نامه امام به بصریان
امام حسین (ع) موقع عزیمت به سوی کوفه به روسای بصره جهت یاری وکمک رسانی به انحضرت نامه نوشت لطفا اسامی ان روسارا بیان فرمایید؟
امام حسین از مکه نامهای به هریک از بزرگان بصره، از جمله مالک بن مسمع بکری، (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۱۰) احنف بن قیس، منذر بن جارود، (منذر بن جارود عبدی، کسی است که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در زمان خلافتش او را حاکم یکی از شهرها (اصطخر) کرد، ولی او خیانت کرد و امام وی را در نامهای نکوهش کرد)( امام علی علیهالسّلام ، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، نامه ۷۱ و یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۳و ثقفی کوفی اصفهانی، ابراهیم، العغارات، ص۳۵۸) مسعود بن عمرو (مسعود بن عمرو بن عدی آزدی در جنگ جمل یکی از فرماندهان ازد، در سپاه عایشه بود)( طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۰۵) قیس بن هیثم (قیس بن هیثم سلمی کارگزار معاویه در خراسان بود)( طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۷۲ و یوسفی غروی، محمدهادی، وقعة الطف، ص۱۰۶-۱۰۷) عمرو بن عبیدالله بن معمر (گرچه ابوحنیفه دینوری اینها را از شیعیان معرفی میکند، با توجه به سوابق آنها، به نظر میرسد آنان شیعه و پیرو اهل بیت نبودند؛ بلکه دعوت امام از آنها، گویا از باب اتمام حجت و به این ملاحظه بوده است که از بزرگان شهر و تاثیرگذار بودند.) به این مضمون نوشت: اما بعد، خداوند محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از میان مخلوقات خویش برگزید و او را با نبوت خویش کرامت داد و به پیامبری خویش انتخاب کرد و آنگاه وی را به سوی خویش برد، در حالی که بندگان را اندرز داده و رسالت خویش را رسانده بود و ما، خاندان و دوستان و جانشینان و وارثان وی بودیم و از همه مردم به مقام و جایگاه او در میان مردم شایستهتر بودیم؛ اما قوم ما این جایگاه را به خود اختصاص داده، ما را کنار زدند و ما (اجبار) رضایت دادیم و تفرقه را خوش نداشتیم و (صلح و) سلامت را دوست داشتیم؛ در صورتی که میدانستیم. ما به این کار از کسانی که عهده دار آن شدند، شایستهتریم… اینک فرستاده خویش را به همراه این نامه به سوی شما روانه کردم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر او دعوت میکنم؛ زیرا سنت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنان مرا گوش دهید و دستور مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت میکنم. سلام بر شما و رحمت و برکات خدا (اما بعد فان الله اصطفی محمدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی خلقه واکرمه بنبوته واختاره لرسالته ثم قبضه الله وقد نصح لعباده وبلغ ما ارسل به وکنا اهله و اولیائه و اوصیائه و ورثته و احق الناس به مقامه فی الناس فاستاثر علینا قومنا بذلک فرضینا و کرهنا الفرقة و احببنا العافیه و نحن نعلم انا احق بذلک الحق المستحق علینا ممن تولاه…. وقد بعثت رسولی الیکم بهذا الکتاب وانا ادعوکم الی کتاب الله وسنة نبیه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فان السنه قد امیتت و ان البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولی و تطیع امری اهدکم سبیل الرشاد و السلام علیکم و رحمة الله) در بعضی منابع مضمون نامه به گونهای دیگر و مختصرتر آماده است: بسم الله الرحمن الرحیم. من الحسین بن علی الی مالک بن مسمع والاحنف بن قیس و المنذر بن الجارود و مسعود بن عمرو و قیس بن الهیثم. سلام علیکم، اما بعد، فانی ادعوکم الی احیا معالم الحق و اماته البدع، فان تجیب تهتدوا سبل الرشاد، والسلام)( طبری، تاریخ الامم والملو ک، ج۵، ص۳۵۷ و ابوحنیفه دینوری، الاخبارالطوال، ص۳۴۲_۳۴۳ و ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج۵، ص۳۷ و خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۱۹۹)
امام حسین (علیهالسّلام) این نامه را به همراه شخصی به نام سلیمان که کنیهاش ابارزین بود(سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۱۰و این نما، مثیرالاحزان، ص۱۷) برای آنها فرستاد. همه آنها این نامه را پنهان کردند، مگر منذر بن جارود که دخترش حومه (در بعضی منابع نام وی، بحرة یا بحریة نقل شده است)( خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۱۹۹ و سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۱۳ و قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۸۹) همسر عبیدالله بن زیاد حاکم بصره بود. او ترسید که این نامه یکی از دسیسههای عبیدالله باشد؛ لذا در همان شبی که فردایش عبیدالله قصد عزیمت به کوفه را داشت، نامه را نزد او برد و به او نشان داد. عبیدالله گفت: سفیر حسین به بصره چه کسی است؟ منذر گفت: شخصی به نام سلیمان، عبیدالله گفت: او را نزد من بیاورید. در آن وقت سلیمان خود را بین شیعیان بصره مخفی کرده بود. او را نزد ابن زیاد بردند. عبیدالله بدون آنکه با او صحبتی کند، دستور داد گردنش را زدند و او را مصلوب کردند.( ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج۵، ص۳۷ و سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۱۳و خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۱۹۹ و طبری، ابوجعفر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۷ و دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۳۴۳)
نامه امام به بصریان