دین و اندیشه

وهابیت و غدیر

پرسش و پاسخ

اخیرا در سایتهای وهابیت، ده شبهه مطرح شده که به قول خودشان کمر شکن است لطفا به این شبهات پاسخ دهید: چرا حضرت علی (ع) در هیچ کجای تاریخ ( حتی در کتب شیعه ) نفرمودند که : مردم در غدیر خم با من بیعت خلافت کردند . ( به خصوص پس از شهادت حضرت عثمان که تمام دعواها بر سر خلافت حضرت علی بود ؟ )چرا هیچ یک ( حتی یک نفر ) از فرمانروایان و حاکمان عرب زبان ( نه قبل از پیامبر اسلام و نه بعد از پیامبر اسلام ) برای تعیین و معرفی جانشین خودش از کلمه مولی استفاده نکرده است ؟ ( اگر این واژه معنای خلیفه و اولی الامر و جانشین می دهد ! )چرا جوانان طرفدار حضرت علی در سقیفه بنی ساعده به واقعه بیعت با حضرت علی در غدیر خم هیچ اشاره ای نکرده و به جای آن می گویند : لا نبایع الا علیا ( ما بیعت نمی کنیم مگر با علی ) در حالیکه اگر در غدیر خم بیعت کرده بودند باید می گفتند : ما بیعت خود با علی را نمی شکنیم!ما می دانیم که بسیاری از مردم مدینه و قبائل اطراف در غدر خم حاضر نبوده اند چرا پیامبر اسلام پس از بازگشت به میدنه از این تعداد برای حضرت علی بیعت نمی گیرند ؟چرا در خصوص این واقعه مهم ( یعنی شکستن بیعت ۱۲۰ هزار نفر ) هیچ مثل و شعری در همان زمان ساخته نشد ؟ و بر سر زبانها نیفتادچرا در قرآن کریم ، صراحتا نام حضرت علی به عنوان خلیفه و جانشین نیامده ؟ لااقل چرا در قرآن کریم یک آیه وجود ندارد که ای پیامبر ، امر تعیین خلیفه و جانشین به عهده و وظیفه توست ( حالا اگر می گویید نباید نام علی می آمد ! خود دستور که می توانست به صورت کلی صادر شود ! )چرا در طی ۷۰ روز فاصله غدیر خم تا رحلت پیامبر هیچ سوء قصدی به جان حضرت علی صورت نگرفت ؟
چرا در خصوص این موضوع مهم پیامبر اسلام از کلمه مولی استفاده می کند که حدود ۲۷ معنی مختلف می دهد و جالب اینجاست که حتی یکی از این ۲۷ مورد معنای خلیفه و جانشین و اولی الامر نمی دهد ! در حالیکه در لسان عرب برای این موضوع مهم کلمات فراوانی مانند : مالک ، اولی الامر ، سلطان ، والی ، حاکم ، امام و . . . وجود داشته است .
چرا حتی یک نفر از این ۱۲۰ هزار نفری که به قول شما در غدیر خم با حضرت علی بیعت کردند پس از شنیدن به قول شما کودتا در سقیفه به جانب مدینه نمی آید تا علت امر را جویا شود ؟
و در نهایت آیا می دانید چرا علمای شیعه حاضر نیستند تسلیم این حقیقت شوند؟ آری زیرا دکان آنها برای همیشه بسته می شود. دکان خمس، دکان تقلید، دکان صیغه و دکان ولایت فقیه و سایر خرافات تاریخی.

یکی از اهداف شوم وهابیت ایجاد و القای شبهاتی دروغین در اذهان پاک شیعیان برای تخریب و تشویش در آن است تا بدین وسیله وقت و فکر آنان را هدر داده و آنان را درگیر مسائلی کنند که هیچ ارزش و فایده ای ندارند. لذا بهترین کار عدم توجه به این مسائل و کوشش برای تقویت بنیادهای علمی و ارزشی مذهب ناب تشیع می باشد که با مطالعه و تدبر و تفکر صحیح این مهم حاصل خواهد شد.با این حال برای اینکه شما از این تشویش ذهنی خارج شوید پاسخ این شبهات را خواهیم داد:شبهه اول: چرا حضرت علی (ع) در هیچ کجای تاریخ ( حتی در کتب شیعه ) نفرمودند که : مردم در غدیر خم با من بیعت خلافت کردند…این شبهه دروغی بیش نیست، چراکه امیر مؤمنان علیه السلام در موارد بسیاری به حدیث غدیر احتجاج کرده‌اند، ما به طور نمونه با استفاده از منابع معتبر شیعه و اهل سنت به بعضی از آن موارد اشاره می کنیم:
1. احمد بن حنبل در مسندش با سند صحیح نقل می‌کند:
ابوطفیل می گوید : حضرت على علیه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند مى دهم هر مرد مسلمانى که غدیر خم را به خاطر دارد و سخنى را که در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است ، از جا برخیزد . سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعیم گفته است که افراد بسیارى شهادت دادند ـ و اعلام کردند آن هنگام که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست امیر المؤمنین على علیه السّلام را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود :
آیا می‌دانید که من شایسته‌تر به مؤمنان از خود آنها مى باشم ؟ همگى فرمایش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را تصدیق کردند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
هر کس من مولای او هستم ،‌ این [علی] مولای او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار .
ابو طفیل گفت : از میان جمع در حالى بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتى مى کردم ، و در بازگشت از اجتماع مردم ، به دیدار «زید بن ارقم» رفتم و به او گفتم : از على چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم ! «زید» گفت : آنچه را که شنیدى انکار مکن ! به دلیل آن که، آنچه را که استماع کرده اى من خود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده ام ! (مسند احمد ، ج 4 ، ص 370 ، ح 19823).
2 . احمد بن حنبل در جای دیگر از مسندش می‌نویسد :
سعید بن وهب گوید : حضرت على علیه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است از جا برخیزد . در این هنگام پنج تن و یا شش تن برخاستند و گواهى دادند که آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در محل غدیر شنیدند، خطاب به مردم فرمود: هر کس من مولای او هستم ، این علی نیز مولای اوست. (مسند احمد ، ج 5 ، ص 366 ، ح 23808)
3 . ابوبکر بزار در بحر الذخار می‌نویسد :
ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده است که هر سه به اتفاق هم گفتند که شنیدیم حضرت على علیه السّلام سوگند مى داد که هر کسى از شما از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در روز غدیر خم آن چه را درباره من فرموده ، شنیده است ، شهادت خود را اعلام نماید . سیزده تن از حاضران از جای خود برخاستند و گواهى خود را اعلام داشتند که از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله شنیدیم ، فرمود :
آیا من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آنها نیستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصدیق کردند . در این هنگام دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :
«من کنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه واحبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» . (البحر الزخار (مسند البزار) ، أبو بکر البزار (متوفای292 هـ ) ج 3 ، ص 35 ، ح 786 ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن , مکتبة العلوم والحکم – بیروت , المدینة – 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله) .
4. هفت روز پس از رحلت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام به مسجد آمدند و خطاب به مردم ضمن سخنانی فرمودند: «پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به حجه الوداع رفت و سپس به غدیر خم آمد و در آنجا شبیه منبری برای او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوی مرا گرفت و بلند کرد به حدی که سفیدی زیر بغلش دیده شد و در آن مجلس با صدای بلند فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ…» خداوند در آن روز این آیه را نازل کرد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً». (اثبات الهداه، محمد بن حسن حر عاملی، ج 2، ص 18، ح 72) .
5. بار اول که امیرالمؤمنین علیه السلام را به اجبار برای بیعت آوردند و حضرت امتناع کرد، در آنجا فرمود: «… گمان ندارم پیامبر صلی الله علیه وآله در روز غدیر خم برای احدی حجتی و برای گوینده ای سخنی باقی گذاشته باشد. قسم می دهم کسانی را که از پیامبر صلی الله علیه وآله در روز غدیر «من کنت مولاه فعلی مولاه…» را شنیدند که برخیزند و شهادت دهند». دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و به ماجرای غدیر شهادت دادند و سایر مردم هم در این باره مطالبی گفتند، به طوری که عمر از ترس مجلس را تعطیل کرد!! (بحار الانوار،ج 28،ص 186؛ اثبات الهدی، ج2،‌ص 115) .
6. بار دوم که حضرت را طناب برگردن و شمشیر بالای سر به اجبار برای بیعت آوردند، عمر گفت: بیعت کن و گرنه تو را می کشیم. حضرت فرمود: «ای مسلمانان، ای مهاجران و انصار، شما را به خدا قسم می دهم آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدید که در روز غدیر خم چه می فرمود…»؟ همه تصدیق کردند و گفتند: آری به خدا قسم. (بحار الانوار، ج 28، ص 273).
مرحوم علامه در بحار به موارد متعدد دیگری هم اشاره می کند که برای آگاهی بیشتر می توانید به جلد 28 ، 29 ، 31 ، 38 ، 41 مراجعه بفرمایید.
7. در میدان جنگ جمل در بصره، امیرالمؤمنین علیه السلام به طلحه فرمود: تو را به خدا قسم می دهم، آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدی که می فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه». گفت: آری. فرمود: پس چرا به جنگ من آمده ای؟ گفت: «در خاطرم نبود و فراموش کرده بودم»! لازم به یادآوری است طلحه پس از اینکه غدیر را به یاد آورد باز هم به جنگ ادامه داد تا کشته شد. (الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 186) .
8. در روز جنگ صفین مردی از لشکر معاویه قرآن به دست به میدان مبارزه آمد در حالی که این آیه را تلاوت می کرد: «عم یتسائلون عن النبا العظیم…». حضرت شخصا به جنگ او رفتند و ابتدا پرسیدند: آیا نبأ عظیم را که مردم بر سر آن اختلاف دارند می شناسی؟ آن مرد گفت: نه!! فرمود: «به خدا قسم منم نبأ عظیم که بر سر آن اختلاف دارند. بر سر ولایت من نزاع دارید… در روز غدیر دانستید و روز قیامت خواهید دانست که چه کردید»؟ (مناقب ابن شهر آشوب، ج 3،ص 80)
9. مردی از امیرالمؤمنین علیه السلام خواست که ایمان را در حد کاملی برایش بیان کند که نیاز به سؤال از دیگری نباشد. حضرت مطالبی فرمودند و از جمله این بود که کمترین باعث گمراهی نشناختن حجت خداست. آن مرد از حضرت خواست تا حجج الهی را به او معرفی کند. حضرت فرمود: کسی که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله او را در غدیر خم منصوب کرد و خبر داد که نسبت به آنان از خودشان صاحب اختیارتر است. (کتاب سلیم بن قیس، ح 8؛ برای مطالعه بیشتر ر ک: اسرار غدیر، محمد باقر انصاری زنجانی، ص 263 به بعد، انتشارات مولود کعبه).
این موارد تنها نمونه ای بود از دهها مورد استدلال حضرت به واقعه غدیر که در کتب معتبر ذکر شده است.
شبهه دوم: چرا هیچ یک ( حتی یک نفر ) از فرمانروایان و حاکمان عرب زبان ( نه قبل از پیامبر اسلام و نه بعد از پیامبر اسلام ) برای تعیین و معرفی جانشین خودش از کلمه مولی استفاده نکرده است ؟ ( اگر این واژه معنای خلیفه و اولی الامر و جانشین می دهد ! )
اولا با سند صحیح ثابت شده است که پیامبر (ص) در غدیر خم فرموده اند:من کنت ولیه فعلی ولیه أخذ بید علی ، فقال : ” ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم ؟ من کنت ولیه فإن علیا ولیه ”
رواه البزار ، ورجاله ثقات
(مجمع الزوائد و منبع الفوائد – کتاب المناقب – باب مناقب علی – ح ۱۴۶۲۶)
ثانیا همه تا آن زمان از این کلمه استفاده می کردند حتی پدر ابوبکر هم از این کلمه استفاده کرده است به این روایت دقت کنید:
1832 حدثنا عبد الجبار بن العلاء ومحمد بن أبی عمر قالا ثنا سفیان عن الولید بن کثیر عن إبن صیاد عن سعید بن المسیب قال لما قبض النبی صلى الله علیه وسلم ارتجت مکة بصوت قال فسمع ذلک أبو قحافة رضی الله عنه فقال ما هذا قالوا قبض رسول الله صلى الله علیه وسلم قال إنا لله وإنا إلیه راجعون فمن ولی الأمر بعده قالوا ابنک قال أفرضیت فی بذلک بنو عبد شمس وبنو المغیرة قالوا نعم قال فإنه لا مانع لما أعطى ولا معطی لما منع قال فلما قبض أبو بکر رضی الله عنه ارتجت مکة بصوت دون ذلک فقال ما هذا قالوا مات ابنک قال هذا خبر جلیل قال عبد الجبار فی حدیثه والأول أجل منه وأعظم (أخبار مکة فی قدیم الدهر وحدیثهم، حمد بن إسحاق بن العباس الفاکهی أبو عبد الله، شماره 1832، ص 80)
عمر خطاب نیز به امام علی (ع) و عباس عموی پیامبر (ص) میگوید:
فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ
ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ
(صحیح مسلم ، کتاب الجهاد والسیر ، باب حکم الفیء ، ج ۳ ، ص ۱۳۷۸ و ۱۳۷۹ ، ح ۳۳۰۲)
شبهه سوم: چرا جوانان طرفدار حضرت علی در سقیفه بنی ساعده به واقعه بیعت با حضرت علی در غدیر خم هیچ اشاره ای نکرده و به جای آن می گویند : لا نبایع الا علیا…
اولا اگر بنابر توجیه روایات و محمل تراشیها و تفسیرهاى نابجا باشد با هیچ عبارتى نمى توان مطلبى را اثبات کرد. آنان به هر زبانی و کلامی اگر بیان می کردند شما قانع نمی شدید همانطور که پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر لفظ مولی را به کار برد و شما گفتید چرا لفظ خلیفه را به کار نبرده است و در جای دیگر لفظ خلیفه را به کار برد و شما گفتید منظور از خلیفه یعنی در ردّ امانات و اداى دیون و امثال آن.
ثانیا اینکه مدعی هستید حتی یک نفر از جوانان انصار طرفدار علی که در سقیفه حضور داشته اند به واقعه غدیر اشاره نکرده اند مطلب باطلی است که برای روشن شدن بطلان آن ، لازم است که در ابتدا در باره سقیفه بحث و بررسی شده و به این سؤال پاسخ دقیق داده شود ، که اولا انگیزه انصار از جمع شدن در سقیفه چه بوده است، با این که آن‌ها زحمات بسیاری برای اسلام کشیده بودند و اگر زحمات آن‌ها نبود ، قطعاً اسلام به این آسانی به سر منزل مقصود نمی‌رسید ؛ اما چه شد که آن‌ها نیز فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله را در باره امیر مؤمنان علیه السلام به فراموشی سپردند و هنوز جنازه رسول خدا دفن نشده بود که در سقیفه جمع شدند ؟!! و ثانیا مهاجرین و انصار حاضر در سقیفه چه کسانی بودند و آیا تمام مهاجرین و انصار حضور داشتند و به ابوبکر رای دادند؟! ونیز اینکه چرا با وجود اینکه برخی از حضار در سقیفه نام علی علیه السلام را به عنوان خلیفه ذکر کردند از رای خود برگشتند؟
فلسفه تشکیل سقیفه :
به صورت فشرده به چهار عامل می‌توان اشاره کرد که این گروه از انصار که از دستور رسول خدا (ص) سرپیچی کردند می‌توانند به خاطر آن در سقیفه جمع شده باشند :
1. آن‌‌ها از این مسأله خبر دار شده بودند که عده‌ای از سران مهاجر توطئه‌های خطرناکی طراحی و نقشه‌های شومی برای غصب خلافت در سر می‌پرورانند ، و مطمئن شدند که امامت به امیرمؤمنان علیه السلام نخواهد رسید ، خواستند که به اعتقاد خودشان اسلام را از دست این عده نجات داده و خود اداره کشور اسلامی را به عهده بگیرند .
2. از آن‌جایی که گروه انصار در جنگ‌های رسول خدا با قریشان نقش تعیین کننده‌ای داشتند و بسیاری از پهلوانان قریش به دست انصار کشته شده بود‌ ؛ از این رو آن‌ها از انتقام قریش می‌ترسیدند و با توجه به سابقه‌ای که از آن‌ها سراغ داشتند ، می‌دانستند که اگر قریش حکومت را به دست بگیرد ، از آن‌ها انتقام سختی خواهد گرفت ؛ چنانچه بعد از روی کار آمدن قریشیان این مسأله جامه عمل پوشید و در قضیه حرّه به صورت کامل ، نمود پیدا کرد .
3. از زبان رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده بودند که بعد از آن‌ حضرت ظلم‌های زیادی در حق آنان خواهد شد ، به همین دلیل در صدد دفع آن برآمده و در حقیقت می‌خواستند از این مسأله پیشگیری نمایند .
4. انصار برای اسلام زحمات بسیاری کشیده بودند و پیشرفت اسلام مدیون آن‌ها بود ؛ در زمانی که عده مسلمانان بسیار اندک بود ، اسلام آوردند و با جان و مال خود رسول خدا را یاری کردند ؛ بنابراین طبیعی است که آن‌ها برای خود این حق را قائل بودند که در حکومت آینده اسلام نقش داشته باشند .
حال به بررسی تفصیلی این چهار مسأله خواهیم پرداخت :
آگاهی انصار از همپیمانی و توطئه قریش علیه امیر مؤمنان علیه السلام:
انصار متوجه شده بودند که برخی از قریشیان همپیمان شده‌اند که نگذارند بعد از رسول خدا خلافت به امیر مؤمنان علیه السلام برسد ؛ لذا تصمیم گرفتند که قبل از عملی شدن نقشه آنان ، دست به کار شوند و خود خلافت را به دست گیرند .
شواهدی بر این توطئه از کتب اهل سنت :
این مطلب (توطئه قریش) در کتاب‌های شیعی به صورت مفصل آمده و از آن به صحیفه ملعونه یاد شده است . علمای اهل سنت نیز گوشه‌هایی از قضیه را نقل کرده‌اند ؛ چنانچه نسائی در سننش و ابن خزیمه در صحیحش می‌نویسند : از قیس بن عباد روایت شده است که روزی در مسجد در صف اول نماز بودم ؛ شخصی آمده و من را کشید و خود جای من ایستاد ؛ قسم به خدا (از ناراحتی) چیزی از نماز خود نفهمیدم ؛ وقتی که نمازش به پایان رسید متوجه شدم که او ابی بن کعب است . به من گفت : ای جوان ، مبادا از این کار من اندوهگین شوی ؛ زیرا پیامبر از ما پیمان گرفته بود که همیشه در صف اول نماز جماعت باشیم . سپس رو به قبله کرده و گفت : قسم به پروردگار کعبه که اهل پیمان هلاک شدند !!! و سه مرتبه این سخن را تکرار کرد . سپس گفت : قسم به خدا من برای ایشان اندوهگین نیستم ؛ برای کسانی که توسط ایشان گمراه شدند اندوهگینم.
از ابایعقوب پرسیدم مقصود وی از اهل پیمان چه کسانی است ؟ پاسخ داد : مقصود وی حاکمان (خلفا) است. (المجتبى من السنن ، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی (متوفای303 هـ) ، ج 2 ، ص 88 ، ح808 ، ناشر : مکتب المطبوعات الإسلامیة – حلب – 1406 – 1986 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبدالفتاح أبو غدة؛ صحیح ابن خزیمة ، محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری (متوفای311 هـ) ج 3 ، ص 33 ، ح1573 ، ناشر : المکتب الإسلامی – بیروت – 1390 – 1970 ، تحقیق : د. محمد مصطفى الأعظمی) .
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز بارها و بارها از توافق پنهانی قریشیان و به ویژه ابوبکر و عمر پرده برمی‌داشت و تلاش‌های عمر را برای به خلافت رساندن ابوبکر ، در راستای همین توافق می‌دانست .
احمد بن یحیی بلاذری در انساب الأشراف می‌نویسد :… ابن عباس می گوید : در زمان بیعت ابوبکر زمانی که علی (علیه السلام) با او بیعت نکرد ، ابوبکر، عمر بن الخطاب را دنبال ایشان فرستاد و به عمر گفت : علی را به سخت ترین و بدترین وجه ممکن پیش من بیاور . در بین راه بین حضرت امیر(علیه السلام) و عمر مشاجره ای درگرفت . علی (علیه السلام ) به عمر گفت : شیرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است . قسم به خدا حرص و ولع تو برای به حکومت رسیدن ابوبکر به خاطر اینست که او بعد از خودش تو را به جانشینی برگزیند. (أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (متوفاى279هـ) ج 1 ، ص 253 )
آگاهی انصار از امکان منع امیر مؤمنان علیه السلام از خلافت :
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ، در موارد بسیاری از خدعه و نیرنگ امت در حق امیر مؤمنان علیه السلام خبر داده بود و انصار با شنیدن این سخنان از رسول خدا ، مطمئن شده بودند که می توان خلافت را از صاحب اصلی اش گرفت ؛ به همین سبب تصمیم گرفتند که در سقیفه جمع شوند و خلیفه را از قوم خود انتخاب کنند .
ما به چند روایت از پیش بینی‌های رسول خدا صلی الله علیه وآله در این باره اشاره می‌کنیم :
الف : حسادت‌ها و کینه‌های نهفته در دل قریشیان‌ :
أبویعلی موصلی در مسندش به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام می‌نویسد : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و صداى گریه اش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت گریه من، حسادتهایى است که مردم نسبت تو در دل دارند و آشکار نمى کنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى دهند که من دعوت حق را اجابت کرده ام و در میان شما نیستم ، علی علیه السلام می گوید : سؤال کردم : ای فرستاده خدا ! آیا در آن هنگام دین من سالم است ، فرمود : بلی دینت سالم است . (مسند أبی یعلى ، أحمد بن علی بن المثنى أبو یعلى الموصلی التمیمی (متوفای307هـ) ج 1 ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث – دمشق – 1404 – 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : حسین سلیم أسد) .
ب : حیله‌گری امت ، نسبت به امیرمؤمنان علیه السلام :
حاکم نیشابوری در المستدرک می‌نویسد : از علی علیه السلام نقل شده که فرمود : از چیزهایی که رسول خدا (ص) به من فرمود این است که : پس از من، مردم با حیله گرى با تو رفتار مى کنند .
و بعد از نقل روایت می‌گوید : این حدیث سندش صحیح است ؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند.(المستدرک على الصحیحین ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری (متوفای405 هـ) ج 3 ، ص150 ، ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت – 1411هـ – 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا ).
بنابراین ، طبیعی بود که انصار با شنیدن این سخنان از زبان رسول خدا به فکر آینده حکومت باشند و دوست داشته باشند که حکومت در میان آن‌ها بماند ؛ زیرا برای اسلام زحمات زیادی کشیده بودند و نمی‌توانستند ببینند که دیگران حکومت اسلامی را به دست گرفته‌اند .
ترس انصار از قریش :
بی‌تردید ، ساکنان مدینه نقش مهمی در پیروزی‌های مسلمانان بر قریشان داشتند و اگر کمک‌های بی‌دریغ آنان نبود ، شاید به این زودی‌ رسول خدا موفق به تشکیل حکومت اسلامی نمی‌شد و اصلاً جنگی بین قریش و مسلمانان اتفاق نمی‌افتاد تا مسلمانان پیروز شوند ؛ از این رو انصار از این می‌ترسیدند که اگر حکومت به دست قریش بیفتد ، انتقام جنگ بدر ، خندق و … از انصار بگیرد .
آگاهی انصار از تصمیم قریش برای ظلم به ایشان :
انصار از زبان گهر بار رسول خدا شنیده بودند که بعد از آن حضرت قریش ظلم فراوانی در حق انصار خواهند کرد . بخاری در صحیحش می‌نویسد : از انس بن مالک شنیدم که می گفت : رسول خدا (ص) به انصار فرمودند : شما بعد از من سختی هایی خواهید دید ؛ پس صبر نمایید تا من را ملاقات کنید و وعده دیدار شما در کنار حوض (کوثر) . (الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256هـ) ج 3 ، ص 1381 ، ح3582 ، ناشر : دار ابن کثیر , الیمامة – بیروت – 1407 – 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا)
ترس انصار از انتقام قریش در صورت انتخاب خلیفه ای قریشی :
حباب بن منذر که از بزرگان انصار به حساب می‌آمد ، در سقیفه به همین نکته اشاره کرده است : حباب بن منذر که از مسلمانان حاضر در جنگ بدر بود ایستاده و گفت : شخصی از ما امیر شود و شخصی از شما ؛ قسم به خدا که ما در این کار خود را با شما درگیر نمی کنیم اما می ترسیم که گروهی که ما پدران و برادرانشان را کشته ایم به خلافت برسند !!! (فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی (متوفای852 هـ) ج 12 ، ص 153 ، ناشر : دار المعرفة – بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب ).
آیا تمام انصار و مهاجرین در سقیفه حضور داشتند؟
تاریخ گواه است که اکثریت اصحاب پیامبر چه مهاجر و چه انصار در ماجرای سقیفه حضور نداشتند، بلکه به دستور پیامبر در لشکر اسامه بودند،اما برعکس حاضران در سقیفه ، متخلفان از سپاه اسامه بودند.
همانطور که در کتب تاریخی شیعه و سنی به تواتر آمده است رسول خدا (ص) در اواخر عمر شریف خویش به اسامة بن زید دستور دادند لشکری آماده نماید و به مسلمانان نیز دستور دادند که به آن لشکرگاه رفته و تحت امر اسامه آماده حمله به دشمنان اسلام شوند . وی نیروهای خویش را جمع کرده و در منطقه جرف در سه میلی مدینه اردوگاه زد .
ابن سعد در این زمینه می گوید :
صبح روز پنجشنبه رسول خدا پرچم را به دست اسامه داده و فرمودند با نام خدا در راه خدا جهاد نما و با کفار بجنگ . وی با پرچم خویش بیرون آمده و چند پرچم آماده کرده و آنها را به بریده بن حصیب اسلمی داد و در جرف اردو زد . هیچ یک از بزرگان مهاجر و انصار باقی نماند مگر آنکه به آن لشگر مأمور شد. (الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری (متوفی: 230هـ) ج 2 ، ص 190 ، ناشر : دار صادر – بیروت).
اما عده ای از دستور رسول خدا (ص) مخالفت کرده و از این دستور سرپیچی نمودند ؛ رسول خدا از این کار خشمگین شده و به نقل علمای شیعه و گروهی از علمای اهل سنت ایشان را لعنت فرمودند، رسول خدا (ص) فرمودند : لشکر اسامه را تکمیل کنید ؛ خداوند لعنت کند کسانی را که از حضور در این لشکر امتناع می کنند ؛ به همین سبب عده ای گفتند بر ما لازم است که از دستور رسول خدا (ص) اطاعت کرده و اسامه بیرون از مدینه است (ما نیز به او ملحق شویم) و عده ای گفتند : مریضی رسول خدا (ص) سخت شده است ؛ و ما طاقت نداریم که در این حال از ایشان دور باشیم ؛ صبر می کنیم تا ببینیم کار ایشان به کجا می کشد !!! (الملل والنحل ، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد الشهرستانی ج 1 ، ص 23 ، ناشر : دار المعرفة بیروت؛ المواقف ، عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی، ج 3 ، ص 650؛ شرح نهج البلاغة ، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی ج 6 ، ص 34 )
بنا بر این طبق اقرار اهل سنت گروهی از صحابه که با ایمان بوده و از دستورات رسول خدا (ص) اطاعت می کردند به لشکرگاه اسامه که در بیرون مدینه بود رفتند و فقط گروهی اندک که با دستور ایشان که در واقع دستور خدا بود ، مخالفت کردند در مدینه ماندند .
در نتیجه اولاً : تمامی انصار و مهاجرین و آن‌هایی که ایمان قلبی به رسول خدا صلی الله علیه وآله داشتند ، اصلاً در سقیفه حضور نداشتند و در جیش اسامه بودند ؛ ثانیاً : آن‌ها که در سقیفه جمع شده بودند ، کسانی بودند که از فرمان رسول خدا سرپیچی کرده و در مدینه مانده بودند ؛ بنابراین از چنین کسانی هرگز نباید انتظار داشت به فرمان رسول خدا در روز غدیر و امثال آن عمل کرده و امیرالمؤمنین علی علیه السلام را جانشین پیامبر بدانند. اگر آن‌ها مطیع فرمان رسول خدا بودند ، اصلاً نباید در مدینه حضور می داشتند .
مطلب دیگر این است که هیچ یک از یاران امیر مؤمنان علیه السلام هم در سقیفه حضور نداشتند :
امیر مؤمنان علیه السلام و هیچ یک از بنی هاشم و نیز کسانی که از یاران خاص آن حضرت به حساب می‌آمدند ، در سقیفه حضور نداشتند ؛ بلکه یا در جیش اسامه و یا به همراه امیر مؤمنان علیه السلام مشغول غسل و کفن رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند . وقتی هیچ یک از آن‌ها حضور نداشته‌اند چگونه می‌توانسته‌اند به نفع امیرالمؤمنین رای بدهند.
جالب است بدانید افراد حاضر در سقیفه فقط حدود سیزده نفر و گروه بوده اند که در تاریخ اینگونه از آنها نام برده شده است:
1ـ سَعد بن عَباده(سیره ى ابن هشام، ج 4، ص 306 / تاریخ طبرى، ج 2، ص 445).
2ـ اُسَید بن خُضَیرابن هشام / طبرى.
3ـ بشیر بن سعد(طبرى).
4ـ حباب بن منذر(طبرى).
5ـ معاذ بن جبل(السقیفة انقلاب ابیض، ص 169 / نجاح الطائى، بیروت، 1417).
6ـ طایفه ى بنى اسلم که از مردم مدینه نبودند و از بیرون شهر آمده بودند(طبرى).
7ـ ابوبکر(ابن هشام / طبرى).
8ـ عمر بن خطاب(ابن هشام / طبرى).
9ـ ابوعبیدة بن جرّاح(ابن هشام / طبرى).
10ـ مغیرة بن شعبه(ابن هشام / طبرى).
11ـ عبدالرحمن بن عوف(السقیفة انقلابٌ ابیض).
12ـ خالد بن ولید(السقیفة انقلابٌ ابیض).
13ـ سالم(السقیفة انقلابٌ ابیض).
حال با این وجود چگونه می توان انتظار داشت اینان به کسی غیر از ابوبکر رای بدهند، در حالی که تماما از خواص و یاران وی بوده اند.
شبهه چهارم: ما می دانیم که بسیاری از مردم مدینه و قبائل اطراف در غدیر خم حاضر نبوده اند چرا پیامبر اسلام پس از بازگشت به مدینه از این تعداد برای حضرت علی بیعت نمی گیرند ؟
جواب :
اولا تمام مردم مدینه در این قضیه حضور داشتند نسائی در سنن خود مینویسد:
عن جابر بن عبد الله قال: أذن فی الناس بالحج فلم یبق أحد یقدر على أن یأتی راکبا أو راجلا إلا قدم فتدارک الناس لیخرجوا معه حتى إذا جاء ذا الحلیفة وولدت أسماء بنت عمیس محمد بن أبی بکر فأرسلت إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال اغتسلی واستثفری بثوب ثم أهلی ففعلت.
جابر می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان سفر حج صادر نمود، کسی نبود که قدرت داشته باشد سواره یا پیاده در این حج شرکت کند مگر اینکه حاضر بود، و در میقات (ذو الحلیفه) حاضر شدند، اسماء دختر عمیس فرزندش محمد بن ابو بکر را به دنیا آورد، کسی را نزد رسول خدا فرستاد تا وظیفه اش را بداند، دستور داد تا غسل کند وخودش را بپوشاند و همراه شود.
(السنن الکبرى – کتاب الحج – المواقیت – إهلال النفساء – ح 3627 با سند صحیح)
ثانیاً در بیعت های مشابه، بیعت گیری فقط از حاضرین می شده است مانند بیعت مردم با رسول الله صلی الله علیه و آله در حدیبیه یا بیعت خلفا در ابتدای حکومت خود. ثالثاً امامت یک امر الهی است لذا نیازی نیست که حتما از همه مردم برای ایشان بیعت گرفته شود بخصوص که اکثر جمعیت مسلمانان در آن واقعه حضور داشتند و رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: «فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة؛ حاضرین به غائبین و پدر به فرزندش برساند تا روز قیامت». بیعت مردم یا عدم آن در مشروعیت آن نقشی ندارد.
شبهه پنجم: چرا در خصوص این واقعه مهم ( یعنی شکستن بیعت 120 هزار نفر ) هیچ مثل و شعری در همان زمان ساخته نشد ؟ و بر سر زبانها نیفتاد
اولا در آن اوضاع خفقان چه کسی جرأت چنین کاری را داشت ثانیاً شما می خواهید با این دلیل مضحک، روایت متواتر را زیر سوال ببرید؟ روایتی که ذهبی دانشمند شهیر اهل سنت است می گوید: «جمع طرق حدیث غدیر خم فی أربعة أجزاء رأیت شطره فبهرنی سعة روایاته وجزمت بوقوع ذلک.»
محمد بن جریر طبری اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد جمع آوری کرده است که من قسمتی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن شگفت زده شدم و یقین کردم که این اتفاق افتاده است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز، سیر أعلام النبلاء، ج 14، ص 277، تحقیق: شعیب الأرناؤوط و محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة التاسعة، 1413 هـ.
ثالثاً چطور انتظار دارید یک بیعت شکن علیه خود شعر بسازد و خود را در نظر آیندگان رسوا کند؟!.
رابعا با این حال خوب است بدانید در مورد ولایت حضرت امیر و غدیر خم شعری در محضر رسول خدا سروده شده است که منابع آن به شرح ذیل است:
رسائل المرتضى ج 4 ص 131
خصائص الأئمة شریف رضی ص 42
الاقتصاد شیخ طوسی ص 221
الأمالی شیخ صدوق ص 670
المسترشد محمد بن جریر الطبری ص 469
علمای اهل سنت که این شعر را به نقل از حسان نقل کرده اند :
1- سیوطی :
سیوطی ، علامه معروف اهل سنت که تاریخ دان ، ادیب ، محدث و اصولی است این شعر را در کتابی که در مورد اشعار برگرفته شده از روایات نوشته است به حسان نسبت می دهد :
وأنشد الشیخ تاج الدین بن مکتوم لحسان بن ثابت الأنصاری رضی الله عنه:
ینادیهمُ یومَ الغدیر نبیُّهم … بِخُمٍّ فأسمعْ بالرَّسول منادیا
وقالَ فمن مولاکم وولیُّکم … فقالوا ولم یُبدوا هناک تعامیا
إلهک مولانا وأنت ولیُّنا … ولم یُلْفَ منا فی الولایة عاصیا
فقالَ له قم یا علیُّ فإننی … رضیتک من بعدی إماماً وهادیا
فمنْ کنتُ مولاه فهذا ولیُّه … فکونوا له أنصارَ صدقٍ موالیا
هناک دعا اللهم والِ ولیَّه … وکن بالذی عادى علیّاً معادیا
(الازدهار فی ما عقده الشعراء من الأحادیث و الآثار ص19 ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبو بکر، جلال الدین السیوطی (المتوفى : 911هـ) الوفاة: 911)
شیخ تاج الدین بن مکتوم اشعار حسان را خواند که …
2- ابو المظفر سبط الحافظ ابن الجوزی الحنفی: المتوفى (654).
فقال حسان بن ثابت:
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم***بخم فأسمع بالرسول منادیا
وقال : فمن مولاکم وولیکم***فقالوا ولم یبدوا هناک التعامیاً
إلهک مولانا وأنت ولیّنا***ومالک منّا فی الولایة عاصیاً
فقال له قم یا علی فإنّنی***رضیتک من بعدی إماماً وهادیاً
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه ***فکونوا له أنصار صدق موالیاً
هناک دعا اللهم وال ولیّه ***وکن للذی عادى علیّاً معادیاً
ویروى أن النبی صلى اللّه علیه وسلم لما سمعه ینشد هذه الأبیات قال له : یا حسان، لا تزال مؤیّداً بروح القدس ما نصرتنا أو نافحت عنّا بلسانک
تذکرة الخواص ص 20 وفی الطبعة الحدیثة: 28 ـ 34.)
حسان بن ثابت گفته است …
و روایت شده است که وقتی پیامبر شنیدند که این اشعار را سرود به او فرمودند : ای حسان ،‌ روح القدس تا زمانی که از ما دفاع می کنی یا از ما بدی ها را با زبانت دور می داری ، یاور تو باشد
مشخص است که ابن جوزی صریحا این اشعار را به حسان نسبت می دهد .
3- أخطب الخطباء الخوارزمی المکی: المتوفى (568)
(المناقب ص 136، مقتل الامام الحسین (ع) : ص47.)
4- ابن مردویه .
( مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع) – أبی بکر أحمد بن موسى ابن مردویه الأصفهانی – ص 121)
5- الحافظ ابو نعیم الاصبهانی: المتوفى (430).
(ما نزل من القرآن فی علی : ص57 .(
6- صدر الحفاظ الکنجی الشافعی المتوفى (658) .
(کفایة الطالب : ص64 باب1 .(
7- شیخ الاسلام صدر الدین الحموئی: المتوفى (722).
(فرائد السمطین ج 1 ص 73 ، ح39 .)
8- الحافظ جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی الحنفی المتوفى (بضع و750).
)نظم درر السمطین : ص112 .)
خامسا در آن زمان شعری سروده شد روایت زیر را بخوان که یعقوبی از بزرگان اهل تسنن در تاریخش می‌نویسد که آدرس آن هم در زیر متن روایت به طور دقیق آمده:
وجاء البراء بن عازب فضرب الباب على بنی هاشم وقال یا معشر بنی هاشم بویع أبو بکر فقال بعضهم ما کان المسلمون یحدثون حدثا نغیب عنه ونحن أولى بمحمد فقال العباس فعلوها ورب الکعبة .
وکان المهاجرون والأنصار لا یشکون فی علی فلما خرجوا من الدار قام الفضل بن العباس وکان لسان قریش فقال یا معشر قریش إنه ما حقت لکم الخلافة بالتمویه ونحن أهلها دونکم وصاحبنا أولى بها منکم .
وقام عتبة بن أبی لهب فقال :
ما کنت أحسب أن الأمر منصرف عن هاشم ثم منها عن أبی الحسن
عن أول الناس إیمانا وسابقة وأعلم الناس بالقرآن والسنن
وآخر الناس عهدا بالنبی ومن جبریل عون له فی الغسل والکفن
من فیه ما فیهم لا یمترون به ولیس فی القوم ما فیه من الحسن
(تاریخ الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح الیعقوبی (متوفای292 هـ) ج 2 ، ص 124 ، ناشر : دار صادر – بیروت .)
براء بن عازب به درب خانه بنی هاشم آمد و گفت : ای گروه بنی هاشم ؛ با ابوبکر بیعت کرده اند ! عده ای از ایشان گفتند : مسلمانان بدون ما که از بستگان پیامبر هستیم کاری انجام نمی دهند !
عباس (که به یاد سخنان رسول خدا در مورد غصب حق امیر مومنان افتاده بود) گفت : قسم به پروردگار کعبه که این کار انجام شده است !
مهاجر و انصار شک نداشتند که خلافت باید به علی برسد ؛ وقتی که از خانه های خویش بیرون آمدند فضل بن عباس که سخنور قریش بود گفت : ای قریشیان ، سزاوار شما نیست که با نیرنگ خلافت را به دست آورید ، با این که ما شایسته خلافت هستیم و صاحب ما (علی) از شما به این کار سزاوار تر است .
و عتبة بن ابی لهب ایستاده و گفت :
گمان نمی کردم که کار از بنی هاشم و از ابو الحسن (امیر مومنان) گرفته شود
از کسی که اولین مسلمان است و پیشتاز و دانا ترین مردم به قرآن و سنت ها .
و آخرین کسی که از پیامبر جدا شد و کسی که جبریل در غسل و کفن (پیامبر) او را یاری کرد.
کسی که خصوصیات او (علی) را داشته باشد کسی به (سزاواری او برای خلافت) شک نمی‌کند و در میان این قوم نیکی های او نیست .
شبهه ششم: چرا در قرآن کریم ، صراحتا نام حضرت علی به عنوان خلیفه و جانشین نیامده ؟ لااقل چرا در قرآن کریم یک آیه وجود ندارد که ای پیامبر ، امر تعیین خلیفه و جانشین به عهده و وظیفه توست ( حالا اگر می گویید نباید نام علی می آمد ! خود دستور که می توانست به صورت کلی صادر شود ! )
هرچند جواب در این باره بسیار است اما به طور خلاصه جوابی را از امام صادق علیه السلام نقل می کنیم: ابوبصیر می گوید : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : مردم می گویند : چرا نام علی و اهل بیت ایشان در کتاب خدا نیست؟ فرمود: به آنان بگو نماز بر رسول خدا (ص) نازل شد ولی خداوند رکعات آن را که سه یا چهار تاست در کتابش نام نبرد، تا آنکه رسول الله (ص) آن را برای مردم تفسیر کرد و (کافی ، ج 1 ، ص 286)
قرآن کتابی است که به بیان کلیات می پردازد نه جزئیات ، اصل امامت به صراحت در قرآن ذکر شده است اما جزئیات و مصادیق آن به خاطر مصالحی ، به صراحت نیامده است وتبیین جزییات را به عهده پیامبرصلی الله علیه و آله نهاده شده است
خب پیداست اگر نام حضرت علی در قرآن برده میشد و با توجه به اینکه خیلی از منافقین و مسلمان نماها از حضزت علی کینه بدر ، حنین، خیبر را در دل داشتند دست به تحریف قرآن میزدند که این خیلی خطرناک است و اسلام در خطر نابودی قرار میگرفت.
شبهه هفتم: چرا در طی 70 روز فاصله غدیر خم تا رحلت پیامبر هیچ سوء قصدی به جان حضرت علی صورت نگرفت ؟
عدم سوء قصد هم به این خاطر بوده که نتوانستد و حضور رسول الله صلی الله و علیه و آله را مانع آن می دیدند. ثانیاً در صورت سوء قصد، رسول الله فرد دیگری را بجای ایشان می گذاشت لذا صبر کرده و نقشه بهتری به زعم خودشان کشیدند تا حکومت را پس از رسول الله از مسیر آن منحرف کنند. ولی بعد از رسیدن به حکومت، قصد جان حضرت علی علیه السلام را کردند که در روایات آمده است مانند این جریان که در بسیاری از کتب معتبر آمده است:
فرجع أبو بکر إلى منزله وبعث إلى عمر فدعاه ثم قال : أما رأیت مجلس علی منا الیوم ، والله لان قعد مقعدا مثله لیفسدن أمرنا فما الرأی ؟ قال عمر الرأی أن تأمر بقتله ، قال فمن یقتله ؟ قال خالد بن الولید فبعثا إلى خالد فأتاهما فقالا نرید أن نحملک على أمر عظیم ، قال حملانی ما شئتما ولو قتل علی بن أبی طالب ، قالا فهو ذاک ، فقال خالد متى أقتله ؟ قال أبو بکر إذا حضر المسجد فقم بجنبه فی الصلاة فإذا أنا سلمت فقم إلیه فاضرب عنقه ، قال نعم .
فسمعت أسماء بنت عمیس ذلک وکانت تحت أبی بکر فقالت لجاریتها اذهبی إلى منزل علی وفاطمة فاقرئیهما السلام وقولی لعلی :
(إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنْ النَّاصِحِینَ) القصص: 28/20
فجاءت الجاریة الیهما فقالت لعلی علیه السلام ان أسماء بنت عمیس تقرأ علیکما السلام وتقول: ان الملا یأتمرون بک لیقتلوک فأخرج أنى لک من الناصحین ، فقال علی ( ع ) قولی لها ان الله یحیل بینهم وبین ما یریدون . ثم قام وتهیأ للصلاة وحضر المسجد ووقف خلف أبى بکر وصلى لنفسه وخالد بن الولید إلى جنبه ومعه السیف فلما جلس أبو بکر فی التشهد ندم على ما قال وخاف الفتنة وشدة على وبأسه فلم یزل متفکرا لا یجسر ان یسلم حتى ظن الناس انه قد سها ، ثم التفت إلى خالد فقال یا خالد لا تفعل ما أمرتک به السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته ، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام : یا خالد ما الذی أمرک به ؟ قال امرنی بضرب عنقک ، قال وکنت تفعل ؟ قال إی والله لولا أنه قال لی لا تفعل لقتلتک بعد التسلیم ، قال فأخذه علی ( ع ) فضرب به الأرض واجتمع الناس علیه فقال عمر یقتله ورب الکعبة فقال الناس یا أبا الحسن الله الله بحق صاحب هذا القبر فخلى عنه ، قال فالتفت إلى عمر وأخذ بتلابیبه وقال یا بن الصهاک لولا عهد من رسول الله صلى الله علیه وآله وکتاب من الله سبق لعلمت أینا أضعف ناصرا وأقل عددا ثم دخل منزله.
ابو بکر به منزل خویش بازگشته و کسی را به دنبال عمر فرستاد و او را خوانده و گفت : آیا جلسه امروز علی را در مورد ما ندیدی؟ قسم به خدا اگر دوباره چنین بنشیند کار ما را خراب خواهد کرد ؛ نظر تو چیست؟ گفت : من چنین نظر دارم که دستور به کشتن او بدهی ؛ گفت : چه کسی او را بکشد؟ پاسخ داد : خالد بن ولید .
پس به نزد خالد فرستاده ، به نزد ایشان آمد ؛ پس گفتند : می خواهیم تو را به کاری بزرگ مامور کنیم ؛ پاسخ داد : من را به به هر کاری می خواهید مامور کنید ؛ حتی اگر کشتن علی بن ابی طالب باشد ؛ گفتند : کار همین است ؛ پس خالد گفت : چه زمانی او را بکشم ؟
ابو بکر پاسخ داد : وقتی که به مسجد آمد ؛ در هنگام نماز در کنار او بایست ؛ وقتی که من سلام نماز را دادم بایست و گردن او را بزن ؛ گفت : باشد .
أسماء بنت عمیس که همسر ابو بکر بود ، این را شنیده و به کنیزش گفت : به منزل علی و فاطمه برو و به ایشان سلام کرده و به علی بگو :
به درستیکه سران در مورد تو مشورت کرده اند که تو را به قتل برسانند ؛ پس بیرون برو ؛ بدرستیکه من از خیر خواهان توام .(آیه 20 سوره قصص)
پس کنیز به نزد حضرت آمده و به علی علیه السلام گفت : أسماء بنت عمیس به شما سلام می رساند و می گوید : به درستیکه سران در مورد تو مشورت کرده اند که تو را به قتل برسانند ؛ پس بیرون برو ؛ بدرستیکه من از خیر خواهان توام
پس حضرت به او گفتند به او بگو : خداوند بین ایشان و آنچه می خواهند مانع خواهد شد ؛ سپس ایستاده و آماده نماز شدند و در مسجد حاضر شده و در پشت ابو بکر ایستادند اما نماز فرادا خواندند و خالد بن ولید نیز در کنار ایشان بوده و شمشیر به همراه داشت ؛ وقتی که ابوبکر برای تشهد نشست از آنچه گفته بود پشیمان شده و از آشوب و نیز از قدرت علی و جنگاوری ایشان ترسید ؛ پس حیران ماند و راهی برای پایان بردن نماز پیدا نمی کرد ؛ به حدی که مردم گمان کردند به او فراموشی دست داده است ؛ پس رو به خالد کرده و گفت : ای خالد ؛ آنچه را به تو دستور دادم انجام نده ؛ “السلام علیکم ورحمة الله” ( و نماز را به پایان رساند )
پس امیر مومنان به خالد فرمودند : ای خالد ؛ تو را به چه چیزی امر کرده بود؟ گفت : به من دستور داده بود که گردن تو را بزنم ؛ حضرت فرمودند : وآیا چنین کاری را می کردی؟ پاسخ داد : آری قسم به خدا که اگر به من نگفته بود چنین نکن ، تو را بعد از سلام به قتل می رساندم ؛ پس حضرت او را گرفته و به زمین زدند ؛ مردم نیز دور او جمع شدند ؛ عمر گفت : قسم به پروردگار کعبه که او را می کشد!!! ؛ مردم گفتند : ای اباالحسن ، تو را به خدا ، تو را به خدا ، به حق صاحب این قبر ؛ پس حضرت او را رها کردند ؛ پس حضرت رو به عمر کرده و یقه او را گرفته و فرمودند : ای فرزند صهاک ؛ اگر نبود پیمانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از من گرفتند ، و نیز اگر نبود دستورات خداوند که از قبل آمده است ، می دانستی که کدامیک از ما یاوران ناتوان تری دارد و نیروی کمتری دارد ؛ و سپس به منزل خود وارد شدند .
(تفسیر القمی: 2/ 158، 159، تفسیر نور الثقلین: 4/188، الاحتجاج: 1/118 و126 وعنه فی بحار الأنوار 29/127 ح 27، مدینة المعاجز: 3/152.الاصول الستّة عشر، أصل أبی سعید عباد الصفرى، ص 18، باختصار. علل الشرایع: 192، باب 151، العلّة التی من أجلها أمر خالد بن الولید بقتل أمیر المؤمنین. وحضر المسجد وصلى خلف أبی بکر. الاحتجاج: 1/126.)
شبهه هشتم: چرا در خصوص این موضوع مهم پیامبر اسلام از کلمه مولی استفاده می کند که حدود 27 معنی مختلف می دهد و جالب اینجاست که حتی یکی از این 27 مورد معنای خلیفه و جانشین و اولی الامر نمی دهد ! در حالیکه در لسان عرب برای این موضوع مهم کلمات فراوانی مانند : مالک ، اولی الامر ، سلطان ، والی ، حاکم ، امام و . . . وجود داشته است .
اولا این شبهه پر از تناقض است که دروغگویی شبهه گر و عدم دقت در بیان شبهه دروغش را روشن می کند چراکه وی از یک طرف می گوید یکی از این 27 مورد معنای خلیفه و اولی الامر را نمی دهد آنوقت در چند کلمه بعد می گوید لسان العرب معانی همچون اولی الامر را استفاده کرده است.
ثانیا همان طور که در جواب سئوال ۲ هم گفته شد پیامبراسلام در روز غدیر خم فقط از کلمه مولا استفاده نکردند بلکه از کلماتی مانند ولی هم استفاده کردند:در کتاب خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ، ج 1 ، ص 96 ، ح79 با سند صحیح نقل شده است که پیامبر دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :من کنت ولیّه فهذا ولیّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه
و اسنادی از حاکم نیشابوری و ابن کثیر دمشقی هم درباره صحیح بودن این حدیث آورده شد .
ثالثا حقیقت آن است که رسول خدا(ص) با هر زبانى خلافت و امامت على(ع) را بیان کرد. مگر نه آن است که در روایات بسیارى با عنوان «خلیفه من» على(ع) را معرفى کرده است، پاسخ اهل سنت به آن روایات چیست؟
به عنوان نمونه چند مورد از روایاتى که رسول خدا(ص) در آنها على(ع) را به عنوان خلیفه خود نام برده است از مصادر عامه بیان مى کنیم:
1ـ تاریخ الامم والملکوک، حافظ ابن جریر الطبرى، ج1، ص541؛
2ـ الکامل ، ابن اثیر، ج2، ص62؛
3ـ کنز العمال، العلامة المتقى الهندى، ج13، ص114؛
4ـ المستدرک على الصحیحین، الحافظ الحاکم النیشابورى، ج3، ص133؛
4ـ التلخیص، الحافظ الذهبى (چاپ شده در حاشیه مستدرک حاکم)، ج3، ص133 .
اضافه بر اینها علامه امینى در روایت رسول اکرم(ص) لفظ «خلیفتى» را از منابع بسیار متعدد روایى، تفسیرى و تاریخى اهل سنت نظیر: مسند احمد حنبل، تفسیر کشف البیان ثعلبى، جمع الجوامع سیوطى وخصائص نسائى نقل مى کند که برای آگاهی بیشتر می توانید به کتاب ارزشمند الغدیر ج2، ص278 مراجعه بفرمایید.
شبهه نهم: چرا حتی یک نفر از این 120 هزار نفری که به قول شما در غدیر خم با حضرت علی بیعت کردند پس از شنیدن به قول شما کودتا در سقیفه به جانب مدینه نمی آید تا علت امر را جویا شود ؟
بسیاری از کسانی که در مدینه بودند با ابوبکر بیعت نکردند این نشان میدهد که غدیر خم را فراموش نکرده اند طوری که در کتاب صحیح بخاری ( البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج 6، ص 2505، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة – بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987. ) این روایت آمده که عمر بن خطاب گفت:
عن عمر : حین توفى اللّه نبیّه صلى اللّه علیه وسلم أنّ الأنصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فى سقیفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبیر ومن معهما .
عمر گوید:0 بعد از وفات پیامبر صلی اله علیه وآله، انصار با ما در امر خلافت ابوبکر مخالفت کردند و همه آنها در سقیفه جمع شدند و علی علیه السلام و زبیر و همراهان آن دو نیز با ما مخالفت کردند.
و در جایی دیگری از کتاب صحیح البخاری، ج 4، ص 1549، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة – بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987. این روایت آمده که
حدثنا یحیى بن بُکَیْرٍ حدثنا اللَّیْثُ عن عُقَیْلٍ عن بن شِهَابٍ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ … وَعَاشَتْ بَعْدَ النبی صلى الله علیه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا ولم یُؤْذِنْ بها أَبَا بَکْرٍ وَصَلَّى علیها وکان لِعَلِیٍّ من الناس وَجْهٌ حَیَاةَ فَاطِمَةَ فلما تُوُفِّیَتْ اسْتَنْکَرَ عَلِیٌّ وُجُوهَ الناس فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أبی بَکْرٍ وَمُبَایَعَتَهُ ولم یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الْأَشْهُرَ.
فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شش ماه زنده بود ، وقتی از دنیا رفت ، شوهرش او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد و خود بر او نماز خواند . تا فاطمه علیها السلام زنده بود ، علی علیه السلام در میان مردم احترام داشت ؛ اما وقتی فاطمه علیها السلام از دنیا رفت، مردم از او روی گرداندند و این جا بود که علی علیه السلام با ابوبکر مصالحه و بیعت کند . علی علیه السلام در این شش ماه که فاطمه علیها السلام زنده بود ، با ابوبکر بیعت نکرده بود.
ماوردی شافعی و ابویعلی حنبلی در أحکام السلطانیة (هر دو عالم کتابی با همین نام دارند) به این نکته اشاره کرده‌اند که مشروعیت خلافت ابوبکر بخاطر بیعت عده‌ محدودی بوده است
در این‌باره گفته‌اند:
قَدْ اخْتَلَفَ الْعُلَمَاءُ فِی عَدَدِ مَنْ تَنْعَقِدُ بِهِ الْإِمَامَةُ مِنْهُمْ عَلَى مَذَاهِبَ شَتَّى ؛ فَقَالَتْ طَائِفَةٌ لَا تَنْعَقِدُ إلَّا بِجُمْهُورِ أَهْلِ الْعَقْدِ وَالْحَلِّ مِنْ کُلِّ بَلَدٍ لِیَکُونَ الرِّضَاءُ بِهِ عَامًّا وَالتَّسْلِیمُ لِإِمَامَتِهِ إجْمَاعًا ، وَهَذَا مَذْهَبٌ مَدْفُوعٌ بِبَیْعَةِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى الْخِلَافَةِ بِاخْتِیَارِ مَنْ حَضَرَهَا وَلَمْ یَنْتَظِرْ بِبَیْعَتِهِ قُدُومَ غَائِبٍ عَنْهَا من تنعقد به الإمامة.
به تحقیق علماء در تعداد بیعت کنندگان که در انعقاد امامت نقش دارد، اختلاف کرده اند که بعضی از آنها بر مذاهب گوناگونی هستند طایفه‌ای گفته‌اند که امامت جز با اجماع اکثریت اهل حل و عقد از هر شهری منعقد نمی‌شود؛ تا این رضایت عموم مردم از آن استنباط شود و همه مردم تسلیم امامت او باشند، این دیدگاه مردود است به واسطه بیعت با ابوبکر بر خلافت که تنها حاضران با او بیعت کردند و اصلا منتظر آمدن و بیعت غائبان نشدند.
الأحکام السلطانیّة للماوردی: 33ص والأحکام السلطانیّة لأبی یعلى محمد بن الحسن الفراء:ص 117.
یعنی تنها حاضران در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند و او را انتخاب کردند و اصلا منتظر دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله که همه آن‌ها در جیش اسامه یا در جاهای دیگر حضور داشتند، نماندند و ابوبکر را انتخاب کردند.
قرطبی نیز، مشروعیت خلافت ابوبکر را با بیعت یک نفر(عمر) دانسته و می‌نویسد:
فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله خلافا لبعض الناس حیث قال : لا تنعقد إلا بجماعة من أهل الحل والعقد ودلیلنا أن عمر رضى الله عنه عقد البیعة لأبی بکر.
اگر امامت و خلافت توسظ یک نفر از اهل حل و عقد منعقد شد، بر دیگران لازم است که آن را قبول کنند بر خلاف عده‌ای ازمردم که می‌گویند خلافت و امامت منعقد نمی‌شود مگر با جماعت اهل حل وعقد ولی دلیل ما این است که عمر(که یک نفر بود ) با ابوبکر بیعت کرد.
الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج 1، ص 269، ناشر: دار الشعب القاهرة.
در اینجا قرطبی بر این مطلب اشاره می‌کند که بیعت با ابوبکر توسط جمیع اهل حل و عقد نبود، دلیل این مطلب را فقط بیعت عمر با ابوبکر می‌داندکه گروهی نبوده است.
شبهه دهم: و در نهایت آیا می دانید چرا علمای شیعه حاضر نیستند تسلیم این حقیقت شوند ؟ آری زیرا دکان آنها برای همیشه بسته می شود . دکان خمس ، دکان تقلید ، دکان صیغه و سایر خرافات تاریخی .
اولا الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقا
خدایی را شکر میکنیم که دشمنان ما را از احمق ها قرار داد
ثانیا به جای فرافکنی، اگر می توانید پاسخ جوابهای ما را بدهید.

وهابیت و غدیر

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا