استعمار و حمله اعراب به ایران
سلام لطفا توضیح بدهید تمدن کنونی غرب که از انقلاب صنعتی شروع شده ایا نتیجه استعمار و استثمار و توسعه طلبی و قتل و غارت بوده؟ پس این چنین پایه های این تمدن پوشالی بر ظلم بنا شده؟؟ سوالم این است اگر فلان حکومت کشور رفته منابع یک کشور دیگری را برداشته ایا این از نظر شرعی اشکال داشته یا دارد؟ ایا این مرز بندی هایی که الان کشیده شده [ و مبنای ان نژادی و به نظر من صهیونیستی است که ملاک را نژاد تبلیغ کرده ] مورد تایید دین هست؟! ایا توسعه طلبی به طور مطلق بد است؟ ایا حمله اعراب به ایران مورد تایید اسلام است؟ ایا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله ) شروع کننده جنگی بودند؟
1. رنسانس و انقلاب صنعتی در غرب یکی از زمینه های استعمار و غارت منابع سایر کشورها توسط این تمدن نو ظهور بود زیرا در اثر انقلاب صنعتی در غرب ، امکانات داخلی این کشورها (بازار فروش، مواد اولیه، فرصتهای سرمایهگذاری) دیگر پاسخگوی نیازهای روزافزون آنها نبود و آنها را وادار به دستاندازی به کشورهای دیگر کرد. در حقیقت استعمار در باطن خود تلاشی است برای گسترش فعالیتهای تجاری و صنعتی بورژوازی کشورهای پیشرفته غربی در کشورهای دیگر و هدف از آن بهرهبرداری از منابع و امکانات آنها برای پاسخگویی به نیازهای روزافزون توسعهی سرمایهداری است.
مقام معظم رهبری فرمودند: «یکی از بزرگترین جنایتهائی که به بشریت شد، این بود که در انقلاب صنعتی در دنیا در این دو سه قرن، علم وسیلهای شد برای زورگوئی. انگلیسها که جزو پیشروان انقلاب صنعتی بودند، از این امکانِ خودشان استفاده کردند برای راه افتادن در اطراف دنیا و به زنجیر کشیدن ملتها. شما میدانید در دوران حاکمیت انگلیسها در شبهقاره، در این صحنهی بزرگ و ثروتمند چه گذشت؟ فقط هم شبهقاره نبوده؛ تمام منطقهی شرق آسیا سالهای متمادی – بیش از یک قرن – زیر چکمهی اینها بوده و با ابزار علم که اینها داشتند، بر مردم مسلط شدند؛ مردم به جان آمدند، چه انسانهائی نابود شدند، چه آرزوهائی نابود شد، چه ملتهائی عقب افتادند، چه کشورهائی خراب شدند. اینها از ابزار علم یک چنین استفادهای کردند. این بزرگترین خیانت به علم است؛ همچنان که بزرگترین خیانت به بشریت است. اینها میخواهند این انحصار شکسته نشود. هر ملتی که بتواند با استقلال – نه زیر بلیط آنها و با مجوز آنها و در اختیار آنها و در مشت آنها – روی پای خود بایستد، یک ضربه به این انحصار زده؛ و این کار امروز خوشبختانه در ایران راه افتاده.»(بیانات در دیدار دانشمندان هسته ای ، 3/12/90)
2. آثار و پیامدهای استعمار
درباره آثاری که پدیده استعمار بر کشورهای مستعمره داشته است نظریات متفاوتی مطرح شده است. برخی از نظریهپردازان از جنبهها و آثار مثبت این پدیده در کشورهای مستعمره سخن گفتهاند و استعمار را سبب تحول و پیشرفت بومیان مستعمره دانستهاند. پیشفرض این گروه این است که مردمان کشورهای مستعمره قبل از ورود استعمار از تمدن و فرهنگ پیشرفته بینصیب بودهاند و اروپائیان تمدن و فرهنگ پیشرفته را برای آنها به ارمغان آوردهاند. از این نظر گسترش استعمار مترادف با گسترش تمدن غرب و در نهایت امری مطلوب تلقی میشود. در حالیکه عده بسیاری از صاحبنظران این اندیشه را نژاد پرستانه و نادرست میدانند. و معتقدند استعمار نه تنها آثار مثبتی بر جای نگذاشته است بلکه تاثیرات منفی بسیار زیادی نیز به همراه داشته است که واقعیات نیز این دیدگاه را تأیید می کند . برخی از مهمترین آثار و نتایج استعمار در زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشورهای مستعمره عبارتند از:
1. تغییر ساختار اقتصادی
پدیده استعمار موجب شد در طول حاکمیت استعمار، ساختار اقتصادی این کشورها بهگونهای تغییر یابد که تابع نیازهای اقتصادی کشورهای استعمارگر تبدیل شود و نیازهای آنان را برآورده سازد نه نیازهای بومی و داخلی را.
همه این کشورها به تولیدکننده مواد خام کشاورزی یا معدنی تبدیل شده و تنوع و خودکفایی اقتصادی آنان از دست رفت و صنایع و پیشههای بومی آنان بهکلی تضعیف شد.
بنابراین اقتصاد این کشورها که یکی از ارکان مهم پیشرفت تمدن آنان محسوب میشود تحت سلطه استعماری قدرتهای استعماری و در مدار وابستگی قرار گرفت.
2. تغییر ساختار اجتماعی
تغییر در ساخت اقتصادی به نوبه خود تغییراتی در ساختمان اجتماعی این کشورها به وجود آورد. اقشار و طبقات جدیدی ظهور کردند و برخی از اقشار و طبقات پیشین یا ضعیف شدند و یا از میان رفتند. بهعنوان نمونه، تضعیف و از میان رفتن صنایع بومی و پیشههای تولیدی در این کشورها (که بهدنبال نفوذ اقتصادی استعمارگران اتفاق افتاد) اصناف و صنعتگران بومی را از میان برد و به این وسیله امکان پیدایش و رشد یک طبقه اجتماعی مهم و مؤثر در دوران صنعتی شدن یعنی بورژوازی ملی را از این کشورها سلب کرد. در عوض طبقاتی پیدا شدند که با سازوکارهای حاکمیت استعماری مربوط میشدند؛ از جمله میتوان به پیدایش یک طبقه کوچک اما قدرتمند از تجار و واسطهگران اشاره کرد که نقش دلالی و واسطهگری را در تجارت استعماری در کشورهای جهان سوم ایفا میکردند. در برخی از دیگر مستعمرات که حاکمیت استعمار مبتنی بر کشاورزی تجاری بود طبقهی قدرتمندی از مالکان بزرگ به وجود آمد و در اکثر کشورهای مستعمره طبقهای از کارگزاران اداری و نظامی به وجود آمدند که در دوران حضور مستقیم استعمار به عنوان کارگزاران استعماری عمل میکردند.
3.شکلبندی جغرافیای سیاسی
در دوران استعمار، جغرافیای سیاسی و مرزبندیهای این کشورها بهگونهای تنظیم شد که منافع کشورهای استعماری را فراهم کند. تقسیم سرزمینهای مستعمره (بهویژه در دوران قیمومیت و تحتالحمایگی) انواع ناسازگاریها و منازعات داخلی را در خود پروراند و بدین ترتیب زمینه رویاروییهای قومی، مذهبی و سیاسی در این کشورها را بهوجود آورد.
4. تغییر در فرهنگ کشورهای اسلامی
یکی از پیامدهای مهم استعمار تغییراتی است که در فرهنگ و روانشناسی اجتماعی کشورهای مستعمره اتفاق افتاد و تاکنون نیز به جای مانده است. منظور از تغییر فرهنگ در اینجا خصلتی است که یک قوم یا یک ملت تحت سلطه در اثر تداوم سلطه قدرتهای بیگانه پیدا میکنند. خصایصی مانند خودکمبینی، تلاش برای تقلید از بیگانگان، توطئهنگری و اعتقاد به اینکه همهی رویدادها و تحولات محصول نقشههای خارجیها و بیگانگان است.
3. غارت منابع سایر کشورها بی شک یکی از جنایات کشورهای استعمارگر بوده و تمدن غرب بر پایه این دزدی آشکار استوار شده است .
4. همانگونه که اشاره شد یکی از پیامدهای پدیده استعمار مرز بندی جغرافیای سیاسی کشورها در راستای منافع کشورهای استعماری و فراهم نمودن زمینه وابستگی و استمرار حضور آنان در کشورهای مستعمره خود بوده است . تقسیم سرزمینهای مستعمره به گونه ای انجام می گرفت که زمینه رویاروییهای قومی، مذهبی و سیاسی در این کشورها را بهوجود آورد و این مسأله زمینه ساز تداوم حضور استعماری کشورهای استعماری در این کشورها و مانعی بر سر راه توسعه و پیشرفت این کشورها در ادامه بوده است . بهعنوان نمونه، استعمارگران کردها را بین کشورهای ایران ، ترکیه ، عراق و سوریه تقسیم کردند. در لبنان ترکیب اجتماعی ناهمگونی از اقوام و مذاهب مختلف شکل گرفت و قدرت سیاسی بین اقوام و مذاهب مختلف بهگونهای نامتعادل تقسیم شد. یهودیان سراسر جهان نیز با برخورداری از حمایت قدرتهای استعماری بهویژه انگلیس به بهترین مناطق شرق مدیترانه کوچ داده شدند و با تشکیل یک دولت یهودی، اساس یکی از طولانیترین و دردناکترین منازعات منطقهای را به وجود آوردند.
5.درست است که این مرز بندی های کنونی میان کشورها با اهداف سیاسی و نژاد پرستانه صورت گرفته و در آن به منافع کشورها توجه نشده است و از نظر اسلام چنین مرز بندیهای مورد تأیید نیست و از نظر اسلام مسلمانان به عنوان امت واحده در نظر گرفته شده اند .اما به هر حال مرزهای کنونی کشورها به عنوان یک مسأله پذیرفته شده در جامعه کنونی مطرح بوده و امکان به هم زدن آن در شرایط کنونی وجود ندارد . از این رو به نظر می رسد در شرایط کنونی باید به دنبال همگرایی و اتحاد میان کشورهای اسلامی از طریق
6. توسعه طلبی اگر به معنای نادیده گرفتن حقوق سایر کشورها و ملتها باشد ،بی تردید امری مذموم و ناپسند از نظر اسلام و امری غیر انسانی محسوب می گردد اما اگر توسعه طلبی به معنای تقویت همه جانبه کشور اسلامی برای مقابله با تفکرات مادی منحط تمدن غرب و تلاش در جهت تقویت روابط کشورهای اسلامی باشد ، امری پسندیده و لازم در مواجهه با تمدن غربی است .
7.از نظر اسلام پذرش دین اجباری نیست و انسان ها در انتخاب دین آزاد هستند، همین طور در اسلام جنگ به منظور تحمیل عقیده جایز نیست. حمله مسلمان در ایران هم به منظور اجبار ایرانیان به پذیرش اسلام نبود و اسلام با شمشیر وارد این کشور نشد، بلکه این حمله به منظور آزادی ایران از قید وظلم حاکمان کشور صورت گرفت، البته این جنگ در گرایش مردم ایران به اسلام بی تاثیر نبود. تاریخ نشان می دهد که حاکمان برمردم ایران ظلم و آنان شدیداً رنج می برند و از حکومت و رهبران خود راضی نبودند.گرچه حمله اعراب به ایران برخی از آثار منفی را در پی داشت، ولی این حمله موجب گردید که زمینه گسترش اسلام در کشور فراهم گردد. شاید اگر چنین رخدادی اتفاق نمیافتاد، زمینه گرایش مردم ایران به اسلام فراهم نمیشد و مردم ایران از نعمت بزرگ اسلام محروم می شدند و بر همان دین آبا و اجداد خود باقی می ماند و این فاجعه بزرگی بود که جامعه ایران را تهدید می کرد. همچنین زمینه های پذیرش اسلام قبل از جنگ در ایران وجود داشت، چنانکه در زمان حیات پیامبر(ص) و پیش از ورود اسلام به ایران، بسیاری از ایرانیان ساکن در یمن، اسلام آوردند و جزء مسلمانان فداکار در راه اسلام شدند. عده زیادی از مردم بحرین ـ که در آن روز محل سکونت ایرانیان بود ـ در اثر تبلیغات به اسلام گرویدند. حتی حاکم آنجا که دست نشانده پادشاه ایران بود، مسلمان شد. ایرانیان در این دو جا به صورت گروهی اسلام را پذیرفتند و بعضی نیز به صورت فردی اسلام آوردند و در رأس آنها سلمان فارسی است. همین مقدار سابقه ایرانیان با اسلام در زمان پیامبر کافی بود که بسیاری از آنها با اسلام آشنا شوند. مسلمان درآن زمان آنچنان قدرت نداشت که گفته شود گه اسلام با قدرت ایرانیان را مسلمان نمود، زیرا جنگ میان اسلام و ایران در زمانی رخ داد که ایران یکی از دو قدرت درجه اول بود که بر جهان حکومت می کردند. بقیه کشورها تحت الحمایه آنها بودند یا باج گزار آنها. ایرانیان از نظر وسایل جنگی و سرباز و فراوانی جمعیت و امتیازات دیگر، برتری فوق العاده نسبت به مسلمانان داشتند. جمعیت آن روز این کشور را با توجه به گستردگی آن، حدود 140 میلیون تخمین زده اند که گروه بی شماری از آنان سرباز بودند. در حالی که سربازان اسلام به شصت هزار نمی رسید و این گروه از نظر آشنایی با فنون جنگی در مقایسه با ایران، بسیار در سطح پایین قرار داشتند. با این اوصاف، محال است جمعیتی با این شرایط، بر حکومت ساسانی پیروز شود و آن را به کلی محو و نابود سازد. مهم ترین عامل شکست را باید در نارضایتی ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم اجحاف آمیز آن زمان دانست؛ چرا که رژیم حاکم و اوضاع اجتماعی و دینی در آن روز به قدری فاسد و خراب بود که تقریبا همه مردم ناراضی بودند. جنگ مسلمانان، با 140 میلیون ایرانی نبود بلکه جنگ با حاکمانی بود که پشتوانه مردمی نداشتند. ایرانیان بعد از پیروزی عرب ها، در اثر تماس با مسلمانان و آشنایی با دین اسلام به مرور و تدریجا اسلام را اختیار کردند. چنین نبود که به زور اسلحه و یکباره اسلام را بپذیرند. اسلام در اوایل قرن اول وارد ایران شد. اما بیشتر ایرانیان از اوایل قرن سوم به بعد به اسلام گرویدند.( (مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، جامعه مدرسین ، 1362، ص76-77)
8. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جنگی را آغاز نکرد و این مشرکان مکه و مخالفان اسلام بودند که آغاز گر جنگ علیه مسلمانان بودند و با اخراج مسلمانان از مکه و غارت اموال آنان به مقابله با مسلمانان پرداختند . جنگ های اسلام نوعاً دفاعی بوده است و جنگ هایی مانند فتح مکه نیز نتیجه نقض شرایط صلح حدیبیه توسط مشرکان بوده است .
بررسی تاریخ صدر اسلام گواه است که اسلام با برهان و استدلال کار خود را آغاز و پیشرفت کرده است، زیرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یاوران ایشان با تحمل فشارهای فراوان، با سلاح تبلیغِ بلیغ، پیام اسلام را به گوش دیگران می رساندند و در این مدت، عدّه ای از مکّه و برخی از مدینه به اسلام گرویدند.
در مدینه پیش از اقتدار نیز که از هر طرف مورد تهاجم قرار می گرفتند، به دستور خدای سبحان برای دفاع از خودشان اجازه جهاد و پیکار داشتند«اُذِنَ لِلَّذینَ یُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا»( سوره حج، آیه 39) و این دفاع برای حفظ حکومت دینی و نجات مسلمانان و محرومان از شرّ کفار و فتنه گران و آشوب طلبان بود. از این رو کاربرد شمشیر برای حفظ اسلام و مسلمانان و در مقابل تهاجم دشمنان بود؛ نه اینکه در اسلام شمشیر عامل اصلی پیشرفت محسوب شود. (جوادی آملی , عبد الله , تفسیر تسنیم , قم, مرکز نشر اسراء , 1386, ج12, ص185-186)
با نگاهی گذرا به تعالیم اسلام به خوبی این حقیقت آشکار می شود که اسلام دینی است که همگان را به زندگی مسالمت آمیز بر پایه ارزش های الهی و اخلاقی دعوت نموده است و منادی گفتگو بر پایه مشترکات است « قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الانعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون » « بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است ؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیرد و هر گاه از این دعوت سرباز زنند , بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم» (سوره آل عمران , آیه 6) اسلام , دین منطق , عقل و استدلال است و همگان را به پیروی از سخنان شایسته و منطقی رهنمون می سازد « فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب» « پس بندگان مرا بشارت ده همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند , آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنها خردمندانند» (سوره زمر , آیه 18)در اسلام رفتار اوّلی انسان مسلمان نیکی با هر انسان دیگر است و دستور اسلام به مسلمانان این است که «وقولوا لِلنّاسِ حُسناً »( سوره بقره، آیه 83.) و قول در این آیه شریفه مطلق رفتار اعم از کردار و گفتار و نوشتار و… است و « ناس» مطلق مردم اعم از مؤمن و غیر مؤمناند و حُسن، مطلق خیر و نیکی و زیبایی است .
اصل حاکم در نظام اسلامی همان سبقت رحمت بر غضب است « کتب علی نفسه الرحمه»« خداوند رحمت را برخود , حتم کرده است »( سوره انعام , آیه 12) اما اگر کسانی پا را از حریم منطق و استدلال بیرون گذاشته و در برابر تعالیم دین ایستاده و در صدد گمراه نمودن انسانها بر آمدند و به ارزشها و اصول اسلامی تعرض نمودند و حیات معنوی افراد را به خطر انداختند , اسلام نمی تواند اجازه بدهد که جامعه اسلامی مورد تاخت و تاز خواهشهای نفسانی یک عده قرار بگیرد از این رو با چنین افرادی برخورد خواهد نمود .بنابر این , اصل اولی و حاکم بر تعالیم اسلام , بر پایه محبت و زندگی مسالمت آمیز و برخورد شایسته , همراه با احترام و پرهیز از خشونت است اما با کسانی که بخواهند با سوء استفاده از این دستور امنیت و آرامش جامعه را برهم بزنند برخورد می شود. استاد شهید مطهری ره فرمودند: « اسلام دین محبت است ولی آنجا که محبت کارگر نیست دیگر سکوت نمی کند , آنجاست که خشونت به کار می برد , شمشیر به کار می برد » (مطهری , مرتضی , آشنایی با قرآن , تهران, انتشارات صدرا ,1374, ج4, ص 59) همچنین فرمودند:« محبت تنها داروی علاج بشریت نیست در مزاق ها و مزاج هایی خشونت نیز ضرورت دارد و مبارزه و دفع و طرد لازم است . اسلام هم دین جذب و محبت است و هم دین دفع و نقمت »(.»( مطهری , مرتضی , جاذبه و دافعه حضرت علی علیه السلام , تهران, انتشارات صدرا , 1374, ص 25)
مستشرقان واقع نگر جنگ های صدر اسلام را امری اجتناب ناپذیر برای حیات مسلمانان و اسلام می دانند.
جان دیون پورت، نویسنده کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن» ضمن تشبیه رفتار پیامبر(ص) به رفتار حضرت موسی(ع) برای تبلیغ آیین آسمانی شان، اتهام نشر اسلام با زور و شمشیر از سوی پیامبر(ص) را رد می کند و بر آن است که همان گونه که حضرت موسی(ع) شارع و ناشر قانون بود، برای نجات بنی اسرائیل از مصر به زور و قدرت متوسل شد و اگر چنین کاری نمی کرد، به یقین نمی توانست قومش را نجات دهد و با این حال تاکنون هیچ کسی یافت نشده که آن حضرت را متهم به جاه طلبی و قدرت خواهی کند، حضرت محمد(ص) نیز برای وحدت جوامع پراکنده شبه جزیره عربستان که به قبایل متعدد تقسیم بودند و اغلب با یکدیگر در حال نزاع و جدال بودند، راه دیگری نداشت جز اینکه به عنوان راهنما و سردار آنها قیام کند و از قدرت نظامی استفاده نماید. در هر حال، وضع و رفتار پیامبر(ص) طوری بود که به کلی او را از تهمت جاه طلبی منزه نگاه می داشت (جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ۱۵۶ ـ ۱۵۷)
ام. ساواری (M. Savary)، مستشرق فرانسوی، در کتاب «محمد، ستاره ای که در مکه درخشید» (این کتاب توسط آقای شکیباپور ترجمه و در سال های ۱۳۴۶ و ۱۳۴۹ در تهران چاپ شده است) ضمن رد ادعای جنگ طلبی پیامبر، به دفاع از جهاد مسلحانه آن حضرت پرداخته است. وی می نویسد: پیامبر هرگز نمی خواست جنگ کند و تا می توانست از جنگ دوری می کرد. تنها زمانی رسول خدا به جهاد مسلحانه روی می آورد که زبان و منطق نیرومند اسلام به علت تعصب های جاهلانه و خشک مردم سودمند نبود. پیروان او از روش های سیاسی خود به علت کارشکنی احزاب مخالف مانند کفار و یهودیان کاری از پیش نمی بردند؛ جایی که آبرو و شرافت مسلمانان در خطر می افتاد (ام. ساواری، محمد ستاره ای که در مکه درخشید، ۷۴، به نقل از: آل اسحق خوئینی، «اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان»، ۲۲۰ )
این نویسنده فرانسوی در ادامه می نویسد: در هر عصر و زمانی دفاع از عقیده و ایمان شایسته و پسندیده است و محمد(ص) نیز در راه خدا و برای دفاع از مسلمانان به جهاد می پرداخت و جنگ در چنین صورتی جهاد انسانی است (همان)
آر. اف. بودلی (R.F Boodli) در کتاب «الرسول، حیاه محمد» در دفاع از پیامبر(ص) و ردّ تهمت جنگی طلبی از آن حضرت می نویسد:
«انتقاد کنندگان بر محمد ایراد می گیرند که او آتش جنگ را دامن می زند و بعضی از تاریخ نویسان به خیال اینکه تنها محمد این نوع جنگ ها را به وجود آورد، در این باره بسیار قلم فرسایی می کنند. این تاریخ نویسان فراموش کرده اند که در دنیا سبب اساسی جنگ ها مذاهب و ادیان دیگرند و این اختصاص به اسلام ندارد. اگر محمد(ص) تورات را می خواند، می دید موسی جنگ های مقدسی را به راه انداخته که دو هزار سال قبل از جنگ های او اتفاق افتاد و اگر کمی بیشتر تورات را مطالعه می کرد، می دید پادشاهان بنی اسرائیل بیش از او برای دفاع از عقاید خود می جنگیدند و نیز می دید که عبرانی های قدیم برای جنگ های دینی خود قوانین مذهبی گذراندند که هیچ قابل قیاس با قوانین امروز نیست. محمد تشنه خون ریزی نبود. او به اسیر اجازه انتخاب می داد تا یا جزیه بدهد و یا اسلام را قبول کند» (بودلی، الرسول، حیاه محمد، ۴۱۳، به نقل از «اسلام: آل اسحق خوئینی، از دیدگاه دانشمندان جهان، ۲۰۹)
استعمار و حمله اعراب به ایران