آزادى در قرآن – جزء ۹ سوره اعراف، آیه ۱۵۷
پرسش . معنى آزادى از نظر قرآن چیست؟
«و از دوش آنان قید و بندهایى را که برایشان بوده است، برمى دارد».
درباره «آزادى»، باید چند مطلب به عنوان مبادى و مبانى پاسخ، مورد نظر قرار گیرند. این مبادى و مقدمات عبارتند از:
1. واژه «آزادى»، به معناى باز بودن راه، جهت انجام و یا ترک کار است.
انسان بر حسب آفرینش ویژه اش، مقید به یکى از دو طرف نشده است و این نوع آزادى انسان را «آزادى تکوینى» مى نامند.
2. تعریف آزادى، ارتباط تنگاتنگى با تعریف انسان دارد؛ زیرا متعلَق آزادى، خود انسان است. از این رو، هر تعریفى از انسان، در برداشت از آزادى و تعیین محدوده هاى آن دخیل خواهد بود و بالاتر این که بدون ارائه تعریف انسان، تعریف آزادى، ممکن نخواهد بود.
3. انسان قدرت دارد که بر همه مخلوقات دیگر سلطه یابد؛ اما این مسئولیت را نیز بر عهده دارد که از همه این مخلوقات، مراقبت نماید.[ ر.ک: دکتر سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ص 36 – 66.]
4. انسان داراى دو ضلع وجودى است؛ طبیعت و فطرت و از همین رو، نقطه صفرى است که قابلیت تا بى نهایت صعود یا سقوط را دارا است.[ انسان 76، آیه 3.]
راز تعبیرات دوگانه و متضاد برخى آیات قرآن کریم از انسان، در همین خصوصیت نهفته است. در برخى از آیات، انسان ضعیف و ناتوان،[ نساء 4، آیه 28.] ستم کار،[ ابراهیم 14، آیه 34.] جهول[ احزاب 33، آیه 72.] و بسیار نادان[ عادیات 100، آیه 6.]، ناسپاس و سرکش[ علق 96، آیه 6.] و در بعضى آیات دیگر، خودآگاه،[ قیامت 75، آیه 14.] حق گرا[ زمر 39، آیه 18.] و مسئولیت پذیر[ احزاب 33، آیه 72.]، خوانده شده است.
با توجه به حقیقت انسان، باید به این نکته دقت کرد که جسم انسان، محدود است و نیازهاى خاص خود را دارد. از این رو، وقتى که در مفهوم و حقیقت آزادى خوب مى اندیشیم، متوجه مى شویم که آزادى، یک خواست و گرایش روحى است؛ یعنى آن که مى خواهد آزاد باشد، روح آدمى است؛ نه جسم او.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم ملک
چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم
بنابراین، آن چه آزادى روح آدمى را از او مى گیرد، تعلق، وابستگى و دل بستگى به جسم و دنیاست. پس انسان، هر مقدار که بتواند روح خود را از تعلقّات طبیعت خود جدا کند، به همان اندازه آزادى را به دست آورده است و در این میان، شیطان با کمک نفس اماره در صدد است تا بین خواست روحى با خواست طبیعى و جسمى بشر، خلط ایجاد کنند و آزادى جسمى را که همان آزادى حیوانى است، خواست او جلوه دهد؛ در حالى که ما مى بینیم انسان ها با داشتن آزادى در پوشش و آزادى در بیان، باز دنبال آزادى هستند؛ زیرا در واقع، روح آنها اسیر دنیا و شهوات شده و اسلام با تفکیک بین روح و جسم بیان مى کند که نیاز به آزادى، نیاز روحى بشر است و آزادى حقیقى، در گرو آزادى از تعلقات دنیایى است.
حاصل آن که به طور کلى، اسلام، آدمى را محدود در همین دنیا نمى بیند؛ بلکه براى او آرمانى فراتر از بینش طبیعى و مادى در نظر دارد. اسلام مى خواهد انسانى آرمانى (ایده آل) بسازد؛ نه انسانى صرفاً معمولى که تنها با جامعه بسازد و با دیگران هماهنگ باشد.
آزادى و مفهوم «انسان»
با توجه به حقیقت وجودى انسان (طبیعت و فطرت؛ سقوط و صعود)، خداوند، هم «آزادى تکوینى» به بشر عطا فرموده و هم بر «آزادى تشریعى» او مهر تأیید زده است؛ تا در پرتو آن، آدمى بر ترمیم کاستى ها و ایجاد مصونیت از آسیب هاى ناشى از کژى هاى ضلع طبیعت خود، توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش، مرتبه خلافت الهى و کارگزارى خداوند را به دست آورد و به عبارت دیگر، اسلام، انسان را واجد قابلیت ها و صلاحیت هایى مى داند که سبب شایستگى و بایستگى بهره مندى او از موهبت «آزادى» است. از این رو، قرآن یکى از اهداف بعثت پیامبر گرامى صلى الله علیه و آلهرا تحقق آزادى تلقّى کرده است؛ «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتى کانَتْ عَلَیْهِمْ»[ اعراف 7، آیه 157.]؛ «و از [دوش] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است، برمى دارد». گویا با نبود آزادى، دعوت به دین و دین دارى، لغو و عبث است. البته به جهت جلوگیرى از خلط اصطلاحات و رهزنى عبارات، بهتر آن است که ما به جاى واژه آزادى، از واژه ارزشمند «آزادگى» سخن بگوییم و در زندگى خود و دیگران، به دنبال آن باشیم؛ زیرا واژه آزادى مانند واژه هنر و هنرمندى، گاهى از معناى اصلى خودش دور مى شود و به جاى این که با «مسئولیت و فعالیت» همراه باشد، با شهوت و بى بند و بارى آمیخته مى شود!
آزادى در اسلام
نتیجه آزادى واقعى، نجات یافتن از بندگى هم نوعان و بردگى فرضیه ها و مدل ها و پذیرفتن بندگى خداست و اهمیت این اصل اساسى تا بدان جاست که خداوند حتى درباره پیامبران مى فرماید: «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللّهِ»[ آل عمران 3، آیه 79.]؛ «هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد؛ سپس او به مردم بگوید: به جاى خدا، بندگان من باشید». این گونه آزادى و آزادگى، نوید و بشارت واقعى را براى آدمى به ارمغان مى آورد.
در قرآن مى خوانیم: «وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»[ زمر 39، آیه 17 و 18.]؛ «و آنان که خود را از طاغوت به دور مى دارند، تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته اند، آنان را مژده باد؛ پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرامى دهند و بهترین آن را پیروى مى کنند. اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان».
این همان آزادى اى است که حضرت على علیه السلام در وصیت خود به فرزندش امام حسن علیه السلاماین گونه سفارش کرد: «نفست را از هر پستى، گرامى دار؛ هر چند دنائت، تو را به خواهش هایت برساند؛ زیرا هرگز در برابر نفس [ارجمند] خودت که مى بخشى، چیز ارزنده اى به دست نخواهى آورد. بنده دگرى مباش؛ زیرا خدایت تو را آزاد آفریده است»[ نهج البلاغه، نامه 31.]!
براساس روح توحیدى که در نگرش اسلامى از جایگاه ویژه اى برخوردار است، انسان تنها باید بنده خداوند باشد؛ نه غیر خدا و چنان که گفته شد، اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند قرار دهد و آزادى تکوینى خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند که در این صورت، به زندگى با سعادت، در دنیا و آخرت، دست خواهد یافت.
آزادى تشریعى نیز – با تعریفى که از آن، از دیدگاه قرآن ارائه شد – حق مسلم و طبیعى بشر است و هیچ انسانى حق بازستانى آن را ندارد؛ البته براى آزادى بیان و عمل از نظر عقل و شرع، خطوط قرمزى وجود دارد که رعایت حقوق دیگران، تعرّض نکردن به مال و جان و آبروى انسان ها و نگه داشتن احترام خالق از آن جمله است.
اصولاً انسان در مباحات، مکروهات و مستحبات و سلیقه هاى شخصى، تا وقتى که به حق انسان هاى دیگر و حق خالق، تعرّض و تعدّى نکند، از نظر قرآن، آزادى در عمل دارد.
در تفسیر آیه شریفه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (جزء سوم)، توضیحات دیگرى نیز درباره آزادى بیان نمودیم که انضمام آن به این بحث، مفید خواهد بود.
در پایان باید توجه داشت که فلسفه خلقت انسان، بندگى خداست؛ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ». انسان، خلیفه خداوند بر روى زمین است و به همین جهت، خلیفه باید مطیع، عبد و فرمان بردار خواست و اراده مستخلف عنه باشد و در نتیجه، آزادى در مقابل خداوند، چیزى جز طغیان نیست.
قرآن مى فرماید: «بَلْ یُرِیدُ الاْءِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ». انسانى که به مقام تکامل و بندگى نرسیده، همواره مى خواهد که آزاد و طغیان گر باشد و این مسئله، یکى از همان خطوط قرمز در بحث آزادى است که تعرض به آن، موجب انحطاط فرد و جامعه مى گردد.
آزادى در قرآن – جزء ۹ سوره اعراف، آیه ۱۵۷