نفوذ انگلستان در امور ایران
نفوذ انگلستان در امور ایران
نفوذ و نقش انگلستان در امور ایران
در قالب معرفی افراد، جریانات
روشنفکری وابسته، رجال و حاکمیت ایران
در دوران پهلوی به چه میزان بود؟
کودتای 1299در ایران بدون لحاظ نفوذ انگلستان و نقش آن، قابل بررسی نیست. بنابراین
در این بخش از بحث، به معرفی افراد، جریانها وگروههایی پرداخته خواهد شد که به
نحوی این نفوذ و مداخله انگلستان در امور ایران را روشن و تبیین می کند.
لژبیداری ایران: در عکسها و اسناد مختلف، اعضای شاخص این لژ و میزان نفوذ آنها در
ایران نشان داده شده است. گفته شد که فراماسونها عملاٌ حاکمیت را بعد از مشروطیت،
در ایران به دست گرفتند. اعضای شاخص این لژ عبارتند از:
1- شیخ ابراهیم زنجانی 2- ارباب کیخسرو شاهرخ 3- محمد علی
فروغی 4- کمال الملک (نقاش معروف) 5- ابراهیم حکیمی6-
مرتضی قلی بختیاری 7- حسین کهّال (روزنامه نگار) 8- قوام السلطنه
9- میرزا قاسمخان صوراسرافیل 10- دبیرالملک محمود جم
11-ابوالحسن فروغی 12-سید نصرالله تقوی که بعداٌ هم در دوره پهلوی در بحث
عدلیه و دادگستری و اصلاح قوانین و تدوین قانون مدنی نقش داشت.
البته بعدها در دوره رضاخان خیلی از اینها در خدمت رژیم پهلوی درمیآیند. چند تن
از این افراد، برخی از مدیران و معلّمان مدرسه آلیانس اسرائیلی هستند که مدرسهای
یهودی است و در واقع لژ پهلوی با حمایت و حضور فعال آنها تاسیس شد.
ابوالحسن فروغی نیزکسی است که بعداٌ استاد و مفسّر قرآن میشود و استاد قرآن مهندس
بازرگان هم هست و به اقرار خود مهندس بازرگان، خیلی از او درحوزه قرآنی تأثیر
پذیرفته است. دراسناد لژ بیداری، چندان اظهار دینداری درباره او نمیشود.
جلسه باغ سلیمانخان میکده، افراد حاضر در جلسه و مصوّبات آن:
کتاب « تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» که آقای دکتر ملک مهدی ملک زاده منتشر کرده
است، به عنوان یک سند مهّم مطرح است. در جلد دوم آن که “طلوع مشروطیت” است درباره
جلسه باغ سلیمانخان میکده و مصوّبات و افراد حاضر در آن جلسه گزارش داده می
نویسد: در دوران وحشت و استبداد، ما تصمیم گرفتیم این جلسه را برگزار کنیم و در این
جلسه ، تصمیماتی که گرفته میشود برای افرادی که شرکت میکنند خیلی اهمیت دارد.
افرادی که در این جلسه دعوت شده بودند و شرکت کردند عبارتند از :
1-ملک المتکلمین (بابی)
2-سید جمالالدین واعظ (بابی)
3-ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس (در یک دوره قطعا بهایی بوده است)
4-حاج میرزا یحیی دولتآبادی (رئیس بابی ها در ایران)
5- محمدحسین ذکاءالملک (أزلی)
6-میرزا محسن، برادر صدرالعلما (أزلی)
7-حاج سید نصرالله تقوی (از روحانیون دارای گرایش روشنفکری)
8-میرزا مهدی دولتآبادی (أزلی)
9-حاج میرزا علیمحمد دولتآبادی (أزلی)
10-میرزا ابراهیم خان (أزلی و منشی سفارت فرانسه)
11-سید اسدالله خرقانی (أزلی)
12-میرزا سلیمانخان میکده (ظاهراًسوسیالیست است ولی با این جمع همکاری خوبی
دارد)
13-سید محمدرضا مساوات
14-میرزا علیاکبر حکیمی ساعتساز (أزلی)
15-حاج شیخ مهدی کاشی (أزلی)
16-مجدالاسلام کرمانی (أزلی)
17-مجلسی اصفهانی (از نوادگان علّامه مجلسی و أزلی)
18-اردشیر جی (زرتشتی و سرجاسوس انگلستان)
19-ارباب گیو (زرتشتی وجزء تشکیلات اردشیرجی)
20-حاج سیاح (أزلی)
21-میرزا عبدالخالق سدهی (أزلی)
22-میرزاحسن رشدیه(أزلی)
23-میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل (لامذهب است ولی با أزلیها ارتباط خوبی دارد)
افراد دیگری هم دراین جلسه هستند ولی چون سند قطعی بر أزلی بودن آنها پیدا نشد از
آنها میگذریم. اینکه در بخش قبلی گفتگوها بیان شد که استراثری اینها نفوذ در بیت
علما است و….دراین گزارش آن را خواهیم دید.دراین جلسه با تعبیر «ملّاهای ریاکار
و دنیاپرست» به علما حمله میشود. حاج میرزا علیمحمد دولت آبادی می گوید :«ما را
ملّاهای ریاکار ودنیاپرست به سوءعقیده ، متهّم کردند».
بخشی از گزارش این جلسه به همراه مصّوبات آن از این قرار است:
«قدرت دراین مملکت دردست دو طبقه است: یکی دولتیها ودیگری روحانیون وتا به حال
این دو طبقه به واسطه سازشی که با هم دارند درمملکت حکومت میکنند.ما با تفکّر و
تعقل ومطالعه زیاد به این نتیجه رسیدهایم که چون هدف ما حق وحقیقت است و خیر دنیا
و آخرت و نجات وطن و سعادت ملّت در آن است، باید به تمام وسایل ممکنه برای رسیدن به
منظور متوسل شویم وطبقهای که افکار و منافعشان با ما نزدیکتر است جمع نموده وبر
نیروی خود بیفزاییم».
اینها اصول برنامهریزی آنها است، امّا مصوبات آنها مشتمل بر 18ماده است که برخی
از آنها به شرح ذیل است:
1- اشخاص را وارد جرگه آزادیخواهان کنیم.
2- دراین اختلاف و دودستگی میان پیروان عینالدوله وطرفداران میرزا علی اصغرخان
اتابک حداکثر استفاده رابرای پیشرفت منظوری که داریم، بنمائیم.
3- آتش اختلافی که میان دو دسته مذکور شعلهور شده است، دامن بزنیم.
4- اشخاص جاهطلب را به مخالفت با دولت ودستگاه فعلی تشویق نمائیم.
5- با حوزه علمیه نجف ارتباط پیدا کرده ومفاسد دستگاه کنونی ومخاطراتی که برای
مملکت در پیش است به آنان خاطرنشان کنیم.
6- شاهزادگان را همراه کنیم.
7- با روحانیون متنفّذ تهران و آنهایی که جسارت وشجاعت دارند بدون اینکه از منظور
ما آگاه شوند همکاری کنیم.
8- اگر چه مردان روشنفکری درمیان دولتیان هستند امّا ترسو ومحافظه کار هستند
منتها آنها را هم باید به گونهای همراه کرد.
9- مقاله در جراید دنیا بنویسیم…
10- خطبا و وعاظ باید بیش از پیش در بیدارکردن مردم ونشان دادن راه صلاح کوشش
نمایند.
……..
14- برای اینکه از اول کار، دچار حمله مخالفین ومستبدّین و ملّاهای ریاکار نشویم
باید تمام مطالبی که به وسایل مختلفه منتشر میکنند با احکام اسلام، مطابق کنند و
چیزی که حربه تکفیر به دست بدخواهان میدهد ننویسند.
سپس می گویند: به وسایل ممکنه باید از دربار سلطنتی اخبار کسب کنیم.
باز در ادامه می گوید: در کشورهای آسیایی وشرقی بیش از هر چیز از جاهطلبی اشخاص
میتوان استفاده نمود – مثلاً درباره سید عبدالله بهبهانی در تحلیلهای خود چنین
میگویند: – اوکسی نیست که با ما همراه باشد ولی انسان جاهطلبی است ومیتوانیم از
این خصلت او استفاده کنیم. وچون در میان روحانیون و رجال ودولت وشاهزادگان ، مردان
جاهطلب وخودخواه بسیارند، ما باید با تشویق وتحریک آنها حداکثر استفاده را برای
به وجود آوردن انقلاب ورسیدن به مقصودی که داریم ، بنماییم.
….
17- گرچه در سرلوحه مرام آزادیخواهان جهان،آزادی عقیده است ولی به واسطه مشکلاتی
که در پیش است اکیداً به برادران توصیه می کنیم که از این به بعد از حضور در مجالس
دینی ومذهبی غیراز مجالس اسلامی خودداری نمایند و وسیله به دست بدخواهان ندهند.
در بخش دیگری از این کتاب که خود سند دیگری است به بحث اعزام نماینده به عتبات
پرداخته وچنین آمده است:
«اولین موضوعی که مورد نظر و تصویب کمیته قرار گرفت فرستادن نمایندگانی برگزیده و
با شخصیت به حوزه علمیه عتبات بود».
دلیل این امر هم این بود که حوزه علیمه نجف در آن زمان، مرکز روحانیت و مرجع بیش
از صد میلیون مسلمان شیعه جهان بود و آن جامعه علمی که از بزرگترین روحانیون آن
زمان تشکیل یافته بود بر روح و عقاید و… حکومت مطلقه داشت.
نحوه نفوذ و عملیاتی که اینها انجام دادند بسیار شبیه آن عملیاتی است که در انقلاب
اسلامی هم در حال انجام است. ما اگر اینجا حلقه کیان داشتیم، آنها کتابخانه ملی
داشتند که به گفته خود آنها، کتابخانه ملی، کانونی برای جمع کردن همه افراد با
تفکرات مختلف و نتیجه گیری بود.
پس از بیان ضرورت نفوذ در حوزه نجف، در مورد نمایندگان اعزامی به آن حوزه مقدسه می
گوید: «این بود که کمیته، سیدجمالالدین واعظ را که در فضل و دانش، معروف در ایران
بود و در نطق و بیان بینظیر بود و به علاوه عمویش صدر اصفهانی یکی از روحانیون
مرجع تقلید بود و در نجف میزیست، برگزید؛ و نفر بعدی سید اسدالله خرقانی است که
سالها در نجف گذرانده بود و به مقام اجتهاد نائل شده بود و در میان روحانیون حوزه
علمیه و طلاب نجف احترام بسزایی داشت و از علوم جدید بهرهمند بود و از سیاست جهان
و فلسفه نوین اطلاع کامل داشت و نفر دیگر سید محمدرضا مساوات است که بر حکمت الهی
و علوم دینی متبحر بود و….».
این سه نفر جزء کسانی هستند که مأموریت دارند به حوزه علمیه نجف بروند. البته
اینکه می گویند «سیدجمالالدین واعظ در فضل و دانش، معروف بود»، در واقع چنین نیست
و کسروی در مورد او می گوید: علیرغم اینکه رخت آخوندی بر تن داشت، به بنیانگذار
این دین اعتقادی نداشت.
در مورد واژه فلسفه نوین هم باید گفت: اصولاً این مقطعی است که ازلیها تظاهر به
ازلی بودن نمیکنند و خود را با این عنوان معرفی نمیکنند و خود را طرفدار فلسفه
نوین مینامند؛ چون وقتی ازلی گفته شود بلافاصله پس از آن، تکفیر هست. از این رو
از این اصطلاح استفاده میکنند.
در هر حال از این میان این سه نفر تنها سید اسدالله خرقانی بدون فوت وقت رهسپار
عتبات شد. مساوات به دلیل وقایعی که در شیراز پیش آمد به فارس رفت و سیدجمالالدین
واعظ هم در تهران ماند. بعد هم در ادامه، نحوه عملکرد اسدالله خرقانی در کتاب
توضیح داده میشود.
در اینجا بحث ما در مورد این شبکه است که ابوالحسن فروغی هم در همین شبکه است. بر
اساس گزارش فوقالذکر تصمیم میگیرند آن رویکردهای ساختارشکنانه خود را پنهان کنند
و اگر مثل ابوالحسن فروغی معلّم قرآن میشود این رویکرد اتفاقاً در مقطعی است که
اینها به این نتیجه رسیدهاند که آن ادبیات ازلی دیگر کاری از پیش نمیبرد و باید
حرفهای خود را با ادبیات دینی زد؛ منتها حرفهای آنها یک مشخصهای دارد. اینها
همان حرف شیعه اثنیعشری را نمی زنند بلکه میخواهند حرفشان اسلامی باشد و
نزدیکترین ادبیات در جهان اسلام برای اینکه از آن استفاده کنند ادبیات انتقادی ضد
تشیع، یعنی ادبیات وهابیت است. بنابراین از این مقطع، ادبیات آنها ادبیات وهّابی و
شبه وهّابی است. به ولایتفقیه که میرسند آن را شرک میدانند ولی روشنفکر معتقد
است که ولایت فقیه، ضد آزادی و … است. بدین تربیت روشن میشود که این ادبیات که
ولایتفقیه، شرک است؛ نه ادبیات شیعی است و نه ادبیات روشنفکری . موارد زیادی از
این قبیل هست که از طریق ابوالحسن فروغی و امثال او منتشر میشود و هدف اصلی آنها
تضعیف و سست کردن پایه تشیع در ایران است. اگر این اتفاق در ایران بیفتد و پایههای
تشیع و حکومت و روحانیت در ایران از بین برود یا تضعیف شود طبعاً هر کسی استفاده
خود را خواهد برد.
دو نفر دیگر از شبکه جاسوسی انگلستان، سید حسن تقیزاده و حسین قلیخان نوّاب
هستند که نفر دوم، جزء شبکه جاسوسی انگلیس در ایران و از همکاران اصلی اردشیر جی
است که اینها عملاً بعد از مشروطه فعال هستند.
در سند دیگری که راپورت محمدعلی فروغی درباره وثوقالدوله است می بینیم که درباره
عقاید مذهبی و سیاسی وثوقالدوله چنین میگوید: «اصلا معتقد است که اخلاق بشر باید
طوری باشد که محتاج به قید مذهب نباشد، لکن مادامی که این آرزو به دست نیامده
است….».
در هر حال، چنین افرادی در کشور حاکم شده و کشور به آنها سپرده میشود نظیر
اردشیرجی، وثوقالدوله و …، طبعاً احمدشاه نمیتواند حریف چنین گرگهایی شود.
تقریباً همزمان با تاجگذاری احمدشاه، جنگ جهانی اول شروع شده و ایران اشغال
میشود. یک سال بعد هم بر اساس قرارداد 1915 ایران را به دو قسمت تقسیم میکنند و
قرار بود در پایان جنگ جهانی اول ایران به طور کامل نابود شود. علما ـ مخصوصاً
علمای بین النهرین ـ قیام میکنند و نقشه انگلیس را در آنجا ناکام میگذارند. در
ایران هم شهید مدرس با تعدادی از ملّییون، حکومت مهاجرت را تأسیس میکنند و به
واسطه دخالتهای انگلیس تقریباً در همه جای ایران در جنگ جهانی اول، قیام علیه
انگلستان است.
أسناد مربوط به نفوذ انگلستان در حاکمیت و رجال ایرانی:
در کابینه وثوقالدوله افرادی مثل نصرتالدوله، صارمالدوله(وزیر
دارایی) و فتحاللهخان اکبر( کسی که در آستانه کودتا، نخستوزیر ایران شده و
کاملاً انگلیسی است و با آمدن او همه متوجه میشوند که انگلیسیها درصدد انجام
حرکت نهایی خود در ایران هستند) وجود دارند که وثوقالدوله به همراه نصرتالدوله و
صارمالدوله در قرارداد 1919 رشوه میگیرند و آن را به امضا میرسانند.
اردشیرجی، شخصیتی است که دقیقاً نقطه مقابل لُرد کُرزُن(وزیرخارجه انگلیس که
امپریالیست بوده و معتقد است باید ایران را گرفت و همان بلایی که بر سر هند آمد،
بر سر ایران هم درآورد) است. خیلی از افراد متوجه این اختلاف نمیشوند که عدم درک
این اختلاف، باعث میشود به خوبی به مفهوم کودتا دست یافته نشود. اردشیرجی با
جماعتی از جمله لُرد ریدینگ که یهودی و اسم اصلی او اسحاق روفوس است همکاری می
کند. اینها صهیونیستهایی هستند که در حاکمیت انگلستان کاملاً نفوذ پیدا کردهاند.
نفرات بعدی هم ساسون و روچیلد هستند. این تیم صهیونیستی با همکاری اردشیرجی و ارباب
کیخسرو شاهرخ و بسیاری از ازلیهایی که نام برده شدند، طرفدار کودتا و مخالف
قرارداد هستند. بنابراین بعضیها بر اساس اشتباه خود، اردشیرجی را مخالف قرارداد
1919 میدانند و نتیجه میگیرند پس وی یک چهره ملی است؛ و حال آنکه اصلاً اینگونه
نیست و مخالفت او کاملاً حساب شده بود.
چون درصدد بیان نفوذ انگلیس در رجال و حاکمیت ایران هستیم، یکی دیگر از افراد،
عبدالحسین فرمانفرما است که باید در مورد او هم گفتگو شود. وی مناسبات کاملاً
خانوادگی با کنسول انگلیس و همسر او پیدا کرده است. در سندی که متن آن خواهد آمد
میزان علقه و ارتباط او با انگلیس به زبان و قلم خودش تبیین شده است:
«این بنده، عبدالحسین ملقب به فرمانفرما با کمال سلامت و صحت مزاج اولاً اقرار می
کنم که خدا یکی است و پیغمبر آخرالزمان محمد بن عبدالله (ص) است و دوازده امام را
امام واجب التعظیم میدانم و شیعه صحیح مرتضی علی هستم»
بعد از این اقرارها می گوید:
« دولت محترم انگلیس را برای دارایی نقد خود که پیش تبعه آن دولت در بانکها یا در
کمپانیها به هر عنوان مختلف دارم، وصی خود قرار میدهم که بعد از مردن من، اختیار
وجوهات نقدی مرا به دست خویش بگیرد و تا پانزده سال به هیچ عنوانی از سرمایه این
وجوهات، ورثه را حق استرداد یا فروش به هیچ شکل ندهند مگر از منافع به دست
سفارتخانه سال به سال به ورثه ذکور بدهند و اگر در این مدت پانزده سال یک یا چند
نفر از ورثه ذکور را مأمورین دولت محترم لایق دیدند برای تحصیل به فرنگستان رفته و
امتحانات و ترتیبات تحصیلی را به اطلاع مأمورین این دولت به طورهای صحّت داده و
مشغول شدند، آن وقت دولت انگلیس میتواند حکم بفرمایند که از سرمایه هم اگر لازم
باشد به قدر معاش به او بدهند و اگر لایق تجارت و ازدیاد دیدند آن اولاد مرا
میتوانند یک قسمتی از مال را به او تسلیم کنند تا پانزده سال تمام شود»
فرمانفرما، 11 پسر و چند دختر داشت. بر اساس این سند، 11 پسر خود را به سفارت
انگلستان میسپرد که آنها را تربیت کنند و پول هم که پول خودش است به آنها بدهند.
این یکی از خاندانهایی است که کاملاً با انگلستان همسویی داشته است. خود
فرمانفرما یکی دو دوره رئیسالوزاء در ایران است، وی حتماً یا وزیر جنگ است و یا
رئیس الوزراء و بخشهای مهمی از ایران مثل کرمان و … مخصوصاً مناطقی که
انگلیسیها در آنجا منافع جدی دارند، در اختیارش است. پسرهای او هم در جاهای مختلف
حضور داشتند.
خانواده دیگری که همگی صاحب منصب انگلیسی هستند خانواده محمد ابراهیمخان
حشمتالملک عَلَم است که بیرجند، کرمان و سیستان تحت حاکمیت او و پسرش اسدالله
عَلَم بود و کاملاً از منافع انگلیس در ایران حمایت می کردند.
سند دیگری که نفوذ انگلستان در رجال و حاکمیت ایران را به اثبات میرساند، نامهای
است که به امضای قوامالسلطنه بوده و وی از حبس برای سفیر انگلستان مینویسد.
بعد از انجام کودتای 1299 تعدادی از رجال از جمله شهید مدرس، حاج آقا جمال اصفهانی
و … دستگیر و زندانی میشوند. این سند را قوام از حبس نوشته و میگوید:
«فدایت شوم، بعد از عرض ارادت و تأسف از اینکه از سعادت ملاقات محروم هستم،
زحمتافزا میشوم. قریب پنجاه روز است که خودم در حبس و کسان و بستگانم قسمتی در
مشهد محبوس و قسمتی متفرق. تمام اموال و علاقه حتّی اثاثیه منزل که همراه بوده است
ضبط و غارت شده است. یقین دارم کلنل اپیرودوکس شرح حال و گزارشات من را در ایام
حبس کاملاً به عرض عالی نرسانده است؛ زیرا از داخله محبس و طرز فشار و سختی
مأمورین البته بیاطلاع بوده است. اجمالاً از بیشرفی و بیاحترامی آنچه ممکن بود
نسبت به من و خانواده من فروگذار نشد و فعلاً بعد از تحمل صدمات و مشقات، یک هفته
است که وارد تهران و در عشرت آباد محبوس هستم و با کمال حیرتی که از این پیشآمد
دارم این مختصر را به آن جناب مستطاب عالی عرض می کنم، هر چند ممکن است بفرمائید
مداخله در امور داخلی ایران نخواهید فرمود، لکن نظر به دوستی و روابط صادقانه و
صمیمانه که در این سه سال با مأمورین دولت فخیمه داشته و در هیچ موقع از حفظ منافع
آن دولت کوتاهی نکردهام و از طرف دیگر تصوّر نمیکنم اقدام جناب مستطاب عالی در
این مورد، حملِ بر مداخله بشود زیرا آنچه بر من وارد شده است جز بر اشتباه و عدم
تحقیق، حمل نمیتوان کرد و در این صورت اقدام جنابعالی برای رفع اشتباه است، نه
برای مداخله»
این متن را قوامالسلطنه مینویسد و یک هفته بعد از نگارش نامه از زندان آزاد و
رئیسالوزراء میشود. در هر حال، نفوذ به این گستردگی و در این حدّ است.
باند صهیونیستی که اسحاق روفوس و چرچیل و امثال اینها در آن نقش داشتند به همراهی
خانم گرتروتبل که طرّاح خاورمیانۀ جدید است، خاورمیانۀ جدید را طرّاحی میکنند
بر این اساس که اوّلاً دولتهای نظامی در این منطقه روی کار بیایند که حافظ منافع
انگلستان باشند و ثانیاً از نفوذ کمونیستها هم جلوگیری کنند؛ خاورمیانۀ جدیدی که
قرار بود در ایران، کودتا شود، امپراتوری عثمانی متلاشی شود که ترکیه و عراق پدید
میآید و فلسطین تحت قیمومیت قرار میگیرد و شام در اختیار فرانسه قرار میگیرد.
خاندان ساسون و یهودی های بغدادی در ارتباط با بابیه و بهائیه نقش زیادی دارند.
طایفۀ اسرائیلی بغداد، معروف به یهودیهای بغدادی هستند که عبدالله ساسون از آنها
است و بسیار در مسایل و اتفاقات ایران مؤثر است و در واقع جزء همان جریان
صهیونیستی است که در کودتای 1299 و امور ایران دخالت داشته است.
حبیب الله رشیدیان و خاندان او، یکی دیگر از خانوادههایی هستند که جاسوس انگلستان
هستند. انگلیسیها معمولاً تیمهای جاسوسی خود را از میان خانوادهها انتخاب
میکردند. حبیبالله رشیدیان از جاسوسهای انگلستان در ایران بود، و سه پسر او در
کودتا 1332 نقش اصلی دارند.
در هر حال قرارداد 1919 با شکست مواجه شده است و اکنون تیم کودتا به دنبال پیشبرد
اهداف و برنامههای خود است و به دنبال فرد مناسبی جهت تحقق برنامههای خود
میگردد. اینجا رشیدیان میگوید: به منزل عینالملک هویدا (پدر امیرعباس هویدا)
رفته بودیم که اردشیر جی هم به آنجا آمد. اردشیر جی به عینالملک هویدا گفت که ما
برای انجام یک امری در ایران دنبال کسی میگردیم که اوّل اینکه نظامی باشد؛ بعد
روی نظامیبودن تأکید کرده، می گوید: قزّاق باشد و ژاندارم نباشد. و دوم اینکه
شیعۀ اثنیعشری خالص نباشد؛ اردشیر جی «شیعۀ خالص اثنیعشری نبودن» را سه بار تکرار
می کند. در هر حال، برای انجام منویات خود در ایران دنبال چنین شخصیتی هستند که
بعد اردشیر جی از طریق میرزاکریمخان رشتی و عینالملک هویدا به رضاخان می رسند.
رضاخان و بعضی از احوالات او: رضاخان ابتداً جاه و مقامی نداشت و جایگاه قابل
توجّهی نداشت. ابتدا مهتر قزّاقخانه است و سپس دربان سفارت هلند است ، منتها بعد
از این که برای انجام مأموریت ویژه انتخاب میشود کمکم در میان قوای قزّاق، او را
ارتقاء میدهند.
حداقل با این معرفیهایی که ذکر آنها گذشت روشن شد که رضاخان شیعۀ اثنیعشری خالص
نیست. موسیو باخنفورد که یک جهانگرد هلندی است و سال 1285 به ایران می آید، در
خاطرات خود می نویسد: «در محفل حاجی آخوند بابی شرکت کرده بودم. آخر جلسه، قزّاق
جوانی نزد من آمد و گفت: شما که آدم جهاندیدهای هستید، وضع ایران چه میشود». سپس
میگوید: «من با او صحبت کردم». بعد چند سطر بعد از این مینویسد: «آن قزّاقی که
به من مراجعه کرد و آن سؤال را پرسید بعداً اعلیحضرت رضا شاه پهلوی شد».
این قضیه نشان میدهد که رضاخان، قید و بندی ندارد هر چند وی بابی و بهایی نبود
ولی بد دین بود و کلّاً تربیت دینی نداشت و یک شخص لااُبالی بود که اینگونه جاها
هم حضور پیدا می کرد ولو مجلس حاجی آخوند بابی باشد. برخی میگویند در محلّهای در
تهران زندگی میکرد که در آن محلّه، کردهای علیاللّهی زندگی میکردند و محیط زندگی
رضاخان اینگونه بود. دایی رضاخان یک بهایی بوده و رضاخان هم مدّتی در خانۀ دایی
خود زندگی میکرده است. در هر صورت وی تربیت دینی نداشت ولی خیلی باهوش بود و
مناسبات را میفهمید که داستان ازدواج او با دختر تیمورخان آیرونلو و واسطه کردن
پدر شیخ حسین لنکرانی که به عنوان امام جماعت و آقای محلّۀ زندگی آنها مطرح بود،
نمونه ای از این رفتار زیرکانۀ وی است.
در هر حال، هیچ کس رضاخان را مذهبی نمیداند بلکه او یک فرد لااُبالی و بی قید و
بند بود که بعد تحت تعلیمات اردشیر جی قرار گرفت. اردشیر جی میگوید: قبل از حرکت
قوای قزّاق به تهران، شبهای متمادی در بیابانهای آقبابا با رضاخان مینشستم و با
او دربارۀ ایران باستان، اسلام، صدماتی که اسلام به ایران وارد کرده و کارهایی که
روحانیت کرده است، صحبت میکردم. وقتی این مطالب بازگو میشد واکنش رضاخان،
ناسزاگویی و فحش و توهین بود و می گفت: اگر امور ایران به دست من بیفتد فلان کار
میکنم و … .
خانوادۀ همسر رضاخان خیلی متدین نیستند امّا آن رذالتی را که رضاخان دارد هم
آنگونه نیستند؛ هر چند مادر محمدرضا پهلوی (همسر رضاخان) در اواخر خیلی فاسد و رذل
شده بود ولی اوایل اینگونه نبود؛ در عین حال سعی میکرد حرمت ها را نگه دارد مثل
مخالفت وی با اسد الله علم در برگزاری مراسم سلام در ایام عید نوروز که با دهۀ محرم
و ایام عاشورا مقارن شده بود.
تا اینجا این نکته بیان شد که نفوذ انگلستان در ایران بسیار بالا است و هرگز قابل
تصوّر نیست که اتّفاقی مهمّ نظیر کودتا بخواهد در ایران رخ بدهد و انگلیسیها در
آن حضور و نفوذ نداشته باشند و حتماً حضور داشته و آن را تدبیر کردهاند. گزارشهای
مجلس لُردهای انگلیس (چاپ شده در کتاب «پهلوی ها» و کتاب «رستاخیز ایران»؛ و سایت
مجلس لُردها در انگلستان نیز صورت کامل مذاکرات را دارد) به خوبی نشان می دهد که
امور ایران در دست آنها بوده است.
کودتای 1299، عاملان اجرای آن و پنهان کاری انگلستان:
وقتی کودتا محقق شد، مرحوم میرزا کوچکخان و سایر مخالفین از سر راه برداشته شدند
و رضاخان و سید ضیاء طباطبایی کودتا را عملیاتی میکنند. انگلیسیها از زمانی که
عملیات کودتا را شروع کردند، آن را تا سال 1303 کاملاً مخفی نگه داشتند و در مقطعی
وقتی بحث نفوذ آمریکاییها در ایران مطرح میشود، لُرد کُرزن جواب میدهد که
آمریکاییها نفوذی ندارند و زمینۀ نفوذ آنها را خود ما فراهم کردیم و سپس میگوید:
میلسپو را شخصاً هماهنگ کردم که به ایران رفته و امور مالی ایران را سامان بدهد تا
ما بتوانیم مطالبات خود را از ایران بگیریم.
رضاخان در ابتدای امر و در همان سه ماهۀ اوّل، سید ضیاء را از گردونه خارج میکند.
سید ضیاء خیلی تعلّق خاطر به انگلستان دارد به حدّی که خود انگلیسیها هم احتیاط
میکردند بخواهند وی را به عنوان نیروی خودشان او را معرفی کنند. میگویند دلیل
اینکه سید ضیاء را از صدارت برکنار کردند، یکی تندروی افراطی و زیاده از حدّ او
بود و دیگری –که خود انگلیسیها هم میگویند- این بود که بیش از اندازه اظهار
وابستگی به سیاست انگلستان میکرد. وی یک انسان علامتدار است به عنوان نیروی
انگلیسیها که هر کجا مینشیند تهدید میکند که اگر از حدّ خودتان خارج شوید از
دولت فخیمه کمک میگیرم و بدین ترتیب همه را تهدید میکند و این امر با سیاست
انگلیس تناسبی ندارد؛ زیرا قرار است کودتا یک عملیات پنهان باشد و مقرر شده یک نفر
به اسم ایرانی سر کار بیاید که با شعارهای ایرانی و احیای ایران باستان، منافع
انگلستان را هم حفظ کند.
مراتب رشد و ترقّی رضاخان در حاکمیت:
رضاخان در کابینۀ سید ضیاء که معروف به کابینۀ سیاه است جایی ندارد. مسعودخان
کیهان، وزیر جنگ و رضاخان رئیس کودتا است. نقل میشود که رضاخان همان هفتۀ اوّل
وارد جلسۀ هیأت وزراء شده و با چوب تعلیمی خود به مسعودخان کیهان زده و میگوید:
بلند شو و بدین ترتیب او را از پشت میز جلسۀ هیأت وزراء بلند کرده و خودش جای وزیر
جنگ مینشیند. سپس سید ضیاء برای او حکم زده، بدین ترتیب رضاخان، وزیر جنگ
میشود.
از این مقطع کمکم رضاخان رشد و ترقی خود را شروع کرده، سعی میکند موقعیتی به دست
آورده و به شاه نزدیک شود. اگر تا دیروز فقط با سید ضیاء ارتباط داشت و او را
میدید ولی الان رضاخان، پشتِ سر احمد شاه و در کنار او قرار میگیرد و اتفاقاً
خیلی هم اظهار ارادت و اطاعت به شاه میکرد و میگفت: سید ضیاء، انسان بیادبی است
و احترام مقام سلطنت را نگه نمیدارد. در هر حال وی، یک سری اقدامات این چنینی را
آغاز میکند.
خاطرات آیرون ساید حکایت از این دارد که وی وقتی با رضاخان آشنا میشود دو سه ماهی
او را تحت نظر قرار میدهد، سپس با او صحبت نهایی را انجام داده و میگوید به
رضاخان گفتم : میخواهیم تو را به عنوان رئیس کودتا منصوب کنیم و اینکه ایران را
اداره کنی اما یک وقت تصور نکنی میتوانی از پشت به ما خنجر بزنی یا خیانت کنی، و
او هم اطمینان کامل داد که اینطور نیست و من به شما خیانت نمیکنم.
در هر حال رضاخان اینگونه انتخاب میشود و در قزاقخانه آن قدر او را ارتقا
میدهند تا موقعیت خیلی بالایی پیدا میکند و در نهایت هم مورد تأیید نهایی ژنرال
آیرون ساید قرار میگیرد. کسانی که پشت این قضیه بودند، کمیته آهن یا کمیته زرگنده،
اردشیرجی، عینالملک هویدا و این قبیل آدم ها هستند که در واقع آن شبکه اصلی
جاسوسی انگلستان هستند که رضاخان را از حدود سه سال قبل از کودتا تحت نظر داشتند.
نکته جالب در انتشار خاطرات آیرون ساید یا خاطرات اردشیرجی این است که پسران آنها
در ایران وارد معاملات تجاری میشوند. در یک مقطعی امتیاز تجاری داده شده به آنها،
پس گرفته میشود یا رقیب تجاری برای آنها پدید میآید. از این رو اولین کاری که
میکنند خاطرات پدر خود را منتشر میکنند. این امر، دستگاه سلطنتی را به واکنش
واداشته تا منافع آنها را تأمین کند. پسر آیرون ساید، بخشی از خاطرات پدرش را
منتشر میکند که پس از اطمینانخاطری که نسبت به حفظ حق و حقوق او در این معاملات
تجاری به او داده میشود، انتشار بقیه را متوقف میکند ولی بعد از انقلاب همه
خاطرات منتشر میشود. شاپور ریپورتر (پسر اردشیرجی) با همین انگیزه فقط 15 صفحه از
خاطرات پدرش را چاپ میکند که در همان 15 صفحه است که اردشیرجی میگوید: من رضاخان
را تربیت کرده و یک سری اطلاعات نسبت به اسلام و روحانیت و ایران باستان به او
دادم.
علاوه بر افرادی نظیر محمدعلی فروغی (ازلی) و عینالملک هویدا (بهایی) که در کودتا
دست داشتند، افراد دیگری نیز بودند که در این امر، نقش داشتند مثل موقرالدوله که
در بوشهر کار میکرد و حتی یک زمانی حاکم آنجا شد. وی بهایی است و با انگلیسیها
ارتباط زیادی داشت. پسرش به نام حسن موقر بالیوزی مؤسس بی بی سی فارسی است. اینها
پشت پردة کودتا بوده و کودتای 1299 را پشتیبانی کردند.
منبع: دکتر موسی فقیه حقانی، پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی- قم، جلسه نشست
گفتگوهای نوین پژوهشی، پنج شنبه 14/11/95
نفوذ انگلستان در امور ایران