ماجرای کرخه کور و رهبری
ماجرای کرخه کور و رهبری چیست؟ بنی صدر ادعا کرده بود که فرار رهبری باعث شکست ما در ان منطقه شد!!صحت این ماجرا چه قدر است؟
مستند ادعایی شبکه بی بی سی انگلیس علیه رهبر معظم انقلاب آنقدر ضعیف و بی مایه بود که در همان روزهای اول موجی از انتقادات بسیاری از ضدانقلاب را برانگیخت و مصداقی شد بر این تعبیر که “نور الهی را نمی توان با فوت خاموش کرد” . بنی صدر در بخش دیگری از سخنانش مدعی می شود: “در جبهه کرخه کور، فرار این آقا مصیبت به بار آورد. موجب شد تا سربازان فرار کنند و ما تا آنها را به جبهه برگرداندیم، جانمان به لب رسید.” اما ماجرای کرخه کور چه بوده است و آیا آنچه که بنی صدر تعریف می کند صحت دارد؟تمامی اسناد مکتوب و خاطرات شفاهی به جا مانده از دوران دفاع مقدس نشان می دهد که استراتژی های نظامی بنی صدر و دیگر فرماندهان سپاه و بسیاری از مسئولین وقت از جمله آیت الله خامنه ای، کاملا متضاد و در تقابل با یکدیگر بوده است. به گونه ای که تفصیل آنها فرصت دیگری می طلبد اما به طور خاص در ماجرای کرخه کور، دو هفته قبل از آغاز عملیات توسط رزمندگان ایرانی، بنی صدر دستور تخلیه هویزه را از نیروهای بسیج و پاسدار صادر و دستور داد که در سوسنگرد مستقر شوند.
این دستور بنی صدر، با مخالفت جدی شهید علم الهدی و دیگر رزمندگان مواجه می شود و بعد از آن که علم الهدی با حضرت آیت الله خامنه ای تماس می گیرد، دستور بنی صدر لغو و نیروهای بسیج و سپاه در هویزه باقی می مانند.
یک هفته بعد، تصمیم بر آن می شود که از محور هویزه و سوسنگرد حمله انجام گیرد. این عملیات را می توان نقطه عطف عملیات منظم ارتش و سپاه دانست اما بار دیگر بنی صدر، شعار جدایی ارتش از سپاه را سر داده و می گوید سپاه نباید در این عملیات شرکت کند. اما نیروهای بسیجی و سپاه که در منطقه بوده و اغلب آنها به منطقه آشنایی داشتند، این ترفند بنی صدر را ضربه شدیدی بر پیکر عملیات می دانستند.
بار دیگر، این مسأله با تلاش شهید علم الهدی و تماس های مکرر وی با مسؤولان در تهران، حل شده و قرار می شود که سپاه به عنوان پیاده ارتش در عملیات شرکت کند.
15 دی 1359، روز آغاز عملیات، برای این عملیات دو تیپ از لشکر 16 زرهی قزوین و یک تیپ از لشکر 92 زرهی اهواز در نظر گرفته می شود که دو گردان از نیروهای سپاه و عده ای هم از نیروهای جنگ های نا منظم ( شهید چمران) نیروهای ارتش را یاری می دادند. از جمله هدف های این عملیات، پاکسازی شمال و جنوب کرخه کور از وجود نیروهای متجاوز ارتش عراق و آزاد سازی پادگان حمید و منطقه جفیر بود. نتایج عملیات در این روز موفقیت آمیز بود . اما هنوز عقبه های اصلی دشمن در پادگان حمید و سه راهی جفیر آسیب ندیده بود. لذا روزمندگان پس از تصرف مرزهای کرخه و حاج بدر، قصد پیشروی به سوی پادگان حمید را داشتند اما بنا به دلایلی، مانند نرسیدن مهمات، قرار بر این شد که ادامه عملیات در 16 دی ماه انجام شود که در نهایت این عملیات به علل مختلف شکست می خورد.
اما نکته اصلی اینجاست که مستند این ادعای بنی صدر که آیت الله خامنه ای در ماجرای کرخه کور فرار می کند و حتی عده ای از رزمندگان نیز پشت سر ایشان می روند، چیست؟ کدام یک از خاطرات حاضرین در جبهه، حتی یک رزمنده معمولی این ادعا را تایید می کند؟ چرا بنی صدر این اتفاق مهم را هیچ یک از خاطرات خود که در خارج از کشور و بدون هیچ محدودیتی منتشر کرد، مورد اشاره قرار نداده است و حتی در سال 60 نیز که چند تن از نمایندگان حامی وی در مجلس از آیت الله خامنه ای در این باره سوال می کنند، هیچ کدام مدعی “فرار” ایشان از کرخه کور نمی شوند؟ بلکه پیرامون شکست عملیات و … صحبت می کنند؟
اما پاسخ مشروح آیت الله خامنه ای به این دروغ بزرگ، در 31 خرداد 1360 در صحن مجلس چه بود؟ پاسخی که بی بی سی فارسی هیچ گاه حاضر به پخش آن نشد:
” اما مطلبی که راجع به مساله «هویزه» دیروز خانم طالقانی، جمله ای را در اینجا نقل کردند، من وظیفه خودم دانستم که آن را بگویم، آقایان بنده روز ۱۵ دی خودم در آن منطقه هویزه بودم که روز پانزدهم دی روز حمله به نیروهای عراقی است. یعنی حمله نیروهای ما به نیروهای عراقی …
نیروهای دشمن منهدم شده بودند و یک لشکر ما تمام در خط بود و حرکت میکرد. البته بچه های سپاه هم در همان حدود ساعت شاید دو و دو و نیم بعد ازظهر بود. همان عده بچههایی که شهید هم شدند، من آنها را دیدم. که مابین هویزه و آن منطقهای که خط اول بود، داشتند بطرف خط اول حرکت میکردند و میرفتند، لب کرخه کور من اینها را دیدم. یعنی در کنار کرخه اینها از طرف غرب بطرف شرق می آمدند چون نیروهای ما و هم نیروهای دشمن هر دو بعکس حرکت میکرد. یعنی از طرف غرب به طرف شرق فرار میکردند. تا به نیروهای خودشان حدود «دب حردان» که در غرب اهواز قرار میگیرد و شرق این نقطهای که من دارم میگویم، قرار دارد، بپیوندند، این بچهها داشتند به همان طرف میرفتند. کهمن به بعضی از برادرها گفتم که حالا یک مقداری آمدید و نیروهای ما هم دارد پیش میرود و عجله کنید، نروید حالا برگردید. بچهها گفتند که نه، میخواهیم برویم و رفتند. در آن ماجرا من هیچکس را مقصر نشناختم. فردای آن روز یعنی شانزدهم هم تا حدود ساعت سه، و سه و نیم بعدازظهر بنده بودم و آقای بنیصدر هم در آنجا بود. بعد نیروهای ما بتدریج بنا کردند ضربت خوردن یعنی به نیروهای عراقی، نیروی بزرگی به کمکشان آمد و نیروهای ما را از پهلو هدف قرار دادند. و این قبلا برای نیروهای ما و دستگاه اطلاعاتی ما محاسبه نشده بود. این بود که نیروهای ما شروع کردند به عقبنشینی کردن. من ساعت حدود سه و نیم بود با عجله به شهر آمدم که در قرارگاه آن لشکر دیگری که در آنجا هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تاکید کنم و سفارش کنم که آنها از یکطرف دیگر وارد بشوند بعضی از برادران دیگر نظامی ما برای دست و پا کردن مهمات و این قبیل چیزها آمدند و همه در آن ساعت بینی و بین الله تلاش میکردند. یعنی من آن کسانی را که مسوولان سطح بالا هستند نظامی و غیرنظامی نیافتم که تلاش نکنند. البته در آن ساعت وقتی که من میآمدم آقای بنیصدر نبود. حالا شاید که نماز میخواند و یا خوابیده بود و یا غذا میخورد، نمیدانم.
بهرحال یکی دو ساعتی نبود لیکن بعد که ما آمدیم تا ساعت یک بعد از نیمه شب هم ایشان در آنجا بوده و نیروهای ما وقتی منهدم شده بودند، ایشان آنجا دیده بود و شاهد بوده، بعدا آمده بود برای ما نقل میکرد. علی ایحال در ماجرای هویزه که تعدادی از بچههای ما شهید شدند، من بطور قطع نفی نمیکنم اما به هیچوجه نشانی از یک تعلل عمدی و سستی عمدی، خدای نکرده خیانتی مشاهده نکردم، چون دیروز شنیده شد کسانی میگفتند که این کار، کار آقای بنیصدر بوده است، نه، ما درباره آقای بنیصدر اینقدر اشکال و ایراد وارد و بجا و منطقی داریم که محتاج این نیست که این مسالهای که هیچ راهی برای اثبات ندارد، به ایشان ما نسبت بدهیم.”(www.mashreghnews.ir/news/68892)
ماجرای کرخه کور و رهبری