هاوکینگ و نفی وجود خدا
دیدگاه کیهان شناختی هاوکینگ در نفی وجود خدا و نقد آن چیست؟
استیون (استفان) ویلیام هاوکینگ [ Stephen William Hawking (1942-…).] فیزیکدان نظری و کیهان شناس بریتانیایی است. مهمترین آثار وی دو کتاب “ تاریخچه زمان”[ A Berife History of Time] و « طرح بزرگ”[ The Grand Design هاوکینگ این کتاب را با همکاری لئونارد ملودینو (Leonard Mlodinow) به نگارش درآورده است.] است. او می کوشد با ارایه یک تئوری جامع انگاشته (M-Thoery) نیاز به آفرینش گر ماده و جهان را نفی نموده و بر آن می شود که دانش تجربی توان تبیین جهان را دارد و دیگر نیازی نیست که در رابطه با چگونگی پیدایش جهان به خالقیت خدا توسل جوییم.[ هاوکینگ استفان و ملودینوف لئونارد 1390 طرح بزرگ. ص 204، مترجمان: صداقت حسین ، امیرآبادی امیر.تهران ، موسسه انتشارات فلسفه.] مهمترین نکاتی که به گمان وی نقش استدلال برای عدم حاجت به خدا در تبیین جهان را دارد به شرح زیر است:
1. نفی آغاز زمانی جهان
هاوکینگ آغاز زمانی داشتن جهان را مستلزم وجود خدا دانسته و برای گریز از این نتیجه تلاش می کند وجود تکینگی[ Singular point] را که حاکی از آغاز زمانی جهان است نفی کند و می گوید: ” این اندیشه که فضا و زمان ممکن است یک سطح بسته بدون کرانه را تشکیل دهند… ملزومات عمیقی برای نقش خدا در جهان دارد… اگر جهان آغازی داشت ما میتوانستیم فرض کنیم که خالقی دارد. اما اگر جهان به طور کامل خود اتکا باشد، یعنی مرز و لبه ای نداشته باشد، آن را نه آغازی هست و نه انجامی. در این صورت چه جایی برای خدا وجود دارد؟”[ Stephen Hawking, A Berife History of Time, (New York: bantam books, 1988), p140. ]
2. گرانش و خودآفرینی جهان
وی در اثر جدیدترش “طرح بزرگ” ادعا کرده است که «انفجار بزرگ» پیامد اجتناب ناپذیر قوانین فیزیک بوده و قانون گرانش را به مثابه عامل اصلی پیدایش جهان معرفی می کند: «از آنجا که قانونی مانند گرانش وجود دارد، جهان می تواند خودش را از هیچ خلق کند…”[ طرح بزرگ صفحه 216]
3. منحصر به فرد نبودن جهان
او منحصر به فرد و برای زیست انسان بودن نظم شگفت انگیز این جهان را دلیل مخلوق بودنش انگاشته و در نفی آن مدعی است کشف منظومه های دیگری نظیر منظومه خورشیدی ثابت کرده است منظومه ما که دربرگیرنده یک خورشید و سیاره هایی است که پیرامون آن می چرخند، یک پدیده منحصر به فرد نیست. این مسئله نشان می دهد که وجود حالت فیزیکی ایده آل بین خورشید و کره زمین و پیدایش انسان روی کره زمین، یک پدیده از پیش طراحی شده و دقیق برای موجودیت و رفاه انسان نیست.[ بنگرید: طرح بزرگ صفحه 183و 184 ] بلکه زمین از میان میلیاردها سیاره دیگر کاملاً اتفاقی در شرایطی قرار گرفته که تحت آن شرایط موجودی به نام انسان می تواند رشد کند.
نقدکلی
دیدگاه هاوکینگ هم از سوی برخی از دانشمندان و اندیشوران غربی مورد چالش قرار گرفته و هم دیگر اندیشمندان از گوشه و کنار جهان به نقد آن پرداخته اند. در ایران اسلامی نیز کتاب ها و مقالاتی در این باره به نگارش در آمده است.[ از جمله بنگرید:
الف: مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، تهران، انتشارات کانون اندیشه جوان، 1395.
ب: عیسی کشوری، استیون هاوکینگ، خداوند و بهشت، تهران: انتشارات سیب سبز.
ج: هومن اهرامی، طراح بزرگ.، تهران، نشر شهر، 1391.
د: سعید غفارزاده، استیون هاوکینگ و طرح عظیم. (مقاله).
]
برخی از نقدهای وارد بر دیدگاه او به شرح زیر است:
1. هاوکینگ «ام تئوری» را مادر تئوری ها دانسته و بارها اشاره کرده است که به یک تئوری جامع فراتر از تئوری های شناخته شده ای چون نسبیت و کوانتا، نزدیک شده ایم. این در حالی است که بسیاری از دانشمندان مانند دکتر فریتز شیفر[ Fritz Schaefer.] ؛ دکتر لی ریفیلد؛ دوایت گارنر؛ کریگ چلندر؛ پروفسور مایکل داف از پیشگامان ام تئوری؛ راجر پنروز استاد کرسی ریاضیات دانشگاه آکسفورد و همکار قدیمی هاوکینگ معتقدند «ام تئوری» هنوز از پایه شکل نگرفته و تا رسیدن به تئوری جامع برای تبیین علمی جهان راه درازی در پیش است. افزون بر آن پنروز معتقد است که «ام تئوری» حتی بر خلاف کوانتوم از مشاهدات موافق هم سود نمی برد.[ See: www.wikipedia.] به بیان دیگر فرضیه های هاوکینگ همگی نظری اند و هرچند پایه ریاضی آنها باعث می شود برخی ساده لوحانه به آنها بگرایند، ولی برای کسی که نگاهی علمی به مسائل دارد مجاب کننده نیست؛ زیرا در مواردی با استفاده از فرمول های ریاضی پدیده ای قابل بیان می باشد، اما پیش از تجربه قضاوت در مورد آن اشتباه است. از همین رو هنوز برخی نظریات هاوکینگ از جمله دیدگاه یاد شده، در مجامع علمی از اعتبار لازم برخوردار نیستند.
نقد دلیل اول
بی کرانگی فضا و زمان به اعتراف خود هاوکینگ صرفاً یک پیشنهاد است و هیچ بنیاد علمی ندارد. او در این باره می گوید: “مایلم تأکید کنم این ایده که زمان و فضا باید متناهی ولی بی کرانه باشند صرفاً یک پیشنهاد است و آن را نمی توان از اصل دیگری استنباط کرد”[ Stephen Hawking, A Brief History of Time, ( London: Bantam, 1988), p. 136.].
2. اشتباه هاوکینگ این است که به گمان وی اثبات وجود خدا تابع آغاز زمانی عالم است. در حالی که چنین نیست. جالب اینجا است که بسیارى از فلاسفه و حکماى الهى از دیر زمان ماده را قدیم زمانى و در عین حال حادث ذاتی و مخلوق بارى تعالى دانسته و مسبوق بودن آن به عدم زمانى را به منزله منع فیض ازلى دانسته اند. افزون بر این بر اساس دیدگاه ملاصدرا زمان بعدی از ابعاد ماده است و از حرکت و سیلان آن انتزاع می شود. از این روی وجود زمان پیش از ماده از اساس بى معنى است. بنابراین لازم نیست که برای زمان مرز و لبه معینی فرض شود که خداوند جهان مادی را در آن آفریده باشد، بلکه زمان تابع ماده و حرکت است و خود مخلوقی از مخلوقات الهی است که جعل تبعی به آن تعلق گرفته است.
شهید مطهری نیز در این باره می فرماید:
«جهان با همه نظامات و علل و اسبابش یکجا قائم به ذات اوست. او بر زمان و مکان تقدّم دارد. زمان و زمانیات و مکان و مکانیات، اعمّ از آنکه متناهى باشند یا غیر متناهى، یعنى اعمّ از آنکه رشته زمان محدود باشد یا از ازل تا ابد کشیده شده باشد، و ابعاد مکانى و فضایى جهان نیز اعمّ از اینکه به جایى منتهى شود یا نشود و بالاخره دامنه موجودات، اعمّ از آنکه در زمان و مکان نامتناهى باشد یا متناهى، متأخّر از ذات و هستى اوست و فیضى از فیضهاى او به شمار مى رود.»[ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص 484، تهران، صدرا، ]کونتین اسمیت( Quentin Smith) که خود یک فیلسوف ملحد آمریکائی است استدلالِ هاوکینگ مبنی بر اینکه اگر جهان خودکفا بوده و مرز و لبه ای نداشته باشد ، جائی برای خدا نیست را بدترین استدلال الحادی در تاریخ تفکر غربی به شمار آورده است.[ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، ص51.]
نقد دلیل دوم
3. اساساً بحث از وجود یا عدم وجود خداوند بحثی فلسفی و فراتر از تبیین های علمی است. علم به معنای دانش تجربی (science) بیانگر روابط بین پدیده های جهان و چگونگی پدید آمدن آنها است، اما نسبت به چرایی آنها و اینکه اصلاً چرا جهانی هست و اینکه آیا نظام جهان هدفمند و تابع اراده ای آگاه است یا نه، ساکت است و ابزار و روشی برای کشف آن ندارد.
اگر آن چنان که هاوکینگ معتقد است وجود جاذبه و قوانین طبیعت برای پیدایش جهان کافی است، باز این سوال وجود دارد که چرا و چگونه جاذبه و قوانین طبیعت وجود دارند؟ خود جاذبه و قوانین فیزیکی عدمی و خلإ محض نبوده و باید قائم به چیزی باشند. پس آن چیست و آیا طرح و اراده خدایی در پدیدآیی آن و خاصیت شگفت انگیزش وجود ندارد؟ یا آنها واجب الوجود بالذات اند و نامعلول؟ این گونه مسایل از طریق براهین فلسفی پیگیری می شود و در فلسفه و الهیات علاوه بر اثبات عدم ضرورت ذاتی ماده، انرژی، جاذبه و… ادله متعددی برای اثبات وجود خدا وجود دارد.
پروفسور اریک پریست از استادان سابق ریاضیات در دانشگاه «سنت اندرو» در این باره می گوید: سخنان پروفسور هاوکینگ توجیه پذیر نیست، این کاملاً منطقی و پذیرفتنی است که خداوند شرایط را برای وقوع انفجار بزرگ و شکل گیری کهکشان ها بر اساس آن فراهم کرده باشد. او برای روشن ساختن تفاوت نقش علم و فلسفه و الهیات مثال کتری و آب جوش را می آورد و می گوید با استفاده از قوانین فیزیک به دقت قابل توضیح است که چه طور گرما از اجاق به کتری و سپس به آب منتقل می شود و آن را به نقطه جوش می رساند؛ اما اینکه بالاخره چرا این آب می جوشد، را نمی توان فقط با فیزیک توضیح داد، زیرا شاید خانم خانه هوس چای کرده باشد؟![ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: همان، ص 58 – 63.]
نقد دلیل سوم
4. اصولاً دلیل خداشناسان این نیست که تنها یک منظومه شمسی وجود دارد و تنها همین کره خاکی زیستگاه انسان است تا با کشف منظومه های دیگر، برهان آنان ابطال شود. اگر علم هزاران منظومه خورشیدی دیگر هم کشف کند، کوچک ترین خدشه ای بر براهین خداشناسی وارد نمی شود؛ زیرا به حکم «کل یوم هو فی شأن»[ الرحمن (55)، آیه 29.] خدا پیوسته خالق و مدبر جهان است و برخی از روایات وارده از معصومان(ع) نیز حکایت از وجود هزاران منظومه خورشیدی و زیستندگانی چون انسان و دیگر جنبندگان در آنها دارد. هاوکینگ گمان می کند که اگر نظامات دیگری به سان نظام خورشیدی کشف شد، باید کثرت آن ها را گواه بر نفی خدا گرفت، در حالی که جریان برعکس است. افزون بر ادله متعددی که بر ارتباط نظم جهان با علم و اراده آفریننده ای حکیم دارد، براساس حساب احتمالات حتی اگر در نظم مختصر و اندک بتوان احتمال تصادفی بودن را پذیرفت؛ ولی گستردگی و افزایش و تکرار نظم با جدیت احتمال تصادف را نفی می کند و موجب کاهش درجه احتمال تصادف و میل آن به صفر است.
وجود جهان های متعدد از نظر فیزیک دانان نیز نه علمی است و نه نافی وجود خدا. دکتر مهدی گلشنی فیزیک دان برجسته معاصر می نویسد: “علیرغم شهرت ایده چند جهانی، بسیاری از فیزیک دانان آن را نمی پسندند، زیرا واقعیت جهان های متعدد چه از لحاظ کیهان شناسی و چه از لحاظ فیزیک ذرّات قابل آزمودن نیست و ممکن است همواره چنین بماند. لذا بعضی از فیزیکدانان ایده چند جهانی را جزو علم به حساب نمی آورند. زیرا ایمان به آن نه بر مبنای ملاحظات کیهان شناختی است، و نه تجربی.”[ مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، ص 101.] از طرف دیگر جرج الیس[ See: George Ellis, “The Multiverse, Ultimate Causation and God”.https://www.farady.st-edmunds.cam.ac.uk /resources /George%20 Ellis%20Lecture/Ellis-Faraday.pdf.]؛ برنارد کار[ See: Bernard Carr, Universe or Multiverse,Cambridge; CambridgeUniversity Press,2007 , P. 39.] و… دلالت چند جهانی بر نفی خدا را رد کرده و برآنند که خالقیت خدا در رابطه با تک جهانی و چند جهانی تفاوتی ندارد و خدایی که می تواند یک جهان بیافریند همو می تواند چندجهانی خلق کند.[ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، ص 103 – 107.]
5. دیدگاه هاوکینگ بر فرض صحت با خدای رخنه پوش[ God of the gaps.] که برآمده از الهیات ناقص غربی است در تعارض است. در این رویکرد هرگاه با شکاف و مجهولی معرفتی در تبیین پدیده ها روبرو می شدند آن را به خدا نسبت داده و کار او می دانستند و به عبارتی خدا را در حد فرضیات علمی تنزل می دادند. این جریان باعث می شد که هرگاه فرضیه ای علمی برای آن پدیده یافت شد خدا کنار گذاشته شده و جای خود را به علم بشری می سپرد. این گمانه ناشی از ناآشنایى به مقام و جایگاه الوهیّت است . به تعبیر استاد مطهری «الفباى خداشناسى این است که او خداى همه عالم است و با همه اشیاء نسبت متساوى دارد. همه اشیاء بدون استثناء مظهر قدرت و علم و حکمت و اراده و مشیّت اویند و آیت و حکایت کمال و جمال و جلال او مى باشند. فرقى میان پدیده هاى معلوم العلّه و مجهول العلّه در این جهت نیست.»[ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص 484.]6. دیدگاه هاوکینگ با این تصور که خدا به طور مستقیم و بی واسطه ماده را خلق کرده در چالش است؛ در حالی که اراده خداوند می تواند به نظامی تعلق گرفته باشد که در آن با وسایط و بر اساس فرایندهایی ماده پدید آمده و با آرایش های نظام مندی از مواد، جهان به شکل کنونی در آید. از نظر فلسفی هم خداوند یکتا تنها یک صادر مستقیم دارد که ماده و مادی نیست و از صادر نخستین تا ماده مراتب وجودی و مراحل مختلفی واسطه می شود. به عبارت دیگر هاوکینگ خدا را علت قریبه ماده فرض کرده و آن را نافی تبیین های علمی می انگارد، در حالی که در نگاه فلسفی خداوند علة العلل و علت هستی بخش است و تبیین های علمی ناظر به علل قریبه و اعدادی است که همه مجاری فیض و جلوه های ربوبیت الهی اند. [ اشکالات دیگری نیز بر دیدگاه هاوکینگ وارد است که جهت رعایت اختصار به این مقدار بسنده می شود.]
هاوکینگ و نفی وجود خدا