خدای ادیان و واجب الوجود
آیا خدای فلسفی(واجب الوجود) همان خدای ادیان است؟ چرا؟
پاسخ کوتاه:
آن گاه که به موجودات نگاه می کنیم و وجودشان را در نظر می گیریم درمی یابیم که برخی از آنان دارای گونه ای از وجوداند که نیازمند به خالق اند موجوداتی اند که برای هستی یافتن علتی می خواهد و در مقابل چون علت آنها نیز اگر خود به بخواهد علتی داشته این سلسله تا ابد ادامه می یابد، ایجاد شده باشد، لذا باید به موجودی برسیم که خود علتی نداشته باشد. و در واقع به موجود دیگری می رسیم که نیازمند به علت نیست.خلاصه اینکه موجود یا به علت نیاز دارد یا به تعبیری یا ممکن است بدین معنا که وجود یافتن و وجود نیافتن آنها امکان دارد و تحقق یک طرف این امکان مربوط به علتی است که باعث آن می شود. و یا اینکه موجودی است که به علت نیاز ندارد و به تعبیری واجب است بدین معنا که هموراه تحقق دارد و در او دو طرفی وجود ندارد تا کسی یا چیزی او را بسویی مثلا وجود سوق می دهد.
آن گاه که به موجودات نگاه می کنیم و وجودشان را در نظر می گیریم درمی یابیم که برخی از آنان دارای گونه ای از وجوداند که نیازمند به خالق اند موجوداتی اند که برای هستی یافتن علتی می خواهد و در مقابل چون علت آنها نیز اگر خود به بخواهد علتی داشته این سلسله تا ابد ادامه می یابد، ایجاد شده باشد، لذا باید به موجودی برسیم که خود علتی نداشته باشد. و در واقع به موجود دیگری می رسیم که نیازمند به علت نیست.خلاصه اینکه موجود یا به علت نیاز دارد یا به تعبیری یا ممکن است بدین معنا که وجود یافتن و وجود نیافتن آنها امکان دارد و تحقق یک طرف این امکان مربوط به علتی است که باعث آن می شود. و یا اینکه موجودی است که به علت نیاز ندارد و به تعبیری واجب است بدین معنا که هموراه تحقق دارد و در او دو طرفی وجود ندارد تا کسی یا چیزی او را بسویی مثلا وجود سوق می دهد.حال در مورد اینکه آیا واجب الوجود می تواند ممکن الخلق باشد و یا به تعبیر دیگر آیا واجب الوجود علت دارد؟ باید گفت که این تعبیری است متناقض. اگر چیزی واجب الوجود است یعنی در وجودش جهت امکانی و پا در هوایی یافت نمی شود ولی ممکن الخلق بودن برای او دیگر معنا ندارد و اگر او ممکن الخلق است و می شود خالقی داشته باشد هر چند فرضی او دیگر واجب الوجود نخواهد بود بلکه همچون یکی از مخلوقات ممکن این عالم است.خلاصه اینکه تعبیر واجب الوجودی که ممکن الخلق باشد همانند تعبیر دایره مربع است که اگر دایره است نمی شود مربع باشد و اگر مربع است دایره بودن او معنا ندارد. موجود به حسب فرض عقلى یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، و هیچ موجودى عقلا از این دو فرض، خارج نیست. و نمىتوان همه موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علتها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگرى باشند هیچگاه هیچ موجودى تحقق نخواهد یافت، به دیگر سخن: تسلسل علتها محال است، پس ناچار سلسله علتها به موجودى منتهى مىشود که خودش معلول موجود دیگرى نباشد یعنى واجب الوجود باشد.این برهان، از چند مقدمه عقلىمحض، تشکیل یافته و نیازى به هیچ مقدمه حسى و تجربى ندارد. توضیحى پیرامون این اصطلاحات و مقدماتى که برهان مزبور از آنها تشکیل یافته است داده شود.امکان و وجوبهر قضیهاى هر قدر ساده باشد دست کم از دو مفهوم اساسى (موضوع و محمول)تشکیل مىیابد. مثلاً در این قضیه «خورشید روشن است» که دلالت بر ثبوت روشنى براى خورشید دارد «خورشید» موضوع قضیه، و «روشن» محمول آن مىباشد.ثبوت محمول براى موضوع، از سه حال، خارج نیست: یا محال است مانند اینکه گفته شود: «عدد سه بزرگتر از عدد چهار است» یا ضرورت دارد مانند این قضیه که «عدد دو، نصف عدد چهار است» و یا نه محال است و نه ضرورت دارد مانند «خورشیدى بالاى سرِ ما قرار دارد».طبق اصطلاح منطقى، در صورت اول، قضیه، داراى وصف «امتناع» و در صورت دوم، داراى وصف «ضرورت» یا «وجوب» و در صورت سوم داراى وصف «امکان» (بمعناى خاص) مىباشد.اما نظر به اینکه در فلسفه، درباره «موجود» بحث مىشود و چیزى که ممتنع و محال باشد هیچگاه وجود خارجى نمىیابد، از اینروى فلاسفه، موجود را بحسب فرض عقلى به واجب الوجود و ممکن الوجود، تقسیم کرده اند: واجب الوجود عبارتست از موجودى که خودبخود وجود داشته باشد و نیازى به موجود دیگرى نداشته باشد و طبعاً چنین موجودى ازلى و ابدى خواهد بود زیرا معدوم بودن چیزى در یک زمان، نشانه اینست که وجودش از خودش نیست و براى وجود یافتن، نیاز به موجود دیگرى دارد که سبب یا شرط تحقق آنست و با فقدان آن مفقود مىشود. و ممکن الوجود عبارتست از موجودى که خودبخود وجود ندارد و تحقق یافتنش منوط به موجود دیگرى است.علت و معلولاگر موجودى نیازمند به موجود دیگرى باشد و وجودش به نوعى توقف بر آن دیگرى داشته باشد به اصطلاح فلسفى، موجود نیازمند را «معلول» و آن دیگرى را «علت» مىنامند. ولى علت، ممکن است بى نیاز مطلق نباشد بلکه خودش نیز نیازمند و معلول موجود دیگرى باشد. اما اگر علتى هیچگونه نیاز و معلولیتى نداشت علت مطلق و بى نیاز مطلق خواهد بود و آن همان علت العلل است که معلول نمی باشد خالقیت بعد از اثبات واجب الوجود به عنوان نخستین علت براى پیدایش موجوداتِ ممکن الوجود و در نظر گرفتن اینکه همگى آنها در هستى خودشان نیازمند به او هستند صفت خالقیت براى واجب الوجود، و مخلوقیت براى ممکنات انتزاع مىشود. مفهوم «خالق» که براساس این رابطه وجودى بدست مىآید مساوى با علت هستى بخش و موجد (= ایجاد کننده) مىباشد و همه موجودات ممکن و نیازمند، طرف اضافه آن بوده، متّصف به مخلوقیت مىگردند.پس علت همان خالق است و آن به معنای هستی بخشی می باشد.و علت هستی بخش جز واجب الوجود نمی تواند باشد زیرا در وجود مجتاج به دیگری نیست.با این توضیح روشن میشود که محال است خالق جهان موجودی غیر از علت هستی بخش ،واجب الوجود و خداوند باشد. قرآن و توحید در خالقیت : قرآن کریم در آیات بسیاری بر یگانگی خداوند در آفریدگاری جهان تأکید نموده است. چنان که فرموده است : 1)ْْْ«قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُبگو خدا آفریدگار همه چیز است و اوست یکتای غالب » (رعد/ 16)2)اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ خدا آفرینندة هر چیز است و بر هر چیزی وکیل (قیم و مدبر) است» (زمر/ 62)3)ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ آن خداوند پروردگار شما و آفریدگار هر چیز است، جز او خدایی نیست. »( یونس/62)● روایات و توحید در خالقیت : روایات اسلامی نیز بر توحید در خالقیت تصریح و تأکید دارند. امام علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرموده است : «لم یشرکه فی فطرتها فاطر و لم یعنه علی خلقها قادردر آفرینش مورچه (و مانند آن) کسی شریک خداوند نبوده و او را یاری نداده است» (نهج البلاغه ، خطبة185)
خدای ادیان و واجب الوجود