نقد کتاب «فرقان الحق»
آیت الله مصباح در کتاب آموزش عقاید فرموده اند: که اگر کفار و ابرقدرتها با این همه توان و بودجهای که دارند میتوانستند حتماً مثل قرآن را می آوردند. اما آنها کتاب فرقان الحق را آورده اند. من از هر کجا پرسیده ام فقط اطلاعات عمومی داده اند که مثلا نویسنده آن فلانی است و اینقدر سوره دارد و هیچ کس از اشکالات آن نمی گوید. لطفاً برایم از اشکالات آن و اینکه هرگز نمیتواند رقیب قرآن کریم باشد بگویید.
مقدمه گفتنى است از صدر اسلام تاکنون، نمونه هاى فراوانى از عبارت هاى مشابه آیات قرآن ساخته و پرداخته شده است که در نگاه مردم با ذوق و خردمندان صاحب سخن، نقص و ضعف آن بسیار مشهود و محسوس است. چنان که در برابر آیه شریفه: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ»[1] گفته شده است: «قَتلُ البعضِ احیاءٌ لِلْجَمیع»!!؛ «اَکثروا القتلَ لیَقِلُّ القتل»!![2] و یا در برابر آیه شریفه: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»[3] برخى گفته اند: «یا ایها العاقلون لا تقتلوا الذین یلونکم من المخالفین و لیجدوا فیکم رحمة و الانسانیة و اعلمو اَنَّ اللَّه مع العادلین»!! درباره الفرقان الحق (قرآن جدید!!) کتابی ساخته اند با صفحات و خطی شبیه به ظاهر و خط قرآن و آن را در کتابخانه های مشهور امریکا و اروپا توزیع نموده اند. علاوه بر این، این کتاب مجعول را در مراکز ورزشی و صنعتی به صورت بسیار گسترده پخش نموده و آن را وارد سایت های اینترنتی کرده و در بعضی مدارس بیگانه در بعضی از سرزمینهای عربی که عده ای از فرزندان مسلمانان در آن درس می خوانند توزیع کرده اند.
اسرائیل با همکاری سازمان های امریکایی با صرف چندین سال کار، این کتاب را ساخته اند. در سال 1999م در کالیفرنیا در ایالات متحده امریکا به چاپ رسیده و ناشر و توزیع کننده آن wine pressomega 2001 می باشد و نام «الفرقان الحق» را برای آن انتخاب نموده است. هدف از چاپ و نشر آن، حذف قرآن کریم و جایگزین نمودن الفرقان الحق به جای آن، و مقدمه چینی برای جلب نظر و حمایت جهانی برای شعله ور نمودن جنگ های صلیبی جدید علیه مسلمانان می باشد.
کتاب منتشر شده در دوازده جزء که مشتمل بر 366 صفحه در اندازه متوسط و با دو زبان انگلیسی و عربی به چاپ رسیده و شامل یک مقدمه و البسمله و هفتاد و هفت موضوع می باشد که آنها را سوره نام نهاده اند. با الفاتحة شروع می شود و با الشهید پایان می پذیرد و خاتمه ای دارد که پایان بخش آن کلمه آمین است. هر موضوع (سوره) دارای چند حرف مقطعه مانند جمله های شماره دار می باشد که در بعضی از آنها به شش حرف مقطعه و در دیگر سوره ها تا سی حرف مقطعه می رسد.
گروهی از یهودیان افراطی داخل اسرائیل اقدام به تفسیر این کتاب کرده و میان آن و آیات قرآن مقارنه نموده اند تا به خیال خود ثابت کنند قرآن کریم را بشر نگاشته و یک کتاب آسمانی نیست.
مقدمه آن به نام هیأت نظارت کننده بر تدوین و ترجمه و نشر به اسامی «الصفیُّ … و المهدیُّ» به نگارش در آمده و این نام ها خواننده را به شک و تردید می اندازد و وقتی گفته می شود این فرقان وحی است و آنچه را در انجیل آمده را تصدیق می کند، مسئله پیچیده تر می شود و کارشان بیشتر گره می خورد (ما فرقان الحق را به صورت وحی نازل نمودیم و آن را بر قلب برگزیده خودمان القا کردیم تا برساند گفته معجزه را به زبان عربی واضح، تصدیق کننده آنچه در نزدتان است از انجیل حق، برگیرید آن را به عنوان جدا کننده حق از باطل و تثبیت کننده حق و نابود کننده باطل، و مژده دهنده و بیم دهنده برای کافران است.)[4]
می پرسیم این وحی باطل کی نازل شده است؟! و در چه سرزمینی و بر چه کسی نازل شده است؟! و این صفی (یعنی برگزیده) کیست؟! آن کسی که این وحی شیطانی بر او نازل شده است (و ما او را برگزیدیم و سینه او را برای پذیرش ایمان آماده و شرح نمودیم و برای او چشم قرار دادیم تا ببیند و برای او گوش قرار دادیم تا بشنود و برای او قلب قرار دادیم تا بیندیشد و زبان به او دادیم تا حرف بزند و فرقان الحق را به او وحی نمودیم و آن را در هفت روز و شب پیاپی به نگارش درآورد.)[5] و در هاله ای از ایهام و ابهام این برگزیده خیالی فرقان الحق به دست دشمنانش یعنی مسلمانان به قتل می رسد، چنانچه در این آیات شیطانی می خوانیم (براستی نفس شما کشتن برگزیده ما را برایتان زیبا جلوه داد، در حالی که بر کفر خودتان شاهد هستید، آیا نفس پاک و مبرائی را می کشید و به رحمت خداوند امیدوار هستید در حالی که ستمکارید، ناگزیر در دنیا و آخرت شما زیانمند هستید و با خون او خاتمه بخشیدید به آیه ای که سوزانده می شود به وسیله آن پیشانی هایتان و بر شما شاهدی می دهد که شما کافرانی گناهکار هستید و او صفی و امین است و فرقان الحق همانا کلمه ما است و همان حق الیقین است هرچند کافران را خوش نیاید.)[6]
هدف از نگارش کتاب باطل فرقان
1. رسوخ عقیده شرک آلود تثلیث یعنی سه گانه پرستی
2. اعلام رسالت عیسی –علیه السلام- به عنوان آخرین رسالت الهی و این که بعد از ایشان نه رسالتی هست و نه پس از او پیامبری خواهد آمد.
چنانکه در این کتاب از نارواترین عبارات فحش و ناسزا و عیب تراشی علیه مسلمانان به کار رفته است و با زشت ترین اوصاف به معرفی مسلمانان پرداخته و با کلمات و عباراتی آکنده از نفرت و دشمنی و مملو از غرض ورزی و کینه توزی که نهایت آن توصیف ناپذیر است در صدد عیب و ایراد وارد نمودن به پروردگار، دین، پیامبر و قرآن مسلمانان قلم فرسایی کرده اند.
برای تحقق اهداف مغرضانه خود اقدام به تحریف آیات قرآن نموده و صفات و خصوصیاتی را که قرآن، یهود و نصاری را توصیف می کند و به جهانیان می شناساند به مسلمانان نسبت داده اند، تا جایی که نام هایی را که برای موضوعات یعنی سوره های باطل انتخاب نموده اند، کینه ورزی و نهایت عداوت و دشمنی آنان را نشان می دهد از جمله: الماکرین (188-194)، الأمین (195-199)، المفترین (200-202)، الطاغوت (209- 213)، الکبائر (249-254)، المحرضین (268-273)، البهتان (274-277)، الکافرین (300-314).
معبود و پروردگار مسلمانان را- به پندار باطل خود- به شیطان توصیف می کند. و ندا دهنده ای از میان شما برخاست و باطل را بر حق ترجیح داد و از آن فرمانبری نمود و کفر بر ایمان چیره گشت و بدی را بر نیکی یاری رساند، همانا برای وحی شیطان فرمانبرانی هست.)[7] این وصف به کرات در جاهای مختلف این کتاب باطل تکرار شده است. آنجا که می گوید: و کسانی که ایمان آوردند به انجیل حق و عمل صالح انجام دادند، آنان نیک ترینِ مخلوقات هستند، و آنانی که کفر ورزیدند و به شیطان و پیامبرش ایمان آوردند آنان بدترین مخلوقات هستند.[8] (ای مردم همانا آیات گمراه کننده شیطان برای شما خوانده می شود، تا شما را از نور به سوی تاریکی ببرد، پس از وحی شیطان تبعیت نکنید و او را سخت دشمن بدارید.)[9]
این کتاب باطل، پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم- را با اوصاف ناشایست و ناروا مانند «افاک» توصیف می کند آنجا که نوشته اند: بندگان مؤمن خود را برحذر می داریم از پیامبر بسیار دروغگو، که آشکار نموده ایم او را از بیان کنندگان کفر، و او را با نتیجه اعمالش شناسانده و از دروغ و سحر آشکارش پرده برداشته ایم، پس او فرستاده شیطان رجیم است به سوی کافران.[10]
نویسندگان کتاب فرقان الحق رسالت محمد – صلی الله علیه و آله و سلم- را باور ندارند چنانکه در آن گفته شده: و ما مژده نداده ایم به بنی اسرائیل به آمدن فرستاده ای بعد از کلمه خودمان و شایسته نیست این سخن را گفته باشیم پس این که کلمه حق را گفته ایم و ما سنت کمال را نازل کرده ایم و به همه مردم به پیروی از دین حق مژده داده ایم و هرگز نسخ نمی پذیرد و تا روز قیامت تغییر نمی کند.[11] همچنین مجمع پیامبران دروغین و نویسندگان این آیات شیطانی، پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- را به طاغوت توصیف می کنند و سوره ای به نام طاغوت اختصاص داده اند.[12] که در این سوره باطل آورده اند: ( اندیشه نکرد و خواند. آیا نمی بینید لات و عزی و سومین آنان منات را که شفاعت آنان نزد خداوند مقبول است، و هرگاه گروهی از شیاطین به آنان دست بزنند آنان را می رانند و همنشین او می گرداند و آنچه را آشکار نموده ام می پوشاند.)
قرآن کریم و رسالت محمد – صلی الله علیه و آله و سلم- را انکار می کنند چنانکه [این پیامبران قلابی و ناپیدای زیر زمینی] در کتابشان گفته اند: (ما هیچ کتابی بر شما نازل نکرده ایم، نه سوره ای، نه آیه ای، و هیچ سخنی بر زبان کسی از شما به سویتان وحی نکرده و به کسی الهام نکرده ایم، لیکن بر شما مشتبه شده است و آن را تصدیق کرده اید و از راه راست گمراه شده اید. و گمان کرده اند قرآن کریم افسانه است (و برخاست از میان شما کسی که افسانه های پیشینیان را سرقت نمود و به خود نسبت داد و آن را به نگارش درآورد و شب و روز آن را برخواند و آن دروغی است که او آن را به رشته تحریر درآورد و مردمانی دیگر او را بر این امر یاری رساندند.)[13]
شریعت اسلام را به شریعت کفر، قتل و گمراهی توصیف می کند.[14] چنانچه فرمانبری و اطاعت از پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- رجوع به ایشان در هنگام تنازع و ایمان به او، عدم خیانت و عدم نافرمانی ایشان را شرک به الله می نامد.[15] این فرقان باطل مسلمانان را به کفر و نفاق و بهتان و غیره از اوصاف زشت و ناروا توصیف می کند (همانا بدترین دروغ به ما بستید، پس وای به هر دروغگوی گنهکار، و گفتید ایمان آوردیم به الله و به آنچه از طرف پروردگارش به عیسی داده شده است و آیات خداوند را تلاوت می کردید در حالیکه منکر آن بودید و گفتید هرکس غیر از دین ما را برگزیند هرگز از او پذیرفته نیست و این گفته منافقان است.)[16] همچنین مسلمانان را گمراه می نامد و آنان را به گمراهان و غضب شدگان توصیف می کند (ای اهل گمراه از بندگان ما اگر ایمان بیاورید به آنچه گفته ایم در انجیل الحق و بر طریق آن ره بپویید و به نور آن خود را منور نمایید و از موعظه آن پند گیرید، از جمله بندگان مقرب درگاه ما خواهید شد.)[17] (ای کسانی که از بندگان من به خود ظلم نمودید همانا فرقان الحق به سویتان آمد بسیاری از آنچه را که از انجیل الحق نمی دانستید و آنچه را پوشیده می داشتید برایتان آشکار می کند.)[18] (و بندگان ما را به بهتان شرک متهم نمودید در حالیکه هیچ کس را با ما شریک قرار ندادند پس آنان[منظور خدای سه گانه است] از ایشان راضی هستند.)(ما فرقان را نازل نموده ایم که برای جهانیان رحمت است و کافران را جز نفرت نمی افزاید، آنگاه که شیطان بر قلبشان مهر نهاده است تا آن را نفهمند و بر گوشهایشان پرده نهاده، و کسانی را که به انجیل الحق ایمان آورده اند از جانب خود نور و ایمان فوق ایمانشان می افزاید و آنان از راه صواب منحرف نمی شوند.)[19]
مسلمانان را به عنوان مشرکین معرفی می کند(و از کفر آمیزترین چیزها آنچه است که به من دروغ بسته و خود را شریک ما نموده و گمان نموده او یکتاپرست است و بندگان موحد ما مشرک هستند.)[20]
بهشت مسلمانان را اینگونه توصیف می کند که منزلگاهی است برای زناکاران و جنایتکاران جنگی و زنان فریبکار و جایگاهی است برای عرق خوارها و گناهکاران.[21] و در بدگویی از مسلمانان و توصیف آنان به زشت ترین اعمال، غوطه ور شده اند چنانچه در این کتاب شیطانی در توصیف مسلمانان آمده(پس از چهره های شما کفر، شرک، زنا، قتل، غارت، پستی، جهل و سرکشی پیداست.)[22]
دین اسلام را دین سرراهی توصیف کرده اند چنانچه [در کتاب شیطانی و گمراه کننده خود چنین حکایت کرده اند] : (در دین سر راهی غلو نکنید و بر ما سخنی جز حق مبین مبندید.)[23] در لابه لای این کتاب الفاظ سخیفی از قبیل: کشتار، جنگ، زنا، تبهکاری، همجنس بازی، نفاق، گمراهی، شیطان، وحی شیطان و دسیسه، تکرار می شود.
بر تحریف آیات قرآن تکیه نموده اند تا آنها را از مدلول و مقاصدش خارج نمایند مثلاً در این گفته (مُثَل کسانی که کافر شدند و انجیل حق را تکذیب نمودند، اعمالشان خاکستری است که باد در یک روز طوفانی بر آن بوزد، توانایی چیزی از آنچه کسب نموده اند را ندارند، آن گمراهی حتمی است.)[24] (ای کسانی که ایمان آورده اید از بندگان ما اگر چنانچه شما کسانی را که به شما دشمنی می ورزند دوست بدارید آنان شما را دوست ندارند و هرگاه با شما روبه رو شوند گویند: ایمان داریم به آنچه ایمان دارید و هرگاه در نزد هم گرد آیند از شدت دشمنی با شما انگشتان خود به دندان بگزند، و اگر خیری نصیب شما شود ناراحت شوند و اگر گزندی به شما برسد از آن شادمان گردند، و اگر پایداری پیشه کنید و پروای خدا داشته باشید حیله آنان گزندی به شما نمی رساند و زیان نمی رسانند مگر به خودشان. آنان درک نمی کنند.)[25] و این (الفرقان) گمان می کند که الله سبحانه هرگز دستور جهاد در راه خودش را صادر نفرموده و حرص شدیدی بر نفی این فریضه دارد و این حرص برای از میان بردن این فریضه در بیشتر از یکجا نمایان شده است. و آن را به تحریکات شیطان وصف می کند(و گمان کردید که ما گفتیم: در راه الله قتال کنید و مؤمنان را بر قتال تشویق نما، در حالیکه قتال راه ما نیست و ما هرگز مؤمنان را برای انجام قتال تشویق و تحریض نکرده ایم. همانا آن از تشویقهای شیطان رانده شده است برای قوم ستمکار.)[26] این موضوع را تا حد انکار فریضه جهاد ادامه داده اند تا جایی که یکی از سوره های این کتاب را به نام المحرضین[27] نامیده اند.
چندین بار این دروغ و بهتان را تکرار کرده اند که مسلمان با توسل به شمشیر، اسلام را تحمیل کرده اند(و کسانی که کافر شدند با شمشیر بر بندگان ما تحمیل کردند، پس از آنان کسانی به ظاهر از ترس شمشیر و تباهی به کفر گرویدند پس به طاغوت و مکر آن ایمان آوردند و از راه گمراه شدند و از آنان کسانی دین حق را به جزیه فروختند و خود را پست و ذلیل نمودند، و از آنان کسانی به دین حق تمسک جستند پس او را در راه ما کشتند.)[28] و در سورة العطاء چنین آمده است (و از کشتن بندگان مؤمن ما احساس راحتی کردید، و مردم را با توسل به شمشیر مجبور به پذیرش کفر کردید و این روش گنهکاران است. مرگ بر منافقانی که انجام ندادند آنچه را گفتند.)[29]
آنان کلیساها را ویران نمودند و متولیان آن را به قتل رساندند( و تجاوز نمودید به خانه هایی که اجازه دادیم که در آن ذکر و نام ما جاری گردد و کلیساها و صومعه ها را که شب و روز در آن برای ما عبادت می کردند ویران نمودید و برای خراب کردن آن تلاش کردید و متولیان مؤمن از بندگان ما را به قتل رساندید و این است عملکرد تبهکاران.)[30]
و در توصیف مسلمانان به قاتل و خونریز تکیه نموده، چنانچه سوره ای را به این عنوان نامگذاری کرده اند.[31] این فرقان باطل در جاهای زیادی به امور زنان پرداخته و چهار سوره با نامهای النساء(24)، والزواج (25)، والطلاق (26)، والزنى (27) به زنان اختصاص داده است. در این سوره ها قضایای چند همسری، جاریه، قوامیت مردان، میراث و شهادت زنان و لمس وی مورد حمله قرار داده اند.[32]
هیأت نویسندگان کتاب الفرقان الحق بعضی از صفات الله تعالی را نفی می کنند و آنها را به عنوان نقص در حق پروردگار برمی شمارند، مانند صفت مکر.[33] و اقامه نماز در مساجد و اماکن عمومی را ریا می دانند (همانا کسانی که در گوشه های خیابان و مساجد برای ریا نماز می خوانند تا مردم آنان را ببینند، همانا آنان منافقین هستند و آنان در حقیقت نماز نمی خوانند.)[34]
نسخ در قرآن را انکار می کنند و سوره ای را با این عنوان نامگذاری کرده اند.[35]
اجرای حد قصاص را از قوانین جاهلیت برشمرده و گفته اند (آیا قانون جاهلیت را برمی گزینید که نفس به خاطر نفس قصاص شود و چشم به جای چشم و دندان در برابر دندان این نیست جز راه و رسم مردمان نخستین و این قانون نابودشدگان است.)[36]
چنان نوشته اند که ازدواج، طعام و شرابی در بهشت وجود ندارد، بلکه بهشتیان بسان فرشتگان به حمد و تسبیح خداوند مشغول هستند و این است بهشت مؤمنان، اما منزلگاه شیاطین(منظورش مسلمانان است.)(پس آنان در غارهایی زندگی خواهند کرد انباشته است از قاتلین، کفار و زنان زناکار و در اردوگاههای جنایتکاران در خاک می غلطند، در شعله های پر مهیب آتش غرایز گداخته می شوند و آرزوهای حیوانی بر آنان مسلط می شود پس آنان در ناپاکی و تباهی غرق هستند و در سرگرمی و ناز و نعمتند، و بر تخت های آراسته تکیه زده اند و زنانی آراسته چون مروارید در منزلگاههایی قرار دارند که پسرکان همجنس باز با پیاله های ناپاک شراب حرام در اطرافشان گرد آمده اند و در نوشیدن آن زیاده روی می کنند، و عطش آنان فرو نمی نشیند، و از آنان جدا نمی شوند.)[37]
کتاب باطل الفرقان شریعت مسلمانان را اینگونه توصیف می کند(پس شریعت اهل کفر شریعت مردمی پابرهنه و لخت، جنگجو، زناکار، بی سواد، دروغگو، و متجاوزین گمراه ستمکار است.)[38]
خلاصه اینکه:
کتاب(الفرقان الحق) تقلب و ناسره و دروغ و بهتانی است برای زشت و وارونه نشان دادن حقایق و ارائه تصویر مکدری از قرآن کریم و رسالت عظیم و با اهمیت این کتاب آسمانی است.
این توطئه دسیسه و بهتانی است در برابر کتاب خداوند کریم، نه اولین اقدام آنان است و نه آخرین ترفندشان خواهد بود بلکه تلاشهای بی ثمری است که کار به جایی نخواهد برد. و کتاب الله تعالی در سینه ها و بر سطرها از[گزند بدخواهان و تحریف کینه ورزان] مصون می ماند، و هرگز تلاشهای تحریف کننده و فریبکارانه تأثیری در آن نخواهد کرد چنانچه الله تعالی می فرماید:«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»«همانا قرآن را فرو فرستادیم و ما او را نگهبانیم.»؛ «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ»«همانا قرآن را آسان کردیم تا پند گیرند پس آیا هیچ پند پذیرنده ای هست؟»
در سال 1912 میلادى نیز چاپخانه اى انگلیسى – آمریکایى در بولاق مصر، در نقد و ردّ اعجاز قرآن نشریه اى منتشر و در آن ادعا کرد که سوره حمد از بلاغت کامل برخوردار نیست و در آن مطالب تکرارى وجود دارد و مى توان نه تنها همانند این سوره، بلکه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است: «چه نیکوست سخن برخى از منکران اعجاز قرآن که گفته اند: اگر مؤلف قرآن به جاى سوره حمد گفته بود: «الحمد للرحمن ربّ الاکوان الملک الدیّان لک العبادة و بک المستعان اهدنا صراط الایمان» با کمال اختصار مطلب را ادا کرده، در عین حال، همه محتواى سوره حمد را گردآورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایى یافته و از قافیه هاى پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود».[39]
نخست باید یادآور شویم که آیه شریف «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» بدون هیچ اختلاف نظرى یکى از آیات سوره حمد است و در آن نکات بسیار شگرف و مهمى وجود دارد و نویسنده مقاله «حسن الایجاز» از آن غفلت کرده و به آن نپرداخته است. ما از آن صرف نظر مى کنیم و به بررسى آیات دیگر مى پردازیم.
1. در جمله اول تنها هنر نویسنده تبدیل واژه «اللَّه» به «الرحمن» است؛ به توهّم آنکه نیازى به ذکر اللَّه نیست و با گذاردن واژه الرحمن به جاى واژه «اللَّه» رعایت اختصار شده است و همه آن مطالبى که واژه «اللَّه» و واژه هاى «الرحمن» و «الرحیم» در آیه سوم بر آن دلالت مى کند، در این تعبیر کوتاه گنجانده مى شود؛ در حالى که با این تبدیل، نکاتى از دست رفته است: نخست آنکه آیه در صدد است بیان اختصاص همه ستایش ها به خداوند است و علاوه بر آن، دلیل و علت آن ستایش ها را نیز بیان مى کند و بر این اساس، ضرورت دارد که هم واژه «اللَّه» مطرح شود و هم در ادامه، «رحمن» و «رحیم» به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذکر شود.
از سوى دیگر، کسانى که به ستایش موجودى مى پردازند، یا به سبب کمال ها و امتیازهاى شخصى آن موجود است، یا براى سپاسگزارى از نعمت هایى است که به آنان داده یا به امید نعمت ها و موهبت ها و یا از ترس مجازات هاى آینده او است و واژه «اللَّه» به انگیزه نخست اشاره دارد. «رب العالمین» دومین انگیزه، «الرحمن الرحیم» انگیزه سوم و «مالک یوم الدین» انگیزه چهارم را مد نظر دارد؛ با این بیان، این آیات متذکر مى شوند که با هر انگیزه و علتى که انسان بخواهد موجودى را ستایش کند، باید خدا را ستایش کند؛ و همه ستایش ها به خدا اختصاص دهد.
با این بیان، ارتباط مستحکم این آیه با آیات بعدى نیز روشن مى شود؛ در صورتى که با تبدیل واژه «اللَّه» به «الرحمن»، ارتباط روشنى بین جمله الحمد للرحمن و عبارت رب! الاکوان وجود ندارد.
2. در قسمت دوم نیز نویسنده فقط کلمه «العالمین» را به «الاکوان» تبدیل کرده است. خواننده بصیر با اندکى تأمل درمى یابد که بین وصف «رب العالمین» با جمله «الحمدللَّه» و وصف «الرحمن الرحیم» تناسب کامل وجود دارد. به علاوه، واژه «العالمین» بر وجود عوالم متعدد و موجودات داراى شعور دلالت دارد که از واژه اکوان استفاده نمى شود.
3. «الرحمن الرحیم»؛ نویسنده «حسن الایجاز» چنین پنداشته است که تعبیر الحمد للرحمن مفاد «الرحمن الرحیم» را در بردارد؛ غافل از آنکه «رحمن» بر سعه رحمت الهى و شمول آن نسبت به همه انسان ها یا موجودات دلالت دارد و «رحیم»، رحمت دایمى و جاودانه خداوند را که ویژه نیکوکاران است بیان مى کند؛ و از سوى دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف «مالک یوم الدین» را فراهم مى سازد و از این رو حتى با وجود این دو وصف در آیه اول «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» تکرار آن دو وصف، در اینجا ضرورت داشته است.
4. در ادامه، نویسنده به نظر خود خواسته است وصف «مالک یوم الدین» را با کلماتى کوتاه تر ادا کند؛ از این رو، واژه «الملک الدّیّان» را به جاى آن گذارده؛ ولى در اثر این تبدیل، نکات مهمى از دست رفته است؛ توضیح آن که این سوره در صدد تعلیم و تلقین اصول معارف الهى به انسان است. در آیات قبل با ذکر اسم خاص، یعنى عَلَم شخصى خدا (اللَّه) و سه صفت از اوصاف او، به معرفى اولین اصل اعتقادى یعنى «توحید» پرداخته است و از اختصاص ستایش ها به خداوند سخن به میان آورده است. آیه «مالک یوم الدین» دومین اصل، یعنى «معاد» را مطرح و در آیات بعد، ضمن نتیجه گیرى از آیات قبل، مسأله «نبوت» را که سومین اصل اعتقادى اسلام است بیان مى کند؛ ولى تعبیر «الملک الدیان» صرفاً دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور مى شود؛ رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نکته مهمى است که باید به آن توجه شود. مالکیت انحصارى خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم مى سازد که بنده، عبادت را تنها براى خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او کمک بخواهد و سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود آورد.
5. نویسنده به جاى آیه شریف «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، جمله «لک العبادة و بک المستعان» را گذارده است. نه تنها مختصرتر از آیه شریف نیست، بلکه یک حرف بیشتر دارد.
نکات دیگرى در باب جمع آوردن «نعبد» و «نستعین» و تکرار «ایاک» وجود دارد که در کتاب هاى تفسیرى به آن پرداخته شده و از آن صرف نظر مى شود.
6. جمله «اهدنا صراط الایمان» که به جاى «اهدنا الصراط المستقیم» گذارده شده نیز در مقایسه، از محتواى کمترى برخوردار است. علاوه بر اینکه «الصراط المستقیم» نسبت به «صراط الایمان» فراگیرتر است.
نویسنده، از همانند آورى ادامه آیات خوددارى کرده است و چنان پنداشته که تعبیر «صراط الایمان» در بردارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتى که در آیات بعد، قدم به قدم سالک و بنده را به سوى خدا و مسیر درست وصول به قرب الهى رهنمون مى شود؛ به علاوه از جهت تربیتى ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به الگوهاى انحرافى و مسیرهاى نادرست، نقش چشم گیرى در تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نکات تنها باعبارت «اهدنا صراط الایمان» به هیچ وجه تأمین نمى شود.[40]
ویژگی قرآن تنها در قالب الفاظ و زیبایى هاى شعر خلاصه نمى شود بلکه مى توان گفت: اساس این تحدى در مورد حقایق جهان هستى و وقایع تاریخ پیامبران و دقایق هدایت انسان است که قرآن آن را بیان نموده و در قالبى بى نظیر ارائه نموده، قالبى که از یک سو نثر است و محدودیت قافیه و ردیف را ندارد و از سوى دیگر همانند نظم است و از زیبایى و روانى و آهنگ پذیرى برخوردار است و از ملال آورى متن ساده به دور است.
قرآن مجید به بیان موضوعات فراوانى پرداخته است؛ بهترین و جالب ترین حقایق را به بشر ارائه داده است حقایقى که خلل، فساد و بطلان هرگز بر آن راه ندارد. افزون بر آن حلاوت و طراوت موجود در قرآن آمیزه اى را فراهم آورده که بشر از خلق چنین اثر شگفت و ژرفى، ناتوان و عاجز مى باشد.
به عبارتى اعجاز قرآن در چهار ویژگى و امتیاز، تجلى یافته:
1. فصاحت الفاظ و زیبایى عبارات؛
2. بلاغت معانى و بلندى مفاهیم؛
3. شگفت انگیزى نظم و تألیف موضوعات؛
4. بى نظیرى اسلوب و سبک.
اجتماع عوامل چهارگانه فوق است که تأثیر در نفوس، لذت تلاوت، نرمى دل و شرح صدر را براى بشر به ارمغان آورده است. و به تعبیر استاد مطهرى؛ بشر از خلق این هندسه بى نظیر موجود در قرآن ناتوان است.[41]
اما آثار و اشعار شاعران هر یک در جهتى بر دیگرى برترى دارند.
به طور مثال حافظ در غزل عرفانى بسیار عالى شعر مى سراید:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
فردوسى در حماسه سرایى گوى سبقت را ربوده است:
که گفتت برو دست رستم ببند نبندد مرا دست چرخ بلند
سعدى در پند و موعظه اوج مى گیرد:
هر دم از عمر مى رود نفسى چون نگه مى کنى نمانده بسى
برگ عیشى به گور خویش فرست کس نیارد زپس تو پیش فرست
و مولوى در تمثیل عرفانى چیره دست است:
بشنو از نى چون حکایت مى کند وزجدایى ها شکایت مى کند
از نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا که گویم شرح درد اشتیاق
از این چند نمونه شعر شاعران حکیم و زبردست فارسى زبان به خوبى مى توان فهمید که هر شاعر در یک بعد و در یک میدان گوى سبقت را ربوده و بر دیگران برترى یافته است؛ به همین جهت، مقایسه هیچ یک با دیگرى درست نیست و نمى توان گفت: حافظ برتر از فردوسى یا سعدى بهتر از مولوى مى سراید و هم از این رو است که وقتى از امیرمؤمنان علیه السلام مى پرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب کیست؟ مى فرماید: «انّ القوم لم یَجروا فى حَلبَةٍ تُعرَفُ الغایَةُ عِندَ قَصَبتَها فانْ کانَ وَلا بُدَّ فالمَلِکُ الضِّلیلُ»؛ «راستى که این شاعران در یک میدان اسب نتاخته اند تا معلوم شود کدام یک گوى سبقت ربوده اند. اگر ناچار باید اظهار نظرى کرد، پادشاه تبه کار [امرؤالقیس که ملک الشعراى عرب بود] بر دیگران مقدم است».[42]
بنابراین مى توان نتیجه گرفت براى هماوردى میان صاحبان سخن و یا شاعران لازم است در میدانى همچون قرآن، وارد شوند و متنى آماده کنند که بیانگر حقایق و اسرار جهان هستى، اخلاق، احکام و تاریخ باشد و با نظم و آهنگ موزون ارائه شود. در این صورت براى هر داور با انصاف و صاحب فن بدون تعصب، تفاوت دو متن مشهود و محسوس خواهد بود.
بنا بر آنچه گفته شد قرآن تنها با اسلوب لفظى خود تحدى نمى کند بلکه سبک خاص قرآن در بیان حقایق و واقعیت ها، محدود در وزن و قافیه خاص نیست در حالى که زیبایى هاى نظم و نثر و بدایع و لطایف را در خود داراست، این ویژگى قرآن در سطح عالى، در سایر کتاب هاى بشرى و حتى کتاب هاى آسمانى دیده نمى شود. به طورى که خود پیامبر که حامل وحى است همانند آن را نیاورده است و حتى کلمات و احادیث قدسى خداوند متعال نیز با آیات قرآن متفاوت است.[43]
به طور کلى در رابطه با تحریف ناپذیرى قرآن، دلایل متعددى اقامه شده است که از جمله آنها «گواهى تاریخ» است. پژوهش هاى تاریخى و مقایسه بین قرآن هاى موجود و قرآن هاى صدر اسلام، نشان مى دهد که حتى یک کلمه از این کتاب الهى، کم یا زیاد نشده است.
اینجا به بیان بخشى از آنها به طور اختصار اکتفا مى کنیم:
1. برهان حکمت[44]
خداوند آخرین کتاب آسمانى خود را به نام قرآن، براى هدایت بشر فرستاده است. خداوند دیگر نه کتابى مى فرستد و نه پیامبرى؛ بنابراین قرآن اولین و آخرین منبع هدایت بشر تلقى مى شود. تحریف چنین کتابى، مساوى با گمراهى و یا حداقل سرگردانى بشر است و این با حمید و حکیم بودن خداوند سازگار نیست. بنابراین خداوند خود به مقتضاى حکیم بودنش این کتاب را حفظ مى کند.
2. برهان اعجاز
این دلیل به تعبیر علامه طباطبایى[45] بهترین و استوارترین دلیل براى صیانت قرآن در زمان کنونى به شمار مى رود. تمام وجوه اعجازى که براى قرآن، زمان رسول اللَّه وجود داشت مثل تحدى، فصاحت و بلاغت و زیبایى الفاظ آن، هدایت انسان به سوى حق، صدق مطلق مطالب آن و… بر همین قرآن کنونى منطبق و یافت مى شود. بى تردید در صورتى که بین این فاصله زمانى، کمترین نقصان و یا اضافه اى در آن به وقوع مى پیوست، به طور یقین دیگر از آن اوصاف اعجازى، خبرى نمى ماند و حال آنکه همه آنها در قرآن کنونى باز هم یافت مى شود.
3. برهان خاتمیت
قرآن از طرفى، در چندین جا تصریح مى کند که کلام خدا و سند نبوت است و کتاب اسلام به شمار مى آید[46] و از طرف دیگر، دین اسلام را دین خاتم معرفى مى کند.[47] روشن است که معناى خاتمیت، مصونیت از تحریف است. اما سخن در این است که چه چیزى از دین باید مصون از تحریف باشد؟ یقیناً آنچه به نام دین و مجموعه هدایت الهى براى یک پیامبر نازل گشته است؛ یعنى، کتاب او باید مصون از تحریف باشد و این شرط لازم مصونیت دین از تحریف است.[48]
4. برهان تحدى دائمى
قرآن در همه زمان ها و مکان ها و حتى در زمان حاضر، توان و قدرت فکرى و ذهنى بشر را براى همانندسازى به مبارزه فرا مى خواند. اما بشر حاضر، مثل انسان هاى گذشته، عاجزانه در مقابل آن شکست را پذیرا مى شود. از این ناتوانى موجود، به راحتى مى توان پى برد که حتى قرآن کنونى به تحریف دچار نشده است.
5. برهان جامعیت
قرآن در راستاى هدایت و راهنمایى بشر، از بیان چیزى که لازمه بشر در امر سعادت باشد، فروگذارى نکرده است. قرآن حاضر همانندقرآن موجود در گذشته ها داراى این صفت است. حال اگرقرآن در زمان حاضر، داراى صفتى است، چگونه مى توان احتمال نقصان یا زیادت را در آن داد؟ بنابراین قرآن کنونى از هرگونه تغییرى مصون است.
6. برهان تواتر
تمام آیات و سوره هاى کنونى قرآن مجید، همانند قرآن گذشته، دست به دست و سینه به سینه به طور همگانى، توسط مسلمانان نقل گردیده است. این تواتر منطقى، دلالت مى کند هیچ کلمه و آیه یا سوره اى، نه از قرآن کاسته شده و نه بر آن افزوده شده است. بنابراین قرآن کنونى با توجه بر واجد بودن صفت تواتر، از هرگونه تحریفى سالم است.
7. شیوه وحیانى قرآن
این برهان مبتنى بر نوع نگرش مسلمانان بر مسئله وحى و تمایز مسیحیان از آن است. مسلمانان معتقدند وحى در واقع تکلم و گفتار لفظى خداوند است که به وسیله جبرئیل به پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم – مى رسید و پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم – موظف بود عین همان الفاظ را بر مردم برساند. اما مسیحیان بر این باورند که وحى در حقیقت انکشاف خدا و تجربه انسان است که در بشر تجلى مى کند و این عامل انسانى است که آن را در مقام بازگو، تعبیر مى کند و لذا ممکن است در تعبیر آن، مرتکب اشتباه هم بشود. روشن است که طبق نگرش اول به یقین الفاظ قرآن نمى تواند از نقش عامل انسانى متأثر شود. از این رو، چاره اى جز پذیرفتن تحریف ناپذیرى قرآن بر اساس دیدگاه مسلمانان در بین نمى ماند.
8. شیوه بیانى قرآن
قرآن در جهت تعارض با منافع زورمندان و سلطه جویان، بیش از آنکه به نام اشخاص بپردازد به بیان شاخص ها توجه کرده است و به استثناى تصریح نام برخى افراد، به موارد جزئى نپرداخته است. و این یکى از تمهیدات الهى در مصونیت قرآن است که به نوبه خود باعث گردیده، براى کسى انگیزه کتمان یا تحریف آیات پیش نیاید و بهانه اى براى دسیسه حاکمان به طور آشکار نباشد.
9. شیوه نزول قرآن[49]
یکى از تمهیدات الهى براى مصون ماندن قرآن، نزول تدریجى آن، آن هم با سبک و برنامه اى ویژه است. در مدت تقریباً 23 سال، آیات قرآن به دو شکل نازل شده است. آیاتى که در آغاز بعثت در مکه نازل گردیده، آیاتش کوتاه و موزون است؛ مانند: «وَ الضُّحى وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى …» و یا «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ…». این مقاطع کوتاه و موزون در حفظ آیات، تأثیر بى شائبه اى داشته است، آن هم در میان مردم روزگارى که امى بوده اند. اما در سال هاى بعد، آیات و سوره هاى بزرگ ترى در مدینه نازل شده است؛ زیرا در مدینه، هم آرامش بیشترى براى مسلمانان بوده و هم امکانات نوشتن و ثبت آیات وجود داشته است. بالاخره، نزول تدریجى قرآن، این نتیجه را داشت که وقتى حتى چند آیه نازل مى شد، پیامبر آن را براى مسلمان ها مى خواند (و آنان نیز حفظ مى کردند) و بعد آیه اى دیگر نازل مى گشت.
10. شیوه تعلیم قرآن
در تاریخ قرآن مهم است بدانیم که پیامبر – صلى الله علیه و آله – چگونه آیات را بر مردم مى خوانده و آنها را تعلیم مى داد؟ راوى مى گوید: پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم – در مدینه هر بار ده آیه به ما مى آموخت. ما ده آیه را یاد مى گرفتیم، سپس ده آیه دیگر و… براى مثال، یکى از صحابه در مسجد دمشق 1600 شاگرد را تعلیم قرآن مى داده است. به این شکل که آنها را به گروه هاى ده نفرى تقسیم کرده بود و هر ده نفر یک ناظر داشته اند که مجموع این ناظران و سرگروه ها 160 نفر مى شدند. افزون بر آن[50] به شهادت تاریخ، در صدر اسلام عده زیادى از مسلمانان – که تعداد آنان را تا 43 نفر نوشته اند – به دستور پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم – هر آیه و یا سوره اى که نازل مى شد، بلافاصله مى نوشتند؛ از جمله معروف ترین اصحاب پیامبر که به نوشتن قرآن اهتمام خاصى مى ورزیدند، حضرت على علیه السلام و زید بن ثابت بودند.
11. اهتمام مسلمانان
بى شک از اهتمام پیامبر- صلى الله علیه و آله و سلم – بر قرائت قرآن و تحفیظ آن، مسلمانان جامعه آن روز، فضیلت بزرگى براى حفظ قرآن قائل بودند. مؤمن و منافق در این جهت بر یکدیگر سبقت مى گرفتند. معاشرت و انس با قرآن، جزو آداب و رسوم مردم در آمده بود و در مسائل و مشکلات خود به آن مراجعه مى کردند. تقدّس و فضیلت یافتن قرآن نزد مسلمانان، این نتیجه را به دنبال داشت که کسى نمى توانست ایده تغییر قرآن را در سر بپروراند.[51]
اهتمام به نگه دارى و حفظ قرآن کریم در میان مسلمانان به اندازه اى بود که پس از نبى اکرم و در زمان خلافت ابوبکر، وقتى در جنگ یمامه تعدادى از حافظان قرآن کشته شدند، مسلمانان تصمیم گرفتند توجه بیشترى در حفظ قرآن به خرج دهند و به این منظور همه نسخه هاى قرآن را در یک جا جمع آورى کرده و از اینکه نقصانى در آنها واقع شود، جلوگیرى نمودند. حفظ این نسخه ها به شدت مورد توجه قرار گرفت و همین طور نسل بعد، قرآن را سینه به سینه حفظ مى کردند و به نسل بعد انتقال مى دادند.[52]
12. تکامل خط و کتابت
براى حفظ یک متن به صورت اصلى، باید شرایط طبیعى چنین امرى فراهم باشد. در عصرهاى گذشته تکامل خط و پیشرفت کتابت به آن میزان نبوده است که بتواند متنى را در بستر خویش و به صورت کامل حفظ کند. البته با رشد تمدن بشرى، زمینه هاى لازم براى چنین امرى پدیدار مى شد؛ چنان که به نظر برخى[53] در زمان رسول اللَّه شرایط و موقعیت حصول چنین کارى مهیا شد و زمینه را براى حفظ و صیانت قرآن فراهم آورد.
در پایان گفتنى است: اکثریت اهل سنت و شیعیان بر مصونیت قرآن موجود اتفاق نظر دارند اما برخى از اهل سنت و اندکى از شیعه گمان کرده اند که آیات فراوان دیگرى در قرآن وجود داشته که حذف شده است.
چنان که سیوطى از خلیفه دوم عمربن خطاب نقل کرده است: «آیات سوره احزاب به اندازه سوره بقره بوده و آیه رجم در آن بوده است!!» اما واقعیت این است که این گروه در اشتباهند و بنا بر تحقیق، آیات قرآن بدون کاستى و فزونى همین است که الان موجود است.[54]
و آخر اینکه دسیسه یهود با ساخت کتاب فرقان الحق در تحدی به ساحت قرآن از همان آغاز محکوم به شکست گردید تا چه رسد به اینکه بخواهد رقیبی برای کلام خداوند باری تعالی باشد.
پی نوشت ها:
[1] بقره (2)، آیه 179.
[2] ر.ک: معرفت، محمدهادى، التمهید، ج 5، ص 60.
[3] توبه (9)، آیه 32.
[4] سورة التنزیل 5، 4- 325
[5] از سورة الشهید 2- 360-361
[6] از سورة الشهید 7، 8- 363
[7] سورة المسیح 15- 40
[8] سورة الإخاء 8- 172
[9] سورة الإخاء 15- 174
[10] الأنبیاء 16-185
[11] همان
209-113 [12]
[13] سورة الأساطیر 2-259
[14] سورة الهدى 5- 225
[15] سورة المشرکین 230-240
[16] سورة المسیح 18-41، و22-42
[17] المسیح 25-43
[18] سورة الصلب 1-44
[19] سورة الفرقان 13-56
[20] سورة الثالوث 21-67
[21] سورة الکبائر 1-249
[22] سورة الکبائر 3- 259-260
[23] سورة الفرقان 29- 69
[24] سورة الثالوث 18-66
[25] سورة الخاتم 12-319
[26] سورة الموعظة 2-71
57 [27] ، ص 268-273
[28] سورة الجزیة 5، 6، 8-156-157
[29] سورة العطاء 10-116
[30] سورة القتل 5- 149
[31] القتل رقم 31-148-153
) [32] سورة الزنى 12-135)، (سورة الطلاق 10-125) (24سورة النساء1، 2، 6، 8-118، 120، 121 (
[33] سورة الماکرین1- 188
[34] سورة الصلاة 3-203-204
[35] سورة النسخ 214-218
[36] سورة الحکم 10-244
[37] سورة الجنة 3، 4-262-263
[38] سورة الجنة 14-266
[39] ظاهر، نصیرالدین حسن، الایجاز فى ابطال الاعجاز، الامریکانیة مصر(بولاق)، المطبعة الانکلیزیة، 1912.
[40] براى پى بردن به نکات دیگرى که در آخرین آیه سوره نهفته است به تفاسیر سوره حمد و کتب سرّ الصلوة رجوع کنید.
[41] ر.ک: سبحانى، جعفر، الهیات، ج 2، ص 145، طبع دوم ؛ مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 2، ص 125.
[42] رضى موسوى، شریف محمد، همان، حکمت 455.
[43] ر.ک: الف. طباطبائى، محمد حسین، قرآن در اسلام، ص 118؛ ب. خویى، ابوالقاسم، ترجمه البیان، بخش اعجاز قرآن؛ ج. سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 372.
[44] قرآن شناسى، ج 1، ص 216.
[45] طباطبایى، سید محمدحسین، قرآن در اسلام، ص 117.
[46] مانند: آیه 34 سوره طور و آیه 88 سوره اسراء(17)
[47] مانند: آیه 85 سوره آل عمران و آیه 40 سوره احزاب.
[48] همان، ص 66 و درباره خاتمیت ر.ک: مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 183 و ج 3، ص 153)
[49] کیهان اندیشه، شماره 28، مقاله تحریف ناپذیرى قرآن، علامه مرتضى عسکرى.
[50] ابو عبدالله زنجانى، تاریخ القرآن، ص 42، موسسه الاعلمى، بیروت.
[51] مصباح یزدى، محمدتقى، قرآن شناسى، ج 1، ص 215، (نشر مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى)
[52] طباطبایى، سید محمدحسین، ترجمه المیزان، ج 12، ص 167 – 161 (مرکز نشر فرهنگى رجا)
[53] علامه خوئى، ترجمه البیان، ج 1، ص 309، (نشر مجمع ذخائر اسلامى – قم، 1360 ش)
[54] براى مطالعه بیشتر ر.ک:
الف. معرفت، محمدهادى، تاریخ قرآن، (تهران: سمت، چاپ دوم 1377)، صص 167 – 154؛
ب. مصباح یزدى، محمدتقى، قرآن شناسى، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، 1376)؛
پ. حسن زاده آملى، حسن، قرآن هرگز تحریف نشده است؛
ت. معرفت، محمدهادى، التحقیق فى نفى التحریف عن القرآن.
به نقل از سایت پرسمان
http://porseman.org/ShowArticle.aspx?id=774
نقد کتاب «فرقان الحق»