عبدالله بن سبا
اگر میشود کیفیت قتل عبدلله سبا را توضیح دهید؟
افسانه عبدالله بن سبابیش از هزار سال است که مورخان دربارة «ابن سبأ» قلم فرسائی کرده و به او و پیروانش کارهای شگفت انگیز و بزرگی نسبت میدهند. حال باید دید که « ابن سبأ» کیست و چه کارهایی انجام داده است. اهل سنت و وهابیت در مورد ابن سبأ مینویسند: او مردی یهودی از اهل صنعاء یمن، در زمان عثمان صورتاً و به حسب ظاهر اسلام آورد، ولی در پنهانی مکر و حیله میان مسلمانان بکار میبرد و در شهرهای بزرگ اسلامی مانند شام، کوفه، بصره، و مصر گردش کرده، در مجامع مسلمین حاضر میشد و مردم را تبلیغ مینمود بر اینکه پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ را نیز مانند عیسی بن مریم رجعتی است. و هم چنان که هر پیغمبری وصیی داشت، وصی محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ هم علی است و عثمان حق این وصی را غصب کرده و دربارة وی ستم نموده است، پس باید قیام کرد و حق را به اهلش بازگردانید. مورخان نام قهرمان این داستان را «عبدالله بن سبأ» گذاشته و چنین ادعا کردند این شخص مبلغین خود را به شهرهای اسلامی فرستاده و دستورشان داد که به بهانة امر به معروف و نهی از منکر، فرمانداران وقت را بکوبند. در نتیجه عدهای زیادی از مسلمانان به وی گرویده و از برنامه او تبعیت کردند، تاجایی که بعضی از اصحاب عالیقدر رسول خدا و تابعین بزرگوار امثال: ابوذر، عمار بن یاسر و مالک اشتر و دیگران سران مسلمین را از آنها شمردهاند و این افسانه را تا زمان وقوع جنگ جمل که مسبب اصلی این جنگ را او میدانند ادامه داده و بعد از آن دیگر از سرنوشت آن سخنی به میان نمی آورند.
حال بیش از ده قرن است که تاریخ نویسان این افسانه را به صورت تاریخ صحیح مینویسند و هرچه از عمر این افسانه بیشتر میگذرد شهرت بیشتری پیدا میکند و افراد، با اغراض متفاوتی به این افسانه رنگ و بوی خاصی داده اند.
رشید رضا، از متأخرین اهل سنت و وهابیت در این مورد چنین میگوید: «شیعهگری به نام خلیفه چهارم علی رضی الله عنه، آغاز ایجاد تفرقة دینی و سیاسی امت محمدی گردید و اولین کسی که اصول تشیع را از خود ساخت یک یهودی به نام عبدالله بن سبا بود که با نیرنگ میان این امت تفرقه ایجاد کرد و دین و دنیای آنان را تباه گردانید».( سید رشید رضی، الشیعه و السنة، ص 4 ـ 6)
رشید رضا مدرک این داستان خیالی را کتاب تاریخ ابن اثیر سنی مذهب ذکر میکند! و ابن اثیر ضمن نقل این افسانه هیچ اشارهای بر این که این داستان را از چه مصدری آورده نمیکند (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار الصادر بیروت، ج 3، ص 95) و افراد دیگری مثل ابن کثیر(ابن کثیر، البدایة و النهایة، مکتبة المعارف البیروت، ج 7، ص 167 )، ابن خلدون(ابن خلدون، المبتدا و الخبر، دار احیاء التراث العربی بیروت، ج 2، ص 425 ) بستانی، احمد امین، حسن ابراهیم، محمد ابراهیمی و نویسندگان دیگر سنی مذهب به این افسانه شهرت عجیبی دادند که مدرک همة آنها به تاریخ طبری برمیگردد و طبری هم این داستان را از (سیف بن عمر) نقل میکند، که از نظر رجالی «سیف» مورد تأیید نمیباشد. چون سیف نه تنها این افسانه را ساخته بلکه او افسانههایی ساخته که قریب به 150 تن از قهرمانان این افسانهها به هیچ وجه پا به عرصه وجود نگذاشتهاند و فقط اندیشه سیف بن عمر است که آنها را آفریده است!
بیشتر علماء رجال در مورد ضعف روایات او تأکید دارند. یحیی بن معین درباره او گفته است: «حدیث او ضعیف و سست است» نسائی گفته «ضعیف است، نه مورد اعتماد است و نه امین…» ابو داود گفته «بیارزش است و بسیار دورغگو…» و بیش از دوازده نفر از بزرگان رجال احادیث او را بسیار ضعیف و خودش را دروغگو نامیدند.
پس از این مطالب نتیجه میگیریم که داستانی که به عنوان عبدالله بن سبأ علماء اهل سنت نقل میکنند پایه و اساس استواری ندارند و بر مبنای تحقیق پیریزی نگردیده است. زیرا روایات مربوط به این شخص در اصل به وسیلة سیف بن عمر نقل گردیده و به کتب و مدارک اسلامی راه یافته است که حال سیف هم معلوم شد به طوری که او یک فرد مرموز، دروغگو و افسانه سازی بیش نبوده است.
پس تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که :
از نظر علمای شیعه عبدالله بن سبا یک شخصیت افسانهای است و هیچ ربطی به تشیع ندارد و سازندگان و اشاعه کنندگان این افسانه طبق فرمایش علامه عسگری انگیزههای مختلفی داشتند، زیرا:
1. افسانه عبدالله سبا، انتقاد و ایرادهائی را که به صحابه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ متوجه میگردید، پرده پوشی مینماید، و آنها را پاک و مبرا میسازد.
2. این افسانه به مخالفین حکومت خلفا که شیعیان خاندان عصمت میباشند و در تمام دوران خلفای عثمانی و تا به امروز مخالف حکومتهای عصر خود بودهاند نسبت کفر و الحاد داده و آنها را به خارج شدن از دین و آیین معرفی مینماید و این جعلیات و افسانهها در تمام عصور به ضد شیعه و برای کوبیدن آنها بوده است.( عسکری، سیدمرتضی، عبدالله بن سبأ و دیگر افسانههای تاریخی، انتشارات کوکب، ج 3، ص 251) لذا همین انگیزهها بوده که این افسانه را بوجود آورده و به آن شهرت اجماعی داده است.
نتیجه:
زمان به وجود آمدن این افسانه: از ربع اول قرن دوم به بعد.
به دستور: حاکمان اموی و سپس عباسی.
اقدام کنندگان: افراد خود فروخته و سست ایمان و در عین حال متعصب نسبت به قبایل خود.
با هدف: دور نگاه داشتن مردم از مکتب اهل بیت(ع)و اعتلای نام خلفای اموی و عباسی و قبایل منتسب به آنان.
به بهای: خیانت به اسلام و تاریخ آن و کتمان حقایق و مشوش ساختن افکار مسلمین و تشویق و تحریک مخالفین اسلام. (ر.ک: علامه مرتضی عسکری، یکصد و پنجاه صحابی ساختگی،تهران، مجمع علمی اسلامی).
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. عبدالله بن سبا: علامه عسکری.
2. تاریخ تشیع: کاتوزیان
3. پیدایش و گسترش تشیع: محمد باقر صدر، ترجمه مهدی زندیه.
در پایان توجهتان را به بیاناتی که استاد حسینی قزوینی در این رابطه دارد جلب میکنم :
عبدالله بن سبأ، یکی از افرادی است که وهابیت علیه شیعه این شبهه را مطرح کردهاند که مذهب شیعه، وابسته به ایشان است. لطف کنید در مورد ایشان و این شبهه توضیحاتی را بدهید که آیا واقعیت است یا افسانه؟ استاد حسینی قزوینی: یکی از حساسترین شبهاتی که از دیر زمان، متوجه فرهنگ نورانی شیعه بوده است، این است که مؤسس و بنیانگذار مذهب شیعه، یک فرد یهودی به نام عبدالله بن سبأ است. ابنتیمیه و بعد از او دهلوی و احسان إلهی ظهیر و الان هم بعضی از اساتید دانشگاههای عربستان سعودی مانند دکتر قِفاری و دیگران مطرح میکنند و در بعضی از ماهوارههای وهابیت، مخصوصا در این دو سه ماه اخیر، من دیدم که خیلی روی این قضیه سرمایهگذاری میکنند که مذهب شیعه را متصل کنند به یک یهودی به نام عبدالله بن سبأ. من، تقریبا نظر بنیانگذاران مذهب وهابیت و تئورسینها و بزرگ نظریهپردازشان را در اینجا میخوانم تا عزیزان بدانند که اینها برای زیر سوال بردن مذهب اهل بیت (علیهم السلام) و مذهب شیعهای که برخواسته از متن قرآن است و منطبق با فرهنگ راستین محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) است، چگونه به دست و پا افتادهاند و سخنان بیاساس و بیپایه میزنند و حتی خودشان هم در این زمینه، گرفتار تناقضها و مطالب گوناگون شدهاند. شما ببینید که خود آقای ابنتیمیه – تئورسین وهابیت – در کتاب مجموع فتاوی، این عبارت را دارد: أن أصل الرفض من المنافقین الزنادقة، فإنه ابتدعه إبن سبأ الزندیق و أظهر الغلو فی علی بدعوى الإمامة و النص علیه و ادعى العصمة له. اساس مذهب شیعه برمیگردد به منافقین و ملحدین به نام عبدالله بن سبأ ملحد که ایشان درباره علی، غلو کرد و گفت او امام است و پیامبر هم او را به نام خلیفه، نصب کرده است و مدعی عصمت علی است.(مجموع الفتاوی لإبنتیمیه، ج4، ص)435 همچنین در کتابهای متعدد دیگر، ایشان این مطالب را مطرح میکند و جالب است که عزیزان و جوانان و بعضی از مولویهای عزیز اهل سنت و ماموستاهای عزیز – که بعضا تصور میکنند وهابیت جزئی از اهل سنت هستند و وهابیت برای اینها، دستهگل به ارمغان آوردهاند – و عزیزانی که در داخل یا خارج از کشور با شیعیان زندگی میکنند و از وضع شیعیان خبر دارند، بدانند که تئورسین و نظریهپرداز وهابیت، نظرش نسبت به شیعه چیست. ایشان میگوید: اول من ابتدع القول بالعصمة لعلی و بالنص علیه بالخلافة هو رأس هولاء المنافقین عبدالله بن سبأ، فأظهر الإسلام و أراد فساد دین الإسلام کما أفسد بُلس دین النصارا. اول کسی که عصمت را برای علی اختراع کرد و گفت علی از طرف پیامبر برای خلافت نصب شده و نص و روایت داریم، سردسته منافقین، عبدالله بن سبأ بوده است. او تظاهر به اسلام کرد و هدفش، نابودی دین اسلام بود، همانطوری که آقای بُلس یهودی برای نابوی دین مسیحیت، مسیحی شد و تغییرات مفصلی را در دین مسیحیت ایجاد کرد. میگوید: شیعیان تابع عبدالله بن سبأ هستند و: فلا یصلون جمعة و لا جماعة. شیعیان، نماز جمعه و نماز جماعت نمیخوانند. عزیزانی که در کشورهای شیعهنشین هستند و با شیعیان حشر و نشر دارند، ببینند که آقای ابنتیمیه چه میگوید؟ همچنین ایشان میگوید: شیعیان، فرقی میان مساجد و مشاهد نمیگذارند و به جای اینکه بروند در مساجد و خدا را بپرستند، میروند در مقبرهها و میتها را میپرستند. (مجموع فتاوا لإبنتیمیه، ج4، ص518). همچنین میگوید: تمام روایاتی که شیعه از اهل بیت نقل کردهاند، دروغ است و روایتی که اینها از اهل بیت شنیده باشند، ندارند و تمام اینها را عبدالله بن سبأ جعل کرده است.( مجموع فتاوا لإبنتیمیه، ج4، ص367) حال آنکه خود اینها معتقدند که عبدالله بن سبأ را امیرالمؤمنین (علیه السلام) کشت و یا او را در آتش سوزاند. (منهاج السنة لإبنتیمیة، ج2، ص510 و ج7، ص220) با اینکه 90٪ روایات اهل بیت (علیهم السلام)، در زمان امام صادق (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) منتشر شده است. آقای احسان إلهی ظهیر – که سخنانش، امروز برای وهابیها، مانند حلوا، شیرین است و مطالب او را نقل و ترجمه و منتشر میکنند و تصور میکنند که ایشان مطالب جدیدی دارد و حال آنکه همان مطالب بیاساس ابنتیمیه و مطالب بیپایه دهلوی را مطرح کرده است و کتابهایش به فحشنامه بیشتر شبیه است تا کتاب اسلامی – کتابی دارد به نام الشیعة و التشیّع و در صفحه 267 در این زمینه، مفصل حرف دارد. آقای عبد العزیز دهلوی در تحفة الإثنی عشریة – که در حقیقت تحفه فحشنامه و سبّنامه به شیعه است – در صفحه 9 و 53، چاپ پاکستان در این زمینه، مفصل سخن گفته است. همچنین آقای دکتر قفاری – که امروز، از لیدرها و ایدئولوکهای وهابی است و کتاب او را دولت عربستان سعودی با تیراژهای چند صد هزار، چاپ و منتشر کرده و اخیرا هم این کتابها، متن درسی در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه بینالمللی مدینه تدریس میشود – در کتاب اصول مذهب الشیعة الإمامیّة، جلد 2، صفحه 792، همین حرفهای ابنتیمیه و دهلوی و احسان إلهی ظهیر را مطرح کرده و میگوید: تمام مباحثی که امروز، شیعه مطرح میکند و عقائد شیعه نسبت به وصایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و عصمت ائمه (علیهم السلام) و بحث رجعت، به فردی به نام عبدالله بن سبأ یهودی برمیگردد. چون این شبهه، از اساسیترین و جزء پر زرق و برقترین شبهات وهابیت است و با این شبهه میتوانند برای خودشان در جامعه، جایی را پیدا کنند و عقائد جوانان ما را تحت تأثیر قرار بدهند، ان شاء الله یک به یک اینها را مطرح خواهیم کرد و به حول و قوه الهی اثبات خواهیم کرد که این قضیه عبدالله بن سبأ که اینها به این شکل، آن را به طمطراق و بوق و کرنا گذاشتند، یک اسطوره و خیالیّات و وهمیّات، بیشتر نیست و این قضیه، ساخته پرداخته فردی است به نام سیف بن عمر که خود آقایان اهل سنت او را زندیق و ملحد و جعّال و وضاع حدیث میدانند. سؤال : انگیزه اصلی وهابیت برای جعل کردن عبدالله بن سبأ چیست؟ استاد حسینی قزوینی: آنچه که بنده مطالعه و تحقیقات گسترده داشتم – و در جوابیهای که به دکتر قفاری دادیم در نقد کتاب اصول مذهب الشیعة الإمامیّة آوردیم و ان شاء الله به بینندگان عزیز هم وعده میدهیم که در آیندهای نه چندان دور، یک کتاب مستقلی در رابطه با اسطوره عبدالله بن سبأ به زبان عربی و ترجمه فارسی در اختیار عموم قرار خواهیم داد – و در نتیجهای که بنده رسیدم، سه انگیزه اساسی در جعل داستان و اسطوره و خیالبافی عبدالله بن سبأ بوده است: انگیزه اول: برخی از وهابیت و بعضی از اهل سنت متشدد، میبینند که تفکرات شیعی در امامت و خلافت و عصمت اهل بیت (علیهم السلام)، برخاسته از کتاب و سنت است. در کتابهایی که جدیدا و قدیما نوشتهاند، بهویژه کتاب گرانسنگ الغدیر از علامه امینی (ره) و کتاب بینظیر عبقات الأنوار مرحوم میر حامد حسین (ره) و کتاب کم نظیر إحقاق الحق قاضی نور الله شوشتری و بعضی از کتابهایی که اخیرا نوشته شده، تمام عقائد شیعه را مستند به کتب اهل سنت کردهاند و اقوال مفسرین و محدثین اهل سنت و با سندهای صحیح، این مطالب را آوردهاند. اینها دیدند که با این وضع، بهترین راهی که بتوانند حداقل جوانان خودشان یا جوانان شیعه را منحرف کنند، آمدند داستانی را جعل کردند به نام عبدالله بن سبأ که به حرفهای شیعه، نگاه نکنید، به این روایات و آیاتی که نقل میکنند، توجه نکنید؛ چون ریشه و سرچشمه مذهب شیعه، برمیگردد به یک فرد یهودی به نام عبدالله بن سبأ. انگیزه دوم: از روز آغاز ارتحال نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در گوشه قرار گرفتند و مردم به توصیههای نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بهویژه قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، اهل بیت (علیهم السلام) را عِدْل و همسنگ قرآن قرار داد و فرمود: إن تمسکتم بهما، لن تضلوا بعدی. اگر به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) تمسک بکنید، قطعا برای همیشه از گمراهی امان خواهید داشت و بیمه خواهید شد. از این طرف، آقایان اهل سنت از اهل بیت (علیهم السلام) جدا شدند و رفتند سراغ صحابه. برای آنکه بتوانند سنت صحابه را در ردیف سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار بدهند و سخنان صحابه را به عنوان یک مرجع اسلامی و شریعت قرار بدهند، معتقد به عدالت صحابه شدند یا به عبارتی دیگر، معتقد به عصمت صحابه شدند و گفتند که گفتار صحابه، گفتار خداست و گفتار شریعت است و ما موظف هستیم که به سخنان صحابه به عنوان مصدر شریعت نگاه کنیم. از طرف دیگر دیدند که همین صحابه، اختلافات شدیدی بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند. در قضیه قتل عثمان، آن همه سر و صدا ایجاد شد. در قضیه جنگ جمل، در یک طرف، شخصیتهای بزرگی مثل امیرالمؤمنین (علیه السلام) و إبن عباس و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و شخصیتهای بارز صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و در طرف دیگر، همسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، عایشه ام المؤمنین و طلحه و زبیر و دیگران بودند که نزدیک به 30 هزار کشته داد. در قضیه صفین، در یک طرف، امیرالمؤمنین (علیه السلام) و شخصیتهای برجسته و در طرف دیگر معاویه و عمروعاص و مروان که تصور میکنند صحابه بودند. اگر اینها بخواهند با این وضع، به عنوان مصدر شریعت قرار بگیرند، چه کار کنند؟ سخن حضرت علی (علیه السلام) را قبول کنند یا سخن طلحه را؟ سخن إبن عباس و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و عمار را یا سخن زیبر و معاویه و عمروعاص و مروان را؟ لذا اینها دیدند که این جنگها و مشاجراتی که بین بزرگان صحابه انجام گرفته، قابل توجیه نیست. آقای تفتازانی – از استوانههای علمی اهل سنت و از بنیانگذاران مکتب کلامی اهل سنت و متوفای 791 – صراحتا در کتاب شرح مقاصد این تعبیر را دارد که تقاضا میکنم از عزیزان به این عبارت تفتازانی – که از ارکان علمی اهل سنت است – دقت کنند که میگوید: أن ما وقع بین الصحابة من المحاربات و المشاجرات على الوجه المسطور فی کتب التواریخ و المذکور على ألسنة الثقاة، یدل بظاهره على أن بعضهم قد حاد عن طریق الحق و بلغ حد الظلم و الفسق و کان الباعث له الحقد و العناد و الحسد و اللداد و طلب الملک و الریاسة. آنچه که از درگیریها و جنگ بین صحابه نقل شده و با سندهای صحیح به ما رسیده است، نشانگر این است که برخی از صحابه، از صراط مستقیم منحرف شدند و به مرتبه ظلم و فسق رسیدند و انگیزه اینها، این بود که نسبت به همدیگر کینه داشتند و حسد ورزیدند و دنبال ریاستطلبی بودند. (شرح المقاصد فی علم الکلام للتفتازانی، ج2، ص306) روی این جهت، آمدند دو مسئله را مطرح کردند تا بتوانند این اختلافات عمیقی که میان صحابه بود و مشاجرات و کشتارها و تکفیر کردن همدیگر را بتوانند توجیه کنند. کار اول آنها این بود که گفتند تمام این اختلافاتی که میان صحابه افتاد، برمیگردد به یک نفر یهودی به نام عبدالله بن سبأ. آقای دکتر احمد محمود صبحی – استاد فلسفه در دانشگاه اسکندریه مصر – صراحت دارد: یکی از حقایقی که مورخین به آن بیتوجهی کردند واز کنارش به سادگی گذشتند، این است که در تاریخ اسلام، اتفاقات دردناک و تلخی افتاده است. مانند قضیه قتل خلیفه سوم، عثمان و قضیه جنگ جمل: و قد شارک فیها کبار الصحابة و زوجة الرسول. که بزرگان صحابه و همسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن شرکت داشتند. و همدیگر را تکفیر میکردند و قتل همدیگر را واجب میدانستند و مورخین دیدند که هیچ راهی برای توجیه این کشتارها و تفسیقها و تکفیرها ندارند، جز اینکه: کان لا بد أن تلقى مسؤولیة هذه الأحداث الجسام على کاهل أحد و لم یکن من المعقول أن یحتمل وزر ذلک کله صحابة أجلاء أبلوا مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بلاء حسنا، فکان لا بد أن یقع عبء ذلک کله على إبن سبأ فهو الذی أثار الفتنة التی أدت لقتل عثمان و هو الذی حرض الجیشین یوم الجمل على الإلتحام على حین غفلة من علی و طلحة و الزبیر. باید این اتفاقات میان صحابه را به گردن یک نفر بیاندازیم و بهترین فردی که در این زمینه میتوانستند مسئولیت این اتفاقات را به او نسبت دهند، فردی بهتر از عبدالله بن سبأ نیست. لذا آمدند عبدالله بن سبأ را ساختند و تمام درگیریهای جنگ جمل و قتل عثمان و دیگر مشاجرات صحابه را به گردن او انداختند. انگیزه سوم: آقایان، فتوا دادند و گفتند: ما ناگزیریم تمام آنچه که از صحابه در تاریخ ثبت شده است، مطالب خلاف سنت و قرآن و تکفیر همدیگر و واجب دانستن کشتن همدیگر را: إلا أن العلماء لحسن ظنهم بأصحاب رسول الله ( ص ) ذکروا لها محامل و تأویلات. بزرگان ما آمدند برای این درگیریها و تکفیر صحابه نسبت به یکدیگر و این کشتارها، یک محملها و تأویلاتی درست کردند. (شرح المقاصد فی علم الکلام للتفتازانی، ج2، ص306 )وقتی عایشه و طلحه و زبیر میآیند در برابر حضرت علی (علیه السلام) و عمار و إبن عباس و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) میایستند، یعنی معتقد به وجوب قتل آنهاست و امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در برابر اینها میایستند، معتقد به وجوب قتل اینهاست. در جنگ صفینِ 18 ماهه، معاویه و عمروعاص و مروان و دیگران، قتل حضرت علی (علیه السلام) و عمار را واجب میدانند و اگر واجب نمیدانستند، دست به این جنگ نمیزدند و همچنین امیرالمؤمنین (علیه السلام) که کشتن معاویه را واجب میداند. وقتی بحث به اینجا میرسد، من در بحثهای مختلفی که با بزرگان وهابیت داشتم، وقتی بحث صحابه و کارهای خلاف آنها را مطرح میکردیم، میگفتند که گذشتهها گذشته و ما نباید بحث گذشتهها را مطرح کنیم: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ لَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ سوره بقره/آیه134 به ما چه که حق با حضرت علی (علیه السلام) بود یا حق با طلحه و زبیر و معاویه. ما وظیفهمان این است که هم بر معاویه درود بفرستیم و بگوییم که معاویه در بهشت است و هم حضرت علی (علیه السلام) در بهشت است. به قول یکی از مراجع عظام تقلید که میفرماید: وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستور میدهد طلحه و زبیر و معاویه و عمروعاص را بکشند، معتقد است که آنها اهل جهنماند. حضرت علی (علیه السلام) نیامده است آنجا که یاران معاویه را بکشد و وارد بهشت کند. در جنگ جمل، اگر عایشه، مردم را تحریک میکند برای کشتن حضرت علی (علیه السلام) و یاران حضرت علی (علیه السلام)، نمیخواهد یاران حضرت علی (علیه السلام) را با این کشتن به بهشت بفرستد، بلکه معتقد است که اینها اهل جهنماند و قتلشان واجب است و با کشتنشان، اینها وارد آتش میشوند. اینها با این نیت، این جنگها را شروع کردند. وقتی که این بحثها را مطرح میکنیم، میگوید که این بحثها را مطرح نکنید و به صلاح نیست. ابن حجر مکی میگوید: و مما یوجب الإمساک عما شجر بینهم من الإختلاف. واجب است که تمام اختلافات میان صحابه را چشم پوشی کنیم. (الصواعق المحرقة، ج2، ص622)، چاپ جدید دو جلدی موسسه رسالت بیروت خود آقای احمد بن حنبل همچنین تعبیری را در طبقات الحنابلة دارد و میگوید: واجب است که ما تمام کارهای خلاف صحابه را توجیه کنیم و محمل شرعی برای آنها درست کنیم و عقیدهمان این باشد که همه اینها، اهل بهشت هستند. (طبقات الحنابلة، ج1، ص30)این آقایانی که این محملها را درست میکنند، ما نمیدانیم به آنچه که در صحاحشان نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده که نزدیک به 80 ماه بر بالای 70 هزار منبر، به دستور معاویه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را سبّ میکردند، آیا در آنجا هم برایش محمل و توجیهی آوردهاند یا خیر؟ البته من در اینجا، سخن برای گفتن، زیاد دارم و , ,
نتیجه کلی: اساسا شخصی به نام عبدالله بن سبا وجود خارجی نداشته و ساخته و پرداخته افرادی مانند سیف بن عمر است.
عبدالله بن سبا