هدایت خدا و گمراهی انسان
افراد بسیاری پس از سال ها عبادت و تحمّل رنج و سختی، به یکباره از راه حق منحرف شده اند و یا برعکس، آیا این دیدگاه یک ناامیدی را در انسان زنده نمی کند!؟ چگونه می توان به هدایت مطمئن باشیم؟
فهم این مطلب، مبتنی بر شناخت دقیق اقسام هدایت و ضلالت، شرایط هر یک و گونه های تعلق مشیت و اراده حکیمانه الهی است.
اقسام هدایت در قرآن
در قرآن مجید از چهار نوع هدایت سخن رفته است:
1. هدایت تکوینی عام؛ آن همان نظام و ساز و کاری است که خداوند موجودات را طبق آن آفریده است؛ به طوری که تمام هستی هماهنگ و منسجم به سوی غایتی در حرکت و تکاپویند:
(رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی)[ طه (20)، آیه 50.] ؛
«پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور او است داده، سپس آن را هدایت کرده است».
در برابر این گونه هدایت، هیچ گونه ضلالتی وجود ندارد.
2. هدایت تکوینی اولی خاص؛ و آن هدایت همه انسان ها از طریق عقل و فطرت به سمت یک سری از حقایق، اصول و ارزش ها است که از آن به «حجت باطنی» تعبیر شده است. چنین هدایتی چند خصوصیت دارد:
الف. منحصر به انسان ها است؛
ب. در میان انسان ها عمومی و استثنا ناپذیر است؛
ج. ذاتی و درون بود است؛
د. در برابر آن هیچ گونه ضلالتی نیست؛ یعنی، خداوند هیچ کس را با فطرت خداگریز و عقلی گمراه کننده، نیافریده است.
3. هدایت تشریعی عام؛ این گونه هدایت، مخصوص انسان ها و طایفه جن است؛ زیرا تشریع و قانون گذاری در ظرف اختیار و توان کنش های انتخابی و گزینش موضوعیت دارد و بدون آن بی معنا است. چنین هدایتی نیز از نظر قرآن، در ظرف خود فراگیر و همگانی است؛ یعنی، خداوند، پیامبران را برای همه انسان ها فرستاده و کتاب آسمانی خود را برای جمیع بشر نازل فرموده است:
(وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ)
و (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلّا کَافَّةً لِلنّاسِ).
در برابر این گونه هدایت نیز هیچ ضلالتی نیست؛ زیرا ضلالت تشریعی به این معنا است که -نعوذ بالله – خداوند پیامبرانی را برای گمراه سازی برخی از مردم، مبعوث سازد و معارف و احکام و قوانین گمراه کننده ای بر آنان نازل فرماید؛ در حالی که او هرگز چنین نمی کند و از او جز سخن حق، نازل نمی گردد: «ما یقول الا الحق». در اینجا چند نکته مهم وجود دارد:
یکم. خداوند، به عنوان هادی و شارع، خواستار هدایت همه انسان ها است و از این رو، دین حق را برای همگان نازل کرده است.
دوم. اراده الهی در این زمینه، این است که انسان ها با اختیار خود راه درست را برگزینند و به اجبار و تحمیل نباشد. از این رو فرمود:
(إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً).
سوم. انسان ها در برابر هدایت تشریعی عام -با توجّه به اختیاری که دارند- دوگونه موضع اتخاذ می کنند: برخی در برابر آن راه تسلیم و انقیاد پیش می گیرند و گروهی به سرپیچی و طغیان می پردازند. دقیقاً از همین جا است که به مرحله بعد و نوع دیگری از هدایت گذر می کنیم.
4. هدایت تکوینی پاداشی(ثانوی)؛ این هدایت، مخصوص مؤمنان است؛ یعنی، کسانی که با اختیار خویش در برابر هدایت رسولان الهی و نورافشانی های عقل و فطرت، تسلیم گشتند، خداوند باب هدایت دیگری برتر از هدایت های قسم پیشین بر روی آنان می گشاید. به عبارت دیگر چون آنان با اختیار خود، از هدایت های مراتب پیشین استفاده کردند؛ لذا این نوع هدایت را پاداشی و ثانوی (مترتب برپذیرش هدایت های اولی) می نامند.
فرق اساسی این هدایت با مراتب قبلی، آن است که وجه غالب آنها، جنبه راهنمایی (ارائة الطریق) داشت؛ ولی این مرتبه افزون بر آن خاصیت راهبری (ایصال الی المطلوب) نیز دارد.
توضیح بیشتر آنکه اگر کسی بعد از آشکار شدن حق و باطل، راه پیامبران الهی را با اختیار خود برگزیند و در آن راه گام بردارد؛ خداوند برای تداوم و تکمیل این هدایت یافتگی، فیض خاص تکوینی خود را شامل حال او می گرداند و راه را برای او روشن تر و امکان سیر را هموارتر می گرداند و موانع تکامل او را برطرف می کند:
چنان که خداوند می فرماید:
(فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری)[ لیل (92)، آیه 7.] ؛
«به زودی راه آسانی پیش پای او خواهیم گذاشت».
و در آیه دیگر می خوانیم:
(وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ)[ محمد (47)، آیه 17.] ؛
«و آنان که به هدایت گراییدند [خدا] آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید و پرهیزگاریشان داد».
پس این هدایت، ویژه هدایت یافتگانی است که به اختیار خود طریق هدایت را پیموده اند.
در مقابل این نوع هدایت، «اضلال مجازاتی» قرار دارد؛ یعنی، هرگاه فردی با بهره مندی از تمام امکانات هدایت – اعم از تکوینی و تشریعی، عقل و فطرت، به همراه پیامبر بیرونی – به عمد از راه حق منحرف شود و کتاب الهی را پشت سر گذارد؛ خداوند به عنوان مجازات او را گرفتار گمراهی می کند. در این حالت، توفیقات از او سلب شده و نورانیت «اهتدا» به او داده نمی شود؛ به تعبیر دیگر او را به حال خود وا می گذارد و هیچ گونه کمکی به او نمی شود، تا به راه انحراف خود ادامه دهد و به دوزخ منتهی گردد:
(وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ)[ توبه (9)، آیه 115.] ؛
«و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از آنکه هدایتشان نمود، بی راه بگذارد؛ مگر آنکه چیزی را که باید از آن پروا کنند، بر ایشان بیان کرده باشد».
این آیه به روشنی بیان می کند که اضلال الهی، بعد از هدایت تشریعی و تکوینی و ارائه طریق است.
البته گفتنی است صرف گناه، موجب چنین مجازاتی (اضلال الهی) نیست؛ بلکه کثرت گناه -به خصوص عناد و دشمنی با خدا و طریق حق – موجب چنین گمراه کردنی است. اضافه بر این که اضلال، مجازاتی دائمی نیست و چنانچه شخص تحول درونی پیدا کند، لطف خدا دوباره او را فرا می گیرد:
(إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا)[ اسراء (17)، آیه 8.] ؛
«[ولی] اگر [به گناه] بازگردید [ما نیز کیفر شما] باز می گردیم».
بنابراین هرگز خداوند، در ابتدا کسی را گمراه نمی کند؛ بلکه اساس کار او، بر آن است که ناقص ها را کامل کند و کامل را به مراحل نهایی کمال رهنمون شود. پس هدایت تکوینی پاداشی و گمراهی مجازاتی، منافاتی با اراده انسان ندارد و منجر به جبر نمی شود؛ بلکه در واقع نتیجه عمل اختیاری انسان است که در عین حال سلب اختیار نمی کند.
اما انحراف کسانی که پس از سال ها عبادت، از راه حق منحرف شده اند؛ می تواند به دلایل گوناگون باشد. امکان دارد پایه های اعتقادی آنان در انجام عمل صالح ضعیف بوده (ضعف ایمان)، یا نیت صادقانه ای در انجام عمل خویش نداشته اند (نیت نادرست) و یا در اثر برخورد با عوامل سقوط اخلاقی – همچون هوای نفس، دنیا و شیطان -به راه باطل کشانده شده باشند.
باید توجه کرد که ارزش اخلاقی در اسلام، بر بنیان هایی نهاده شده که با سستی در هر یک از آنها، زمینه انحراف و سقوط فراهم می گردد. برای مثال در نظام اخلاقی اسلام، نیّت نقش محوری دارد و بنیان ارزش اخلاقی و منشأ خوبی ها و بدی ها به شمار می رود. از نگاه اسلام تنها خوب بودن کار (حسن فعلی)، برای ایجاد ارزش اخلاقی کافی نیست؛ بلکه افزون بر آن، انگیزه فاعل در آن کار نیز باید نیک و الهی باشد (حسن فاعلی). تنها در این صورت است که فعل اخلاقی، برای فاعل آن سعادت بخش است.
خداوند متعال، در سوره «بقره»[ بقره (2)، آیات 264 و 265.] نقش نیّت را در انفاق چنین بازگو می کند:
«داستان کسی که در انفاق خود ریا می کند، داستان کسی است که تخمی را روی سنگی صاف می کارد، آن گاه بارانی تند بر آن می بارد که پس از شست وشو، صاف و پاک باقی می ماند و هیچ محصولی از آن به دست نمی آورد. در برابر، مَثَل صدقات کسانی که اموال خویش را برای طلب خشنودی خدا و استواری روحشان انفاق می کنند؛ همچون باغی است که بر فراز پشته ای قرار دارد که اگر رگبار به آن برسد، دو چندان محصول برآورده و اگر رگباری هم به آن نرسد، ریزش باران آن را بسنده است».
این نیت نیکو و خالص، تنها در سایه ایمان پدیدار می گردد؛ ولی ایمان هم دارای مراتب بوده و شدت و ضعف می پذیرد. ازاین رو، ممکن است با ظهور آفاتی؛ (چون غفلت، کمبود و نقصان آگاهی، تعلّقات و…)، متزلزل گشته و آدمی از راه مستقیم منحرف شود.
علاوه بر آن که هوای نفس، به عنوان عاملی مهم برای سقوط اخلاق، در راه انسان قرار دارد و این عامل چنان قوی است که گاه خداوند متعال، به پیامبران خود خطر فرمانبری از آن را خاطرنشان ساخته است. خداوند در آیه ای به داود(ع) فرمان می دهد: در میان مردم به حق حکم کند و از هوا و خواهش های نفس پیروی نکند که او را از راه خدا گمراه خواهد ساخت.[ ص (38)، آیه 26.] در این میان نقش شیطان و راه کارهای او برای انحراف آدمی، بسیار برجسته است و چه بسا عابدان و عالمانی که به رغم سالیان سال عبادت، در دام او افتاده اند.[ نگا: اخلاق در قرآن، ج 1، صص 65 – 132.]
به هر حال باید توجه داشت که خداوند متعال، خواهان فرجام نیک برای بندگان خویش است و این خود ما هستیم که راه انحراف را طی کرده و از راه مستقیم گریزانیم.
هدایت خدا و گمراهی انسان