ما نیست ؛ امّا داخل در حقیقت ما یا داخل در حقیقت اراده ی ما هم نیست. چون نه « من » داخل دارد نه اراده. آنچه ما از آن تعبیر به « من » می کنیم ، نه جسم است و نه روح ، بلکه حقیقت یکپارچه ای است که روح و بدن ، از ظهورات آن می باشند. لذا می گوییم: بدن من ، روح من ، عقل من ، ذهن من ، اراده ی من و … . اگر من همان روح بود معنی نداشت که بگوییم « روح من ».
ما با یکبار اراده نمودن ، دهها و صدها صورت خیالی پدید می آوریم . در این حالت ، یک اراده است که به صورت سیب و انار و خرگوش و درخت و … ظاهر گشته است ؛ لکن در عین اینکه همه ی این امور ظهور یک اراده می باشند ، هر کدام از آن صور ، غیر از اراده و نیز غیر از صورت دیگر هستند. همچنین ما می توانیم با یک اراده ، موجوداتی در حال تغییر را در ذهن خود ظاهر سازیم ، بدون اینکه متغیّر بودن آنها ، باعث تغییر در اراده ی ما شود. ماهیّات (مخلوقات) نیز همگی ظهور یک اراده اند ولی اوّلاً هر کدام از آنها غیر از دیگری هستند. ثانیاً در عین اینکه همگی ظهور یک اراده اند ولی هیچکدام عین یا جزء آن یک اراده نیستند. ثالثاً کثرت آنها باعت کثرت آن یک اراده نمی شود ؛ اراده ی خدا هم مثل اراده ی ما ـ در مثال ـ همچنان به وحدت خود باقی می ماند. رابعاً متغیّر بودن ماهیّات ، موجب تغیّر در اراده ی واحد خدا نمی شود. خامساً همانگونه که با نگاهی سطحی و با صرف نظر از اراده ی واحد ما ، هر کدام از آن صور ذهنی را می توان یک واحدِ اراده در نظر گرفت ، با نگاه عرفی ، هر کدام از ماهیّات نیز با یک اراده ی مستقلّ از خداوند متعال پدید آمده اند. امّا در حقیقت صور خیالی انسان اراده نیستند بلکه از اراده هستند ؛ یا به تعبیری ظهور و نمود اراده می باشند. ماهیّاتی چون انسان ، درخت ، خورشید ، عقل ، اراده ، آب ، روح و … نیز اراده ی خدا نیستند بلکه از اراده ی خدا هستند ؛ یا به تعبیری متعلّق اراده ی خدا هستند.
خالق بودن و خلقت