منظور از علم در حدیث
اطلبوا العلم: منظور چه علمی است؟ فقط علوم دینی و فقهی است؟
در اطلبوالعلم نفرموده که کدام علم را طلب کنید و مطلق فرموده است اما اینکه کدام علم اهمیت بیشتری دارد؟!بعضى علمها واجب عینى است؛ یعنى خود آن علم به عنوان یک اعتقاد بر هر مسلمانى لازم و واجب است، مثل معرفة اللَّه، علم بِاللَّه وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِر، آن مقدار که مقدمه ایمان یا از شرایط ایمان است، چون ایمان در اسلام گرایش عَنْ علمٍ است نه گرایش عَنْ تقلیدٍ. این علم، واجب عینى است. این را همه علما ذکر کرده اند. پس «طَلَبُ الْعِلْمِ فَریضَةٌ» قدر مسلّم شامل آن علمهایى که از شرایط ایمان است هست. از این که بگذریم، باید ببینیم که (علم فریضه ) چیست؟.یک بحث تقریباً لغو و بیهوده اى میان اصناف علماى اسلامى درگرفته راجع به اینکه این علمى که فریضه است چه علمى است؟ فقها گفتند که مقصود علم فقه است براى اینکه مقدمه عمل است. علماى اخلاق گفتند خیر، علم اخلاق خیلى از آن لازمتر و واجبتر است. علماى کلام گفتند علم کلام است. علماى تفسیر گفتند علم تفسیر و کتاب اللَّه است.ولى این دیگر بحث ندارد، زیرا علم یا خودش هدف است و یا مقدمه است براى هدفى. هرجا که خودش هدف است واجب است، مثل همین اصول عقاید. هرجا هم که خودش هدف نیست، اگر هدفى از هدفهاى اسلامى متوقف به آن باشد، از باب مقدمه واجب، واجب مى شود. خود فقها این سخن را مى گویند که آموختن مسائل، واجب مقدّمى ولى واجب تهیُّؤى است و به اصطلاح واجب نفسى تهیّؤى است، یعنى آن چیزى که بر ما واجب است ، عمل کردن است. مثلًا ما باید نماز بخوانیم، ولى اینکه انسان بخواهد درست نماز بخواند، بدون اینکه مسائل نماز را بداند امکان ندارد. پس براى اینکه انسان براى خواندن نماز آماده شود، یعنى بتواند نماز را صحیح بخواند، واجب است مسائل نماز را یاد بگیرد.اختصاص به نماز و روزه و این گونه تکالیف ندارد. هر وظیفه اى از وظایف اسلامى که نیازمند به علم باشد، همان علم برایش واجب مى شود به عنوان یک واجب نفسى تهیّؤى؛ یعنى واجبى که ما را آماده مى کند براى واجب دیگر، واجبى که نوعى واجب مقدّمى است. علم اخلاق هم طبعاً (یک واجب نفسى تهیّؤى است.)
اسلام از ما «یُزَکّیهِمْ» مى خواهد، تزکیه نفس مى خواهد. آن هم که بدون علم ممکن نیست. پس آموختن مسائل روانى و اخلاقى، مقدمتاً براى اینکه تزکیه نفس حاصل بشود لازم است.
همچنین وقتى ما باید یک سلسله دستورات را از قرآن بیاموزیم، بدیهى است آموختن خود قرآن و تفسیر آن واجب است. و دایره علم آن وقت توسعه پیدا مى کند که ما گذشته از واجبهاى عینى یک سلسله واجبهاى کفایى داریم، یعنى واجبهایى که باید براساس تقسیم کار صورت بگیرد. نظیر اینکه وجود پزشک لازم است، پس علم پزشکى واجب کفایى است، یعنى واجب است به طور وجوب کفایى که در میان مردم به قدر کفایت پزشک باشد که بیماران به آنها مراجعه کنند. پزشک که بدون علم نمى شود و یا همین جور از زمین نمى روید، از آسمان هم که نمى افتد، همین انسانها باید پزشک بشوند، پس باید علمش را بیاموزند. آن که اسلام مى خواهد این است که پزشک لازم است، ولى بدیهى است که مقدمه اش را هم باید تهیه کرد. این است که علم پزشکى واجب کفایى است. حدش چیست؟ حد معین ندارد. در هر زمانى به هر حدى که امکان دارد، به همان حد واجب است. یک زمان بر مردم واجب بود قانون بوعلى را بخوانند، امروز واجب است که یک چیز دیگر بخوانند چون بهتر از آن آمده.
مثال دیگر، تجارت است. آیا در نظام اقتصادى اسلام وجود یک عده واسطه که کالا را از تولیدکننده به مصرف کننده برسانند، تأیید و تثبیت شده که عده اى شغل آزادى به عنوان واسطه میان مصرف کننده و تولیدکننده داشته باشند؟ اگر تأیید شده، علم تجارت هم آموختنش واجب است.
مثال دیگر: قرآن مى فرماید: اعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ «. انفال/ 60».
آیا تهیه قوّه به اندازه اى که تُرْهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ ، واجب است یا واجب نیست؟ بله واجب است. ولى این کار خود به خود که انجام نمى شود، با بیل برداشتن که قوّه به دست نمى آید. قوّه به دست آوردن راه دارد، راهش هم علم است. در چه حد؟ همان حدى که تُرْهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ که در زمانهاى مختلف، مختلف مى شود.
بنابراین طَلَبُ الْعِلْمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ تکلیفش روشن است. بعضى از علمها واجب عینى است و بر هر فردى واجب است و بعضى از علمها واجب کفایى است به اعتبار اینکه مقدمه یک واجب (کفایى) است و مقدمه واجب، واجب است. بنابراین جاى شک و شبهه در این جهت نیست. چون بعضى ها مى گویند این علمى که واجب است، فقط و فقط اختصاص دارد به علوم دینى یعنى علومى که موضوع آن علومْ مسائل دینى است، یعنى آموختن خود دین. نه، آموختن خود دین یک علم است، آموختن چیزى که انسان بخواهد وظیفه دینى اش را (به وسیله آن ) انجام بدهد علم دیگرى است. منحصر نیست که مردم باید خودِ دین را بیاموزند اما آن چیزهایى را که اجراى دین موقوف به آنهاست دیگر نیاموزند. باید آنها را هم بیاموزند. منتها خود دین را که باید بیاموزند، قسمتى از آن، واجب مستقل و عینى (است مثل معرفة اللَّه )و قسمت دیگر واجب مقدّمى است (مثل آموختن احکام نماز.) چه کسى گفته ما دین را باید بیاموزیم؟ اسلام که نگفته دین را بیاموزید، گفته دین را عمل کنید.
ولى وقتى مى خواهیم دین را عمل کنیم، بدون آموختنش ممکن نیست. پس باید دین را بیاموزیم تا به آن عمل کنیم. در آن وظایف دیگرى هم که دین به عهده ما گذاشته است (مثل تأمین پزشک مورد نیاز جامعه اسلامى ) بدیهى است که تا وظایف را نیاموزیم، نمى توانیم عمل کنیم. باید وظایف را بیاموزیم تا بتوانیم عمل کنیم. به هرحال مطلب خیلى واضح و روشن است.
علماى اسلامى مى گویند مجموع تعلیمات اسلامى سه بخش است:
الف. بخش عقاید، یعنى مسائل و معارفى که باید آنها را شناخت و بدانها معتقد بود و ایمان آورد مانند مسأله توحید، صفات ذات بارى تعالى، نبوّت عامّه و خاصّه، و برخى مسائل دیگر؛ و البته فرق اسلامى در اینکه چه چیزهایى از اصول دین است و لازم است به آنها ایمان و اعتقاد داشت تا حدودى اختلاف نظر دارند.
ب. بخش اخلاق، یعنى مسائل و دستورهایى که درباره «چگونه بودن» انسان از نظر صفات روحى و خصلتهاى معنوى است از قبیل: عدالت، تقوا، شجاعت، عفّت، حکمت، استقامت، وفا، صداقت، امانت و غیره.
ج. بخش احکام، یعنى مسائل مربوط به کار و عمل که چه کارهایى و چگونه باید انجام شود از قبیل نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، بیع، اجاره، نکاح، طلاق، تقسیم ارث و غیره.
علمى که متصدّى بخش اول است «علم کلام» است، و علمى که عهده دار بخش دوم است «علم اخلاق» نامیده مى شود، و علمى که بخش سوم را بر ذمّه دارد «علم فقه» نام گرفته است.
در این تقسیم آنچه مقسم واقع شده است «تعلیمات اسلامى» است، یعنى چیزهایى که جزو متن اسلام است، نه علوم اسلامى که امورى را هم که مقدّمه اى است بر تحقیق درباره تعلیمات اسلامى شامل مى گردد مانند ادبیّات، منطق و احیاناً فلسفه.
ثانیاً در این تقسیم، جهت ارتباط تعلیمات اسلامى با «انسان» مورد توجه قرار گرفته است، چیزهایى که مربوط است به عقل و اندیشه انسان «عقاید» خوانده شده است و چیزهایى که مربوط است به خلق و خوى انسان «اخلاق» خوانده شده است و چیزهایى که مربوط است به عمل و کار انسان «فقه» نام گرفته است.
اولا اهمیت یک علم ، مربوط به میزان دشوار بودن وسختی یادگیری آن علم نیست! ، چه بسا برای کسی، یادگیری علمی دشواربوده وبرای آموختن آن، زحمت زیادی می کشد وبرای کس دیگری یاد گیری همان علم، آسان باشد وبرای یادگیری آن زحمت کمتری می کشد.وزحمت زیاد ویا کم؛ ربطی به اهمیت یک علم ندارد!
ثانیا اسلام به طور کلى، دعوت به تعلیم و تعلّم کرده است، یعنى هدف اسلام و جزء خواسته هاى اسلام،عالم بودن امت اسلامى است وفرموده «طَلَبُ الْعِلْمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ »! و این روایت از روشنترین احادیث نبوى است و «مسلم» در اینجا خصوصیت ندارد و مقابل «مسلمه» نیست
1- راجع به اینکه کدام علم اهمیت بیشتری دارد ،از متن روایتی که امام هفتم علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل فرموده اند موضوع تا حدودی روشن شده است : (اصول کافى-ترجمه مصطفوى ج 1 37 )
امام هفتم علیه السلام فرمود: چون رسول خدا (ص) وارد مسجد شد دید جماعتى گرد مردى را گرفته اند فرمود: چه خبر است گفتند علامه ایست. فرمود: علامه یعنى چه؟ (یعنی شما مردم به چه کسی علامه می گویید؟!) گفتند: داناترین مردم است بدودمان عرب و حوادث ایشان و به روزگار جاهلیت و أشعار عربى. پیغمبر فرمود: اینها علمى است که نادانش را زیانى ندهد و عالمش را سودى نبخشد، سپس فرمود: همانا علم سه چیز است:آیه محکم، فریضه عادله، سنت پا برجا، و غیر از این سه چیز ،بقیه علوم فضل است
مختصر توضیحی راجع به این سه اصطلاح :
الف :آیة محکمه:
آیت به معنى نشانه اى است که به مقصودى رهبرى مى کند و محکم بودن آن به معنى درستى و صحت و واقعیت داشتن آن است یعنى دلیل درست و مطابق واقع، و به اصطلاح ، آزمایش شده، یک فرمول علمى آزمایش شده آیت محکمه است.
بنا بر این آیه ،یک مفهوم عامى دارد که شامل هر مسأله علمى درست مى گردد، سراسر قرآن مجید از این نظر آیه محکمه است زیرا قرآن آیت و دلیل و برهان نبوت خاتم انبیاء است و در درجه اول آیه بودن قرآن به این نظر است و از این نظر سراسر قرآن آیت محکمه است چون پیغمبر اسلام همه آن را و همه سور آن را و همه آیه هاى آن را معجزه خود معرفى کرده و در برابر منکران نبوت خویش به آن استدلال و تحدى نموده. آیات متشابهه و منسوخه قرآن مجید هم از این نظر آیت محکمه محسوب میشوند، زیرا همین آیاتند که قرآن و معجزه پیغمبر محسوب می شوند و دلیل صدق نبوت آن حضرت به شمار مى روند و به همین نظر است که همه قرآن مجید حکیم و مبین خوانده شده مى فرماید: «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» و مى فرماید: «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ».
همه فرمولهاى علمى ثابت و حتی دروس تجربی و آزمایش شده بشر نیز آیه محکمه اند به دو دلیل:
الف- ازاین نظر که نشانه مفاد خود هستند، مثلا 4= 2+ 2 که یک فرمول ساده ریاضى است آیت محکمه است تا برسد به فرمولهاى الکتریسیته و اتم و … و … چون همه دلیل بر یک مطلب ثابت و واقعیت دار محسوب مى شوند.
ب- از نظر اینکه همه این فرمولهاى علمى که در فنون مختلفه بشر هستند ،از نظر خداپرستى، دلیل بر علم و حکمت خالق و آفریننده خود هستند و در شمار همان آیات طبیعى و ساده و عمومى جهانند که خداوند در آیات بسیارى از قرآن مجید آنها را آیات وجود و قدرت و یگانگى خود شمرده است، مانند آیه 160 سوره بقره: «به راستى در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز و کشتى که به سود مردم در دریا روان است و بارانى که خدا از آسمان فرو مى بارد و زمین مرده را با آن زنده مى کند و هر جانورى را در آن پراکنده مى نماید و در گردش بادها و ابر مسخر در فضا ، آیاتى است براى مردمى که تعقل کنند».
اگر این صحنه هاى قدرت ساده که مفهوم عموم مردم آن روز بوده است آیات محکمه خدا محسوب باشند فرمولهاى عمیق شیمى و فیزیک و برق و اتم را نباید آیات خدا دانست؟ در صورتى که کشتى بادى آن روزها با چند تخته چوب و مقدارى طناب و پرده، آیه الهى باشد این همه کشتى هاى بزرگ و ناوبر و ناوشکن و زیر دریائیهاى اتمى وعلم هوا فضا و هسته ای، آیات خدا شمرده نمى شوند؟
بنا بر این تا آنجا که علم پیش رفته و پیش مى رود و بشر بر فرمولهاى علمى جهان واقف مى شود آیات محکمه بیشتر کشف مى گردد و این همان جمله پر معناى پیغمبراست که فرمود: «قسمت اول علم: آیت محکمه است» و شامل همه آن مواردی که شمردیم مى شود.
ب- فریضة عادله:
کلمه فریضه از فرض است و فرض بمعنى تقدیر و اندازه گیرى است و بر قانونهاى ثابت و احکام حتمى اطلاق شده است مقصود از فریضه عادله: کلیه قوانین و مقرراتى است که براى اداره زندگى فرد و جمع بشر تنظیم مى شود، بشرط اینکه عادلانه باشد، این قوانین و مقررات دستورى از نظر دینى قوانین الهى است که در کتب نازله و به زبان پیامبران به مردم اعلام شده است .
ج- سنة قائمه:
روش زنده و پا بر جا، کلمه سنت به معنى روش و رویه است چنانچه مى فرماید: «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» یعنى روش خدا که مردم را بر آن آفریده.
منظور از سنت قائمه نحوه عمل به قوانین است که جنبه اجراء دارد، هر قانونى از نظر اجراء و عمل ، وضع مساعدى دارد که سنت و روش اجراء آن قانون است و عملیات پیغمبر اسلام را هم به همین نظر سنت گفتند که طرز اجراء احکام و قوانین خدا را که در قرآن مجید مقرر شده بود به مردم یاد مى داد، مقصود از تعبیر سنة قائمه، علم به طرز اجراء و عمل به قوانین است.
مرحوم فیض به بیانی دیگر،در وافى چنین فرموده است: [«به جمله لا یضر من جهله» آنها را آگاه کرده که این مطالب در حقیقت علم نیست زیرا علم حقیقى آن است که ندانستن آن در معاد زیان آور و در روز قیامت سودمند باشد نه این مطالب عوام فریب که مایه جمع مال دنیا است، سپس علم سودمند در نظر شرع را بیان کرده و منحصر به سه نموده است و گفته: گویا آیه محکمه اشاره به اصول عقاید است که دلیلش آیات محکم جهان و قرآن است .
فریضه عادله اشاره است به علم اخلاق که خوبشان لشکر عقلند و بدشان لشکر جهلند زیرا آرایش با قسم اول و پیرایش از قسم دوم لازم است و عادله بودن عبارت از حد وسط میان افراط و تفریط است که اساس تهذیب اخلاقى است. و سنت قائمه اشاره به شرایع احکام و مسائل حلال و حرام است ]و البته بنا برآنچه که ایشان نیز فرموده، گسترش آیات محکمه به همه علوم ثابت ( عقلی وتجربی) مانعی ندارد.
2- اما اینکه تحصیلات دانشگاهی چه جایگاهی دارد ؟ تحصیلات دانشگاهی می تواند در هر کدام از اقسام سه گانه بالا قرار گیرد وجایگاه ویژه خود را به دست بیاورد و برای بشر مفید بوده وگره از کار جامعه باز کند .
منظور از علم در حدیث