شخصیت حافظ و شخصیت مولوی
چرا رهبر انقلاب ترویج شاعرهای صوفی مثل مولوی و حافظ را میکند و از آنها تعریف میکند؟مگر باطل بودن آنها بر ایشان ثابت نشده است؟
الف ) شخصیت حافظنکته اول: مطالعه درباره هر شخصیت تاریخی، حداقل از دو راه ممکن است: یکی بررسی گزارش های تاریخی درباره او و دیگری بررسی آثار بازمانده از او. شناخت شخصیت حافظ نیز از همین راه میسر است. گزارش هایی که درباره زندگی حافظ در اختیار ماست، به گونه ای نیست که بتوان تصور دقیقی از تمام جزئیات زندگی او حاصل کرد. البته گزارشاتی وجود دارد که از او شخصیتی علمی معرفی می کند که اتفاقاً به عنوان شاعر چندان معروف نبوده و بلکه اطرافیان و مردم ایشان را به عنوان یکی از علما می شناختند [1]. بنابر این مهم ترین و بلکه تنها منبع مطالعه درباره حافظ دیوان اوست.
نکته دوم: درباره حافظ اختلاف نظر فراوانی وجود دارد، از عارف محض تا هنرمند صرف، از انسانی کاملاً عادی، تا انسان کامل، انسانی با دوره های زندگی مختلف، و …، همه نظریات گوناگونی هستند که درباره این شخصیت ابراز شده است [2].
نکته سوم: زبان شعر، زبان صراحت و استدلال و حتی گزارش تاریخی نیست. به خصوص اگر شعر در قالب غزل سروده شده باشد. بنابراین بسیار طبیعی است که درباره حافظ، اختلاف نظر فراوانی وجود داشته باشد. چرا که بسیاری از افرادی که به مطالعه دیوان حافظ و تفسیر آن پرداخته اند، تحت تأثیر پیش فرض های ذهنی خود بوده اند. ضمن اینکه شخصیت خود تفسیر کننده نیز، تأثیر فراوانی در تفسیری که از شعر ارائه داده باقی گذاشته است. بنابراین به تعبیر استاد شهید مطهری، عده ای بعد از قرآن و صحیفه سجادیه، حافظ می خواندند و برخی دیگر بعد از شراب و رباب، با اشعار حافظ، خوش گذرانی می کردند [3]. زیرا شعرا و به خصوص کسانی که شعرشان صبغه عرفانی دارد، از کلماتی استفاده می کنند که معنای ظاهری آن ها با ظواهر شریعت سازگاری ندارد.
شیخ محمود شبستری، عارف قرن 9، تلاش کرده است با سرودن منظومه گلشن راز، پرده از برخی از این اصطلاحات بگشاید. شاید از همین باب است که شما برخی از اشعار حافظ را اشتباه می دانید. یعنی معنای ظاهری آن را مشاهده کرده و آن را تخطئه می نمایید. البته اگر به شعرهای مورد نظرتان اشاره ای می کردید، اظهار نظر ما نیز آسان تر می شد.
نکته چهارم: یکی از عوامل مؤثر در تحلیل شعر حافظ و شاید همه آثار هنری، این باشد که زمانه هنرمند را به خوبی بشناسیم. به تعبیر برخی از پژوهشگران عرصه نقد و تحلیل ادبی، بسیاری از اشعار حافظ، آیینه زمانه اوست. به دلیل دلگیری فراوان او از ریاکاری و زهد فروشی است که حافظ گاه با کلمات تیز و گزنده خود، اهل شریعت را آزار می دهد [4].
نکته پنجم: اگر بخواهیم درباره یک شخصیت، اظهار نظر دقیقی، بر اساس آثار او داشته باشیم، باید مجموعه گفته های او را با هم سنجیده و نتیجه گیری نماییم. این روش در تفسیر تمامی متون، یک اصل شناخته شده است. چنان که در تفسیر قرآن، نمی توان متشابهات را بدون محکمات تفسیر کرد. در مطالعه یک کتاب علمی و یا یک اثر هنری همچون دیوان حافظ، که در طول زمان و در مدت زندگی او سروده شده است نیز، باید همین روش ملاک قرار گیرد [5]. بر همین اساس، برخی معتقدند، شخصیت آرمانی و اسطوره ای که حافظ، زیبایی ها و کمالات را در قالب او تصویر می کند، «رند» است [6]. با بررسی آنچه حافظ درباره رند سروده است، می توان منظور او از بسیاری از اشعارش را به خوبی درک نمود.
نکته پایانی: بر اساس آنچه که شهیدمطهری ارائه کرده اند و نیز بر اساس حاشیه ها و نکته هایی که بر دیوان حافظ شخصی خود نگاشته اند،[7] حاقظ شخصیتی است عارف و پیرو مکتب ابن عربی. مرحوم آیة الله سعادت پرور که چندی پیش درگذشتند و از شاگردان حضرت علامه طباطبایی بودند، شرح مفصلی بر دیوان حافظ نگاشته اند که با نام جمال آفتاب منتشر شده است. مرحوم علامه جعفری نیز ایشان را شخصیتی می دانند، در مراحلی بالا از معرفت و عرفان نظری و عملی [8]. مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه ای نیز سخنرانی مفصلی درباره شخصیت حافظ در کنگره بزرگداشت حافظ، در سال 1367 داشتند که می توانید نظر مثبت ایشان را در مورد حافظ، در آن سخنرانی مطالعه نمایید.
از مجموعه سخنان نقل شده و نیز برخوردی که سایر علمای بزرگ دینی با حافظ داشته اند، می توان نتیجه گرفت که بسیاری از ایشان حافظ را شخصیتی عارف می شناسند.
پی نوشتها :
[1] – رک: مطهری، مرتضی، عرفان حافظ، تهران، صدرا، 1381، ص21- 27.
[2] – رک: همان، ص 27- 35 و 61- 63، و نیز خرمشاهی، بهاءالدین، حافظ نامه، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1379، ج1، ص 1- 13.
[3] – همان، ص 28.
[4] – رک: زرین کوب، عبدالحسین، از کوچه رندان، تهران، امیرکبیر، 1371، ص31 ـ 42.
[5] – رک: همان، ص41.
[6] – رک: خرمشاهی، همان، ص 27- 28 و ص 403 ـ 414.
[7] – این کتاب با عنوان آیینه جام توسط انتشارات صدرا منتشر شده است.
[8] – جعفری، محمدتقی، سه شاعر، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، 1379، ص57.
ب ) شخصیت مولوی
مولوی شناسی و تحلیل شخصیت مولانا به دلیل فراز و نشیب های معرفتی- اجتماعی شخصیت او بسیار مشکل و آنگاه که تحلیل مجالس سبعه و حتی دیوان شمس تبریزی مقصود باشد مشکل تر خواهد شد لکن در یک جمع بندی کلان و کلی با توجه به آراء بزرگان حکمت و معرفت مولوی از عارفان بزرگ و خود ساخته و وارسته است و اساس مکتب فکری-معرفتی مولانا رجوع به باطن، نظر به وحدت، تهذیب و تزکیه نفس، خلوص و صفا، ترک تعلقات دنیوی، آمادگی برای دریافت اشراقات الهی و لمعات غیبی است و به تعبیر علامه جعفری(رضی) ” عرفان مثبت” گرایش و منش مولوی را تشکیل می داد جعفری، محمد تقی، نقد،تحلیل و تفسیر مثنوی، ج1، ص24 به گونه ای که نسبت بسیار احترام آمیز و مثبتی از سوی امام با مولوی برقرار بوده است. سروش، عبدالکریم، قصه ارباب معرفت، صص 9-348 َ آری مولانا پس از تحصیل، تحقیق و تدریس و تسلط بر علوم ظاهری و مفهومی با انقلاب درونی و تحول جوهری پس از دیدار با شمس تبریزی وارد عرصه علوم باطنی، کشفی و شهودی شده است و با عرفان هم از حیث عملی و عینی انس و الفتی وافر داشت و عرفان را با جان خویش چشید. تاریخ ادبیات، ج 4، ص 74، ذبیح الله صفا، تاریخ عرفان و عارفان ایرانی، ص 501، عبدالرفیع حقیقت(رفیع) و نفحات الانس، ص 14، مولانا عبدالرحمن جامی. اشعار حکمی-عرفانی و شور و شیدائی عاشقانه اش حکایت از عمق عرفان اسلامی و عرفان عمیق دینی او می نماید به گونه ایی که در شش دفتر مثنوی از دو هزار و هشتصد ایه و پانصد حدیث استفاده معارض در حوزه های فلسفی، عرفانی، اخلاقی و حتی آموزه های اجتماعی نموده اند تا در عرفان مثبت او عقل و عشق، درون گرائی و برون گرائی، اخلاق و جامعه گروی توأمان نشان داده شود که علامه جعفری از جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا با مولوی با چنین شخصیتی عرفانی دفاع کرده اند اگر چه او را مبرای از لغزش های نظری و عملی و مصون از خطاء ندانسته اند و … . نقد و تحلیل و تفسیر مثنوی، ج 1، صص 30-29 و ج 12، صص 92-22 از سوی دیگر مولوی شخصیتی «وحدت گرا» و قائل به «وحدت موجود» بوده اند که از جهان بینی عرفانی و منبع فکری و معرفتی اش همانا آیات و احادیث و ذوق سلوکی او سرچشمه گرفته است ولکن هرگز «حلولی» نبوده اندو دور از انصاف است که با وجود اشعار محکم، شفاف و حکیمانه اش او را «حلولی» قلمداد کنیم در این زمینه (وحدت وجودی بودن مولوی)ر.ک: نقد و تحلیل و تفسیر مثنوی، ج 1، صص 306-29، 332-326 و 777-8؛ ج 2، صص 217-207 و 340-337؛ ج 3، صص 106، 179 و 377؛ ج 10، ص 46 و ج 13، ص 564 و 566 و … چنانچه سروده اند:
گر تو صد سیب و صد ابی بشمری صد نماند یک شود چون بفشری
تا من و توها همه یکجان شوند عاقبت مستغرق جانان شوند
اما در باب تبلیغ «تصوف» باید تصوف را هم از حیث «تاریخی» و ادوار مختلف آن تا دوره مولانا و هم از جهت «معرفتی و محتوایی» مورد سنجش و ارزیابی قرار داد و «عرفان صوفیانه» را در شعاع اندیشه و آفاق فکری مولوی مورد بررسی قرار داد تا نظر نهایی را ابراز نمود و بدانیم که تصوف پس از قرون هشتم و به خصوص دهم دچار خبط و خطا و انحرافاتی شده است و با آموزه های اصیل اسلامی و سنت و سیره معصومین(ع) فاصله گرفت به گونه ایی که امروز باید بین عرفان علومی و صوفیانه و عرفان اسلامی و تصوف امتیازاتی قائل شد. به هر حال اصولی که مولوی در باب تصوف مطرح و تبلیغ می کرد با نوع بینش و نگرش او اصالتا مثبت بود و عرفان او عرفان شور و شعور، عرفان عشق و درد و خلوت و جلوت بوده است اگر چه ممکن است افراط و تفریط هایی در باب تصوف و تمثیلات مربوطه در اشعار مولوی مشاهده نمائیم. به هر تقدیر تصوف مولانا ضد شیعی و ضد اسلامی نبوده است چنانکه وحدت وجدی بودنش نیز «حلولی» نبوده است، باید مولانا را آن چنان که هست با توجه به فرهنگ خانوادگی، محیط اجتماعی، شرائط زمان و مکان بشناسیم و گرایش های افراطی و تفریطی در مطلق کردن او و مطلق دیدنش بصورت مثبت و منفی پرهیز کرد بلکه برخورد «متعادل» داشت به تعبیر علامه جعفری: « … با این حال از دوران کودکی و جوانی و میانسالی او حرکات ضد اخلاق و مخالف روش اسلامی در تواریخ ثبت نشده است … .» نقد و تحلیل و تفسیر مثنوی، ج 1، ص 30 نتیجه آنکه: مولوی در دامن فرهنگ اسلامی پرورش یافت و از متکلمان، حکیمان، مفسران و عارفان مسلمانی بود که اصل را بر طهارت روح و تهذیب نفس و سلوک باطن گذاشت و از توحید بر مشرب عرفانی یعنی «وحدت وجود» دفاع کرد و اندیشه و بینش معرفتی او در زمینه یاد شده از «حلول و اتحاد» مصون و مبرا بود و بین قرآن، احادیث، اخلاق و عرفان پل ارتباطی محکمی زد و از پیامبران الهی به خصوص پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) بسیار تجلیل کرده و با چشم بصیرت و ایمان روشن به آن ذوات نورانی می نگریست به گونه ایی که سرود:
باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما له کفوا احد
؛ ر.ک: همان، ج 12، ص 18 درباره مذهب و عقیده مولوی گفته اند که سنی حنفی مذهب اشعری مسلک بوده اما آنچه از تتبع احوال و آثار مولانا مخصوصا” در نتیجه تأمل , تعمق و مهارت متمادی در مثنوی معلوم شده است این است که هر چند خانواده و پدران مولوی ظاهرا” سنی حنفی بوده اند و خود او نیز در دامن این مذهب پرورش یافته است لکن به فقه حنفی جمود نداشت بلکه در هر مسأله ای آنچه را که مطابق اجتهاد خود او بود و بر حسب استنباط و نظر خود با موازین شرعی موافق می آمده همان را بر می گزیند خواه مطابق فقه حنفی باشد یا شافعی یا شیعه امامی (مولوی نامه جلال الدین همایی , 39 ج 1) مولوی در تحقق شخصیت و فعلیت نفسانی مردی عارف، روشندل و گشاده روح از کاردر آمده بود که فکری بی اندازه وسیع و حوصله ای بسیار فراخ داشت خامی ها تعصب جاهلی را بر فرض که در ایام جوانی هم داشت در ایام پختگی و سوختگی بکلی پشت سر گذاشته.
سخت گیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است
مقام فکر دید روحانی وی بعد از ملاقات با شمس تبریزی از سطح درس فقه و اصول و اخلاقیات شافعی و حنفی خیلی بالاتر رفته بود که می گفت :
آن طرف که عشق می افزود درد بوحنیفه و شافعی درسی نکرد
مولانا همه جا عقیده واقعی خود را بدون تقیه و پرده پوشی صریح و آشکار می گفت و جز در آن مواقع که نکته ها بسیار دقیق و خارج از فهم عوام و احیانا” موجب لغزش اذهان می شد که خاموشی و سکوت را پیشه می گرفت در دیگر مواضع هر جا سخنی بر زبان می آورد عقیده واقعی درونی او بود. از باب مثال آن جا که در حق خاندان پیامبر علی (ع ) اظهار محبت و ولایت می کرد و مثلا” علی (ع ) ((افتخار هر نبی و هر ولی )) و ((تو ترازوی احد خوی بوده ای )) و ((مولای مؤمنان می خواند)) تمام وجود سراسر روحانیتش محبت و ولایت بود و آن جا که از شمر و یزید وامثال آن نام می برد نفرت انزجار از چهره کلام و قیافه سخنش کاملا” اشکار نمودار می شد. (عقاید و افکار مولانا ج 1, 41 جلال الدین همایی). با این همه نمی شود به طور قطع در مورد شیعه بودن مولوی حرف زد به خاطر این که مولانا نسبت به مذاهب دیگر از جمله گبر, یهود و ترسا و حتی کافر و ملحد نیز به نظر عرفانی می نگریست بغض و کینه و کراهت و خشم و انزجار عامیانه با هیچ مذهب و ملتی نداشت اصلا” مولانا اختلاف مذاهب را سبب اختلاف دید و نظرگاه می داند.
از نظر گاه است ای مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و یهود
مولوی در عین این که اختلاف مذاهب را سبب اختلاف دید و نظرگاه می داند می گوید کلی مذاهب حق نیست و همه هم باطل نیست پس باطل شمردن با حق شمردن همه مذاهب نادانی و احمقی است وی می گوید مذهب حق در میان مذاهب مانند شب قدر است که در شبها پنهان و مورد شک و تردید واقع شده است .
این حقیقت دان نه حقند این همه نی بکلی گمرهانند این رمه
زانکه بی حق باطل ناید پدید قلب را ابله ببوی زر خرید
پس مگو جمله خیالیست و ضلال بی حقیقت نیست در عالم خیال
حق شب قدر است در شبها نهان تا کند جان هر شبی را امتحان
نه همه شبها بود قدر ای جوان نه همه شبها بود خالی از آن
آن که گوید جمله حقند احمقی است وانکه گوید جمله باطل او شقی است
و این که استاد محمد تقی جعفری احترام خاص به مولانا قائل است درست است چراکه وقت گذاشتن برای اثری چون تحلیل و نقد مثنوی نشان از جایگاه ویژه مولانا از میان صاحبان فکر و اندیشه در پیش استادجعفری است و این اهتمام و علاقه استاد به مثنوی و تواضعی که ایشان از خود در مقابل مولانا نشان می دهد به این معنانیست که هر چه در مثنوی معنوی آمده ایشان چشم بسته قبول دارد با نظر و مطالعه اجمالی در تفسیر و تحلیل و نقد مثنوی می توان دریافت که در موارد مختلف نظرگاه مولوی را به نقد می کشد. و از احترام استاد به مولانا و کتاب مثنوی این نتیجه را نمی شود گرفت که مولانا شیعه بوده هر چند که مولانا نهایت عشق و علاقه اش را در داستانهای مثنوی معنوی از ائمه (ع ) به تصویر کشیده است . مانند داستان خدو انداختن خصم به روی امیر(ع ) و انداختن علی شمشیر را از دست .
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیر برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبی و هر ولی
یا در داستانی که عقیده اش را در حق اهل بیت رسول (ص ) بیان می کند و امام حسن و امام حسین(ع) را گوشواره عرش ربانی می خواند.
چو ز رویش مرتضی شد در فشان گشت او شیر خدا در مرج جان
چون که سبطین از سرش واقف شدند گوشواره عرش ربانی شدند
(دفتر اول مثنوی ) یا در داستان باغبان و تنها کردن صوفی و فقیه و علوی را از همدیگر که در دفتر دوم مثنوی است که دشمنی و کینه آل رسول را در حد کفر و ارتداد می داند.
هر که باشد از زنا وز زانیان این برد ظن در حق ربانیان
آنچه گفت آن باغبان بوالفضول حال او بد دور از اولاد رسول
گرنبودی از نتیجه مرتدان کی چنین گفتی برای خاندان
تاچه کین دارند دایم دیو و غول چون یزید و شمر با آل رسول
به هر حال می توان مولانا را از دوستداران و ارادتمندان اهل بیت (ع ) شمرد و این که گفته اید بسیاری از کتب شیعه بر مثنوی استوار است چنین نیست چون مبنا در کتب شیعه قرآن و احادیث پیامبر و ائمه (ع ) می باشد. و اگر در کتابی از اشعار مولانا استفاده می شود بعنوان استشهاد است و آن هم بیشتر در مسائلی است که مورد اتفاق می باشد و مولانا در مثنوی حرف های خیلی خوبی دارد که بسیاری از آن در واقع بیان منظوم و حکیمانه سخنان معصومین (ع ) است و استفاده کردن از آن لزوما” بدین معنا نیست که اشعار مولوی مبنای کتب شیعه است بلکه به معنای همراهی مولوی با بسیاری از آموزه های شیعی است از طرف دیگر این نیز به معنای آن نیست که تمام حرف های مولوی را باید پذیرفت زیرا برخی از اندیشه های وی نیز مبهم و یا دور از تعالیم اهل بیت (ع ) است. جهت اطلاع بیشتر از عقائد و افکار مولانا ر.ک: جواد تهرانی، عارف و صوفی چه می گویند، از ص 105 تا 112.
شخصیت حافظ و شخصیت مولوی