دین و اندیشه

تقوای قلب

پرسش و پاسخ

بنام خدا سلام تقوای قلب چیست و راه دست یافتن به ان چیست با تشکر و سپاس

پرسشگرگرامی؛- معنای لغوی تقوی : تقوى، به خوددارى نفس از هر چیزى که براى انسان ضرر دارد اطلاق مى شود چه در حال و چه در مآل (عاقبت)، و تقوى به این معنى مى تواند قبل از اسلام و قبل از ایمان و با اسلام و ایمان و بعد از آن دو تحقّق یابد.- معنای اصطلاحی تقوی :1- گاهى تقوى بر، خوددارى نفس از چیزى که توجّه انسان را از ایمان بر مى گرداند اطلاق مى گردد، تقوى به این معنى مى تواند با اسلام و قبل از ایمان باشد و یا با ایمان ولى در مرتبه اسلام باشد، چون مادام که اسلام نیاورد تصوّر نمى شود که بتواند به ایمان توجّه کند و بدان راه یابد تا اینکه تصوّر شود چیزى، او را از ایمان برگرداند و در باره خوددارى از آن چیز، صحبت کنیم. 2- وگاهی تقوى عبارت از خوددارى نفس است ازهمه مخالفتهاى شرعى.
بنابراین اولا: تقوا بالاترین درجه از درجات ایمان است، به همان گونه که درجه ایمان برتر از درجه اسلام است
– امام رضا علیه السلام گفته است: «ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان، و یقین یک درجه برتر از تقوا، و هیچ چیز نیست که کمتر از یقین در میان مردم تقسیم شده باشد». «تفسیر نمونه به نقل از بحار الانوار، ج 70، ص 136»
ثانیا :درمصباح الشریعه، حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «التقوى على ثلاثة أوجه: تقوى من خوف النار و العقاب، و هو ترک الحرام، و هو تقوى العام. و تقوى من اللّه، و هو ترک الشبهات فضلا عن الحرام، و هو تقوى الخاص.
مراحل و مراتب تقوى سه قسم است:
1- تقوى و خوف از آتش دوزخ و عذاب الهى انگیزه او است که در این صورت فقط محرمات را ترک نموده ولى از مباحات و حتى موارد شبهه چندان خوددارى نمیکند که این مرحله تقواى عوام و توده سطحى است.
2- تقوایى از خدا ؛ که از ترس خدا و مقام الوهیت (که البته در این مرحله امور شبهه ناک را هم علاوه بر) محرمات کنار میگذارد که اولیاء الهى و خاصان و برگزیدگان چنین هستند.
3- و تقوائى که هیچ عاملى جز احساس عظمت و لطف او و فانى شدن در راه خدا و ندیدن خود و نیازهاى شخصى خود در آن دخالت ندارد که چنین انسان کاملى گاهی از استفاده حلال هم خوددارى میکند تا چه رسد بموارد شبهه ناک ، به حد اقل خوراک و پوشاک ، قناعت می نماید و بیش از این حتى از کارها و غذاهاى مباح و حلال هم اجتناب می ورزد که این مرحله مربوط است به خواص اولیاء و نخبه از برگزیدگان .
– پیامبر فرمود: «اصلُ الدین الوَرَع و رأسه الطاعه؛(بحار الانوار ج.74 ص. 88) ریشه و اساس دین و دینداری ورع و اجتناب از گناهان، و ساقه و سر آن اطاعت از خداست».
– اگر بخواهیم مثلى براى تقوى و مراتبش بیاوریم باید بگوئیم :
تقوى مانند آبى است که در نهرى جریان دارد و در اطراف و حاشیه این نهر، درختهاى گوناگون از هر رقم میوه و رنگ و طعم هست که هر درختى بر طبق جوهر و ماهیت خود و ظرافت و بزرگى خود از آب نهر استفاده نموده و به تناسب رنگ و طعم و بوى خوى خود پس از جذب آب جلوه گر مى شود و بهره و استفاده مردم هم از این اشجار و میوه هاى آنها بمیزان ارزش و اهمیت آنها مختلف و دید و ارزیابى مردم نسبت به آنها بر طبق کیفیت و چگونگى آنها است.
– خداوند میفرماید صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ شاخه هاى بهم پیچیده و غیر بهم پیچیده که همه آنها از یک آب سیراب میشوند ولى در طعم و رنگ، بعضى بر بعضى برترى و ارزش بیشترى دارند. نسبت تقوى به اطاعت و عبادت ؛ نسبت آب است به درخت، که زنده کننده و روح بخش عبادت است .
ارزشهاى متفاوت انسان در درجات و مراتب ایمان ، نظیر انواع مختلف و گوناگون درختان و میوه ها است که در رنگ و طعم و مزه و بو با هم متفاوت و مختلف است هر کس در درجه بالاتر از ایمان قرار گرفته و روح باصفاترى داشته باشد تقوى و پرهیزگارى بیشترى دارد و هر که با تقوى تر باشد عبادت او پاکتر و خالص تر است و هر آن کس که چنین باشد به خدا نزدیکتر و در درگاه الهى مقرب تر است و هر عبادتى که بر پایه تقوى استوار نباشد هباء منثور است .
خداوند فرموده: «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ » آن کس که اساس و پایه زندگى و اعمال و روش خود را بر پایه تقوى و خدا پسندانه بنیان گذارى نموده بهتر است؟ یا آن کس مبناى مسیر و رفتارش بر کنار پرتگاه سستى که از درون و داخل تهى و پوچ است پایه گذارى نموده؟ که دیرى نپاید ناگهان در دره خطرناک دوزخ سقوط خواهد کرد.
تفسیر و توضیح معناى تقوى به این معنا ، عبارت باشد از اینکه انسان آن چیزهائى را که مباح و بى اشکال است ترک کند و کنار گذارد که مبادا بفعل حرام منجر شود (در لذتهاى مشروع خیلى حریص نباشد مبادا به لذتهاى نامشروع بکشاند) که این در واقع اطاعت است و دائما بدون عارضه نسیان و فراموشى در یاد حق بودن و علم و آگاهى که جهل و سفاهت در او راه ندارد چنین تفسیرى صحیح است و مردود نیست.
نتیجه اینکه برای« با تقوی شدن» لازم است که ایمان را در خودمان بارور و تقویت کنیم ؛برای تقویت ایمان ابتدا باید ببینیم ایمان چیست تا در نتیجه آن پی ببریم که چگونه می شود آن را افزایش داد:
ایمان عبارت است از معرفت توأم با تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزه هایى که به بشریت ارائه کرده اند. ایمان یعنی باوری یا نیرویی معنوی که باعث می شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل بدور از هر گونه شک و شبهه ای به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می داند و از آن استقبال می کند.
حقیقت ایمان آن است که انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند بداند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذیرد و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی( جهاد اکبر)یعنی با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران باشد و در عرصه این درگیری بتواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه ندهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت کند و در مقابل سختی ها این راه بردبار و صبور باشد. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است.
ما اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن، شناختنی نیست.
ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و ما تا مومن که ظرف ظهور ایمان است را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی، شناخت عمیق پیدا کنیم. البته برخی ویژگی های ایمان در قرآن کریم و روایات اسلامی آمده که برای این منظور قابل استفاده است ولی حقیقت ایمان را باید در فرد مومن واقعی مشاهده کنیم و نوع منش و تفکر و اخلاق انسان مومن است که این نیرو را معرفی می کند. به طور مثال از قرآن کریم می توان استنباط کرد که ایمان ،امرى اختیارى است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزى از سوى حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیارى بودن آن چیز دارد
نگا: بقره / 41، 91، 186 – نساء / 136 – آل عمران / 179. و در این آیه به اختیارى بودن آن تصریح شده است: «إن هذه تذکرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبیلا» ؛ مزمل، آیه 19. «قطعاً این اندرزى است تا هر که بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پیش گیرد».
ایمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز مى باشدحجرات / 15 – بقره / 42 – توبه / 110. ؛ «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون» ؛ حجرات / 15.«در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبراو گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینانند که راست کردارند».
پس اهل ایمان کسانى اند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند «ود کثیر من أهل الکتاب لویردونکم من بعد إیمانکم کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى یأتی الله بأمره…» ؛ بقره / 109. «بسیارى از اهل کتاب – پس از این که حق بر ایشان آشکار شد – از روى حسدى که در وجودشان بود، آرزو مى کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند. پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد».
این آیه، به روشنى حکایتگر این حقیقت است که بسیارى از اهل کتاب على رغم روشن شدن حق و علم آنها به آن، آرزو دارند تا مؤمنان را هم از روى حسد به گمراهى افکنند. بنابراین، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود.
از نظرگاه قرآن، عمل جزء ایمان نیست، چرا که آیات متعددى وجود دارد که دلالت دارد عمل منفک از ایمان است، نگا: عصر / 3 – نساء / 124 و 162 – اعراف / 152 – فاطر / 10.
اما عمل لازمه ایمان است و در واقع، ثمره و نتیجه آن تلقى گشته است؛ به صورتى که از دیدگاه قرآن عمل صالح تنها در کنار ایمان، پایدارى و دوام دارد و ایمان نیز تنها با وجود عمل صالح است که طراوت و نشاط مى یابد. نگا: نساء / 65 – انفال / 3 و 4 – مجادله / 22 – بقره / 177.
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرف تر و مستحکم تر باشد، ایمان هم افزایش مى یابد و هر چه معرفت کم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مى یابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، ایمان هم امکان کاهش یا افزایش دارد. نگا: آل عمران / 173 – انفاق، 2 – نساء / 136.
در ادامه گفتنی است: اگرچه ایمان امرى قلبى و باطنى است ولى آثار آن را در رفتار و اعمال فرد مى توان مشاهده کرد براى نمونه:
– مقدار اهتمام به نماز و تکالیف دینى دیگر،
– چگونگى معاشرت با دوستان و خویشان و رسیدگی به نیازمندان جامعه و مشارکت در پیشرفت و تکامل اجتماع.
– وضعیت خانوادگى و الگوهاى رفتارى فرد.
– ولایت پذیری و اهتمام به پیروی از امامان معصوم و در خط و جبهه حق بودن و مبارزه با اهل باطل. این نکته خیلی مهم است. مومن جبهه دارد و تحت ولایت معصوم و نایب معصوم حرکت می کند و این از نشانه های بزرگ اهل ایمان است.
با توجه به این سه اصل مى توان میزان پایبندى فرد به ایمان را تا حدودى به دست آورد. رسول خدا(ص) فرمود: «هر فرد بر دین دوست و همنشین خود است».
هر چیزی نشانه ای دارد ایمان و تقوا هم نشانه هائی دارد، در خصوص ویژگى «ایمان» که یک صفت قلبى است به عرض مى رسانیم که راه شناخت و پى بردن به این ویژگى درونى، دقت در اعمال و رفتار ناشى از آن است. مثلاً شجاعت یک صفت نفسانى و درونى است و کسى نیست که ادعاى شجاعت نکند ولى راه تشخیص فرد شجاع از ترسو دقت در رفتارهاى وى و مشاهده آنها است. مثلاً کسى که شب از بیرون رفتن و یا واقع شدن در تاریکى امتناع مى ورزد و با مشاهده یک صحنه پراضطراب رنگ رخساره اش را مى بازد، نمى تواند شجاع باشد. حال براى پى بردن به ایمان افراد نیز باید از نظر رفتارى وى را مورد دقت قرار دهید. مثلاً شخص با ایمان به سهولت غیبت نمى کند، تهمت نمى زند، از انجام واجبات غفلت نمى ورزد و نمازهاى واجب را در اول وقت و باحضور قلب و کیفیت برتر به جا مى آورد، در رعایت حساب مالى (خمس و زکات) دقت دارد و وضعیت شخصى او از نظر پایبندى به امور شرعى و… بنابراین به صرف ادعا نمى توان کسى را با ایمان دانست چون مدعیان ایمان کم نیستند.
راه های تحصیل، ازدیاد و تقویت ایمان:
براى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ،ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر براى کسى حاصل شد، حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند – و در عمل به آن پایبند باشند – دل خود را به دنیا، لذّت هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى 37)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه هاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آن ها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى 14).
از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروى نماید «… و ان تطیعُواللّه و رسوله… ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24).
بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم:
الف) در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. و معلوم مى شود که راه هاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود:
1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش) . تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).
2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).
4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام)
5. مطالعه تاریخ اسلام و تحلیل آن در تقویت ایمان تاثیری بسیار عمیق خواهد داشت.
ب) حرکت عملى؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ…»؛ (نساء، آیه ى 57 و 122).
ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود.
نکته ى دیگر در سیر عملى آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن ها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى 17)
نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب ها و شبهات برکنار و مصون باشد.
رفتار زیر باعث تقویت ایمان خواهد شد:
1-توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است.
«یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41).
انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد.
برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود.
قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2).
2-توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند—– تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی)
انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
3-انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم.
موفق ومؤید باشید.

تقوای قلب

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا