عرف و احکام اسلامی- شریعت سمحه سهله- تسامح و تساهل
ببخشید من خیلی از شما سوال میپرسم اما واقعا احتیاج دارم همه چی رو بدونم ولی از بس بابت هر حکمی و هر احکامی فکر میکنم به حالت وسواس افتادم اخه ببینید مگه نمیگن اسلام طوریه ک برای همه زمان ها برای مردم و زندگی فردی و اجتماعی پاسخ مناسب داره ولی اکثر حکمی که صادر شده اینجوریه ک انگار تو هزار سال پیش موندیم.الان عرف و جامعه ی ایران اسلامی ما خیلی چیزا و خیلی کارها انجام میشه و اصلا زشت نیس و جامعه اون رو پذیرفته مثلا رقصیدن تو هر محفلی خواه خانوادگی خواه محلی خواه تو سبنما تلویزیون یک امری نیس که آدم به شهوت بیفته شاید ذهن و خیال آدم بره به سمت و سوهای متفاوت ولی یه آدم نرمال عادی رفتار میکنه.یا چیزی ب اسم موسیقی که همه جورشو داریم تو جامعه میشنویم حالا چ رقاصی باشه چه تمام خواننده هایی ک همه میشناسیمشون و اصلا موسیقی در ایران هم قدمت داره هم تبدیل شده به یه صنعت درآمدزا و عرف هم پذیرفته و بیشتر سوای احساس شادی و حس خوبی ک داره منبع درآمد خیلیاس.
شما میگید بر احتیاط واجب کراوات ریش تراشیدن و چه و چه برای مرد حرامه خب دلیلش چیه اخه من دیدم نوشته تغییر خلقت شبیه کفار شدن و غرب گرایی اخه این حرف شاید بطور کلی صحیح باشه ولی مگه هرکی ریششو بزنه کافره اخه این همه آدمای تمیز و شیک و امروزی داریم اتفاقا کراواتی هم هستند ریششونم میزنن ولی خداپرستن.بعدشم مگه تماااام کارهای اروپاییا غلطه ک مدام میگید غرب گرایی اینکه ظاهرشون همیشه آراستس کت شلوارشون صورت اصلاح شدشون و خیلی نکات دیگه ک فکر نمیکنم استفاده ازشون بد باشه.مگه نمیگین اسلام تبعیض نژادی رو نمیپذیره ولی ماها الان اگه با صدتا عرب جماعت مراوده کنیم بهمون نمیگن عرب گرایی بده ولی مدام غرب گرایی رو انکار میکنید.آدم میتونه نکات مثبت رو از هرجایی استفاده کنه.
با این جزییات سختی ک اسلام داره یکی بیاد نظرمو راجع به اسلام بدونه صراحتا میگم دین سختیه که مدام همه چیز رو حرام اعلام کرده.مگه از حضرت علی نداریم ک میگن دین رو سخت نگیرید یا مطابق زمانه باشید؟اما ایران همش شده این کار حرومه اون کار حرومه
لطفا همه سوالامو جواب بدید ممنون.
پرسش فوق ابعاد گوناگونی داشته که به مهمترین محورهای آن می پردازیم:
یکم. نقش عرف در استنباط احکام؛
هر چند برخی از عرف ها و هنجارهای جامعه متغیر هستند اما این گونه نیست که تمام عرف ها و هنجارهای جامعه متغیر باشند و هیچ عرف و هنجار ثابتی وجود نداشته باشد . برخی از عرف ها و هنجارهای جامعه برخاسته از فطرت و وجدان پاک انسانی هستند که عمومیت داشته و گستره زندگی بشر را در برگرفته و گذر زمان در آن تغییری ایجاد نمی کند و مورد پذیرش تمامی عقلای عالم هستند . حسن عدالت , صداقت , احسان و محبت و قبح ظلم , کذب و … از این قبیل هستند . مسأله زنده به گور کردن دختران در زمان جاهلیت که بدان اشاره نموده اند , مسأله ای است که در نزد تمامی عقلا ناپسند بوده و این گونه نیست که در برهه ای از زمان به عنوان یک عرف و هنجار مورد پذیرش قرار بگیرد . هنجار در شرع تا جایی که بر خلاف اصول و ارزش های دینی و اصول عقلایی مورد پذیرش شرع باشد , دارای اعتبار و ارزش شرعی است .مهمترین شرایط اعتبار عرف از نظر شرع عبارتند از :1- دقیق بودنعرف باید دقیق و روشن باشد تا بتواندکاشفیت از مرادات شارع داشته باشد یا مصداق موضوع رابخوبى معین کند. بنابراین در مثل اوزان، مقادیر و مسافات که شرع آنها را معین کرده که مثلا مسافت شرعى چه قدراست؟ یامقدار کر چقدر است؟ اگر عرف مسامحة در جایى هم که مقدارى کمتر از کر بود، باز کر مى گوید یا در مقدارکمتر از مسافت شرعى باز مسافت مى گوید، قابل اعتنانیست. 2- مخالفت نداشتن با عقل عملىباید عرف و روش به گونه اى باشد که مورد پسند عقل و مطابق با ذوق سلیم و راى عمومى باشد. با این شرط، بسیارى از عرفهایى که فاسد، قبیح و زیان آورند و عقل عملى آنها را نمى پذیرد، مشمول اعتبار و حجیت نمى شوند. 3- مقارن بودن با زمان معصومگاهى به عرف استدلال مى شود براى اثبات حکم شرعى در مواردى که دلیل معتبرى بر حکم مسئله نداریم و مى خواهیم حکم شرعى را از راه بناء عقلا یاسیره متشرعه کشف کنیم یا به عرف استدلال مى شود براى اثبات قاعده اصولى. در این دو صورت باید عرف، مقارن بازمان حضور معصوم(ع) باشد تا زمینه، براى ردع و عدم ردع شارع مقدس موجود باشد، آنگاه از عدم ردع او کشف راى بکنیم. و عدم احراز اتصال این دو سیره و بقا، به زمان معصوم(ع) براى عدم اعتبار آن دو کافى است. گاهى به عرف رجوع مى شود براى فهم معانى الفاظ وارده در خطابات شرعیه و معین کردن حد شمول آنها، در این صورت مقارنت عرف عام با زمان صدور الفاظ آن خطابات، لازم است. ازاین رو باید فهم مردم عصر صدور خطابات شرعیه را ملاک نظر قرار داد، چه اینکه متکلم (شارع مقدس) صرفا رعایت فهم مردمان عصر خویش را وظیفه دارد و لحاظ تطورات وتحولات بعدى که عارض بر لفظ گردد، بر او لازم نیست بلکه مردمان عصر صدور خطابات، بویژه اصحاب وشاگردان شارع مقدس، وظیفه دارند که بعد از فهمیدن محتواى خطابات، آنها را براى غائبین و نسلهاى بعد حفظ کرده، و به ایشان منتقل نمایند. 4- احراز عدم ردع شارعدر مواردى که به عرف رجوع مى شود براى اثبات حکم شرعى یا قاعده اصولى، علاوه برلزوم مقارنت سیره عقلا با زمان حضور معصوم علیه السلام باید منعى از سوى او صورت نگرفته باشد. بنابراین احراز عدم ردع لازم است تا تقریر شارع ثابت شود، و صرف عدم علم به ردع کافى نیست تا گفته شود: مادامى که ردعى حتى بر بنایى از بنائات عقلا وجود نداشته باشد پیروى ازرفتارهاى عقلایى بشر در شرع، لازم و ضرورى است، چون آنچه تقریر شارع را ثابت مى کند احراز عدم ردع است نه صرف احتمال یا گمان به عدم ردع. براى احراز عدم ردع،اجتماع سه امر لازم است: – عمل و بناء عقلا در مرئى و منظر شارع باشد که همان مقارنت سیره با زمان حضور معصوم(ع) است. – محذورى از ردع شارع همچون تقیه نباشد، تا بتوان ازسکوت او، رضایتش را کشف نمود. بنابراین اگر موقعیت شارع طورى است که نمى تواند از بناء عقلا منع نماید، ازعدم ردع شارع نمى توانیم امضاى او را به دست آوریم. – چیزى که صلاحیت رادعیت داشته باشد، موجودنباشد، چه اینکه در صورت وجود نصى از کتاب و سنت که بر خلاف عرف، دلالت مى کند لازم نیست که شارع در مقام ردع، افکار جدیدى ابراز نماید، بلکه مى تواند به همان نص اکتفا کند. 5- عدم تصریح به خلافدر موردى که براى کشف مقصود متکلم به عرف رجوع مى شود، چنانچه قراردادى برخلاف آن، بین طرفین کلام شده باشد، مرجعیت عرف از بین مى رود، چرا که دلالت عرف بر مراد، دلالت ظهورى و ظنى است و بنابراین زمانى مرجع قرار مى گیرد که برخلاف آن تصریح نشده باشد. اگر شرطى مغایر آن آورده شود، محلى براى اعمال عرف باقى نمى ماند، چه اینکه تصریح موجب یقین به مراد، و عدم انعقاد ظهور کلام برطبق عرف مى شود. مانند آنکه اگر در بازار برحسب عرف، ثمن تقسیط مى گردد، ولى فروشنده و خریدار به خلاف آن شرط کنند، در چنین حالتى براى عرف اعتبارى نیست. مراتب عرف در حجیتتردیدى نیست که مرجع در تشخیص مفاهیم الفاظ وارده در خطابات شرعیه، درصورت عدم وجود عرف شرعى (حقیقت شرعیه)، عرف عام است. پس عرف شرعى بر عرف عام مقدم است. همچنانکه عرف عام (فهم عرفى) بر عرف خاص (عرف لغوى) مقدم است زیرا اعتبار عرف لغوى به لحاظ طریقیت و کاشفیت از عرف عام مى باشد. بنابراین با اختلاف فهم عرفى و عرف لغوى، عرف لغوى اعتبارى ندارد. چنانکه پس از روشن شدن مفاهیم الفاظ، مرجع در تشخیص مصادیق، عرف عام غیرمسامحى است و با عدم وجودعرف عام، و اختلاف عرفها به حسب مکانها و زمانها نوبت به مرجعیت عرف خاص مکانى و زمانى مى رسد – نه عرف زمان شارع، چنانکه در بحث شرایط اعتبار عرف گذشت – ازاین رو اگر نزد مکلفى، گندم از جمله اموال کیلى باشد،صحیح نیست حکم کنیم که به عرف منطقه دیگرى که گندم را وزن مى کنند مراجعه کند، بلکه باید گندم را از اموال کیلى به حساب آورده و احکام آن را هم بر آن جارى نماید. (ر.ک.به: مجله مشکوة، ش 21، مقاله پژوهشى پیرامون عرف، ص 20-19 ) البته در مورد شناخت مفاهیم الفاظ وارده در کلام غیرشارع و نیز کشف مقصود و تشخیص مصادیق کلام او، عرف خاص مقدم بر عرف عام است و با عدم وجود عرف خاص نوبت به عرف عام مى رسد، و این امرى واضح است. نیز در صورت اختلاف سیره عقلا و سیره متشرعه، سیره متشرعه مقدم مى شود زیرا در این صورت، سیره متشرعه کاشف قطعى از ردع سیره عقلا مى باشد. دوم. آسان بودن احکام اسلامی؛
منظور از سمحه و سهله بودن اسلام آن است که احکام اسلام برای آزار دادن انسانها نیست. لذا هر جا شخصی توان انجام حکمی را نداشت ، آن حکم از او برداشته می شود یا با حکم راحت تری جایگزین می گردد. مثلاً اگر کسی نتوانست ایستاده نماز بخواند نشسته می خواند ، و اگر نشسته هم نتوانست ، خوابیده می خواند. به این دو حکم الهی توجّه فرمایید:
« شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ـــــ (روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است؛ ماهى که قرآن، براى راهنمایى مردم، و نشانه هاى هدایت، و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حَضَر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهاى دیگرى را به جاى آن، روزه بگیرد! خداوند، راحتى شما را مى خواهد، نه زحمت شما را! هدف این است که این روزها را تکمیل کنید؛ و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، بزرگ بشمرید؛ باشد که شکرگزارى کنید. »(البقرة:185)
« وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ــــ و اگر(بدهکار) ، قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایى، مهلت دهید! و البتّه اینکه براى خدا به او ببخشید بهتر است؛ اگر بدانید.» (البقرة:280)
در این دو آیه به وضوح مصادیق عینی سمحه و سهله بودن احکام اسلام را ملاحظه می فرمایید. امّا برخی ها حتّی همان دو رکعت نماز صبح را هم سختشان است بخوانند. چرا؟ چون مشکل از خودشان است نه از نماز. نماز کجایش سخت است؟!! حتّی کودکان هم می توانند دو رکعت نماز را به راحتی بخوانند.
دینداری خیلی آسان است به شرط آنکه کدر و زنگار زده نباشیم. صبح تا شب، با زبان و خیال و قلب و … خود را کثیف می کنیم و انتظار داریم که آیینه ی وجودمان حقیقت را نشان دهد. شما زبانتان را غلاف کنید، علائق نامعقول (علائقی که در آخرت به درد نمی خورند) را کنار بگذارید، دور اینترنت گردی بی ثمر و بسیاری از برنامه های تلوزیونی و امثالهم خط بکشید، قلبتان را از امور گزافه خالی کنید، می بینید که هم تشخیص وظیفه آسان است هم عمل کردن به وظیفه. آنچه تشخیص و عمل را سخت کرده، در درون خودمان است نه در ذات دین. اگر دینداری سخت بود، کربلایی کاظم بی سواد نه دین را می فهمید نه می توانست عمل کند، امّا هم فهمید هم عمل کرد و به مقصد هم رسید. اگر سخت بود، شیخ رجبعلی خیّاط نمی توانست بفهمد و عمل کند. سیّد هاشم حدّاد نمی توانست. محروم دولابی نمی توانست. رسول ترک نمی توانست. اگر سخت بود، صدها بی سواد و کم سواد مثل اینها نمی توانستند بفهمند و عمل کنند؛ امّا هم فهمیدند هم عمل کردند هم رسیدن به جایی که باید برسند. پس تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
مثلاً روزه گرفتن چه سختی دارد؟ بنده شخصاً چهل روز هیچ غذایی نخوردم جز آب، و چندان هم مشکل نبود. وقتی چهل روز بتوان گرسنه ماند، 16 ساعت یا 18 ساعت که کاری ندارد.
نماز شب کجایش سخت است؟ سراسر کیف است. سالک حقیقی اگر یک شب نماز شبش قضا شود آن روز روز عزایش است. بلی برای آنهایی که قلبشان را زنگار گرفته، نماز صبح هم سخت است کجا رسد نماز شب. خود نماز یا شب بیداری سخت نیست، بلکه چون وجهه ی وجود شخص، از خدا برگشته یا نسبتاً برگشته، این امور برایش سخت شده است. لذا فرمود: « وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعین ». دو رکعت نماز چه سختی دارد؟ امّا همین دو رکعت، برای خیلی ها از سختترین امور است. چون قلبشان خاشع نیست.
وقتی کسی گلویش چرک کرده، حتّی سوپ خوردن هم برایش سخت است کجا رسد که بخواهد چلوکباب بخورد. اگر عبادت برای کسی سخت است، گلوی روحش چرک کرده و خودش خبر ندارد. کسانی را می شناسم که حتّی تابستان ـ که شبها کوتاه است ـ یک و نیم تا دو ساعت برای نماز شب وقت می گذارند و تازه بخشی از نماز وترشان کشیده می شود به بعد از اذان صبح؛ از بس که کیف می کنند از نماز وتر. برخی ها از اوّل شب تا آخر شب را با یک رکوع یا یک سجده سر می کردند. کسی را می شناسم که گاه در رکوعش التماس می کند به خدای متعال که جانش را بستاند؛ چرا که حیا می کند از رکوع بلند شود.
اسلام حقیقتاً سمحه و سهله است؛ و کار شاقّی در آن نیست؛ مگر آنکه خود شخص دلش مثل سنگ سخت شده باشد؛ « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون.» سوم. تساهل و تسامح در غرب و اسلام؛
تولرانس(Tolerance) به معانى گوناگونى ترجمه شده است؛ از جمله تساهل و تسامح، تحمّل عقیده دیگران، بردبارى، مدارا و… البته تسامح و تولرانس غربى، با مداراى اسلامى تفاوت هاى بنیادینى دارد.تساهل لیبرالى (Tolerance) به معناى پذیرش یا بى تفاوتى در مقابل چیزى است که اصولاً آن را قبول نداریم. براى آن چهار قسم عمده ذکر کرده اند که عبارت است از: 1. تساهل عقیدتى، 2. تساهل سازمانى، 3. تساهل رفتارى، 4. تساهل هویتى.در این مختصر در مقام توضیح اقسام یاد شده و دلایل مخالفان و موافقان آن نیستیم؛ لیکن به اختصار یادآور مى شویم که هیچ نظام و یا دستگاه فکرى «کاملاً باز» یا «کاملاً بسته»، وجود ندارد و یا نمى تواند وجود داشته باشد. آنچه موجب اختلاف است، امور زیر است:
یک. اختلاف در مبنا و خاستگاه تسامح
در اندیشه لیبرالى مبانى و خاستگاه تسامح عبارت است از:1. نسبیت حقیقت و معرفت؛2. فقدان ماهیت معرفتى عرفان، عقاید و اخلاق؛3. عدم رجحان عقلى هیچ عقیده اى بر عقاید دیگر؛4. فرد گرایى.در چشم انداز اسلامى، هیچ یک از این پیش فرض ها درست نیست؛ بلکه راه عقل و ادراک، در عالى ترین مفاهیم عقلانى، دینى و اخلاقى باز است. خدا با عقل ما، با ما سخن گفته و حقایقى در باب ملکوت و عالم و آدم، با ما در میان نهاده و از طریق پیامبران به ما معرفت عطا کرده است. بنابراین حق و باطل واقعیت دارند و فى الجمله قابل شناخت و داورى مى باشند. ایمان محصول معرفت است، نه گرایش خام، و یقین اسلامى، غیر از تعصّب و جهل مرکّب است.
دو. اختلاف در هدف
هدف در تساهل لیبرالى، سودگرایى و سوداگروى (یوتیلیتاریانیسم ) است ولى در نگرش اسلامى هدف رعایت ظرفیت ها و رعایت کرامت قدسى انسان و ایجاد زمینه جهت شکوفایى خرد و پرواز روح.
سه. اختلاف در گستره
در حدود و کیفیت تسامح و تساهل نیز تفاوت هایى وجود دارد. در تمدن کنونى غرب، اعمال خشونت در مورد «منافع مادى» به کار مى رود و اندک تسامحى در آن نیست؛ اما در مورد اخلاق و دیانت و ارزش ها، تساهل وجود دارد.به عبارت دیگر منافع، قدرت و لذت هاى شهوانى، بسیار جدى هستند؛ اما «حق و باطل» از اهمیت چندانى برخوردار نیستند! در حالى که اندیشه اسلامى، تفاوت بسیارى با نگرش غربى دارد.در متون اسلامى روایاتى هست که اسلام را شریعت سهله و سمحه معرفى کرده است. به عنوان نمونه نبى اکرم(ص) فرموده است: «ما بعثت بالرّهبانیّة الشّاقّة و لکن بالحنیفیّة السّمحة» ؛ مجمع البحرین، کلمه سمح. ؛ «من براى رهبانیّت شاقّ مبعوث نگشته ام؛ بلکه براى دیانت آسان و به دور از سخت گیرى ها مبعوث شده ام».در حدیث دیگرى از آن حضرت(ص) است که: «بعثت بالحنیفیّة السّمحة السهلة»؛ «من به دیانت سهل و آسان (نه حادّ و مشکل ) مبعوث گشته ام».باز در تاریخ اسلام مى خوانیم وقتى نبىّ مکرّم اسلام، حضرت على(ع) و برخى دیگر از صحابه را به یمن اعزام کرد به آنها توصیه فرمود: «بشرّا و لاتنفّرا و یسّرا و لاتعسّرا»؛ «در دعوت خود به اسلام بشارت دهید و افراد را فرارى ندهید. سهل و آسان بگیرید و سخت گیرى نکنید».جالب اینکه به حضرت على(ع) مى فرماید: «به مردم بگو به وحدانیت خدا شهادت دهند، نماز بخوانند و صدقاتى را به مصرف فقیران خویش برسانند و بیش از این شرایط،لسان العرب، «حنف». چیزى از آنها نخواهید».قرآن مى فرماید: «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» ؛ حج (22)، آیه 78 ؛ «خداى سبحان در دین بر شما سخت گیرى نفرموده است»و یا «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها » ؛ بقره (2)، آیه 286 ؛ «خداوند هیچ کس را بیش از حد طاقتش تکلیف نفرموده است».از آنچه گذشت، فهمیده مى شود که اساس و بنیان دینى بر سهولت است. اسلام نیامده تا مردم را در حرج و مشقّت بیندازد. همچنین در دعوت به اسلام و تربیت، تبلیغات و امر به معروف و نهى از منکر، به مراحل و مراتب آن باید توجه داشت و از همان آغاز، نباید با شدّت و حدّت برخورد کرد و مردم را متنفر ساخت.نکته دیگرى که در باب مداراى اسلامى شایان توجه است، اصل همزیستى مسالمت آمیز به ویژه در رابطه با پیروان ادیان الهى است. این مسأله در نگاه بسیارى از اندیشمندان غربى، مورد توجه قرار براى آگاهى بیشتر نگا :الف. عبدالکریم، سلیمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382)؛ب. زین العابدین، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛گرفته است.ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (تهران : توس، 1362).مارسل بوازار در مورد اصول همزیستى مسالمت آمیز و تفاهم در اسلام مى نویسد: «در مورد پیروان ادیان الهى باید گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مى توانند طبق دستورات دینى خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینى در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه هاى بسیار سخت و توان فرسا بوده اند»مارسل بوازار، همان، ص 107. .همو مى نویسد: «در دیانت یهود، برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسیحیت، رابطه الهى بر جنبه هاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمى خورد… این تفکر که از قرآن نشأت مى یابد، به دیانت اسلام سوداى جهان شمولى مى بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانى است که همه مردم – حتى آنان که به دین سابق خویش وفادار مانده اند – با تفاهم، همکارى، برادرى و برابرى کامل زندگى کنند».مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه محسن مؤیدى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.
عرف و احکام اسلامی- شریعت سمحه سهله- تسامح و تساهل