امامت در شیعه
چگونه و چرا شیعیان برای خود امام تعیین میکند؟
بعد از اینکه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم ) از این دنیا رحلت فرمودند ، مسلمانان به 2 گروه تقسیم شدند . یک گروه شیعیان بودند و گروه دوم کسانی که با پایان یافتن نبوت ، به پایان ارتباط خلق با خدا ، اعتقاد داشتند یعنی مردم به درجه ای از عقلانیت رسیدند که گفتند وقتی هیچ واسطه مستقیمی میان ما و خداوند نیست ، همین قرآن و سنتی که پیغمبر (ص) آوردند ، برای ما کافیست . این عده را اهل سنت نامیدند . به این دلیل که مثلاً با سنت پیغمبر (ص) ، به درجه کفایت رسیدند . اتفاقاً فکر می کنم اهل سنت واقعی ، خود ما شیعیان هستیم ، چون اهل سنت نسبت به کلام پیغمبر (ص) باید اطاعت داشته باشند و در کلام پیغمبر (ص) جملات زیادی وجود دارد مبنی بر این که بعد از رحلت ایشان ، ارتباط انسانها با خداوند قطع نمی شود . اینجاست که بحث امامت پایه گذاری می شود و در حقیقت این تنها عقیده مذهب شیعه است . یعنی به غیر از سه اصل ( توحید ، نبوت و معاد ) که تمامی مسلمانان به آن اعتقاد دارند ، اصلی دیگری نیز وجود دارد که تنها شیعیان معتقد به آن هستند و آن اصل امامت است که باعث جدایی مذهب شیعه از مذهب تسنن گردیده است از این رو شیعیان را امامیه نیز می نامند . مذهب امامیه خود به فرقه های مختلفی تقسیم می شود ( حدوداً 72 فرقه ) و ما شیعیان را که به امامت 12 امام (ع) اعتقاد داریم ، شیعه اثنی عشری می نامند . بحثی که پیش می آید این است که با توجه به اوضاع و شرایط امروز که آمریکا عراق را اشغال نموده و مردم آن را به بهانه های مختلف قتل عام می کند ، آیا این درست است ، فقط به این دلیل که الان زمان وحدت مسلمین است ، از مطرح کردن این بحث ( بحث امامت ) خودداری کنیم ؟ خیر ، در طول تاریخ ما همواره شاهد چنین جنگهایی بوده ایم ، و در همه حال به وحدت مسلمین نیز اعتقاد داشته ایم اما طرح این بحث ضرورت دارد . ضرورت بحث امامت :
آیا این بحث ، با شرایط همیشگی جهان ، باعث اختلاف و غفلت از دشمنان حقیقی اسلام نمی شود ؟ جواب 1 ـ اگر بحث ، به منظور رسیدن به حقیقت باشد ، و هدف ما برطرف کردن همین اختلافات دینی باشد ، این سؤال جایگاهی ندارد .
جواب 2 ـ در میان فرقه های مختلف اهل سنت و شیعه نیز دسته ها و گروه های فراوانی وجود دارد و این دلیل نمی شود که برای رسیدن به حقیقت ، بحث نکنیم .
جواب 3 ـ به دلیل بحث نکردن و روشن نبودن اینگونه مباحث در نزد اهل سنت ، زمینه ای ایجاد شده که با تهمت های واهی شیعه را مشرک ، کافر و حتی ملحد می خوانند . برای نمونه : چند روز پیش ابومصعب زرقابی ، قائم مقام طالبان،در صحبت های خود آیت الله سیستانی را رئیس الکفار و امام الکفار نامیده است !
جواب 4 ـ چرا فکر می کنیم در بین مسلمانان دشمن نداریم ؟ چرا فکر می کنیم وهابیت از صهیونیست بهتر است ؟ به عقیده ما فرقه ای که اسلام را بدنام کرده ، ( مانند القاعده ) و با دامن زدن به تهمت های واهی و از مُد افتاده ، با غرض کامل ، سعی در کوبیدن مترقی ترین فرقه اسلامی یعنی شیعه را دارد ، یک دشمن است .
چه کسی می گوید ما با وهابیت می سازیم ؟ ما با اسرائیل دشمنیم . ما با وهابیت هم دشمنیم . به نظر ما و در مکتب حضرت امام (ره) ، اسلام آمریکایی با اسلام وهابی هیچ فرقی ندارد . این هم آمریکایی است . ضمن این که وهابیت از دو جهت خیانت می کند : هم دشمنی می کند و هم دین ما را بدنام می کند . اینگونه دین ها هم از درون ضربه می زنند و هم از بیرون . لذا اینگونه نیست که ما به خاطر مثلاً آمریکا ، با وهابیت کنار بیائیم . این یک وقت سیاست است که بحثش جداست ، اما الان بحث دین است . به عقیده ما انحرافات وهابیت از انحرافات مسیحیت بیشتر است . و ما نباید کوتاه بیائیم . اگر وحدت هم قرار است رعایت شود ، باید از دو طرف باشد . تمام منابرشان بر علیه ماست . تمام کتابهایشان بر علیه ماست . شبهه هایی که خودشان می دانند جواب دارد ، می دانند اما جرأت نمی کنند بحث کنند .
چندی پیش تلویزیون عربی بی بی سی مناظره ای را میان یک دکتر شیعه و یکی از ملاهای اهل تسنن ترتیب داد ، اما بعد از 8 جلسه ، این مناظره قطع شد ! چرا ؟ خودشان می دانند در اشتباهند . آنها دنبال حقیقت نیستند . آنها از روی بغض و کینه و حتی شاید از روی مأموریتی که از سوی دشمنان دارند ، فقط درصدد بدنام کردن اسلام هستند . چه کسی می گوید اینها دشمن نیستند ؟ چرا نمی آیند بحث کنند ؟ چرا نمی آیند مناظره کنند ؟ چرا فقط شبهه پراکنی می کنند ؟ مگر ما در شهر قم ، دارالتقریب نداریم ؟ مگر ما مجمع تقریب مذاهب نداریم ؟ بیایند حرف هایشان را بزنند . خودشان نمی آیند . هیچ حرفی هم ندارند . در تمام ایران اسلامی شما برای یک مرتبه هم که شده ، مناظره شیعه و سنی را نمی توانید ترتیب دهید . حتی یک مرتبه ! اصلاً نمی آیند . چرا ؟ چون می دانند مطالبی که بیان می کنند ، جواب دارد . و اگر ما بخواهیم به آنها گیر بدهیم ، واقعاً مسائل مسخره زیادی در کتاب هایشان وجود دارد . چیزهایی که انسان اصلاً نمی تواند باور کند . به راویانی اعتقاد دارند که هر مسلمانی وقتی سابقه آنها را می شنود ، تعجب می کند و خنده اش می گیرد . یکی از آن روایان ، جزء قاتلین امام حسین (ع) است . روای دیگر ، نگهبان جسد زیدبن علی بن الحسین (ع) است . ( می گویند جسد پسر امام سجاد (ع) ، چهار سال میان زمین و آسمان آویزان بوده است ، و این شخص جزء کسانی بوده که مدتی را به نگهبانی از جسد او می پرداخته ! ) چنین راویانی دارند !
فرقه های مختلف شیعه غیر از اثنی عشری ، آنقدر ضعیفند ( هم از نظر تعداد و هم از نظر منطق ) که اصلاً به حساب نمی آیند . فرقه هایی مانند 3 امامی ، 4 امامی ، 5 امامی ، زیدیه ، اسماعیلیه و . . . اینها اصلاً قدرت اینکه در مقابل وهابیت بایستند را ندارند . و حتی اگر بخواهیم میان آنها و شیعه اثنی عشری مناظره ای قرار بدهیم ، قبول نمی کنند و در مناظره شرکت نمی کنند .
اما در خصوص اختلافاتی که با فرقه های دیگر داریم می گوئیم بیائید با هم به نتیجه واحد برسیم اما نمی آیند . یکی از بزرگان نقل می کرد ، چندی پیش در ماه رمضان به کشور مصر رفته بودم . یکی از ملاهای مصر ( از اهل سنت ) به دیدن ما آمد . ظهر بود . گفت : تشنه هستم ، مقداری آب بیاورید . با خود گفتم : حتماً مریض است و نمی تواند روزه بگیرد . بعد گفت : مگر نهار نمی آورید ؟ گفتیم : ماه رمضان است ! گفت : من گرسنه هستم باید غذا بخورم . رفتیم از هتل مقداری غذا تهیه کردیم و آوردیم . غذا را خورد . گفتیم : شما مشکلی دارید ؟ چرا روزه نمی گیرید ؟ گفت : نه ! گفتم : پس حتماً مسافر هستید . گفت : نه ، مسافر هم نیستم . گفتم : حتماً صبح اتفاقی افتاده و روزه شما باطل شده و افطار کرده اید ؟! گفت : نه ، آن هم نیست . گفتم : پس مسئله چیست ؟ گفت : من اصلاً روزه نمی گیرم ! نماز هم نمی خوانم !!
گفتم : چرا ؟ گفت : برای اینکه نماز و روزه بدون ولایت آقا امیرالمومنین (ع) به هیچ دردی نمی خورد ! جای ما آخر جهنم است ، لذا مگر بیکار هستیم روزه بگیریم و یا نماز بخوانیم ؟!
گفتم : خُب چرا اعلام نمی کنید که شیعه هستید ؟ گفت : اگر اعلام کنم ، بیکار می شوم ! نمی دانم چکار کنم ؟ یعنی شما می گوئید بروم در حوزه شیعه از اول شروع کنم ؟ من الان خودم ملا هستم . اینجا زندگیم می چرخد . اگر اعلام کنم زن و بچه ام از گرسنگی می میرند .
بحث اهل سنت اینگونه است . متأسفانه ، چون بحث هوای نفس به میان می آید و علمای آنها به کار گرفته شده اند ، به توافق رسیدنمان خیلی بعید است .
اهل سنت شامل 4 فرقه رسمی و 400 فرقه غیررسمی است . در خود آنها هم تشتت آراء وجود دارد و اختلافاتی که مثلاً فرقة حنفی از نظر فقهی با فرقه شافعی دارند ، از اختلافاتی که ما با شافعی داریم ، بسیار بیشتر است . البته به ظاهر این گونه است . شافعی ها ظاهراً در مبانی فقهی به ما خیلی نزدیکند و همان طور که می دانید شمال و غرب ایران و عراق شافعی هستند و جنوب ایران هم حنفی . به ظاهر شافعی ها از همه به ما نزدیکترند ، ولی در باطن چنین نیست و همان مذهب حنفی از همه به ما نزدیک تر است . ولی اختلافاتی که این دو فرقه ( شافعی و حنفی ) با یکدیگر دارند ، خیلی زیاد است .
امامت چیست ؟
امام (ع) یعنی جانشین پیغمبر (ص) با 2 تفاوت : 1 ـ وحی به او نازل نمی شود .
2 ـ پیامبر (ص) مؤسس مکتب و امام (ع) پاسدار مکتب است .
از نظر شیعه ، امام معصوم (ع) ، رهبر معنوی ، مادی ، ظاهری ، باطنی و حکومتی مردم است . عصمت دارد و برای هر زمانی وجود دارد . اعتقاد ما بر امامت حضرت علی (ع) ، و یازده نفر از فرزندانش تا امام زمان (عج) بر جهان است .
دلایل وجود امامت :
1 ـ برای دستیابی به تکامل ، راهنما و امام لازم است و خداوند لوازم تکامل و وصال را باید برای ما قرار دهد . زیرا محبت خداوند ایجاب می کند ما را سردرگم رها نکند که به این دلیل “ قاعده لطف ” نیز می گویند .
2 ـ اگر به متون دینی دقت کنیم ، می بینیم با وجود قرآن و سنت نبوی ، کار برای انسانها تمام نشده و حجت تکمیل نیست . یعنی در قرآن و سنت پیامبر (ص) ، تمام مسائلی که ما لازم داریم ، نیامده است و هنوز باید کسی باشد که این مسیر را ادامه بدهد .
3 ـ پیامبر (ص) به دلیل عقل و فطرت سالم خویش و از آنجا که به جزئی ترین مسائل مردم توجه داشته ، حتماً برای جانشینی خویش نیز تدبیری اندیشیده است .
یکی از علمای ما در مناظره ای که با یکی از بزرگان اهل سنت داشت ، گفت : من به دین شما اعتقاد پیدا نمی کنم . چون شما بر این اعتقاد هستید که خلیفه اول ابوبکر ، عقلش از پیغمبر (ص) بیشتر بوده است . عالم سنی می گوید : ما چنین اعتقادی نداریم !
ـ شما مگر ننوشته اید : ابابکر وقتی از دنیا رفت ، در وصیت نامه اش مشخص کرد که جانشین پس از من عمر خطاب است ؟
ـ بله .
ـ خُب این یعنی عقل ابابکر بیشتر از عقل پیغمبر (ص) بوده است ! شما بر این عقیده هستید که پیغمبر (ص) عقلش نکشید برای خودش جانشین تعیین کند ؟! آن هم در چنان وضعیتی که جامعه آن روز قرار داشت ! اما ابوبکر عقلش کشید و خواست که مردم را نجات دهد .
یعنی پیامبر (ص) عقلش نمی کشید که اگر جانشینی تعیین نکند ، انصار و مهاجرین به جان هم می افتند و هزاران فرقه می شوند و ابوبکر عقلش کشید !!
یعنی اصلاً سیستم پیغمبر اکرم (ص) سیستمی بوده است که وقتی به این همه جزئیات توجه می کرده ، بعید است از چنین مسئله بزرگی ، غفلت کرده باشد .
سؤال : شما در صحبت هایتان فرمودید یکی از دلایل وجود امامت این است که با وجود قرآن و سنت نبوی ، حجت تکمیل نیست ، این مورد را توضیح دهید ؟
جواب : حجت تکمیل نیست یعنی این که ، ما برای رسیدن به تکامل نیاز به یک سری مسائل داریم . وقتی به قرآن و مبانی اهل بیت (س) دقت می کنیم ، می بینیم ، تمامی آن چه ما نیاز داریم ، در مبانی پیغمبر (ص) و یا قرآن وجود ندارد . یعنی همین الان هم اگر امام زمان (عج) نباشند ، برای ما حجت تکمیل نیست . چون ما سؤالات زیادی داریم و خداوند که می خواهد ما را به وصال خود برساند ، نمی تواند یک سری مسائل را ناقص بگذارد و بگوید خودتان بروید و به کمال برسید . قرآن هم به تنهایی برای رسیدن به تکامل ناقص است . چرا که خیلی از مسائل در قرآن بیان نشده است . و دلیل آن هم ، فقط همین است که ما غیر از قرآن به سه منبع دیگر نیز پی ببریم و از آنها هم استفاده کنیم . نقص قرآن ما را به این رسانده است که باید پیغمبر (ص) هم داشته باشیم ، نقص پیغمبر (ص) ما را به این رسانده است که امامت هم باید داشته باشیم ، نقص امامت ما را به این رسانده است که باید اجماع و عقل هم داشته باشیم . اینها را نباید از زندگی خط زد . در حقیقت خداوند از این طریق پله پله مراحل تکامل را برای ما باز کرده است و فرموده باید از اینها استفاده کنید . اینها هر کدام به تنهایی ناقص است . یقیناً قرآن هم به تنهایی هیچ دردی را از ما دوا نمی کند . یعنی اگر انسان بخواهد نماز بخواند از قرآن نمی تواند بیاموزد که چگونه نماز بخواند . وضو گرفتن را نمی تواند از قرآن بیاموزد . باید کسی باشد که شرح بدهد ، توضیح بدهد و تفسیر کند .
شرایط و صفات ویژه امام (ع) :
1 ـ عصمت ، که دلایل آن مانند دلایل عصمت پیغمبر (ص) است . آیه شریفه قرآن
( 124 سوره بقره ) می فرماید : “ وَ اِذِا بْتَلی ابراهیمُ رَبّهُ بِکلماتٍ وَ اَتَمَهُنَّ قالَ اِنَّ جاعِلُکُ لِلنّاسِ اماماً قالَ وَ مِنْ ذُرّیَتی قال و لا یَنال عَهْدِیَ الظّالمین ”
یکی از شرایط امامت ظالم نبودن امام است ، در این آیه خداوند تبارک و تعالی خطاب به ابراهیم (ع) می فرماید : “ اِنّی جاعِلُکَ للنّاسِ اماما ” ( بدرستی که تو را بر مردم امام قرار دادیم ) به این دلیل که “ اِذا بْتَلی ” ( آزمایش هایی که پس دادی ) در اینجا ابراهیم (ع) از خداوند سؤال می کند : آیا این امامت برای ذریة من هم هست ؟ “ وَ مِنْ ذُرّیَتی ” و خداوند می فرماید : “ و لا یَنال عَهْدِیَ الظّالمین ” عهد من ( امامت ) به ظالمین نمی رسد .
اما با توجه به آیات دیگر قرآن ببینیم ظالمین چه کسانی هستند :
1 (ـ سوره لقمان ، آیه 13 : لقمان به فرزندش می فرماید : “ اِنَّ الشّرکَ لَظُلمٌ عَظیم ” شرک ظلمی بزرگ است . شرط اول : امام نباید مشرک باشد .
2( ـ سوره شوری ، آیه 42 : “ وَ اِنَّما السبیل علی الذینَ یَظلِموُنَ النّاسَ وَ یَبْغُونَ فی الارضِ بِغَیْرِ الحق ” آنان که به ناحق سرکشی می کنند ظالم معرفی شده اند
( سرکشان به ناحق ) .
3( ـ سوره فاطر ، آیه 32 : “ فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ ” ( آنان که به نفس خویش ظلم
می کنند ، ظالم هستند )
4 (ـ سوره طلاق ، آیه 1 : “ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ” ( آنانی که از حدود الهی تعدی و تجاوز می کنند ، به نفس خویش ظلم می کنند )
پس یکی از شرایط امامت این است که فرد ظالم نباشد ، که ظالم را هم در 4 آیه قرآن پیدا کردیم .
مردم 4 دسته اند : 1 ـ آنهایی که از اول تا آخر عمر معصیت نمی کنند . 2 ـ آنهایی که اول عمر معصیت نمی کنند ولی آخر عمر معصیت می کنند . 3 ـ آنها که اول عمر معصیت می کنند و آخر عمر معصیت نمی کنند . 4 ـ از اول تا آخر عمر معصیت می کنند .
از نظر قرآن سه دسته آخر نمی توانند به مقام امامت برسند . زیرا از مصادیق ظالمین هستند . مثلاً اگر کسی اول عمرش مشرک بوده باشد ، ( مانند عمر ، ابابکر و . . . ) و بعد آخر عمر فرد خوبی شود ، این نمی تواند امام شود و یا کسی که اول عمرش خوب بوده و در آخر عمر خراب شده ، این هم نمی تواند به مقام امامت برسد . تنها کسی می تواند به مقام امامت برسد که از مصادیق ظالمین نباشد و از اول تا آخر عمر معصیت نکرده باشد .
پس با این حساب ، همان حالتی که برای پیغمبر (ص) وجود داشت ، برای ائمه (ع) نیز هست .
2 ـ علم ، شرط دیگر امامت ، علم است . سوره یونس آیه 35 می فرماید : “ اَفَمَنْ یَهْدی اِلی الحَقِّ اَحَقُّ اَنْ یُتَّبَعَ اَمَّنْ لّا یَهدِّی اِلّا اَنْ یُهْدِی ” آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند سزاوار پیروی شدن ( امام شدن ) است یا کسی که خودش نیازمند هدایت است ؟
در تاریخ ، اصلاً مشاهده نشده است که اهل بیت (س) در فلان مسئله علمی کم بیاورند . یا از آنها سؤالی کرده باشند و آنها بگویند نمی دانیم . در هیچ جای تاریخ ما این را نداریم . در حالی که در کتب اهل سنت نوشته شده است که 42 مرتبه خلیفه دوم گفته : “ لَوْ لا علیُّ لَهَلَکَ الْعُمر ” ( اگر علی (ع) نبود ، عمر هلاک شده بود )
3 ـ شجاعت . که توضیحی لازم ندارد .
4 ـ زهد و وارستگی .
5 ـ اخلاق به معنای خُلق . خلق رفتار اجتماعی . رحمت داشتن در برخورد با مردم .
تعیین امام :
در یکی از سندهای به اصطلاح تاریخی اهل سنت ، جمله ای از بزرگان اروپاست که می گوید : اولین و در حقیقت بنیانگذار دموکراسی در جهان سقیفه است . “ سقیفه بنی ساعده !! ” و گفته اند اولین کسی که دموکراسی را در جهان پایه گذاری کرد ابوبکر و عمر بوده اند که در سقیفه گفتند : حرف را کنار بگذاریم و رأی ، رأی مردم باشد !!
آیا واقعاً مردم می توانند امام را تعیین کنند ؟ اگر مردم جمهوری اسلامی بر امامت و رهبری فردی متفق بشوند ، رهبری کسی که نعوذ بالله فاسق است . ( مثلاً جرج بوش) آیا ما موظف هستیم از این رهبری ، پیروی کنیم ؟
در این زمینه دو نظر وجود دارد یک بحث را که آقا امیرالمؤمنین (ع) و شیعه به آن معتقدند و یک بحث را اهل سنت . اهل سنت می گویند هر کسی که امام و خلیفه شود واجب الاطاعه است . حال این فرد هر کسی که می خواهد باشد . خوب یا بد . خلیفه که باشد ، امیرالمؤمنین است ( امیر یعنی می تواند به مؤمنین امر کند و طبیعتاً مؤمنین هم باید اطاعت کنند )
و آقا امیرالمؤمنین (ع) در روایتی می فرمایند : “ بر شما باد به حاکم ، ولو حاکم فاجر ” و این عبارت به این معناست که نظم برای جامعه اسلامی بهتر از بی نظمی است حتی اگر این نظم را یک فاجر برقرار کند .
یعنی به قول معروف دارو نیست ، مسکن است . اگر الان من و شما نمی توانیم در یک مملکتی حکومت اسلامی راه اندازی کنیم ، ( مثل آمریکا ) بهتر است جورج بوش باشد تا هیچ کس نباشد . چون از هیچی بهتر است .
آقا امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند اگر قرار است برای جامعه اسلامی حاکمی انتخاب کنید ، حاکمی عادل ، شجاع و کسی که اولی الامر باشد را انتخاب کنید ولی اگر نشد ، بودن حاکم از نبودنش خیلی بهتر است ولو این که فاجر باشد .
الان شاید مردم عراق راضی تر باشند که صدام بر آنها حکومت کند ولی این وضعیت را نداشته باشند . یا مثلاً ملت افغانستان در آن برهه ای که طالبان را برای حکومت قبول کردند ، به این دلیل نبود که به آنها علاقه داشتند ، بلکه آنها از حاکم نداشتن خسته شده بودند . می گفتند هر کسی می خواهد بیاید یک نظمی بدهد . ما بدانیم قانونی هست ، پلیسی هست ، امنیتی هست . حکومت جوابگویی هست ، کارمندی ، حقوقی ، بانکی هست . اینها باشند ، حال هر کسی می خواهد باشد . و دلیل تمکین مردم افغانستان به طالبان همین بود .
سه نوع جامعه وجود دارد :
1 ـ جامعه خوب و ایده آل ، که باید به آن برسیم .
2 ـ جامعه دیکتاتوری .
3 ـ جامعه ای که هیچ کس بر آن نظارتی ندارد . امیرالمؤمنین (ع) می فرماید
جامعه ای که هیچ کس بر آن نظارتی ندارد ، بدتر از جامعه دیکتاتوری است . این کلام آقا امیرالمؤمنین (ع) است .
اما اهل سنت می گویند نه ، هر کسی بود واجب الاطاعه است . اولی الامر مردم
است . بر مال و انفس مردم سلطه دارد . لذا این اولین اختلاف مهم ما در بحث نگاه به امامت است . ما می گوییم امامت آن نیست که مردم انتصابش کنند . امام باید انتصابش از سوی خدا باشد .
به اعتقاد شیعه امامت باید از طرف خداوند یا از طرف پیغمبر خدا (ص) ، یا از طرف امام قبلی تعیین شود . همانطور که در قرآن کریم ( همان آیه 124 سوره بقره )
می فرماید : من تو را برای مردم امام قرار دادم . این آیه دلالت مستقیم بر قرار دادن امام از سوی خدا دارد .
و در آیه 73 سوره انبیاء خداوند می فرماید : “ وَ جَعَلْناهُمْ اَئمَّه یَهْدُونَ بِاَمْرِنا ” ( ائمه ای را قرار دادیم که مقام هدایت ما را بر عهده دارند . )
در آیه 67 سوره مائده می فرماید : “ یا اَیُّها الرَّسول بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رسالتَه ” در اینجا هم خداوند رسماً به پیغمبر (ص) دستور به انتصاب امام می دهد . اصلاً در اینجا بحث انتخاب هم نیست ، انتصاب !
و لحن آیه می رساند که اگر این انتصاب اتفاق نیافتد جامعه به انتخاب درستی نخواهد رسید .
آیه 59 سوره نساء می فرماید : “ اَطیعوالله وَ اَطیعوا الرَّسوُل وَ اولی الاَمر منکم ” در این آیه شریفه خداوند اولی الامر را در طول خود و پیامبر (ص) می آورد . که این نیز دلالت بر عصمت و انتصاب دارد .
ولایت اللهی امام :
یعنی همان گونه که خدا و رسول (ص) بر ما ، مال و جان و نفس ما ولایت دارند ،
امام (ع) نیز همین ولایت را دارد . در آیه 55 سوره مائده “ اِنّما وَلیّکُم الله وَ رسوله وَ الّذینَ آمنوا الّذین یقیمونَ الصَّلوه وَ یُؤتون الزّکوه و هم الراکعون ” می فرماید : به درستی که ولی شما ، خداوند و رسول خدا و کسانی هستند که ایمان آوردند ، آنها که نماز می خوانند و در حال رکوع صدقه می دهند .
و داستانش را همه می دانید زمانی که امیرالمؤمنین (ع) در رکوع بودند ، شخص نیازمندی وارد شد و از حضرت تقاضای کمک کرد ، و ایشان در همان حالت رکوع ، انگشتری قیمتی ای که در دست داشتند به آن شخص دادند .
و بعضی نسبت به این مسئله هم ایراد و اشکال می گیرند و می گویند : چگونه است که علی (ع) در نماز توجه اش به خدا نبوده است ؟ در جواب باید بگوئیم علی (ع) در نماز ، از غیر خدا می بُرد نه از خدا و این صدقه دادن ، خود کاری خداییست . این عمل خود نماز دیگریست .
امیرالمؤمنین (ع) در نماز از بقیه عبادات فارغ نمی شود . اگر همان جا جهادی صورت می گرفت ، و دشمنی حمله می کرد ، امیرالمؤمنین (ع) نماز را رها می کرد و واجب بود که چنین کند . بنابراین امیرالمؤمنین (ع) وقتی نماز می خواند ، از دنیا فارغ
می شود و عبادتهای دیگر را کاملاً می بیند . چون روح ، روحی عبادیست . از نماز خارج شده و غیر از خدا چیزی را نمی بیند .
آنجا اگر احیاناً آبی می آمد و از زیر پای امیرالمؤمنین (ع) رد می شد ، چون مظهر دنیاست . آقا (ع) آن را نمی دید . همچنانکه وقتی در نماز تیری از پای امیرالمؤمنین (ع) بیرون کشیدند ، چون دنیایی بود ، حضرت متوجه آن نشد . اما وقتی یتیمی و یا فرد فقیری می آید و از او تقاضای کمک می کند ، ( روح عبادت این را می بیند ) روح عبادی آقا امیرالمؤمنین (ع) این را می بیند .
پس کلمه “ اِنَّما ” در اول آیه از ادات حَصر است . ( ادات حصر یعنی یک سری کلماتی که اگر قبل از هر مطلب بیاید ، فقط دلالت بر آن دارد ) در اینجا “ اِنَّما ” یعنی فقط و فقط ولی شما این سه هستند : خدا ، رسول خدا و کسانی که در رکوعشان صدقه می دهند . و منظور از ولایت ، برخلاف آنچه اهل سنت می گویند ، دوستی نیست . چرا که اگر به معنی دوستی باشد یعنی فقط این سه را دوست داشته باشیم و دیگران ، مؤمنین ، مؤمنات دوستان ، زن و فرزند و . . . را دوست نداشته باشیم . پس معلوم می شود منظور از ولایت ، حُب و دوستی نیست . و اگر به معنای حُب بود “ اِنَّما ” نمی آمد . و این همان ولایت اللهی را می رساند .
البته بعد از این که این آیه نازل شد ، خلیفه اول و دوم خیلی زحمت کشیدند ! در تاریخ روایت شده و این را در کتابهای اهل سنت هم نوشته اند . بیش از 50 مرتبه اینها با انگشتر در نماز ایستادند و به افرادی سپردند که بیایند و انگشتری را در نماز و رکوع به آنها بدهند !
اینها واقعاً عقب مانده ذهنی بودند ! ببینید ملت چه کسانی را سر کار گذاشتند ! و چه کسی را کنار گذاشتند ؟! یعنی ملت هم مشکل داشتند . یکی مثل حضرت علی (ع) می آید بر روی منبر می نشیند و می گوید هر چه می خواهید از من بپرسید .
ایشان در کمال فصاحت ، بلاغت و در کمال رشادت قرار داشتند . اگر از نظر خویشاوندی هم حساب کنیم ، اولین خویشاوند پیامبر (ص) حضرت علی (ع) بود ، از نظر اسلامی ، ایشان اولین کسی بودند که اسلام آوردند ، دست راست پیغمبر (ص) بودند . با این همه فضایل ، ایشان را کنار گذاشتند . من واقعاً نمی دانم با چه عقلی چنین تصمیمی گرفتند ؟!
دلایل نقلی امامت ( یعنی چیزی که در سنت پیامبر (ص) است )
1 ـ حدیث غدیر . به دلیل آشنایی شما با این مباحث ، نیازی به توضیح نیست .
2 ـ حدیث منزلت . پیغمبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : “ اَنت منّی بمنزله هارون من موسی “ تو نسبت به من ، به منزله هارون نسبت به موسی (ع) هستی . خُب هارون و موسی (ع) چه نسبتی با یکدیگر داشتند ؟
1 ـ از این نظر که ایشان با یکدیگر برادر بودند و پیامبر (ص) به این ترتیب برادری حضرت علی (ع) را می خواستند به مردم نشان بدهند .
2 ـ جانشین بودند .
3 ـ حدیث یوم الدار : “ یوم الدار ” یعنی روز دعوت در خانه . در حاشیة آیه 94 سوره حجر آمده است ، خداوند به پیامبر (ص) می فرماید : ای پیامبر ! بستگان نزدیکت را انذار کن “ فَاصْدع بما تُؤمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ المشرکین ” آنچه را مأموریت داری آشکارا بیان کن و از مشرکان روی گردان .
پیامبر (ص) بستگانش را در خانه ابوطالب (ع) دعوت کرد و بعد از صرف غذا چنین فرمود : ای فرزندان عبدالمطلب (ع) ! به خدا سوگند هیچ کس را در عرب نمی شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من آورده ام ، آورده باشد . من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است ، شما را به این آئین دعوت کنم . کدامیک از شما مرا یاری خواهید کرد که برادر من و جانشین من باشد ؟
( اولین مرحله دعوت ، خصوصی بود ، بعد عشیره ای و بعد دعوت عمومی برای 13 سال ) هیچ کس برنخاست ، مگر علی (ع) که از همه کوچکتر بود و عرض کرد : ای رسول خدا ! من در این راه یار و یاور تو هستم . پیامبر (ص) دست بر گردن علی (ع) نهاد و فرمود : “ اِنَّ هذا اَخی وَ وَصی وَ خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه ” این ، برادرم و جانشین من و وصی من است . به حرفهایش گوش کنید و اطاعتش کنید .
که در این جا قوم ، پیامبر (ص) را مسخره کردند . گفتند محمد هنوز از راه نرسیده برای خودش وصی تعیین می کند !
سند این حدیث ، اصول کافی است . اما جالب است بدانید دانشمندان اهل سنتی که این حدیث را نقل کرده اند ابن ابی جریر ، ابن ابی حاتم ، مردویه ، ابونعیم ، بیهقی ، ثعلبی ، طبری ، ابن ابی اثیر و ابولفداء و . . . هستند که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب المراجعات صفحه 130 مراجعه کنید .
4 ـ حدیث ثقلین .
5 ـ حدیث سفینه نوح .
6 ـ حدیث 12 امام . این حدیث در منابع بسیار معروف اهل سنت نقل شده است . کتابهای اهل سنت را “ صحیح ” می گویند . صحیح یعنی کتابی که حتی یک کلمه اشتباه در آن وجود ندارد . و دقیقاً به این کتاب مانند قرآن نگاه می کنند . بعضی از فرقه ها 4 صحیح دارند ، برخی 5 صحیح و برخی 7 صحیح . که این حدیث شریف در 5 کتاب صحیح بخاری ، صحیح ترمذی ، صحیح مسلم و صحیح ابی داوود و صحیح احمد نقل شده است .
پس این حدیث در صحاح ( کتاب های صحیح ) نقل شده است . کتاب مسند احمد جلد 1 صفحه 398 آمده است : جابربن سمرح می گوید : پدرم گفت : از پیامبر (ص) شنیدم 12 امیر بعد از من خواهند بود ، سپس جمله ای فرمود که من تا آن زمان نشنیده بودم ، پیامبر فرمود : همه آنها از قریش هستند .
شیخ سلیمان قندوزی عالم معروف اهل سنت در کتاب “ ینابیع الموده ” ( چشمه های محبت ) این روایت جالب را نقل می کند . می گوید : مردی یهودی به نام نعسل خدمت پیامبر (ص) رسید و از اوصیاء و جانشینان بعد از پیامبر (ص) سراغ گرفت . پیامبر (ص) آنان را این چنین معرفی نمود : “ اِنَّ وَصّی علی بن ابی طالب (ع) و بعده سبطیه الحسن و الحسین و تسعه المعصومین من صلب الحسین (ع) .
یهودی می گوید : یا محمد ! اسامی شان را بگو . می فرمایند : اِذا مضی ( وقتی گذشت ) الحسین ، فابنه علی ، فَاذا مَضی علیٌ فابنه محمد ، فاذا مَضی محمد فابنه جعفر، فاذا مَضی جعفر فابنه موسی ، فاذا مضی موسی فابنه علی ، فاذا مضی علی فابنه محمد ، فاذا مضی محمد فابنه علی ، فاذا مضی علی ، فابنه حسن ، فاذا مضی الحسن فابنه حجه ( م ح م د ) المهدی (عج) وَ هؤلاء اثنی عشر ” ( که در این روایت نام حقیقی امام زمان (عج) آمده است )
در اینجا یک نکته در خصوص نام حقیقی امام زمان (عج) باید عرض کنم . در بعضی از روایتها آمده است که نام حقیقی حضرت (عج) که همان نام پیامبر (ص) می باشد را نباید بیان کرد و بعضی می گویند که بردن نام آن حضرت ، تا قبل از ظهور ، حرام است ، و گاهی در کتاب ها می بینیم که این نام را به صورت ( م ح م د ) می نویسند یک دلیل را می توان دلالت زمانی دانست که به دلیل تقیه و ترسی که شیعیان در آن زمان داشتند ، و این احتمال می رفت که دشمنان حضرت را شناسایی کرده و به شهادت برسانند ، لذا از بردن نام ایشان خودداری می کردند . و حتی تا زمان غیبت صغری مردم نام حقیقی حضرت (عج)را نمی دانستند .
دلایل عقلی امامت :
1 ـ برتری کاملاً مشخص و تاریخی ، عقلی و نقلی آقا امیرالمومنین (ع) بر خلیفه اول و همچنین سایر اهل بیت (س) بر مردم زمان خود و زمان ما .
( یعنی تاریخ هم بر مشخص بودن آن صحه می گذارد ) جرج جرداق مسیحی وقتی کتاب آقا امیرالمؤمنین (ع) را می خواند ، یک جمله ای می گوید که عربی آن بسیار زیباست ، می گوید : “ ماذا علیک یا دنیا ، لو حشدت قواک . . . . ” چه می شد بر تو ای دنیا ، اگر تمام قوایت را جمع می کردی و در این زمان کسی را در قدرت ، توان و شجاعت و رشادت و جمال و جلال ، مانند علی (ع) خلق می کردی ؟!
یعنی دانشمندان فعلی غیر اسلامی و غیر مسلمان ، وقتی به اهل بیت (س) می رسند ، نسبت به دنیا اعتراض می کنند .
فرمایشات آقا امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه ، فرمایشات امام صادق (ع) ، فقه امام صادق (ع) ، قدرت امام صادق (ع) ، اصول امام صادق (ع) در جهان بی نظیرند . حتی صحبت های شاگردان اهل بیت (س) در طول تاریخ جزء متون عقلی و درجه
یک به شمار می رود . پس اینها دلایل عقلی است مبنی بر این که به هیچ عنوان اهل بیت (س) ما ، با دیگران قابل مقایسه نیستند .
شما صحیفه سجادیه که مناجات آقا امام سجاد (ع) با خداست را بخوانید ، چقدر زیباست ؟! اگر فرمایشات امام صادق (ع) را در قالب کتابی جمع آوری کنیم ، یک دوره کامل فقه است . کلام امیرالمومنین (ع) در خطابه ، بلاغت ایشان در امور حکومتی و . . . را در نظر بگیرید و یک طرف بگذارید و بعد صحبت های عمر و عثمان و ابوبکر را هم جمع کنید ، آیا نهج الفصاحه ای ، نهج البلاغه ای ، صحیفه ای ، چیزی دارند که قابل مقایسه با صحبت های اهل بیت (س) باشد ؟!
واقعاً خیلی عجیب است ، در یک زمانه ای مردمی باشند که به این شکل چنین افرادی را به علی (ع) ترجیح بدهند !! اگر کسانی که بعد از این سه نفر ( عمر ، ابوبکر و عثمان ) آمدند ، مانند امام فخر رازی ، امام محمد غزالی ، طبری و سایر بزرگان اهل سنت ، خلیفه می شدند ، انسان یک مقدار دلش راضی بود ، اینها آمدند چه کسانی را به عنوان مراد برای خود انتخاب کردند ؟!
اگر تمام صحبتهای این سه نفر را جمع کنید به اندازه یک صفحه از کتاب کیمیای سعادت امام غزالی ارزش ندارد . چه شد که غزالی چنین مریدانی برای خود گرفت ؟!
آیا می توان باور کرد عالمی مانند فخر رازی ، و یا محمد غزالی که به دفاع از خلفاء و دشمنی با شیعه مشغول بوده اند ، بدون غرض ، چنین کرده اند ؟ یقیناً آنها مغرض بوده اند . والا خودش باید بفهمد که نمی شود یک مرید از مرادش بیشتر بداند و تقوایش بیشتر باشد و حرف عقلیش بیشتر باشد .
امام محمد غزالی در کتاب کیمیای سعادت خود چقدر حرف عقلانی زده است ؟ اما امام و مرادش حرفی برای گفتن ندارد !
علمای عرفان ما بعد از سالها تلاش و کوشش ،می گویند ما سه جمله خطبه اول نهج البلاغه را فهمیده ایم !
ما تنها شرح این کتابها را می نویسیم اما فخر رازی برای خود کتابی دارد که انسان از خواندن آن لذت می برد ، همین طور امام محمد غزالی و سایر بزرگان قدیمی اهل سنت . و این از نظر عقلی برای ما جا نمی افتد و یقیناً کسانی با این قدرت علمی و عقلی به حقانیت شیعه و بطلان مطالبی که از آن دفاع می کنند ، رسیده اند . اصلاً غیر ممکن است که نرسیده باشند . غیر ممکن است کسی پیدا شود که دم از امام بودن بزند و بعد ببیند خودش از امامش برتر باشد . امام تو چه برتری ای بر تو دارد ؟
اگر ضرب شمشیرش قویتر بوده ، احتمالاً هیکلش درشتر بوده . خُب حالا خودت با آن همه کتابی که نوشته ای بگو آیا هیکل درشت دلیل بر این می شود که تو او را به مرادی قبول کنی ؟! امامت به قلب و رفتار و عقل برمی گردد . آیا این سه مورد در آنها پیدا می شد ؟ حتی در کتابهای اهل سنت که نگاه می کنیم هیچ فضیلتی برای آنها نمی بینیم .
سؤال : چرا بزرگان اهل سنت ، با این همه قدرت علمی ، مغرض بوده اند ؟
جواب : غرض به دو دلیل بیشتر نیست . یکی اینکه ممکن است پایگاهش را از دست بدهد . امام محمد غزالی ، به این دلیل امام محمد غزالی شد که در کنار ابوریحان بیرونی و هشام و . . . قرار نگرفت ، چون در کنار اینها عددی نبود . شما ببینید در بحث فلسفه اصلاً هیچ کدام از بزرگان اهل سنت وارد نشده اند . فقط یک نفر هست که یک کتاب نیمه فلسفی نوشته است . هیچ کس دیگری نیست . تمام فلاسفه شیعه اند . این ها فقط در اهل سنت هستند که می توانند بزرگ شوند . اگر خودشان را از جامعه شان جدا کنند و این طرف بیایند که امام نمی شوند . یک طلبه عادی می شوند .
دلیل دوم : به هر حال شیطان برای خودش یک کسانی را می خواهد . همین الان هم علمای آنها می دانند چه خبر است .
2 ـ دومین دلیل عقلی ، آیه شریفه تطهیر است . می فرماید : “ اِنّما یریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرّجْسَ اهلَ البیتِ وَ یُطَهِّرُکُم تَطهیرا ” ( سوره احزاب ، آیه 33 ) طبق احادیث متواتر و بی شمار که از طریق شیعه و سنی وارد شده ، این آیه درباره پیغمبر (ص) و اهل بیت (س) او نازل شده است .
برخی اعتقاد دارند که منظور از اهل بیت پیامبر (ص) زنان پیغمبر (ص) هستند . بر طبق روایاتی که خود اهل سنت نقل می کنند ، همان اهل بیتی هستند که ما شیعیان می دانیم .
روایت اول :
جامع الاصول ، جلد 1 ، صفحه 110 : انس بن مالک می گوید رسول خدا (ص) تا مدت 6 ماه ، هنگام نماز ، وقتی به خانه زهرا ( سلام الله علیها ) می رسید می فرمود ای اهل بیت (س) ! برای نماز برخیزید .
این حدیث با همین مضمون در کتاب ینابیع الموده و غایه المرام نیز آمده است .
نکته : اگر اهل بیت (س) ، زنان پیغمبر (ص)هم باشند ، با این روایتی که خود اهل سنت نقل می کنند تناقض دارد که بعد از رحلت پیامبر (ص) ، حضرت علی (ع) به ابوبکر فرمود تو را به خدا سوگند آیه تطهیر درباره من و فرزندانم صادر شده یا درباره تو و فرزندانت ؟ ابوبکر جواب داد : درباره تو و خانواده ات . یعنی خود ابوبکر هم که دخترش همسر پیامبر بوده است ، گفته که این آیه به دختر من ربطی ندارد .
دلیل دوم : اگر این دربارة زنهای پیغمبر (ص) بود ، می بایست آیه به صورت خطاب مؤنث می آمد نه مذکر . یعنی آیه به این شکل ، می گفت : “ اِنّما یرید اللهِ لِیذهب عنکنَّ الرّجس اهل البیت و یُطَهِّرَکُنَّ تَطهیرا ”
والسلام
استاد انجوی نژاد
امامت در شیعه