اختیارانسان و اراده الهی اختیارانسان قضا و قدرالهی
رابطه اختیار انسان بااراده الهی چگونه است؟قضا وقدر وتقدیر ب چ معناست؟ایا عقیده ب قضا و قدر با اختیار انسان منافات دارد؟
قدر و قضا الهی و اختیار انسان:1- در مورد سرنوشت ( قضا و قدر الهی)، دو تفسیر وجود دارد :تفسیر نخست میگوید: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده ، بنا بر این هر کس با سرنوشت معینی از مادر متولد میشود که قابل دگرگونی نیست .هر انسانی نصیب و قسمتی دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد. کوششها برای تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر، بدیهی است که انسان موجودی مجبور و بی اختیار است.
بررسی منابع اسلامی نشان میدهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست . قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامی از قبیل: تکلیف، جهاد، سعی و کوشش و استقامت و غیره را به هم میریزد.
استاد مطهری میگوید: « اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد» . (شهید مطهری ، مجموعةآثار، ج1، ص 384)
اما در تفسیر دوم از سرنوشت، در عین حال که دست تقدیر الهی در زندگی انسان را مردود نمیداند، نقش انسان را در تعیین سرنوشت زندگی او میپذیرد. در این تفسیر، نقش انسان نه تنها مغایر با سرنوشت نیست، بلکه جزئی از همان سرنوشت است . سرنوشت و تقدیر انسان چنین است که او سرنوشت خود را تعیین نماید. در واقع اختیار داشتن انسان جزئی از تقدیرات الهی است.
تردیدی نیست که خداوند برای هر چیزی علتها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آنها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید میآید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و … عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمیپذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمیزند، بلکه نخست چیزی را تصور میکند، سپس به آن میاندیشد و پس از آن که فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، در انجام آن میکوشد. پس وقوع هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد . این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.
بدیهی است این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان هم منافات ندارد، زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد و سرنوشت خویش را رقم زند.
2- این که میگوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبه زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معین رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی میکند.
هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی میبیند . هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آنها را انتخاب کند ندارد . سایر راهها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آنها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معین میکند. (شهید مطهری ، مجموعةآثار، ج1، ص 385)
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر ، او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند.
انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشتهای گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
امیرالمؤمنین سلام الله علیه از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار میکنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه میبرم. (شیخ صدوق، التوحید ص 369) یعنی درست است که تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود ، یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی و طبق علت های خاص خود سقوط میکند. اما میتوانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد». (ناصر مکارم شیرازی، پیدایش مذاهب، ص 31 ، تنظیم مسعود مکارم، محمد رضا حامدى)
در قرآن آیات زیادی وجود دارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی ـــ برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست».(نجم/ 39)
و مانند آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ـــ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد. مگر خودشان آن را تغییر دهند».(رعد/ 11)
با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن میشود: «اگر کسی بالای بام ایوانی خود را روی زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم میمیرم و اگر مقدر است بمانم میمانم. این گفته درست نیست، زیرا قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد . بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. هر کدام را که انتخاب نماید، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.
بنابراین تعیین سرنوشت و مقدرات، به معنای تعیین علتها و اسبابی است که زندگی انسانها را رقم میزند. بخشی از اسباب و علتها به وسیله انسان تحقق مییابد.
اراده الهی و اختیار انسان
1- اراده تکوینی خدا، همان اراده فعل و عین تحقق فعل است. در حقیقت، فعل خداوند همین عالم خلقت است با همه ویژگیهایش؛ یعنی خدا اراده کرده است که عالم موجود شود و عالم موجود شده است؛ خدا به اراده تکوینی اراده کرده است که انسان خلق شود و انسان خلقت یافته است.
بر این اساس هر موجودی متعلق اراده تکوینی خداست و هیچ چیز از اراده تکوینی او خارج نیست.
البته باید توجه داشت که مختار بودن انسان نیز متعلق اراده تکوینی خداست. یعنی خداوند اراده کرده است که افعال ارادی انسان با اختیار خودش پدید آید و اراده خدا نیز تخلف ناپذیر است. لذا انسان به اراده خدا مختار و می تواند در دو راهه های مختلف زندگی یکی را برگزیند ودیگری را وانهد و محال است کسی بتواند او را در امور ارادی مجبور به کاری کند. حتی اگر کسی با اسلحه انسانی را تهدید کند و از او بخواهد که کاری را انجام دهد باز اختیار از او سلب نمی شود چون انسان می تواند آن کار را انجام ندهد حتی به قیمت مرگ خویش! اما باید به این نکته نیز توجه داشت که اختیار انسان در حیطه افعال ارادی اوست نه در هر فعلی.
بنابراین، تعلق اراده الهی به فعل اختیاری انسان به این معناست که خدا اراده کرده است که انسان در این گونه افعال ذاتا قدرت انتخاب داشته باشد و هر کدام را که اراده کرد به میل خویش انجام دهد. اما هر راهی را که برگزید قهراً نتبجه آن را هم دریافت خواهد کرد!
2- توضیح بیشتر:
اراده انسان معلول اراده خداست یعنی خدا اراده نموده که انسان اراده داشته باشد؛ و اگر او چنین اراده نکرده بود، انسان اراده نمی داشت. اگر او قدرت اراده و عمل نمی داد هیچ فعلی از انسان صادر نمی شد ، پس هرچه انسان اراده و عمل کند، در عین این که اراده خود اوست، اراده خدا نیز می باشد و ناشی از قدرت خداوند محسوب می شود، بلکه اراده کننده حقیقی و فاعل اصلی این افعال خداوند است، ( هر چند فاعلیت مطلق خداوند در همه حوادث عالم به معنای مطلوبیت همه اعمال بشر در نزد خداوند نیست.)
این مطلب همان اعتقاد به توحید افعالی است؛ توحید افعالی بیانگر این عقیده است که جهان هستی تنها یک فاعل حقیقی دارد و بر اساس آن جهان و هر چه در آن است [از جمله افعال انسانی و …] فعل خدا و ناشى از اراده اوست. لذا همانگونه که موجودات در اصل وجود خود،وابسته به ذات او و عین ربط به او هستند، در تأثیر و فعل خود نیز استقلالی نداشته و به او نیازمندند و هر کس هر چه دارد، از او و در حیطه قدرت و سلطنت و مالکیت حقیقی اوست: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمین ـــ و شما اراده نمى کنید. مگر اینکه خداوند – پروردگار جهانیان- اراده کند و بخواهد»(تکویر/ 29).
در واقع غیر خداوند، همگی موجودات و علتهای ممکنی بوده که در نهایت به علتی مستقل ختم می شوند. لذا گرچه در عالم واقع وجود علتهای غیر مستقل و تاثیر گذاری آن ها را می پذیریم. اما به ناچار این علتهای امکانی به علتی ختم می شود که خود معلول چیز دیگری نبوده و همه موجودات در اصل وجود و افعال در نهایت به او نیازمندند.
در نتیجه مطابق توحید افعالی، نمی توان فعل یا اراده ای را تصور کرد که بی نیاز و مستقل از خداوند بوده به گونه ای که اراده وی برابر اراده خداوند به معنای مذکور باشد. ولی در عین حال اراده و افعال این علت های غیر مستقل مستند به خود آن ها است و نمی تواند از حیطه اختیار و عمل آن ها بیرون دانسته شود.
در این صورت، اصلا جبر و اجباری در انتخاب گزینه های متعدد زندگی برای انسان نخواهد بود.
برای اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب معارف قرآن(ج 3 بحث انسان شناسی ) استاد مصباح یزدی مراجعه کنید.
اختیارانسان و اراده الهی اختیارانسان قضا و قدرالهی