جزء ۱۶ -سوره طه، آیه ۴۵ – ترس پیامبران علیهم السلام
پرسش . در بعضى از آیات به ترس برخى از پیامبران اشاره شده و در آیات دیگر از آرامش و عدم ترس آنها سخن به میان آمده است؛ چگونه این آیات با یکدیگر سازگارند؟
«قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى»[ طه 20، آیه 45.]؛ «آن دو (موسى و هارون) گفتند: پروردگارا! ما مى ترسیم که [فرعون ]آسیبى به ما برساند یا آن که سرکشى کند».
قرآن در چند جا، به حضرت موسى (علیه السلام) نسبت ترس داده و فرموده است: «لاتخف»؛ «نترس»! گاهى خودش نیز به ترس، اقرار کرده است؛ «انّا نخاف».
هیبت سحر ساحران به حدى بود که حتى در موسى (علیه السلام) هم تأثیر گذاشت و در درون او ایجاد ترس کرد؛ تا جایى که خداى متعال به او دل دارى داده، فرمود:
«قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى»؛ «ما به موسى گفتیم نترس [به تو معجزه اى مى دهیم که] تو پیروز شوى».
در جاى دیگر، وقتى حضرت موسى (علیه السلام) براى اولین بار عصایش را انداخت و تبدیل به مار شد؛
«وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسى لا تَخَفْ…»[ نمل 27، آیه 10.]؛ «و عصایت را بیفکن. پس چون آن را همچون مارى دید که مى جنبد، پشت گردانید و به عقب بازنگشت؛ اى موسى! مترس که فرستادگان پیش من، نمى ترسند».
در آن جا از مارهاى جادویى ترسید؛ ولى این جا از عصاى خودش ترسید که به معجزه الهى، به صورت مار زنده و خطرناکى درآمده بود.
از این جالب تر، داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. وى نه از مار و اژدها، بلکه از ملائکه ترسید! این داستان که یک بار در سوره هود و یک بار در سوره ذاریات نقل شده، به این شکل است که حضرت در پیشگاه الهى براى فرزنددار شدن، دعا کرده بود و ملائکه آمدند تا بشارت فرزند به او بدهند و او نیز به رسم میهمان نوازى، یک گوساله چاق را بریان کرد و براى آنان آورد؛ ولى وقتى دید میهمانان دست به غذا نمى زنند، احساس ترس کرد؛
«فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ»[ ذاریات 51، آیه 28.]؛ «و [در دلش] از آنان احساس ترسى کرد. گفتند: «مترس» و او را به پسرى دانا، مژده دادند».
علت ترس[ تفسیر نمونه، ج22، ص 347.] به خاطر این بود که در آن زمان وقتى میهمان از غذا نمى خورد، به نوعى علامت دشمنى او به حساب مى آمد یا این که دست کم نشانه عدم دوستى او بود که شاید نقشه و طرحى دارد و نمى خواهد ـ به تعبیر ما ـ نمک گیر شود و به این جهت، حضرت ابراهیم (علیه السلام) احساس خطر و ناامنى کرد.
در مورد حزن و اندوه نیز در ادامه داستان فوق مى فرماید: آن فرشتگان بر حضرت لوط وارد شدند و مفسدین شهر نیز باخبر شده، به طمع گناه، جمع شدند و حضرت لوط هر چه با ایشان صحبت کرد، تأثیر نکرد و از حمایت میهمانان خویش درمانده شد؛
«وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ»[ عنکبوت 29، آیه 33.]؛ «و هنگامى که فرستادگان ما به سوى لوط آمدند، به علّت [حضور ]ایشان، ناراحت شد و دستش از [حمایت ]آنها کوتاه گردید. گفتند: «مترس و محزون نشو که ما تو و خانواده ات را جز زنت که از باقى ماندگان [در خاکستر آتش ]است؛ حتماً مى رهانیم».
در مورد پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) نیز نسبت حزن داده شده است؛
«وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ»[ نحل 16، آیه 127.]؛ «و صبر کن و صبر تو جز به [توفیق] خدا نیست و بر آنان اندوه مخور و از آن چه نیرنگ مى کنند، دل تنگ مدار».
از طرف دیگر، قرآن نفى خوف و اندوه از اولیاى خدا مى کند و به طور صریح مى فرماید:
«الا انّ أَوْلِیاءَ اللَّه لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[ یونس 10، آیه 62.]؛ «آگاه باشید که بر دوستان خدا، نه ترس است و نه آنان اندوهگین مى شوند».
نتیجه این که یا باید بگوییم حضرت موسى (علیه السلام) و ابراهیم (علیه السلام) از اولیاء اللَّه نیستند و یا آیات با هم تعارض دارند و یا وجه جمعى پیدا کنیم.
پاسخ این است:
مطلب اول، ابدا قابل پذیرش نیست؛ زیرا اگر موسى با آن پرونده درخشانش که به مقام اولواالعزمى رسید و رسول با کرامت خوانده شد[ «وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَریمٌ»؛ «و به یقین، پیش از آنان، قوم فرعون را بیازمودیم و پیامبرى بزرگوار برایشان آمد». دخان (44، آیه 17).]، از اولیاى خدا نباشد، پس چه کسى از اولیاى خداست؟! و یا حضرت ابراهیم که پیغمبر خاتم افتخار مى کند که از نسل اوست و در قرآن، آیین و مرام حضرت ابراهیم (علیه السلام) ، دین حنیف شمرده شده است، چگونه مى تواند از اولیاى الهى نباشد؟! قرآن مى فرماید:
«قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ»[ انعام 6، آیه 161.]؛ «بگو: آرى، پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است؛ دینى پایدار، آیین ابراهیمِ حق گراى و او از مشرکان نبود».
پس در این که آنان اولیاى الهى بودند، نمى توان شک کرد.
همچنین قرآن کتابى نیست که در آن، تعارض و ناهمگونى راه داشته باشد؛ زیرا در کلام متعارض، دست کم یک طرف تعارض باطل است (اگر هر دو باطل نباشد) و حال آن که در هیچ جاى قرآن، باطل راه ندارد؛ «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ»[ فصلت 41، آیه 42.]؛ «از پیش روى آن و از پشت سرش، باطل به سویش نمى آید؛ وحى اى است از حکیمى ستوده».
براى جمع بین آیات پاسخ این است:
همه ترس ها، مثل هم نیستند و باید بین آنها تفکیک قائل شویم. بعضى از ترس ها بد هستند و در شأن اولیاء اللَّه نمى باشند؛ ولى بعضى ترس ها طبیعى بوده، بد نیستند. ترس از عصاى اژدها شده، مذموم نیست. شما تصور کنید بدون هیچ آمادگى قبلى، در مقابل شما، عصا تبدیل به یک موجود خطرناک شود. هر انسانى بنا بر طبیعت اولیه اش، مى ترسد و جا مى خورد. این ترس، نشانه ضعف ایمان نیست؛ مثل این که کسى یک باره جلوى انسان بپرد. حال اگر این انسان از اولیاى خدا باشد و بترسد، آیا براى او کسر شأن و نقص است؟ بالاخره بشر است و مقتضاى بشر بودن او هم این است که از چیزهایى بترسد؛ چه به خاطر سیستم عصبى باشد و چه به جهت خلقیات انسان.
داستان حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) هم از همین نوع است. وى از روى صمیمیت و صفاى باطن، غذاى مطبوع آماده کرد و در مقابل میهمان ها گذاشت؛ ولى دید هیچ کدام دست به طرف غذا نمى برند. مسلما هر کس باشد، احساس خوبى پیدا نمى کند و احساس ناامنى مى کند.
نوع دیگرى از ترس که آن هم مذموم نمى باشد، ترس از به نتیجه نرسیدن تبلیغ است. این مطلب را از دو جا نقل مى کنیم؛ در سوره شعراء حضرت موسى (علیه السلام) عرضه مى دارد: «قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ»[ شعراء 26، آیه 12.]؛ «گفت: پروردگارا! مى ترسم مرا تکذیب کنند».
در این جا صحبت از ترس جان نیست؛ بلکه از نتیجه کارش بیمناک است و هر مصلحى و هر پیغمبرى این ترس را داشته که امتش حق را نپذیرند و این نگرانى، به جهت احساس مسئولیت و دل سوزى است و جنبه منافع شخصى ندارد.
در این باره، امیرمؤمنان (علیه السلام) مى فرماید:
«… لَمْ یُوجِسْ مُوسَى خِیفَةً عَلَى نَفْسِهِ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلاَل[ نهج البلاغه، خطبه 4.]؛ موسى بر جان خود نترسید؛ بلکه از این ترسید که تبلیغش اثر نکند و نادانان و دولت هاى گمراه، به پیروزى برسند».
حال چند آیه باقى مى ماند که با این جواب هایى که دادیم، قابل حل نیست. یکى جایى که خود حضرت موسى (علیه السلام) مى فرماید:
«وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ»[ شعراء 26، آیه 14.]؛ «و [از طرفى ]آنان بر [گردن ]من خونى دارند و مى ترسم مرا بکشند».
جواب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) براى ترس از طغیان دشمنان و اطاعت نکردن آنها از راه حق، کافى است؛ اما در این آیه و در چند آیه دیگر، صحبت از ترس از جان است و این بحث، مهم است.
براى این آیات، مى توان گفت: اولیاى خدا مانند دیگر انسان ها، به طور طبیعى، کم و بیش از زندان رفتن و کشته شدن مى ترسند و نسبت به برخى پیشامدها، محزون مى شوند و آن آیه که نفى هرگونه ترس و اندوه مى کند، مربوط به قیامت است. این اولیا در دنیا زحمت مى کشند و آزار و اذیت هاى فراوان مى بینند؛ اما روز قیامت که روز سختى، ترس و غصه است، ایشان در آسایش هستند و این، چیز کمى نیست. یکى از اسامى قیامت، «یوم الحسرة» است و به آن، روز فزع اکبر نیز مى گویند و اولیاى الهى از سختى ها و نگرانى هاى چنین روزى، در امانند.
از این رو برخى آیات که نفى خوف و اندوه مى کنند صریحاً در مورد بهشت مى باشند؛
«أَ هؤلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ»[ اعراف 7، آیه 49.]؛ «آیا اینان همان کسان نبودند که سوگند یاد مى کردید که خدا آنان را به رحمتى نخواهد رسانید؟ [اینک ]به بهشت درآیید؛ نه بیمى بر شماست و نه اندوهگین مى شوید».
پس طبق این توضیح، آیه «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»، مربوط به قیامت و آخرت است.
تفسیر دیگر، این که: آیه شریفه «لا خوف علیهم» را مطلق بگیریم و مقید به آخرت نکنیم؛ به این معنى که اولیاى الهى از آن ترس و خوفى که پیروان شیطان همیشه و همواره با آن درگیر مى باشند، در امان هستند و مؤید این تفسیر، آیه 175 سوره آل عمران مى باشد؛
«إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ»[ آل عمران 3، آیه 175.]؛ «در واقع، این شیطان است که دوستانش را مى ترساند؛ پس اگر مؤمنید، از آنان مترسید و از من بترسید».
در این آیه، به خوبى معلوم مى شود که یک ترس پوشالى است که پیروان شیطان به انواع و اقسام آن گرفتارند؛ ترس از سختى و گرفتارى ها؛ ترس از دست دادن مقام؛ ترس از انتقاد مردم؛ ترس از فقر و… ولى خداى متعال مى فرماید: از من بترسید؛ زیرا همه چیز در قدرت من است و خدا این ترس ها را از دوستانش برداشته است و مى فرماید: کسانى که تحت ولایت الهى قرار گرفتند، ترسى بر ایشان نیست و این منافاتى ندارد با این که اولیاى خدا در لحظاتى، به خاطر طبیعت بشرى، دچار ترس شوند و لحظه اى که موسى از دیدن اژدها ترسید، تحت ولایت الهى نیز قرار داشت و به همین دلیل به آرامش و اطمینان رسید.
در نتیجه، ترس اولیاى الهى از عوامل طبیعى و مزاحمت هاى دنیایى، مقطعى و زودگذر است و آرامش و اطمینان آنها، به لطف و امداد الهى، همیشگى و پایدار است. طبق این توضیح، آیه «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» مربوط به دنیا نیز مى شود؛ ولى مراد از خوف و حزن، خوف و حزنى است که منشأ شیطانى دارد؛ نه منشأ طبیعى یا الهى.
جزء ۱۶ -سوره طه، آیه ۴۵ – ترس پیامبران علیهم السلام