دین و اندیشه

سنت و مدرنیسم در جامعه ایرانی

پرسش و پاسخ

ایا جامعه ما در حال گذار از سنت به مدرنیسم است این را خیلی از منورالفکران میگویند آن مدرنیسمی که در غرب اتفاق افتاد در ایران مجال بروز دارد آیا جامعه ما دارد انقلاب جنسی را از سر میگذراند

« اصطلاح جامعه در حال گذار»تعبیر جامعه در حال گذار در مورد ایران اگر فارغ از مبانی نظری حاکم بر مدرنیته و صرفاً به معنای گذر از حالت سنتی به سمت پیشرفت و سبک زندگی جدید باشد ، اشکالی ندارد ، اما از آنجا که این تعبیر با مفهوم غالب مدرنیسم و مبانی حاکم بر آن از جمله لیبرالیسم ، سکولاریسم و اومانیسم به کار برده می شود ، به کار بردن آن در مورد جامعه ایران صحیح نیست زیرا مستلزم سنجش جامعه ایران بر پایه معیارهای تمدن غربی و بر محور آنهاست و روشن است که جامعه ایرانی که بر پایه فرهنگ ایرانی و اسلامی شکل گرفته است با معیارهای مدرنیته غربی همخوانی ندارد .این تعبیر در مورد جامعه ایران را نوعاً آن دسته از اندیشمندان و روشنفکرانی به کار می برند که جریان مدرنتیه غرب را به عنوان جریان غالب و یگانه مسیر دستیابی به تمدن و مدرن شدن تلقی نموده اند . این دسته از روشنفکران معتقدند که مدرن شدن یک جریان تک خطی است که بر پایه مدرنیته غربی استوار است و هر جامعه ای برای پیشرفت و مدرن شدن باید الزاماً از این مسیر گذر نماید .بر این اساس هابرماس از آنجا که مدرنیته را آخرین پروسه بشرى در ساماندهى جوامع براى پیشرفت و تکامل می داند ، مدعی است « دین در چارچوب متمایز مدرنیته تنها درصورتی می تواند پا برجا بماند که آگاه دینی بتواند مواجهه ناهمخوان معرفتی را با سایر ادیان به گونه ای معقول انجام دهد وخود را با مرجعیت علوم که انحصار اجتماعی دانش دنیایی را در اختیار دارند ، همساز کند و از منظر دینی در پیوند خود با حاکمیت مردم و حقوق بشر باشد یعنی همانجا که مشروعیت حکومت از آنجا نشأت گرفته است .» (هابر ماس ، یورگن ، مدارا دینی و سکولاریزم ، فصلنامه مطالعات راهبردی ، شماره 15، ص 225)
« نقد کاربرد جامعه در حال گذار در مورد ایران»
در نقد جامعه شناختی از این تحلیل می توان به این موارد اشاره کرد:
1.تقابل قرار دادن میان سنت و مدرنیته و یکسان انگاشتن سنت با رکود و فقدان پویایی نادرست است .ژوزف گاسفیلد جامعه شناس غربی با اشاره به کاستی های مدل تک خطی توسعه ، معتقد است سنت و مدرنیته نفی کننده یکدیگر نیستند. بر اساس مطالعات وی : 1. سنت نتیجه تحولی پیچیده و پر تحرک است نه یک حالت راکد و ایستا از این رو در آن پویایی وجود دارد. 2.در فرهنگ سنتی ساخت منسجم اجتماعی وجود ندارد ، بلکه اقلیت های زیادی وجود دارند که معمولا در تولید اقتصادی و روند سیاسی و اجتماعی نقش فعالی دارند .3.در فرهنگ سنتی تنوع ارزش ها و تفاسیر و امکان گزینش وجود دادر .4.سنت و توسعه نقطه مقابل هم نیستند ، بلکه می توانند همزیستی مسالمت امیز داشته باشند و گاه یکدیگر را تکمیل کنندو یاری دهند.5.جریان صنعتی لزوماً سنت را تضعیف نمی کند ، بلکه بعضی اوقات سنت به ایدئولوژی مناسبی برای دگرگونی تبدیل می شود .(روشه ، گی ، تغییرات اجتماعی ، ترجمه منصور وثوقی ، تهران: نشر نی ، 1380، ص 182-183)
فرهنگ ملی و دینی ایرانیان پر است از آموزه هایی که آنها را به علم و دانش و کار و تلاش و پیشرفت دعوت می نماید . امروز ممکن است دنیای غرب در سایه تمدن ظاهری مادی به کشورهای دیگر از جمله کشورهای اسلامی فخر بفروشد ، اما نباید فراموش کنند که این پیشرفت را مدیون اسلام هستند و در آن زمانی که غرب در توحش به سر می برد ، کشورهای اسلامی در سایه اسلام دارای تمدن بزرگی بودند .« این مطلب جاى تردید نیست که مسلمین ، دوران عظمت و افتخار اعجاب آورى را پشت سر گذاشته ، نه از آن جهت که در برهه اى از زمان حکمران جهان بوده اند… زیرا جهان حکمرانان و فاتحان بسیارى به خود دیده است که چند صباحى به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده اند و طولى نکشیده که مانند کف روى آب ، محو و نابود شده اند بلکه از آن جهت که نهضت و تحولى در پهنه گیتى به وجود آوردند و تمدنى عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعل دار بشر بود ، اکنون نیز یکى از حلقات درخشانى تمدن بشر به شمار مى رود و تاریخ تمدن به داشتن آن مى بالد . مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالى اجتماعى بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض آن ها توشه مى گرفتند . تمدن عظیم و حیرت انگیز جدید اروپایى که چشم ها را خیره و عقل ها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد ، به اقرار و اعتراف محققین بى غرض غربى ، بیش از هر چیز دیگر از تمدن با شکوه اسلامى مایه گرفته است.») مطهری ، مرتضی ، انسان و سرنوشت ، تهران: صدرا ، 1374، ص10)
ویل دورانت در تاریخ تمدن چنین می نویسد : « اسلام طى پنج قرن، از سال 81 تا 597 ه. ق (700 تا 1200 م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانى، وضع قوانین منصفانه انسانى و تساهل دینى، ادبیات، دانشورى، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود» (ویل، دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمی و دیگران، (عصر ایمان، بخش اول)، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى ،1373 ، ج4، ص 432)
« اسلام در جهان مسیحى نفوذ گوناگون و بسیارداشت. اروپاى مسیحى غذاها، شربت ها، دارو، درمان، اسلحه، استفاده از نشان هاى مخصوص خانوادگى، سلیقه و انگیزه هنرى، ابزارها و فنون صنعت و تجارت و قوانین و راه هاى دریایى را از اسلام فرا گرفت و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد … علماى اسلامی ، ریاضیات، طبیعیات، شیمى، ستاره شناسی و پزشکی یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و این میراث یونانی را که بسیار غنى تر شده بود، به اروپا انتقال دادند. پزشکاناسلامی پانصد سال تمام علمدار طب در جهان بودند.. ابن سینا و ابن رشد از نظر فلاسفه مدرسی اروپا که این دو را در مرجعیت بعد از یونانیان قرار می دادند ، انوار شرق بودند … این نفوذ اسلامى [از راه] بازرگانى و جنگ هاى صلیبى، ترجمه هزاران کتاب از عربى به لاتینى و مسافرت هاى دانشورانى از قبیل ژربر، مایکل اسکات … به اسپانیاى مسلمان [انجام گرفت]» (همان، ص 433- 434)
مونتگمری وات انگلیسی می گوید : «ما اروپاییها مدیون بودن فرهنگمان را به اسلام نادیده می گیریم ، ما اغلب اوقات گستره و اهمیت تأثیر اسلام را بر میراث فرهنگی مان دست کم می گیریم و بعضی اوقات حتی از آن به کلی چشم پوشی می کنیم … امروزه بر ما اروپاییان غربی است که برداشت غلط خودمان را اصلاح کنیم و بر دینمان نسبت به جهان اسلام و عرب اعتراف نماییم .» (وات ، مونتگمری ، تأثیر اسلام در اروپا ، ترجمه یقوب آژند ، تهران: مولی ، 1361، ص 10 ، 148)
موریس بوکاى فرانسوى نیز آورده است: «اسلام همواره علم و دین را همزاد تلقى کرده و از همان آغاز، طلب علم جزو دستورهاى دینى اش بوده است. به کار گرفتن همین دستور موجب جهش معجزه آساى علمى دوره مهم تمدن اسلامى شد. همان تمدنى که غرب نیز قبل از رنسانس (نوزایش) از آن برخوردار گردید»( بوکاى، موریس ، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، تهران: حسینیه ارشاد، بى تا، ص 14)
زیگرید هونکه می نویسد: « تمدن اسلامی که به وسیله مسلمانان آغاز شد ، نه تنها میراث یونان را از انهدام و فراموشی نجات داد و آن را اسلوب و نظم بخشید و به اروپا داد ، بلکه آنان پایه گذار شیمی آزمایشی ، فیزیک ، جبر ، علم حساب به مفهوم امروزی و مثلثات فضایی ، زمین شناسی و جامعه شناسی هستند . تمدن اسلامی تعداد زیادی کشفیات گرانبها و اختراعاتی در همه بخش های علوم تجربی که اکثر آنها بعدها نویسندگان اروپایی دزدانه به حساب خودشان گذاشتند ، به مغرب زمین هدیه کرده است ، ولی شاید گرانبهاترین آنها را اسلوب تحقیقات علم طبیعی باشد که این پیش قدمی مسلمانان بود که جای پا را برای اروپا باز کرد و منجر به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل آن گردیدند .» (. صرفی ، محمد تقی ، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان ، ص 106)
گوستاولوبون نیزمى نویسد: « ما در تاریخ ، ملتی را سراغ نداریم که مانند اعراب و مسلمانان به این اندازه در دیگران تأثیر داشته باشند ، زیرا تمام ملتها که به نحوی با آنها ارتباط پیدا کردند ، تمدن آنان را پذیرفتند …نفوذ اخلاقى همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشى اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، در طریق آدمیت داخل کرد و نیز نفوذ عقلانى آنان دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلى بى خبر بودند، به روى آنها باز کرد و تا ششصد سال استاد اروپاییان بودند» (لوبون ، گوستاو ، تمدن اسلام و عرب ، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی ، تهران: علی اکبر اعلمی ،1334)
از این رو پیشینه تمدن مسلمانان در طی قرن های متمادی، نشان می دهد نه تنها دین موجب عقب ماندگی نیست بلکه اعتقاد به دین در کنار عمل به آن سبب درجات بالایی از پیشرفت و رشد می شود. اما با وجود این پیشینه و کارنامه درخشان عواملی همچون فاصله گرفتن مسلمانان از اسلام اصیل و انحراف از آن و تفاسیر وبرداشت های نادرست از آموزه های اسلامی و رواج روحیه تعصب و جمود فکری و کنار نهادن تعقل و فرقه گرایی و گرایش به سستی و تنبلی و هجوم بیگانگان و غارت منابع کشورهای اسلامی ، موجب شد تا مسلمانان نتوانند از ظرفیت احکام و تعالیم مترقی اسلام در مسیر پیشرفت و شکوفایی و استمرار تمدن اسلامی بهره بگیرند و دچار عقب ماندگی و انحطاط شوند مسلمانان اگر بخواهند سابقه درخشان گذشته و عظمت و شکوه تمدن اسلامی را احیا کنند ، باید به آموزه های اسلام اصیل بازگردند وبرداشت های نادرست ازاسلام را رها کرده و با استفاده از مکانیزم اجتهاد صحیح و ترمیم جایگاه علم و دانش و تفکر و تبادل نظرو کنار گذاردن اختلافات و تفرقه و بر پایی حاکمیت اصیل اسلامی ، بستر رشد وشکوفایی دوباره و بیش از پیش جهان اسلام را فراهم نمایند .
2.مدرنیته غربی به دلیل بحران های گوناگونی که با آن دست به گریبان است ، نمی تواند الگوی مناسبی برای مدرن شدن حقیقی محسوب گردد و دلیلی ندارد که جامعه ما با چنین الگویی سنجیده شود .از این رو برخی از اندیشمندان غربی نیز با این روند مخالف هستند از جمله پیتر برگر جامعه شناس اتریشی می گوید : نمی توان گفت ما در جهانی سکولا زندگی می کنیم . به جز چند مورد استثنا ، جهانی که ما امروزه در آن زندگی می کنیم همانند گذشته آکنده از احساسات دینی است و در برخی مناطق این احساسات بسی بیشتر از گذشته است و این خود بدان معناست که کل ادبیاتی که مورخان و دانشمندان علوم اجتماعی نام نظریه سکولاریزاسیون برآن نهاده اند دارای نقایص عدیده ای است …
ایده ساده ایست : نوگرایی لزوماً به افول دین ، هم در جامعه و هم در نظر افراد منجر خواهد شد ، ولی همین ایده بسیار ساده غلط از آب در آمده است .
هیچ دلیلی وجود ندارد که گمان کنیم جهان در قرن 21 کمتر از جهان امروز به دین توجه دارد . گروه قلیلی از جامعه شناسان دینی ، تلاش داشته اند نظریه قدیمی سکولاریزم را با آنچه که من آن را تز « آخرین خاکریز» نام نهاده ام ، نجات دهند : نوگرایی ، سکولاریزم را رواج می دهد و نهضتهای دینی نظیر حرکت اسلامی و حرکت پروتستانیزم انجیلی نماد آخرین دفاع و خاکریز دین در برابر سکولاریزم هستند که پایدار نخواهند ماند و در نهایت این سکولاریزم است که پیروز خواهد شد … اما من این تز و فرضیه را قانع کننده وقابل قبول نمی دانم. یک جمله را می توان با قطعیت عنوان داشت : آنان که از نقش دین در تحلیل مسایل جهان معاصر غفلت می ورزند مرتکب خطای بزرگی می شوند . (ال.برگر، پیتر ، افول سکولاریزم ، دین خیزش گر و سیاست جهانی ، مترجم، افشار امیری ، تهران: پنگان ، 1380، ص 27-28-33)
آنتونى گیدنز جامعه شناس انگلیسی نیز فرایند جبرى و قهرآمیز سکولاریزاسیون و دنیوى شدن را با رشد دین گرایى و جنبش هاى اسلامى مورد تردید و تزلزل قرار مى دهد. وى دنیوى شدن را در سه بعد 1. کاهش عضویّت و حضور در مجامع دینى; 2. کاهش نفوذ اجتماعى دین; 3. کاهش اعتقاد و ایمان دینى مورد توجه و تأکید قرار مى دهد. او مى نویسد: «نفوذ مذهب در راستاى هر یک از ابعاد سه گانه دنیوى شدن کاهش یافته است. آیا باید نتیجه گیرى کنیم که سرانجام حق با مؤلفان قرن نوزدهم است؟ شاید دردهاى احتضار دین عمیق تر از آن بوده اند که آن ها پیش بینى کرده اند. این گونه نتیجه گیرى اشتباه خواهد بود. جاذبه دین در شکل هاى سنّتى و جدید آن، احتمالا زمانى دراز خواهد پایید. بین تفکر عقلگرایانه امروزین و شیوه نگرش مذهبى تنش سختى وجود دارد… شاید کم تر کسى در این جهان باشد که هرگز تحت تأثیر احساسات مذهبى قرار نگرفته باشد و علم و تفکر عقلگرایانه در برابر سؤالاتى اساسى مانند معنا و هدف زندگى ـ موضوعاتى که همیشه اساس دین بوده است ـ ساکت مى مانند.». بر این اساس ، وى رشد اسلام گرایى و حرکت هاى احیاگرانه جوامع اسلامى را که به تجدید حیات پردامنه اسلام منجر شده و نیز تحوّل و انقلابى را که در ایران در دهه 1980 رخ داده است. دلیل و شاهد آشکار بر بطلان فرایند اجتناب ناپذیرى دنیوى شدن مى داند.(گیدنز، آنتونی ، جامعه شناسى دین، ترجمه منوچهر صبورى، تهران: نشر نى، 1376، ص 507)
3.الگوی انقلاب اسلامی نشان داد که می توان بر پایه سنت و ارزش های ملی و دینی ، جامعه ای ارزش مدار و متعالی بنا نهاد که رقیب الگوی غربی بوده و اساساً دلیل عمده دشمنی نظام سلطه با کشور ما تلاش برای کاستن از تأثیرات انقلاب اسلامی بر افکار عمومی و چالشی است که برای تمدن غربی به وجود آورده است .گرچه در کشور ما مشکلات و کاستیهای زیادی وجود دارد و هنوز تا رسیدن به نقطه قابل قبول فاصله وجود دارد ، اما با وجود همه این مشکلات و موانع ، انقلاب اسلامی توانمندی و ظرفیت خود را در این زمینه به رخ جهانیان کشانده است .
4.انقلاب جنسی یکی از پیامدهای نگاه مادی مدرنیته غربی بود که نتیجه فروکاستن منزلت انسان در سایه شعار فریبنده اومانیسم و انسان مداری بود. گرچه نظام مدرنیته غربی بر پایه اومانیسم ، انسان مداری راپیش گرفت اما نتیجه نگاه تک بعدی به انسان و نیازهای او و نادیده گرفتن روح و معنویت که مهمترین بخش انسان محسوب می گردد ، تنزل وی به حیوانیت بود که بنیان خانواده را به نابودی کشانده و زمینه گسترش فساد و فحشا در این جوامع در پوشش آزادی و فمنیسم بود که بیشترین اسارت و حقارت را برای زنان به وجود آورد و این یکی از بحران های مدرنیته غربی است . در جامعه ایرانی که از فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی بهره می گیرد ، توجه به ارزش های اخلاقی و اسلامی و خانواده به عنوان یک اصل پذیرفته شده و قابل احترام جایگاه ویژه ای دارد و از اساس با نگاه غرب متفاوت است .
«الگوی فرا روی جامعه ایرانی»
به نظر ما گرچه ممکن است به دلیل نفوذ تمدن غرب و نظام سرمایه داری و تلاش گسترده غرب برای نشان دادن برتری فرهنگ و تمدن خود با بهره گیری از تبلیغات گستره و غول های رسانه ای و تأثیرات فریبنده ظاهر تمدن غربی در سایه پیشرفت های تکنولوژیکی و صنعتی آن و وادادگی برخی اندیشمندان ، مدرنیته غربی و حکومت سکولار به عنوان بهترین گزینه و الگوی حکومتی و اداره زندگی انسان ها معرفی شده باشد ، اما هر گونه ارزیابی و داوری در مورد برتری الگوی مدرنیته غربی نسبت به الگوی پیشرفت دینی باید بر اساس ماهیت این الگوی حکومتی و بر پایه واقعیات صورت بگیرد و لایه های ظاهری و مظاهر فریبنده آن نباید ، موجب نادیده گرفتن زوایای حقیقی و ماهیت این الگو بشود .
ما معتقدیم مدرنیته غربی به دلیل ضعف ها و بحران های مختلف معرفتی ، روحی ، اخلاقی و اجتماعی که نظام های سکولار را با چالش جدی روبرو نموده ، شایستگی لازم را برای ترسیم الگوی زندگی انسانی ندارد.
دنیای به اصطلاح مدرن امروز که محصول تفکّر و جهان بینی مادی است در گرداب بحران های متعددی گرفتار است که حوزه های مختلف زندگی بشر امروز را متأثر ساخته است .گستره این بحران ها از ساحت معرفت و اندیشه گرفته تا نگاه به انسان و ابعاد اخلاقی , سیاسی و اجتماعی او سایه افکنده است و زرق و برق پیشرفت مادی و تکنولوژیکی نیز نتوانسته ، سایه سنگین افول ارزش های معنوی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی را پنهان دارد و در پس این پیشرفت مادی ، پس رفت در معنویت ، ارزش ها و انسانیت را به ارمغان آورده است .
اعتماد مطلق غرب بر علوم تجربی و مقابله آنان با اعتقادات دینی ، خسارت های سنگینی برای نظام های سکولار به بار آورد . گرچه نقش این جریان در سرعت بخشیدن به اکتشافات علمی و افزایش چشمگیر بهره مندی های مادی غیر قابل انکار بوده ، اما جریان مذکور به دلیل نگاه تک بعدی و نادیده گرفتن ارزش های الهی هیچ گاه نتوانست سعادت مطلوب را برای بشریت به ارمغان بیاورد و با وجود پیشرفت در عرصه علم و تکنولوژی ، پسرفت در انسانیت را به دنبال داشت .آنچه تمدن غرب در عمل برای بشریت به ارمغان آورد ، تبدیل آن به حیوان متمدن بود و نه یک انسان متمدن .
«حوادث و رویدادهایی چون رنسانس و نوزایی و جنبش اصلاح دینی و جریان روشن اندیشی و عقل گرایی و انقلاب صنعتی که از قرن چهاردهم در غرب آغاز شد با وجود آثار و نتایج سودمند آن در زمینه تأمین رفاه و آسایش مردم و ایجاد تحولات فکری و فرهنگی و تکامل زندگی اجتماعی انسانها موجب بروز بحران ها و نارسایی هایی نیز در عرصه های مختلف زندگی انسانی از جهت معرفتی , روانی , اخلاقی , اجتماعی و سیاسی شده است. امروز بشر در بعد معرفتی دچار تحیَر علمی و نسبیت گرایی و عدم ثبات در آرا و عقاید است و در بعد روانی , دچار تردید علمی , افسردگی و اضطراب , فقدان آرامش و اطمینان خاطر و از خود بیگانگی و به تعبیری بی خویشتنی است و از جهت اخلاقی نیز گرفتار انحرافات خصلتی گسترده و به لحاظ خانوادگی دچار از هم پاشیدگی داخلی و از نظر اجتماعی و سیاسی , گرفتار مسائلی چون هرج و مرج بین المللی و مانند آن است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشراز دین ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1380، ص 13)
غرب به جای اینکه به فکر مبارزه با دیانت کلیسایی باشد، نوک پیکان حمله خود را متوجه اساس دین و نهاد دیانت کرد ورفته رفته مبازه با دین و دین مداری در میان روشنفکران تبدیل به یک سنت شد و همین سنت نابخردانه بود که عامل انحطاط اخلاقی فرهنگی و حتی سیاسی مغرب زمین در عصر مدرنیسم گردید . سنتی که غرب را از دورن نسبت به انسانیت وشرافت خود بیگانه کرد.
« هرچند تمدن غرب به انسان معاصر امکانات مادی گوناگونی داده است که نسل گذشته خواب آن را هم نمی توانست ببیند ولی چون در این تمدن معنای انسان مفقود و مجهول است ، از این رو امیدها و آرزوهای ژرف او نادیده و ناشناحته مانده است و همه این امکانات مادی هم مانع از آن نیست که انسان در سیه روزی و نا امیدی فرو نرود .» (دو پاسکیه ، روژه ، سرگذشت اسلام ، سرنوشت انسان ، ترجمه علی اکبر کسمایی ، تهران: فرجام ، 1374، ص 19)
«آنچه متأسفانه در جهان معاصر رایج است , قانون و حکومتی است بر اساس رعایت اعمال مردم و نه اخلاق و عقاید آنان . از آنجا که اخلاق و عقاید, تعدیل کننده طبیعت و غریزه تجاوزگر انسان می باشند, قهراً شیرازه نظم اعمال , گسیخته می گردد و حیات جامعه که به دام طبیعت سرکش افتاده است , حیاتی حیوانی خواهد بود نه انسانی و این نقص و نارسایی قانون, مشکل جهان معاصر است که آن را به بن بستی بزرگ منتهی ساخته است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1385، ص 52-53)
بشر امروز در ازای رسیدن به پیشرفت مادی , معنویت و اخلاق را به کنار گذارد و خلأ معنوی و اخلاقی را برای جامعه بشری به ارمغان آورد . « نظام هوشمندی که بمب هسته ای را ساخته است ، در ساختن مقوله های اخلاقی که بتواند چنین دانشی را متمدن کرده و در خدمت انسان قرار دهد ، شکست خورده است .» (اسکات ، پیتر ، فرهنگ و جامعه ، 1983، ص 284)
« تمدن کنونى غرب بر اساس پاسداشت انسان به‌وجود آمد؛ بر اساس اومانیسم و اصالةالانسانیه این تمدن بنا شده است؛ معناى آن این است که «انسانیت»، عنصر اصلى و هدف اصلى و قبله‌ اساسى براى این تمدن خواهد بود؛ امروز در نظام تمدنى غرب، انسانیت پامال‌شده است و حقاً و انصافاً دچار شکست شده‌اند. تا اندکى قبل از این، در لباس علمى و در ادبیات دانشگاهى این مسائل را جلوه می دادند و ضعفها را می پوشاندند، لکن بتدریج این ضعفها آشکار شده و باطن این تمدن مادى – که ضد انسان است، ضد فطرت الهى است – دارد خودش را نشان می دهد. یک نمونه‌اش قتل و غارت و خشونت است که خب این خشونتها و قتل‌وغارت‌ها این‌قدر متراکم شده که امروز بر کسى پوشیده نیست… قتل و غارت و خشونت و شهوت‌رانى‌هاى مسخ‌کننده‌ انسان ، ازدواج با هم‌جنس ، این غیر از همجنس‌بازى است، بمراتب بالاتر است؛ یعنى علناً منکرِ ضد فطرت را در زندگى خودشان راه بدهند ، امروز علناً و صریحاً به این اعتراف می کنند، و دو همجنس با یکدیگر ازدواج می کنند، و کلیساها این را ثبت می کنند، یعنى از پرده برون افتاده آن فساد باطنى و درونى در این زمینه‌هاى شهوت‌رانى و مانند اینها.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 15/12/1392)
و براستی « توحش جنگجویان و غارتگران اتمی را نمی توان تمدن نامید , زیرا نتیجه پیشرفت و ثمره ارتقای اجتماعی , ایجاد آرامش و امنیت و کاهش اضطراب و ناامنی است , در حالی که امروز کشورهای غربی ایجاد اضطراب فکری و اعتقادی و ناهنجاری های اخلاقی را پیشرفت جوامع بشری می نامند .آنچه غرب بدان دست یافته است , چون تهی از معنویت و اخلاق است , نوعی توحش به شمار می آید نه تمدن .» (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، ج17، قم: مرکز نشر اسراء ، 1387، ص 456)
رنه گنون، منتقد مشهور فرانسوی، در کتاب بحران دنیای متجدّد به برخی از این پیامدها و بن بست‌های تمدن جدید اشاره کرده ، می‌نویسد:کسانی که تنعّم و رفاه را آرمان خود ساخته بودند و از بهبودهایی که بر اثر پیشرفت و ترقّی حاصل گشته، برخوردارند، آیا خوشبخت تر از ابنای بشر در روزگاران پیشین هستند؟ امروزه وسایل ارتباطی سریع تر و امکانات بیشتری وجود دارند، ولی عدم تعادل و نابسامانی و احساس نیاز بیشتر، او را در معرض خطر فقدان قرار داده و امنیت او هر چه بیشتر در معرض تهدید قرار گرفته است؛ زیرا هدف تمدن جدید، چیزی جز افزایش نیازمندی‌های تصنّعی، بهره گیری جنون آمیز از امکانات، مواهب طبیعی و لذت طلبی و ارضای هر چه بیشتر و غوطه ور ساختن انسان در زندگی ماشینی چیز دیگری نیست. (گنون، رنه ، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاء الدین دهشیری ، تهران : امیر کبیر، 1372، ص 144)
بشریت با اینکه از قدرت مادی و علمی و اقتصادی و فناوری فوق العاده بهره‌مند است، ولی با رویکرد مادی گرایانه و دین گریزانه، به ورطه‌ سقوط و انحطاط افتاده و به غفلت از خویش مبتلا شده است. علم و پیشرفت و امکانات مادی دنیای جدید هرگز نتوانسته‌اند جایگزین دین شوند، و بشریت را به سرمنزل خوشبختی و سعادت برسانند، و وجود این همه بحران در جوامع پیشرفته، نشان دهنده‌ این واقعیت است که علم و پیشرفت، نمی‌تواند انسان را از دین بی‌نیاز سازد.
در دنیای کنونی ارزش ها بیش تر در رفاه و سود بیش تر، آن هم به گونه ای مطلقاً فردی، خلاصه می شود و ارزشهای اخلاقی و اجتماعی نادیده انگاشته می شود . اصل تفاهم و همکاری با دیگر انسان ها, به قدری رنگ باخته که امروز، ایجاد کوچک ترین نهاد اجتماعی (خانواده) با مشکل های فراوانی روبه روست؛ به طوری که انسان ها قادر نیستند به مقتضای فطرت خویش که حتی از سوی امیال فرد نیز حمایت می شود با فردی دیگر زیر یک سقف، زندگی مشترکی داشته باشند.
بحران در نهاد خانواده که پایه های مدنیّت جامعه را تشکیل می دهد آن قدر عمیق و ریشه دار است که جامعه شناسان و حقوق دانان جهان، نسبت به رفع آن ناتوان مانده اند. آنان، نه تنها توان حل بحران را ندارند، بلکه از توقف چنین روندی نیز ناتوانند , به گونه ای که هرقدر از عمر پیشرفت صنعت و ترقّی علمی جهان می گذرد , اهمیت نهاد خانواده، بیش تر رنگ می بازد و بر آمار طلاق، بی بند و باری، بچه های بی سرپرست و در نتیجه، بر میزان تعدّی، تجاوز و خشونت افزوده می شود.
از سوی دیگر، اگر بخواهیم پیامدهای آلودگی فطرت را در حوزه ای وسیع تر و در سطح بین الملل بررسی کنیم، با اوضاعی به مراتب خطرناک تر رو به رو خواهیم شد؛ به گونه ای که روز به روز، شدّت ظلم و جور کشورهای قوی تر بر کشورهای دیگر بیش تر می شود و کشورهای ضعیف، گرچه همانند گذشته، اسم «مستعمره» بر روی آن ها نیست، امّا به مراتب، بیش تر از گذشته از استعمار و استثمارکشورهای قوی رنج می برند.
«جامعه های به ظاهر مدنی دنیا که بشر امروزی به دام آن ها گرفتار آمده اند یک اصل و هدف را مبنای زندگی اجتماعی قرار داده و آن را برای خود منشأ سعادت به شمار می آورد و آن بهره برداری از منافع و مزایای دنیوی و بهره کشی از طبقه ضعیف برای سود بیشتر است و آن عامل مهمی که مایه هم آوایی مشئوم و یکپاچگی آنان شده است ، همین امر است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، پیشین ، ص 189)
مایک دنیس برداین ، استاد تاریخ دانشگاه ایزونای آمریکا می گوید: « به عقیده من مدنیت و تمدن غرب به زودی به بن بست خواهد رسید و به جایش مدنیت و تمدن اسلامی خواهد نشست … آمریکا و همه دنیا امروز به چنان بحرانی دچار شده اند که مانند آن در تاریخ سابقه نداشته است . اگر بتوان دوره ای را با دوره جاهلیت پیش از ظهور پیامبر صلی الله علیه وآله مقایسه کرد همین دوره و عصر ما است … با این حال جهان و به خصوص آمریکا می توانند با پذیرش اسلام در خود انقلاب درونی ایجاد کنند ، تنها این دین است که می تواند کشور من و جهان را از قیدها برهاند و از نادرستی ها آزاد کند .» (روزنامه کیهان ، 24/7/80)
مجموعه این بحران ها و مشکلات موجب شده که بشر امروز با نوعی تحیّر وسردرگمی در حوزه های مختلف زندگی روبرو باشد و با وجود پیشرفت های علمی و مادی در عرصه های مختلف , شاهد پس رفت بشر امروز در ابعاد گوناگون زندگی هستیم و این شایستگی مدرنیته غربی را برای ترسیم الگویی قابل قبول برای اداره زندگی انسان ها با چالش و تردید جدی مواجه ساخته است .
در مقابل ما معتقدیم الگوی دینی به دلیل نگاه جامع به هستی و انسان و توجه به همه نیازهای مادی ، روحی و معنوی او ، از مشکلات ، عیب ها و کاستیهای الگوی سکولار به دور بوده و شایستگی قرار گرفتن به عنوان الگوی فرا روی بشریت را داراست زیرا در این الگوی حکومتی ، بر خلاف الگوی سکولار که قوانین در آن در ظاهر بر پایه خواست و اراده مردم تنظیم شده و در واقع از یک سو حاکمیت جهل و هوا پرستی بشری است و از سوی دیگر حاکمیت صاحبان قدرت و ثروت است ، از ناحیه کسی تنظیم شده که آگاهی کامل از همه نیازهای جسمی و روحی انسان دارد و تحت تأثیر خواهشهای نفسانی قرار ندارد .
در این الگو با توجه به ضرورت وجود قانون و نیازهای جسمی و روحی انسان ، قانون صحیح و کامل ، قانونی است که همه جنبه های هستی انسان در آن لحاظ گشته، برای شکوفایی استعدادهای انسان، برنامه ریزی صحیحی در آن شده باشد. اگر قانونی، فقط جنبه های طبیعی و عملی او را رعایت کند و ابعاد اخلاقی و یا اعتقادی او را نادیده گیرد، چنین قانونی، شایسته جامعه انسانی نبوده و نمی تواند انسان ها را به سعادت نهائی برساند وتشریع و قانونگذاری، زمانی درست و حق است و انسان را به سعادتش می رساند، که هماهنگ با تکوین و آفرینش انسان و جهان باشد؛ با فطرت و آفرینش انسان، با حقیقت آفرینش جهان، و با رابطه تکوینی عالم و آدم هماهنگ باشد. از این رو قانونگذار، تنها آن کسی می تواند باشد که انسان و جهان را آفریده و رابطه متقابل انسان و جهان را تنظیم کرده است و در عرصه اجرای قوانین نیز , نیاز به کسی است که شناخت کامل از این قوانین داشته باشد و بواسطه برخورداری از ویژگی عصمت از هر گونه خطا و لغزش و انحرافی به دور باشد . بدین ترتیب هم در مرحله قانوگذاری و هم در مرحله اجرای قوانین , مصونیت از خطا و اشتباه و لغزش های احتمالی در نظر گرفته شده است و در صورت دسترسی نداشتن به انسان معصوم ، نزدیک ترین گزینه به ایشان در شناخت مبانی دینی و قوانین الهی و برخوردار از ویژگیهای برجسته ای همچون عدالت و تقوا و مدیریت , اداره جامعه اسلامی را بر عهده می گیرد و البته چنین حکومتی تضمین کننده سعادت مادی و معنوی بشر خواهد بود.
در این الگوی حکومتی بر خلاف الگوی سکولار ، هدف گذاری حکومت به تأمین نیازهای مادی انسان محصور نبوده ، بلکه در کنار آن به نیازهای روحی و معنوی که حقیقت و ماهیت اساسی انسان ها را شکل می دهد ، نیز توجه شده و اخلاق و معنویت و ارزش های انسانی و اسلامی از محوریت برخوردار است .
در چنین الگویی حکومت وظیفه هدایت انسانها به سعادت مادی و معنوی را بر عهده دارد و ماهیت آن حاکمیت ارزش های انسانی و اسلامی است و بر اساس آن به تعریف مفاهیمی چون عدالت ، آزادی ، توسعه و پیشرفت و… می پردازد و نگاه متفاوتی از نگاه مادی و سود جویانه سکولار دارد.
گرچه متأسفانه به دلایل مختلف ، زمینه و شرایط برای بر پایی و گسترش چنین الگویی فراهم نشده و در سایه هیاهو و یکّه تازی الگوی سکولار و تلاش آن برای مقابله با دین ، تا دیر زمانی مجالی برای طرح این الگوی حکومتی وجود نداشت ، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و بر پایی حکومت دینی ، الگوی حکومت دینی به عنوان جایگزین الگوهای سکولار مطرح گردید که البته تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله دارد ، اما به همین اندازه ظرفیت خود را برای تبدیل شدن به الگویی فراگیر نشان داده از این رو شاهد شدیدترین دشمنی ها با نظام جمهوری اسلامی بوده و هستیم و نظام سلطه تمام تلاش خویش را برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از موفقیت این الگوی حکومتی به کار بسته است . اما نظام جمهوری اسلامی مصمم به پیمودن این مسیر نورانی است از این رو مقام معظم رهبری فرمودند: « ما پیشرفت را به شکلى که غرب دنبال کرد و پیش رفت، نمی خواهیم؛ پیشرفت غربى هیچ جاذبه‌اى براى انسان آگاهِ امروز ندارد. پیشرفت کشورهاى پیشرفته‌ غربى نتوانست فقر را از بین ببرد، نتوانست تبعیض را از بین ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر کند، نتوانست اخلاق انسانى را مستقر کند. اولاً آن پیشرفت بر پایه‌ ظلم و استعمار و غارت کشورهاى دیگر بنا شد… اینها پایه‌ تمدن خودشان را با مکیدن خون ملتها شروع کردند؛ بعد هم با پیشرفتهاى گوناگون، نه ظلم را در کشورهاى خودشان برطرف کردند، نه تبعیض را برطرف کردند، نه جوامع فقیر را توانستند به بى‌نیازى برسانند؛ مى‌بینید امروز هم وضع اقتصاد در این کشورها چه جورى است، وضع اجتماعى چه جورى است، وضع اخلاقى چه جورى است؛ این انحطاط اخلاقى، این لجنزار اخلاق جنسى در غرب. پیشرفت تمدن غربى، یک چنین پیشرفتى است با این خصوصیات؛ این را ما به‌هیچ‌وجه نمى‌پسندیم. ما دنبال الگوى مطلوب و آرمانىِ خودمان هستیم، که یک الگوى اسلامى و ایرانى است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهاى ایرانى بهره می برد؛ یک الگوى مستقل.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها , 15/5/92)

سنت و مدرنیسم در جامعه ایرانی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا