قدرت و نفوذ یهود
راز قدرت یهودیان چیست؟
1.نباید فراموش کرد که یهودیان و به ویژه صهیونیسم با استفاده از شیوه های مختلف از جمله کشتار مخالفین، مظلوم نمایی، غارت منابع سایر کشورها ، حلیه گری و… به این جایگاه دست یافته است و چنین روشی نه تنها در اسلام پذیرفته نیست ، بلکه مخالف وجدان انسانی است. اینکه یک کشور به هر قیمتی به ثروت و قدرت دست بیابد ارزش محسوب نمی شود ، بلکه نشان از خوی حیوانی و درنده خویی آنها دارد . پیشرفت و قدرتی ارزشمند است و شایسته نام پیشرفت و تمدن انسانی دارد که بر پایه ارزشهای انسانی و الهی استوار باشد .سیطره اقتصادی از جمله روش هایی است که در پیوند با دیگر روش های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اندیشه «دولت جهانی یهود» را تحقق می بخشد. این بخش به همراه فشارهای سیاسی و بسترسازی فرهنگی شرایط مساعدی را برای بسط اندیشه آرمانی صهیونیسم به وجود می آورد.
قوم یهود از دیرباز با توجه به تلموداندیشی خویش که تمامی اموال جهان را متعلق به خود می پندارد که به ناحق و به صورت غصب در اختیار دیگر اقوام و نژادها قرار گرفته، در تلاشی بی پایان و به هر وسیله ای که ممکن باشد، به جمع آوری هرچه بیشتر ثروت پرداخته است. بنابراین، یهودیان برای وصول به اهداف خود در هر جامعه ای که مستقر شوند، نفوذ به مراکز اقتصادی و تجاری و در دست گرفتن نبض بازار و ثروت آن جامعه را در اولویت های خود قرار می دهند.
چرخه شیطانی نفوذ یهود و صهیونیسم به مراکز قدرت سیاسی برای به دست گیری سکان هدایت منابع اقتصادی آمریکا به عنوان قدرت اول اقتصادی دنیا – که البته در شرایط فعلی در مواجهه با بحران مالی پیش آمده این قدرت رو به افول گذاشته – و هزینه کرد منابع مالی برای بسط و توسعه نفوذ سیاسی در مراکز تصمیم گیری و جلب حمایت های بی شائبه آمریکا از رژیم صهیونیستی در بین اهل تحلیل و رسانه در خصوص مسائل آمریکا و صهیونیست ها مشهود بوده و در عمق خود حاکی از سیطره اقتصادی یهودیان آمریکا در این کشور است. این امر به مدد تفکرات و اعتقادات عصبیت وار یهود نسبت به امکانات و ثروت دنیا که آن را مطلق به قوم برتر یهود می پندارد و همچنین تنگناهای تاریخی در خصوص وضعیت مالی یهودیان در طول تاریخ در جوامعی که در آنها زندگی می کردند و به دلیل تفکرات خاص از کارهای اقتصادی در اروپا منع شده بودند، شکل گرفته است. سرمایه داران صهیونیست در این میان نقش ویژه ای در آمریکا ایفا نموده اند.
برای آشنایی بیشتر به منابع زیر مراجعه شود:
زرسالاران یهودی و پارسی؛ استعمار بریتانیا و ایران ، عبدالله شهبازی ، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، در 7 مجلد
دائره المعارف مصور تاریخ یهودیت و صهیونیسم ، تهران: سایان
وژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمه نسرین حکمی، تهران: پیشگفتار
2.نباید فراموش کرد که تمدن امروز غرب و یهودیت وامدار تمدن اسلامی است و روزگاری که غرب در توحش به سر می بردند ، مسلمانان دارای تمدن درخشانی بودند که برخی از دانشمندان غربی بدان اعتراف نموده اند .
به عنوان نمونه گوستاولوبون نیزمى نویسد: « ما در تاریخ ، ملتی را سراغ نداریم که مانند اعراب و مسلمانان به این اندازه در دیگران تأثیر داشته باشند ، زیرا تمام ملتها که به نحوی با آنها ارتباط پیدا کردند ، تمدن آنان را پذیرفتند …نفوذ اخلاقى همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشى اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، در طریق آدمیت داخل کرد و نیز نفوذ عقلانى آنان دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلى بى خبر بودند، به روى آنها باز کرد و تا ششصد سال استاد اروپاییان بودند» ( لوبون ، گوستاو ، تمدن اسلام و عرب ، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی ، تهران: علی اکبر اعلمی ،1334)
ویل دورانت در تاریخ تمدن چنین می نویسد : « اسلام طى پنج قرن، از سال 81 تا 597 ه. ق (700 تا 1200 م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانى، وضع قوانین منصفانه انسانى و تساهل دینى، ادبیات، دانشورى، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود»( ویل، دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمی و دیگران، (عصر ایمان، بخش اول)، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى ،1373 ، ج4، ص 432)
« اسلام در جهان مسیحى نفوذ گوناگون و بسیارداشت. اروپاى مسیحى غذاها، شربت ها، دارو، درمان، اسلحه، استفاده از نشان هاى مخصوص خانوادگى، سلیقه و انگیزه هنرى، ابزارها و فنون صنعت و تجارت و قوانین و راه هاى دریایى را از اسلام فرا گرفت و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد … علماى اسلامی ، ریاضیات، طبیعیات، شیمى، ستاره شناسی و پزشکی یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و این میراث یونانی را که بسیار غنى تر شده بود، به اروپا انتقال دادند. پزشکان اسلامی پانصد سال تمام علمدار طب در جهان بودند.. ابن سینا و ابن رشد از نظر فلاسفه مدرسی اروپا که این دو را در مرجعیت بعد از یونانیان قرار می دادند ، انوار شرق بودند … این نفوذ اسلامى [از راه] بازرگانى و جنگ هاى صلیبى، ترجمه هزاران کتاب از عربى به لاتینى و مسافرت هاى دانشورانى از قبیل ژربر، مایکل اسکات … به اسپانیاى مسلمان [انجام گرفت]» ( همان، ص 433- 434)
مونتگمری وات انگلیسی می گوید : «ما اروپاییها مدیون بودن فرهنگمان را به اسلام نادیده می گیریم ، ما اغلب اوقات گستره و اهمیت تأثیر اسلام را بر میراث فرهنگی مان دست کم می گیریم و بعضی اوقات حتی از آن به کلی چشم پوشی می کنیم … امروزه بر ما اروپاییان غربی است که برداشت غلط خودمان را اصلاح کنیم و بر دینمان نسبت به جهان اسلام و عرب اعتراف نماییم .»(وات ، مونتگمری ، ت، تأثیر اسلام در اروپا ، ترجمه یقوب آژند ، تهران: مولی ، 1361، ص 10 ، 148)
موریس بوکاى فرانسوى نیز آورده است: «اسلام همواره علم و دین را همزاد تلقى کرده و از همان آغاز، طلب علم جزو دستورهاى دینى اش بوده است. به کار گرفتن همین دستور موجب جهش معجزه آساى علمى دوره مهم تمدن اسلامى شد. همان تمدنى که غرب نیز قبل از رنسانس (نوزایش) از آن برخوردار گردید»( بوکاى، موریس ، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، تهران: حسینیه ارشاد، ص 14)
زیگرید هونکه می نویسد: « تمدن اسلامی که به وسیله مسلمانان آغاز شد ، نه تنها میراث یونان را از انهدام و فراموشی نجات داد و آن را اسلوب و نظم بخشید و به اروپا داد ، بلکه آنان پایه گذار شیمی آزمایشی ، فیزیک ، جبر ، علم حساب به مفهوم امروزی و مثلثات فضایی ، زمین شناسی و جامعه شناسی هستند . تمدن اسلامی تعداد زیادی کشفیات گرانبها و اختراعاتی در همه بخش های علوم تجربی که اکثر آنها بعدها نویسندگان اروپایی دزدانه به حساب خودشان گذاشتند ، به مغرب زمین هدیه کرده است ، ولی شاید گرانبهاترین آنها را اسلوب تحقیقات علم طبیعی باشد که این پیش قدمی مسلمانان بود که جای پا را برای اروپا باز کرد و منجر به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل آن گردیدند .»(صرفی ، محمد تقی ، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان ، ص 106)
« این مطلب جاى تردید نیست که مسلمین ، دوران عظمت و افتخار اعجاب آورى را پشت سر گذاشته ، نه از آن جهت که در برهه اى از زمان حکمران جهان بوده اند… زیرا جهان حکم رانان و فاتحان بسیارى به خود دیده است که چند صباحى به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده اند و طولى نکشیده که مانند کف روى آب ، محو و نابود شده اند بلکه از آن جهت که نهضت و تحولى در پهنه گیتى به وجود آوردند و تمدنى عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعل دار بشر بود ، اکنون نیز یکى از حلقات درخشانى تمدن بشر به شمار مى رود و تاریخ تمدن به داشتن آن مى بالد . مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالى اجتماعى بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض آن ها توشه مى گرفتند . تمدن عظیم و حیرت انگیز جدید اروپایى که چشم ها را خیره و عقل ها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد ، به اقرار و اعتراف محققین بى غرض غربى ، بیش از هر چیز دیگر از تمدن با شکوه اسلامى مایه گرفته است.»( مطهری ، مرتضی ، انسان و سرنوشت ، تهران: صدرا ، 1374، ص10)
اما با وجود این پیشینه و کارنامه درخشان ، چرا تمدن اسلامی دچار زوال و انحطاط گردید و مسلمانان که دیر زمانی در عرصه های علمی سروری می کردند ، آن چنان گرفتار عقب افتادگی شدند که چشمشان به تمدن غربی خیره شد که پیشرفت خود را وامدار تمدن اسلامی می دانست .
عوامل مختلفی در بروز این مسأله تأثیر گذار بوده اند که به مهمترین آنها اشاره می کنیم.
1. مسلمانان بر اساس انگیزش و هدایت های دینی، مسیر رشد تعالی را پوییدند و بر اثر انحراف از دین و آلودگی به مفاسد دنیاپرستی و سستی و کاهلی، به انحطاط و عقب ماندگی گراییدند. 2. نظام های سیاسی فاسد و استبدادی نیز نقش مهمی در این زمینه داشتند. این نظام ها به جای همّت در جهت رشد و پیشرفت مسلمانان، فقط به فکر حفظ قدرت خویش و صرف هزینه های عمومی مسلمانان در جهت خوش گذرانی و رفاه خود بودند. وجود این نظام ها و حاکمان فاسد، خود ناشی از انحرافات سیاسی صدر اسلام پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن و انحرافات اعتقادی و اجتماعی بعد از آن بود. این نظام های سیاسی، بر شخصیت و منش انسان ها و فرهنگ این جوامع آثار زیانباری نهاد. 3. بیگانگان و استعمارگران برای عقب نگاه داشتن کشورهای جهان سوم ـ از جمله مسلمانان ـ و استثمار منابع انسانی و طبیعی تهاجم گسترده ای به این کشورها داشتند. 4.فقدان انسجام ووحدت جامعه اسلامی و سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگ های داخلی و جانشین ساختن شعارهای استعماری ـ همچون ناسیونالیزم و پان عربیزم ـ به جای تکیه بر اصول گرایی و اتحاد بین الملل اسلامی، از دیگر علل عقب ماندگی مسلمانان است. 5.آشفتگی در بافت طبقاتی جامعه وتولیدات تصنعی نیز از دیگر عوامل انحطاط مسلمانان می باشد در پی جنگ ها و مهاجرت ها بافت طبقاتی شهرها و حتی روستاها دگرگون شده و زمینه برای حضور عده ای نورسته فراهم شد و به موازات آن تقریباٌ از دورانی که اروپا به سوی صنعتی شدن حرکت کرد ،جوامع اسلامی به صورت بازار مصرفی کالاهای ساخت اروپا در آمدند ،بازارهایی که برای تامین هزینه های مصرفی خود به ناچار می بایستی ذخایر و منابع خود را در اختیار ایشان قرار دهد و همین امر منجر به انحطاط مسلمانان شد البته ناگفته نماندکه به رغم عقب ماندگی جوامع اسلامی از پیشرفت در صنعت و دانش، امروز نیز اندیشه و تمدن اسلامی جانمایه و پتانسیل نیرومندی برای احیا دارد . اگر مسلمانان بخواهند جایگاه شایسته خود را دریابند، رعایت نکات زیر بایسته است: 1. بالا بردن سطح شناخت و بینش های دینی در همه ابعاد آن 2. تقویت روح ایمان و تقوا و استواری در دین و مبارزه با کژی ها 3 ارتقای دانش و سطح علمی 4. ارتباط وثیق و همدلی در سطح بین الملل اسلامی و تعاون و همکاری گسترده و همه جانبه مسلمانان 5. از میان برداشتن نظام های فاسد 6. تلاش همه جانبه و همگانی در جهت ایجاد و احیای تمدن عظیم و مدینه فاضله اسلام 7. اعتماد به نفس و دوری از خودباختگی.
3. نفوذ و موقعیت اقتصادی ، سیاسی ، رسانه ای و… صهیونیسم نتوانسته است آنان را در برابر قدرت محور مقاومت و فلسطین و لبنان مصون سازد . اگر روزی رژیم صهیونیستی شعار از نیل تا فرات را سر می داد ، امروز دغدغه حفظ امنیت خود را دارد. آیا رژیمی که در برابر حزب الله لبنان در جنگ سی وسه روزه و مردم مظلوم فلسطین در جنگ بیست و دو روزه ، مذبوحانه شکست خورد ، می تواند ادعای نیرومند داشته باشد . رژیمی که با وجود حمایت های همه جانبه آمریکا در برابر قدرت محور مقاومت در مانده شده چگونه می تواند ادعای نیرومند بودن بکند؟ براستی اگر کشورهای اسلامی اختلاف و تفرقه را کنار می گذاشتند و با یکدیگر در برابر دشمن مشترک همه مسلمانان یعنی آمریکا و صهیونیسم ، منسجم و متحد می شدند ، با همین وضعیت کنونی ، هیچ قدرتی در برابر آنها نمی توانست بایستد و خبری از رژیم غاصب صهیونیستی وجود نداشت . راه علاج وضعیت کنونی کشورهای اسلامی ، کنار گذاشتن اختلاف و تفرقه و اتحاد وانسجام اسلامی است . در زمانی که مسلمانان می توانند با توجه به جمعیت بیش از یک میلیارد نفر و منابع و امکاناتی که در اختیار دارند به عنوان یک قدرت تأثیرگذار در صحنه بین المللی مطرح باشند پرداختن به اختلافات و مسائل تفرقه انگیز نتیجه ای جز به هدر رفتن سرمایه ها و استفاده دشمن از این اختلافات، نخواهد داشت. مقام معظم رهبری فرمودند: «یک میلیارد مسلمان در دنیا هستند که درباره خدا و پیامبر(ص) و نماز و حج و کعبه و قرآن و بسیاری از احکام دینی با هم یک عقیده دارند یک چند مورد اختلاف هم دارند اینها بیایند همان چند اختلاف را بگیرند با هم بجنگند تا آن کسی که با اصل خدا و پیامبر(ص) و دین و همه چیز مخالف است کار خودش را انجام بدهد آیا این عاقلانه است؟ اگر مسلمین دست در دست هم بگذارند و با هم صمیمی باشند ولو عقایدشان مخالف با یکدیگر باشد اما آلت دست دشمن نشوند دنیای اسلام سربلند خواهد شد» (حدیث ولایت، ج 5، ص 230).
حضرت امام فرمودند: «امروز اختلاف بین ما تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فرق آنها می خواهند نه این باشد نه آن راه را این طور می دانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند» (صحیفه نور، ج 12، ص 259).
4.توطئه و دشمنی صهیونیسم و استکبار جهانی با اسلام و مسلمانان و نظام جمهوری اسلامی واقعیتی است عینی نه توهم و سناریوی غیر واقعی . کیست که نداند که بزرگترین مانع در برابر سلطه جویی استکبار جهانی و رژیم صهیونیستی ، اسلام ناب و جمهوری اسلامی است و دلیل همه دشمنیهای آنان با جمهوری اسلامی به دلیل هویت و ماهیت اسلامی و سلطه جویانه آن است. همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند:« موضع انقلاب اسلامی موضع هجومی است , هجوم علیه سیستم ظالمانه و ستمگرانه ای که امروز بر دنیای سیاست در سراسر عالم و بر زندگی واقعی مردم حاکم است , یعنی هجوم بر نظام سلطه… انقلاب اسلامی , فریاد و نهیبی است علیه چنین نظام های ظالمانه ای در دنیا . علت این هم که نظام اسلامی و انقلاب اسلامی در چشم ها و کام های ملت ها شیرین بوده و همچنان هست , همین است . این هم که می بینید در دنیا سیاست های گوناگون با شیوه های مختلف مرتب روی جمهوری اسلامی فشار می آورند تا در قضایای گوناگون مثلاً در قضیه فلسطین موضع نگیرد , بعضی ساده لوح ها خیال می کنند که مشکل فقط این است که جمهوری اسلامی در فلان قضیه موضع تندی دارد , لذا می گویند شما موضع تند نگیرید , در صورتی که مسأله این نیست مسأله این است که مواضع اصولی جمهوری اسلامی , اصل سیاست های سلطه را در دنیا تهدید و ملت ها را امیدوار می کند .» (. پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , بیانات معظم له در دیدار با دانشجویان و دانش آموزان طرح ولایت ,81/5/17))
با غفلت از دشمنی دشمنان و توطئه های آنان از دشمنی آنها کاسته نمی شود ، بلکه موجب افزایش آسیب پذیری از ناحیه آن می شود .
همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند: « چه بدانیم ، چه ندانیم ، دشمن ، دشمنى خود را مىکند یک ملت زنده و ملتى که اهل پیشرفت است ، از جمله کارهایى که در کنار سازندگى ، در کنار پیشرفت علمى و در کنار کارهاى بزرگ ، حتماً باید از آن غفلت نکند ، شناخت هدفهاى دشمن در هر مرحله است .
این خاصیت زنده بودن است . نمىشود ملتى را فرض کرد که آرمانهاى بزرگى داشته باشد و بخواهد کارهاى بزرگى بکند ، اما دشمن نداشته باشد . بله ، ملتهایى هستند که به گوشهاى خزیدهاند ، کارى به کار سرنوشتشان ندارند ، بیگانگان هم بر آنها مسلّطند ، آنها هم مثل گوسفند مىچرند و بیگانگان مثل چوپانهاى خائن ، هرچه مىخواهند ، از آنها استفاده مىکنند البته آنها اگر بخواهند همانطور زندگى کنند ، هیچ لزومى ندارد که به این فکرها باشند چون آیندهاى برایشان وجود ندارد . البته امروز در دنیا چنین ملتهایى را خیلى کم مىشود سراغ داد . اگر وجود داشته باشند ، خیلى کم هستند . بالاخره ملتها بیدار شدهاند . به هر حال ، ملتى مثل ملت ایران که علیه دخالت بیگانگان قیام کرد و دست بیگانگان را کوتاه نمود و به مداخله بیگانگان در کشور خود پایان داد – اینها کارهاى کوچکى نیست – دشمن دارد . ملت ایران ، به غارت بیگانگان از منابع نفتى و منابع گوناگون مادى خود خاتمه داد و دستگاه حکومتى را که به نفع بیگانگان کار مىکرد ، ریشهکن کرد و از بیخ و بن برانداخت . این ملت با این خصوصیات ، بالاخره دشمن دارد و بدون دشمن نخواهد بود . امروز هم ملت ایران ، یک ملت آرمانگراست و با ظلم و زورگویى و تحمیل و تبعیض ، مخالف است . همه کسانى که اهل ظلمند ، همه کسانى که اهل تبعیضند ، همه کسانى که اهل زورگویى هستند و همه کسانى که اهل چپاولگرىاند ، طبعاً با این ملت ، میانه خوبى ندارند . البته بعضىها مىگویند و ترویج مىکنند که ما توهم مىکنیم که علیهمان توطئه هست و دشمنى وجود دارد ! خیلى خوب کسانى که دلشان مىخواهد چشم خودشان را روى هم بگذارند و بگویند انشاءاللَّه گربه است ، بگذارند اما واقعیت که عوض نمىشود . وجود دشمن ، با به خواب رفتن من و شما که از بین نمىرود . اگر دشمن ، کمین گرفته ، منتظر فرصت است که ضربه وارد کند ، چه من و شما بدانیم ، چه ندانیم ، اگر به فرض ، خود را به ندانستن هم بزنیم ، بالاخره دشمنى خودش را مىکند چون دشمن است .
با ندانستن ما ، یا خود را به ندانستن زدن ، دشمن از دشمنى خود دست برنمىدارد . افرادى مایلند اثبات کنند که نخیر ، ملت ایران هیچ دشمنى ندارد ! کنار خانه خودتان بنشینید و به کار خودتان سرگرم باشید خاطرتان هم جمع باشد که همه جا امن و امان است ! نه ، این حرفها واقعیت ندارد . یک ملت زنده ، نمىتواند اینگونه فکر کند . » (خطبه های نماز جمعه تهران ، 78/9/26)
5.سیطره و نفوذ یهود بر آمریکا
از مطالعه تاریخ سیاسی آمریکا در می یابیم که یهودیان مقیم آن کشور همواره در حساس ترین مراکز تصمیم گیری آمریکا قرار گرفته اند. در نتیجه با روش های گوناگون و تصویب قوانین مورد نیاز به نفع خود، با توجه به نفوذی که در ساختار سیاسی آمریکا دارند که به مواردی از آن در بخش پیشین اشاره شد، بخش عمده ای از مراکز اقتصادی و تجاری آمریکا را در دست گرفتند.
سینماها، تئاتر، تجارت شکر، کمپانی های بزرگ نفتی، تجارت گندم و تنباکو، پنبه، فولاد، ۵۰ درصد تجارت گوشت و مواد پروتئینی، ۷۰ درصد تجارت کفش، صنایع چرم، ادوات و ابزار موسیقی، وسایل الکترونیکی، بانکها و به طور کلی قریب به ۸۰ درصد ثروت و امکانات آمریکا در انحصار اقلیت اندک سرمایه داران یهودی – صهیونیستی این کشور است.
از مشهورترین خاندان های ثروتمند یهودی که در دو قرن گذشته در اروپا و ایالات متحده فعال بوده اند و سهمی بزرگ در تاسیس اسرائیل غاصب در سرزمین های اشغالی فلسطین داشته و دارند، خاندان «روچیلدها» هستند. ابعاد نفوذ روچیلدها در سرمایه داری غرب به گونه ای برنامه ریزی شده قابل بررسی است. گفتار خانم «هاناآرنت» مورخ و روزنامه نگار یهودی از این واقعیت این گونه پرده برمی دارد: «برای اثبات فکر عجیب دولت جهانی یهود چه دلیلی بهتر از خاندان روچیلد که تابعیت پنج دولت مختلف را دارد و دست کم با سه دولت در همکاری نزدیک بود، دولت هایی که تنازعات مکرر میان آنان هرگز حتی لحظه ای یکپارچگی و پیوند منافع بانکدارانشان را (که از خانواده روچیلد بودند)متزلزل نساخت.»
با سرمایه روچیلدها، کمپانی «رویال داچ شل» تاسیس شد که بزرگترین مجتمع انحصاری اروپا است و به «اختاپوس بین المللی» شهرت یافته است. همچنین نام روچیلد در کنار راکفلرهای آمریکا به عنوان پیشگامان استخراج نفت از خاورمیانه و روسیه شهرت دارد. پس از جنگ جهانی دوم، سرمایه های روچیلد در ایالات متحده قدرتمند سرمایه گذاری شد.
از دیگر چهره های سرشناس و سرمایه دار صهیونیست آمریکا، سناتوری از ایالات آریزونا است که صاحب کارخانجات بزرگ سیگارهای آمریکایی است. این سرمایه دار متنفذ آمریکایی، «باری موریس گلدواتر» است. این سناتور یهودی الاصل آمریکایی در زمان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران، انقلاب اسلامی را تهدید به نابود کردن پالایشگاه های عمده ایران از جمله پالایشگاه آبادان نمود.
کمک های مالی و حمایت های سیاسی او از رژیم صهیونیستی و توسعه اندیشه صهیونیسم به ویژه در کمیته کمک های خارجی کنگره آمریکا دلیل روشن نقش و نفوذ صهیونیست ها در ساختار اقتصادی آمریکا است.
خانواده «راکفلر» که تاکنون سه نسل به آمریکا تحمیل کرده است، شایان ترین خدمات را به صهیونیسم و امپریالیسم نموده اند. اگرچه راکفلرها خود یهودی نیستند، اما مشاوران رده بالای یهودی – صهیونیستی، آنها را در امورات حقوقی، اقتصادی و… یاری می نمایند. «جان دیویسن راکفلر» (۱۹۳۷ – ۱۸۳۹ م) در ۶۱ سالگی شغل حسابداری را برگزید و سه سال بعد به دلالی و خرید و فروش کالا پرداخت و از معروفترین صاحبان صنایع آمریکا شد. شرکت «استاندارد اویل» را برای جمع آوری و فروش مواد نفتی تاسیس نمود و در صنعت پالایش نفت مقام اول را احراز نمود. سپس با تحت فشار گذاشتن شرکت خطوط راه آهن، آن را در اختیار گرفت. پسر او راکفلر دوم (۱۹۶۰ – ۱۹۷۴ م) عملیات اقتصادی پدر را دنبال کرد. «نلسون آلدریج راکفلر» نوه راکفلر بزرگ به فرمانداری نیویورک رسید و نقشی موثر در سیاست خارجی آمریکا یافت. اصل چهار ترومن که پای آمریکا را به ایران عهد پهلوی باز کرد، از ابتکارات مشاوره ای وی به رئیس جمهور دموکرات اسبق آمریکا بود. این خانواده برای کسب شهرت و محبوبیت و فرار از مالیات به کارهای خیر از قبیل تاسیس بنیاد خیریه، دانشگاه شیکاگو و… نیز پرداخته اند. سرمایه داران صهیونیست آمریکا که در اقتصاد این کشور نفوذ دارند و از قبل این نفوذ به ثروت هنگفتی رسیده و آن را در راستای منافع صهیونیسم و حمایت از رژیم صهیونیستی هزینه می کنند، بی شمارند. به گونه ای که شرح نقش و نفوذ آنها در ساختار اقتصادی آمریکا و به تبع آن دیگر مراکز حکومتی می تواند به تنهایی موضوع پژوهش مستقلی باشد.
« نفوذ یهود در بانکهای آمریکا»
فعالیت و نفوذ یهودیان و صهیونیست های جامعه آمریکا در زمینه های اقتصادی، مالی، تجاری و بازرگانی این کشور بسیار گسترده است و به نوعی این نفوذ که گاه به صورت مباشرت مستقیم آنها در عرصه های اقتصادی خود را نشان می دهد، به بستر و پشتوانه ای اساسی و سرمایه ای برای نفوذ آنها در دیگر ساختارهای حکومت آمریکا به ویژه ساختار تعیین کننده قدرت سیاسی تبدیل می شود. آنها در اکثر داد و ستدها به نحوی دخیل و درصدی از سودها را متعلق به خود می نمایند. صهیونیست ها مالک بزرگترین بانکها در آمریکا می باشند. خانواده صهیونیستی روچیلدها که مختصری از شرح حال آنها در شماره پیش تقدیم خوانندگان شد، از بنیانگذاران بانک در ایالات متحده هستند و همان طوری که اشاره شد، تنها بانک بزرگی که مالکش یهود نیست، متعلق به راکفلر است که البته نزدیک ترین مشاور او یک صهیونیست دو آتشه و افراطی است. پنج بانک بزرگ در نیویورک، سهام داران اصلی ۳۲۴ شرکت عمده آمریکا می باشند که با سه چهارم سهام سرمایه، آنها را سیاست گذاری و اداره می کنند. بانک «چیس مانهاتان» که از آن خاندان راکفلر می باشد، در شرکت های سی بی اس، ان بی سی، یونی ین کارباید، جنرال الکتریک، یونایتد ایرلانیز، استرن ایرلانیز و سیستم تلگراف و تلفن آمریکا بزرگترین سهام را دارد و این تنها بخشی از ثروت و سهام های آن خاندان محسوب می شود.
در شرایط فعلی که آمریکا با بحران بی سابقه مالی مواجه است و بانک های بزرگ خصوصی، شرکت های چند ملیتی و بزرگ از قبیل بانک سیتی گروپ و شرکت های خودرو سازی مثل جنرال موتورز و فورد در حال ورشکستگی هستند، در لابه لای تحلیل دلایل این بحران ناخواسته به لایه های پنهان سرمایه گذاری در این بانکها و شرکتها که اشاره می کنند، معلوم می شود که اولا سازمان ها و تشکل های یهودی : صهیونیستی در اکثر آنها سهام دار عمده و گاه مالکیت مطلق دارند و ثانیا افسارگسیختگی آنها در اقدامات ربوی مالی در کنار ناعادلانه و ضعف ساختار کلی نظام سرمایه داری غرب از جمله عوامل عمده ایجاد کننده این شرایط وخیم اقتصادی در آمریکا و به تبع آن در اقتصاد دنیا شده است.
نمونه بارز دیگر از نفوذ یهودیان در ساختار اقتصادی آمریکا به ویژه در بانکها به قدرت متمرکز و تعیین کنندگی آنها در تعیین نرخ بهره در آمریکا بر می گردد. اساسا نرخ بهره در این کشور با تصمیم و خط مشی بانکهایی مشخص می شود که مطالعه ساختار و اساسنامه آنها نشان می دهد که گردانندگان آنها یا سرمایه گذاران عمده آنها یا خود یهودی و صهیونیست هستند یا دارای روحیه صهیونیستی و یا حداقل مشی جانبدارانه نسبت به رژیم صهیونیستی و آرمان صهیونیسم می باشند و دولت تنها پس از تماس و ارتباط با آنها توضیح و تفسیر راجع به بهره می دهد. توضیحات یک فردی یهودی به نام «گرین اسپن» از وضعیت اقتصادی آمریکا، تورم و چگونگی تعیین نرخ بهره و مانند آن در دهه گذشته جنجال بزرگی در آمریکا به وجود آورد. همچنین قسمت اعظمی از بازار «کارت های اعتباری» و کمپانی های مرتبط به آن به جهودان آمریکا تعلق دارد. به عنوان مثال کمپانی «امریکن اکسپرس» که فعالیتی گسترده در سراسر دنیا دارد، درصد قابل توجهی از میلیاردها دلار خرید و فروشی را که با استفاده از این کارتها در هر ماه در دنیا انجام می دهد، به حساب سازمانهای یهودی : صهیونیستی این کشور واریز می کند. البته مقصد نهایی و سرنوشت غایی این سرمایه های به ظاهر سرگردان جایی جز خزانه داری رژیم صهیونیستی نیست که در نهایت به صورت بمب و فشنگ و گازهای سمی و اشک آور بر سر زنان و کودکان و پیران و جوانان مظلوم فلسطینی ریخته می شود. از این رو رژیم صهیونیستی اسرائیل از زمان جنگ ۶ روزه و در طول مدتی بیش از ۳۰ سال به بزرگترین دریافت کننده کمک های مستقیم اقتصادی و نظامی آمریکا تبدیل شده است. به گونه ای که سالانه دست کم پنج میلیارد دلار که معادل یک پنجم کل بودجه کمک های خارجی آمریکا است، به اسرائیل اختصاص داده می شود.
«اکنون در آمریکا چه کسی حکومت می کند؟» عنوان کتابی است از «ویلیام دامهوف» که در دهه ۱۹۸۰ به رشته تحریر درآمده و بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته است. نویسنده با تجزیه و تحلیل نخبگان حاکم در بخش های مختلف حکومت و جامعه آمریکا به این نتیجه می رسد که طبقه خاصی که اعضای آن دارای ارتباطات نزدیکی با یکدیگر هستند، براقتصاد و جامعه این کشور حکومت می کنند. این کتاب برخلاف دیدگاه کثرت گرای قدرت در آمریکا که به دلیل مکانیزم دموکراتیک آمریکا به برتری طبقه والیتی در ساختار سیاسی این کشور اعتقاد ندارد، شواهد سیستماتیکی ارائه می نماید که نشان می دهد یک طبقه بالای اجتماعی در آمریکا با داشتن نقش مسلط در اقتصاد و دولت، طبقه حاکم است و خاستگاه آن در شرکت ها و بانک های بزرگ است و نقش عمده ای در شکل دهی به وضعیت سیاسی آمریکا ایفا می کند. که صهیونیست ها و یهودیان در این طبقه نقش عمده ای دارند .(نقش صهیونیست ها در ساختار اقتصادی آمریکا , فتح الله پریشان ,خبرگزاری فارس , www.farsnews.com ) با توجه به نفوذ شرکت ها و کارتل های بزرگ درانتخابات آمریکا به گونه ای که هیچ فرد بدون حمایت آنها قادر به پیوزی در صحنه انتخابات نخواهد بود و نفوذ آنها در کنگره و سنای آمریکا ، به خوبی نقش و میزان نفوذ مراکز اصلی اقتصاد آمریکا بر تصمیمات و خط مشی های سیاسی این کشور آشکار می گردد . ( برای آگاهی بیشتر به منابع زیر مراجعه شود ؛ حمیدی نیا , حسین , ایالات متحد آمریکا , دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه و آمریکا شناسی قم: نشر معارف. و؛ آمریکا بدون نقاب ، سید هاشم میر لوحی ، کیهان ، تهران ، 1380)
« نفوذ صهیونیسم بر بریتانیا»
پیش از تشکیل دولت صهیونیستی شاهد پیوند صهیونیسم و امپراتوری بریتانیا بوده ایم که همین پیوند علت اصلی تأسیس این رژیم گردید. طرح تأسیس دولتی برای قوم یهود، سابقه ای استعماری دارد و به زمان «ناپلئون بناپارت» باز می گردد. ناپلئون بناپارت در سال 1799 میلادی (در جریان حمله به مصر و شام) با صدور نامه ای از یهودیان آسیا و آفریقا خواست تا تحت لوای وی جمع شوند و در مقابل به آنها وعده داد تا سرزمین مقدس (فلسطین) را در اختیار آنان قرار دهد و عظمت و شکوه باستانی را به آنها باز گرداند. در واقع ناپلئون کوشید از یهودیان برای دستیابی به اهداف خود استفاده کند.
به هر حال تسلط ناپلئون بر منطقه بیش از سه سال طول نکشید و با شکست فرانسه از انگلستان، نیروهای انگلیسی جایگزین نیروهای فرانسوی شدند. در واقع توجه انگلیس به فلسطین و منطقه عربی به امنیت راه های نظامی و دریابی هند مربوط می شد. یکی از پیامدهای این سیاست تأسیس نخستین کنسولگری غرب در سال 1839 از سوی انگلیس در قدس بود که بیشتر فعالیت آن به حمایت از یهودیان مهاجر اختصاص داشت. هدف انگلستان این بود که یهودیان مهاجر بیشتری را به فلسطین بیاورد و به این وسیله مقاصد استعماری خود را جامه عمل بپوشاند. این مقاصد در نامه لرد پالمرستون وزیر خارجه بریتانیا به سفیر این کشور در استانبول آشکارا بیان شده است:«بازگشت ملت یهود به دعوت سلطان عثمانی و با حمایت او، نقشه های شیطانی محمدعلی (فرمانروای مصر) و جانشینانش را نقش بر آب خواهد کرد.»
بعدها در زمان دیزرائیلی، نخست وزیر وقت انگلستان، این مسئله دوباره زنده شد و صهیونیست ها به حق می توانند ادعا کنند که وی بزرگ ترین نماینده آنها بوده است. دیزرائیلی اگر چه به مذهب کلیسای انگلیکن در آمده بود، ولی پیوندهای فراوانی به هم نژادان خود داشت. او برای بازگرداندن یهودیان به جایگاهی بالا تلاش فراوانی کرد. نهایتاً در اواخر قرن 19 صهیونیست ها و در رأس آنها تئودور هرتزل تلاش فراوانی داشتند تا فلسطین را در ازای کمک های مالی به «مرد بیمار اروپا» یعنی امپراتوری عثمانی تصاحب کنند، ولی موفق نشدند. سپس برای کمک به اضمحلال این امپراتوری، پیوند خود را با امپراتوری بریتانیا تحکیم بخشیدند، زیرا می دانستند دولت بریتانیا در پی سلطه بر فلسطین می باشد تا کانال سوئز را به عنوان گذرگاهی برای رسیدن به مستعمراتش تحت کنترل داشته باشد. نهایتاً هم با اعلامیه بالفور در سال 1917 دولت لوید جرج حمایت خود را از پروژه صهیونیستی اشغال و غصب فلسطین اعلام کرد. صدور این اعلامیه برای صهیونیسم ها بسیار مهم بود، زیرا به پانزده سال تردید و اختلاف در داخل دولت بریتانیا خاتمه داد و نهایتاً به حمایت از جنبش صهیونیستی منجر گردید.
این اتحاد در وهله نخست بر پایه منافع متقابل در مبارزه با موج فزاینده ملی گرایی عربی قرار داشت و در واقع با اعلامیه بالفور، جنبش صهیونیستی به بخشی کلیدی از برنامه امپریالیسم انگلیس برای خاورمیانه تبدیل شد: راهی برای مشروعیت بخشی به سلطه نظامی بر فلسطین. شبه نظامیان شهرک های یهودی نشین از جمله جوخه های ترور (سرویس های ویژه شب) که افراد مورد نظر سازمان اطلاعاتی ارتش بریتانیا را ترور می کردند نیز نقشی کلیدی در سرکوب مقاومت فلسطینیان در سال های 39-1936 ایفا کردند.بنابراین دست صهیونیست ها برای هر اقدامی در فلسطین باز بود، منتها اقدامات آنها باید در چارچوب منافع امپراتوری بریتانیا صورت می گرفت.
با این حال جنگ جهانی دوم موجب تقابل موقت صهیونیست ها و انگلیسی ها شد و برای مدتی اتحاد آنها را به هم زد. در سال 1945 استعمار صهیونیستی فلسطین که 30 سال از طرف امپریالیسم بریتانیا حمایت شده بود، در جستجوی حامی قدرتمندتری برآمد. برای این کار ایالات متحده گزینه مناسبی بود که سرانجام نیز با حمایت این کشور، سازمان ملل در نوامبر سال 1947 رأی به حمایت از دولت صهیونیستی داد.
پس از اینکه قیمومیت انگلیس به طور رسمی پایان یذیرفت، صهیونیست ها پادگان ها و مقامات دولتی انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند و آنها را مجبور به پذیرش خواسته های خود کردند. به هر حال طی 30 سال قیمومیت انگلیس، شهرک نشین های یهودی 12 برابر جمعیتی شدند که در سال 1917 در فلسطین بودند.
نبرد شبه جزیره سینا در سال 1956، به تغییر دیدگاه منطقه نسبت به اسرائیل منجر شد. تا آن زمان، دولت یهودی، به عنوان یک موجودیت ضعیف که بقای بلند مدت آن در هاله ای از ابهام قرار داشت، متصور بود. پس از پیروزی اسرائیل بر مصر با حمایت قدرت های غربی، مشخص شد این رژیم، قدرتمند شده است. این امر، بدان معنا بود که برای قدرت های خواهان حفظ وضع موجود نظیر بریتانیا، که نگران سرنگونی رژیم های سنتی و خواهان توقف ملی گرایی پان عربیسم ضد غربی بودند، حفظ یک اسرائیل قدرتمند به جزیی از منافع آنها تبدیل شد. در واقع، قدرت نظامی اسرائیل و توانایی آن برای ضربه زدن یک عامل بازدارنده در مقابل کشورهای عربی، مورد توجه قرار گرفت.
از سال 1960 و در نتیجه این تغییر برداشت، بریتانیا اقدام به افزایش فروش تسلیحات به اسرائیل کرد.
سقوط اتحاد شوروی و آغاز فرایند صلح اسلو، توسعه بیشتر روابط بریتانیا و اسرائیل را در پی داشت. در سال 1995، جان میجر رهبری سفر یک هیأت تجاری بزرگ به اسرائیل را بر عهده داشت و طی این سفر اعلام کرد بریتانیا دیگر به واسطه بایکوت اعراب احساس محدودیت نمی کند. در سال های بعد از آن نیز روابط نظامی بریتانیا با اسرائیل از رشد قابل ملاحظه ای برخوردار گردید. نخستین دیدار خانواده سلطنتی بریتانیا از اسرائیل در سال 1998 نیز، به لحاظ سمبلیک تأییدی بر بهبود روابط میان دو رژیم بود.
پیوند با هیأت حاکمه انگلیس ؛ به لحاظ تاریخی در سیاست بریتانیا، یهودیان همواره گرایش به جناح چپ داشته اند. ولی در سالهای اخیر بیشتر به جناح راست متمایل شده اند. در اینجا به رابطه صهیونیست ها و دو حزب اصلی انگلیس پرداخته می شود.
* حزب کارگر ؛ حزب کارگر، سنتی طولانی در همدلی با صهیونیسم و همکاری نزدیکی با حزب کار در اسرائیل دارد. این حزب دارای یک گروه رسمی به نام دوستان اسرائیلی حزب کارگرمی باشد. افراد سرشناسی همچون آنرین بوان در سراسر دوره شغلی خود با هدف ملی یهودی شناخته می شدند. با این حال، ارنست بوین(رهبر حزب کارگر در سالهای جنگ جهانی دوم که در دولت ائتلافی چرچیل وزیر کار بود و پس از جنگ به سمت وزارت خارجه رسید. وی به دلیل مخالفت با جنبش صهیونیستی برای ایجاد یک دولت یهودی و طرفداری از تشکیل دولتی عربی در فلسطین مورد غضب صهیونیستها بود) کماکان به عنوان منفورترین چهره در تاریخ اسرائیل باقی مانده است، هر چند وی شخصیتی مورد احترام برای سوسیال – دموکراسی بریتانیا می باشد. ولی دو نخست وزیر پس از جنگ جهانی دوم از حزب کارگر، یعنی ویلسون و بلر به همدلی با اسرائیل، شناخته شده هستند. در دهه 70 و 80، نسلی که تحت تأثیر سیاست دهه 60 و چپ جدید اروپایی بود، وارد حزب کارگر شد. بعضی شخصیت های امروزی حزب نظیر: کلر شورت، پیتر هین، جرمی کربین، و کن لیوینگستن به جهات مختلف، محصول این تجربه می باشند. از نظر این نسل، مسئله ملی گرایی فلسطینی، نکته حمایتی مهمی می باشد. پس از آن شماری سازمان حامی فلسطین در حزب و جنبش کارگری ایجاد شد که مهم ترین آنها شورای خاورمیانه ای حزب کارگر بود.
در کنفرانس های حزب کارگر، می توان جلساتی از گروه دوستان اسرائیلی حزب کارگر و شورای خاورمیانه ای حزب کارگر را شاهد بود. در واقع، مواضع نمایندگان جناح چپ حامی فلسطینیان (نظیر جرج گالووی و جرمی کربین و وارثان سنت های تمرکزگرا به خصوص سنت های کارگری بریتانیا (نظیر گوردن براون) که حامی اسرائیل می باشند، ارتباط مستقیمی با مواضع آنها در دیگر زمینه ها دارد. با این وجود، نفوذ جناح چپ حزب در رابطه با این مسئله، در سال های اخیر محدود بوده است.
* حزب محافظه کار ؛ جناح سنتی و اشرافی حزب محافظه کار، به شدت با مشاغل خدمات عمومی در انگلیس، از جمله اداره «امور خارجی»، عجین شده است. بر همین قیاس روابط قوی و همدلی با جهان عرب و گاهی نیز ضد یهودی بودن، از مشخصه های آن است.
ولی در عین حال، باید به خاطر داشت که حزب محافظه کار قدیمی دوران امپراتوری، در بردارنده عناصری از ملی گرایی و رفتارهای امپریالیستی بود. مظهر این عنصر، بنجامین دیزرائیلی می باشد که تا قرن بیستم نیز، در چهره های آرتور بالفور و وینستون چرچیل متجلی بود. این جریان نقش مهمی را در حمایت اولیه بریتانیا از اشغال فلسطین ایفا کرد.
تغییر واقعی در نگرش های حزب محافظه کار نسبت به اسرائیل، با روی کار آمدن مارگارت تاچر و همراهانش در دهه 70 ایجاد شد. تاچر در دوره تصدی خود، به طور کامل تحت محاصره همکاران یهودی خود، از جمله کیت جوزف، آلفرد شرمان، لئون بریتان، نیگل لاوسون، مالکوم ریفکیند و مایکل پولانی بود.
خاستگاه او که از طبقه متوسط بود و ارزشی که برای روح سازمانی قائل بود، وی را متحد طبیعی نیروهای جدید در حزب ساخت که این افراد با آنها در ارتباط بودند. در عین حال حوزه انتخابیه وی، یعنی فینچلی نیز، دارای جمعیت زیادی از یهودیان بود.
تاچر در نگرش سیاست خارجی اولویت خود را به اسرائیل و آمریکا سوق داد. نفوذ تاچر در حرب محافظه کار، باعث تداوم این نگرش شده است. جانشین وی، جان میجر نیز، همین مشی را دنبال کرد.
حزب محافظه کار در فاصله سال های 2003 تا 2005 تحت رهبری یک یهودی انگلیسی به نام مایکل هاوارد بود. یک لابی فعال حامی اسرائیل، به نام «دوستان اسرائیلی حزب محافظه کار» نیز، در این حزب وجود دارد.محافظه کاران دارای هیچ گروه سازمان یافته ای چون «دوستان فلسطینی» نیستند.
صهیونیسم مسیحی در انگلیس ؛ صهیونیسم مسیحی را در ساده ترین شکل با عبارت «حمایت مسیحیان از صهیونیسم» تعریف می کنند و اینکه جنبشی هستند که خود را مدافع دولت صهیونیستی اسرائیل می دانند.این اصطلاح در دو برداشت مختلف به کار می رود: نخست از سوی موافقان، به معنی حمایت مسیحیان از اسرائیل و صهیونیسم و دیگر از سوی جنبش ها و تفکرات ضد صهیونیستی برای اشاره به مسیحیان اوانجلیک و معتقدان به ایدئولوژی «اسرائیل بزرگ».
امروز معروف ترین و بانفوذترین سازمان های مسیحیان صهیونیست در بریتانیا عبارتند از: «خادمان کلیسا در میان مردم یهود»که همچنین به «ائتلاف اسرائیل کلیسای انگلیکن» نیز معروف است؛« دوستان مسیحی اسرائیل»؛«شفاعت کنندگان برای بریتانیا»؛«دوستان نیایشگر اسرائیل»؛ و «شورای مسیحیان و یهودیان»که همگی بخشی از ائتلاف بین المللی سازمان های مسیحیان صهیونیست می باشند. از جمله رهبران صهیونیسم مسیحی در این کشور نیز می توان به درک پرینس؛ دیوید پاوسون؛ لنس لمبرت؛ و والتر ریگانز اشاره کرد. اینها کسانی هستند که از نفوذ قابل توجهی در پذیرش دیدگاه های صهیونیستی از سوی مسیحیان اوانجلیک برخوردارند.
از مهمترین سازمانهای صهیونیستی در انگلستان می توان به سازمانهای زیر اشاره کرد .
فدراسیون صهیونیستی بریتانیای کبیر و ایرلند – هیأت نمایندگان یهودیان بریتانیا – فدراسیون جوانان صهیونیست – سازمان بین المللی زنان صهیونیست فدراسیون میزراچی(به معنای کانون معنوی) – مرکز تحقیقات و ارتباطات اسرائیلی-بریتانیا- صندوق ملی یهودیان (بریتانیا)- مؤسسه پژوهش سیاست یهودی
قدرت رسانه ای صهیونیستها در بریتانیا
غالباً عنوان می شود دموکراسی یعنی آزادی بیان و حکومت مردم بر خود. به همین جهت کشورهای غربی نیز که ادعای دموکراتیک بودن دارند، به این نظام سیاسی خود افتخار می کنند. ولی موضوع مذکور در رابطه با مسائلی که از دید آنها حساس می باشد صدق نمی کند که از جمله آنها می توان به اسرائیل و صهیونیستها اشاره کرد. از دید مقامات بریتانیایی این موضوعات به عنوان خط قرمز بوده و عبور از آن غیر ممکن است. نمودهای بارز چنین مسئله ای را در رسانه های بریتانیا شاهدیم که سخنی بر ضد صهیونیسم و اهداف صهیونیستی زده نمی شود و برنامه ای تهیه نمی گردد.
در همین رابطه هر چند اطلاعات زیادی در مورد نام گردانندگان رسانه های بریتانیا وجود دارد ولی از مسائل پشت پرده و ارتباطات آنها اطلاعات زیادی در دسترس نیست. به همین دلیل عده کمی در بریتانیا از نفوذ عظیم اقلیت اندکی از یهودیان بر رسانه های کشورشان آگاهی دارند.
همچون آمریکا در بریتانیا نیز یهودیان و صهیونیستها بر اکثر رسانه ها سلطه دارند. اگر چه یهودیان تنها 5 /0 درصد از جمعیت بریتانیا را شامل می شوند ولی تقریباً کنترل انحصاری رسانه های این کشور را بر عهده دارند و به طور سیستماتیک تبلیغات مدنظر صهیونیستها در آنها را تغذیه می کنند.
الف)شبکه های تلویزیونی
شبکه تلویزیونی ایندیپندنت تی وی از پربیننده ترین شبکه های تلویزیونی در بریتانیا، به چهارده منطقه تقسیم بندی شده است که تمامی آنها از سوی دو کمپانی تحت کنترل یهودیان یعنی شرکت ارتباطات کارلئون و گرانادا اداره می شوند. مایکل گرین و استیو موریسون که هر دو یهودی هستند به ترتیب ریاست این شرکت ها را عهده دار هستند.
شرکت کارلئون همچنین 50 درصد از سهام شبکه اخبار لندن 25درصد از سهام جی ام تی ویو 20درصد از سهام اخبار تلویزیون آی تی ان را در اختیار خود دارد. بخش تولیدات کارلئون هم یکی از مهم ترین تولیدکنندگان برنامه های آی تی وی، بی بی سی، کانال چهار، کانال پنج و کانال های دیجیتالی می باشد، به گونه ای که سالانه 200 میلیون پوند در این زمینه هزینه می کند. این شرکت همچنین دارای آرشیوی با 20 هزار فیلم و 18 هزار ساعت برنامه تلویزیونی است که در بیش از 100 کشور مبادرت به فروش آنها می کند. مایکل گرین در عین حال رئیس شبکه تلویزیونی آی تی ان که اخبار شبکه های آی تی وی، جی ام تی وی و تامسون مولتی مدیا در فرانسه را تهیه می کند نیز بوده و همچنین رئیس شرکت مدیاتراست می باشد.
شرکت گرانادا نیز مالک هفت ایستگاه شبکه آی تی وی می باشد که عبارتند از: انگلیا، بردر،گرانادا، لاندن ویکند(آخر هفته لندن)، مریدیان،تاین تیز و یورکشایر، برنامه های پخش شده از سوی این شرکت در 60درصد از خانه های بریتانیا مشاهده می شود. این شرکت در عین حال 20 درصد از سهام آی تی وی و 25 درصد از سهام جی ام تی وی، 50درصد از سهام شبکه اخبار لندن و 18 درصد از سهام گروه رسانه های اسکاتلندیرا در اختیار خود دارد.
شرکت پاین وود-شپرتون که از به هم پیوستن دو استودیوی فیلم و برنامه های تلویزیونی پاین وود و شپرتون تشکیل شده است نیز در کنترل مایکل گرید یهودی می باشد (نوه لو گرید، تهیه کننده فیلم و یکی از پایه گذاران شبکه آی تی وی). مایکل گرید در سال 1984 مدیر شبکه یک بی بی سی، در سال 1986 مدیر برنامه های بی بی سی و در سال های 1988 تا 1997 رئیس شبکه تلویزیونی «کانال 4» بوده است.
قدرتمندترین مرد در بنگاه سخن پراکنی بریتانیا «بی بی سی» نیز آلن ینتوب یهودی، مدیر برنامه های این شبکه است. در واقع وی مسئول تمامی برنامه های غیرخبری از جمله کانال های ماهواره ای این شبکه می باشد. وی از دوستان نزدیک مایکل گرید و مایکل گرین می باشد. در رادیو بی بی سی نیز وضع به همین صورت است، به گونه ای که تمامی ایستگاه های رادیویی بی بی سی که به تنهایی 49 درصد از کسانی را که به رادیو گوش می کنند تحت پوشش خود دارند، در کنترل بنی آیرامسکی یهودی می باشد.
شبکه بی اسکای بی نیز تحت کنترل رابرت مردوخ یهودی (غول رسانه ای جهان) است که تولیدات این شبکه اخبار، برنامه های سرگرمی و ورزشی می باشد و بیش از 10 میلیون مشترک در بریتانیا و ایرلند دارد.
ب)روزنامه ها
شرکت «روزنامه های اکسپرس»،صاحب امتیاز دیلی اکسپرس( با تیراژ حدوداً 930 هزار نسخه در روز و دومین روزنامه بریتانیا از لحاظ تیراژ و خواننده)، ساندی اکسپرس( با تیراژ حدوداً 850 هزار نسخه در هفته) و دیلی استار( با تیراژ حدوداً 830 هزار نسخه در روز) که جمعاً به طور متوسط 13 میلیون نسخه روزنامه را به صورت هفتگی در بریتانیا توزیع می کنند، در نوامبر سال 2000 از سوی ریچارد دسموندیهودی، ناشر نشریات پورنوگرافی، به بهای 125میلیون پوند (180 میلیون دلار) خریداری شد
شرکت نیوز اینترنشنال متعلق به رابرت مردوخ نیز صاحب امتیاز سان( با تیراژ350 هزار)، تایمز(با تیراژ700 هزار)، ساندی تایمز( با تیراژ بیش از یک میلیون نسخه در هفته) و اخبار جهان(با تیراژ40هزار) می باشد. در کل باید گفت، این شرکت بیش از 50 میلیون نسخه روزنامه را در هفته منتشر و توزیع می کند.
گروه تلگراف نیز که شامل دیلی تلگراف،ساندی تلگراف و ویکلی تلگراف می شود، هر چند دارای صاحبان یهودی نیست ولی دیدگاه های خاص یهودی داشته و جهت گیری صهیونیستی دارد.
روزنامه دیلی میل نیز که وابسته به شرکت «روزنامه اسوشیت» می باشد، در کنترل گای زیتر یهودی است.
بنابراین در کل بیش از 85 میلیون نسخه روزنامه که در کنترل یهودیان هستند در بریتانیا به فروش می رسد و همانطور که گفتیم این مجلات اکثراً در کنترل تهیه کنندگان برنامه ها و مطالب پورنوگرافی از جمله ریچارد دسموند و گای زیتر می باشند. (مهسا ماه پیشانیان ، نقش سازمان های یهودی بریتانیا در حمایت از رژیم صهیونیستی ، نشریه مطالعات تاریخی، شماره 35)
با این وجود آیا می توان منکر نفوذ یهودیان و لابی صهیونیسم بر این کشورها شد؟ از این رو حمایت آمریکا و انگلستان از رژیم صهیونیستی معلول نفوذ و سیطره آنان بر مراکز مهم تأثیر گذار بر این کشورهاست . کیست که نداند که امروز هیچ رییس جمهوری در آمریکا بدون حمایت لابی صهیونیستی نمی تواند در انتخابات پیروز شود؟
اینکه مسلمانان در این کشورها نتوانسته اند مانند یهود تأثیر گذار باشند به دلیل عدم نفوذ آنان در مراکز تصمیم گیری و تصمیم سازی این کشورهاست گرچه امروز شاهد موج روز افزون گرایش به اسلام در این کشورها هستیم که خود بیانگر قدرت و نفوذ معنوی اسلام است که بدون برخورداری از ابزارهای مالی و مادی ، قدرت معنوی خود را به اثبات رسانده است .
6.ما نیز موافقیم که یکی از ابزارهای قدرت در عصر حاضر قدرت علمی است و تأکید مستمر مقام معظم رهبری بر رشد علمی کشور و متوقف نشدن آن بیانگر اهمیت آن است . به عنوان نمونه ایشان فرمودند:« باید کشورهای اسلامی از لحاظ علم و فناوری پیشرفت کنند. گفتم غرب و آمریکا به برکت علم توانستند بر کشورهای دنیا مسلط شوند؛ یکی از ابزارهاشان علم بود؛ ثروت را هم با علم به دست آوردند. البته مقداری از ثروت را هم با فریبگری و خباثت و سیاست به دست آوردند، اما علم هم مؤثر بود. باید علم پیدا کرد. روایتی است که فرمود: «العلم سلطان من وجده صال و من لم یجده صیل علیه». باید علم پیدا کنید. علم که پیدا کردید، پنجهی قوی پیدا خواهید کرد. اگر علم نداشته باشید، کسانی که دارای پنجهی قوی هستند، دست شما را میپیچانند. جوانهاتان را به علم تشویق کنید؛ این کار ممکن است؛ ما در ایران این کار را کردیم. ما قبل از انقلاب در ردیفهای آخرِ آخرِ علمی دنیا قرار داشتیم، که هیچ نگاهی به طرف ما جلب نمیشد. امروز به برکت انقلاب، به برکت اسلام، به برکت شریعت، کسانی که در دنیا ارزیابی میکنند، گفتند و در دنیا منتشر شد که ایران امروز از لحاظ علمی در رتبهی شانزدهم دنیاست.» (بیانات در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس جهانی اساتید دانشگاههای جهان اسلام و بیداری اسلامی،۱۳۹۱/۰۹/۲۱)
« ما تأکید می کنیم روی علم. این تأکید، جدی است؛ تعارف نیست؛ از روی یک احساس کاذبِ تشریفاتیِ موسمی نیست؛ بلکه از یک تشخیص عمیق و محاسبهشده برمیخیزد. زورگوئی در دنیا زیاد است. زورگویان متکی به قدرتشان هستند. آن قدرت و آن ثروت و آن امکانات، برخاستهی از دانش آنهاست. بدون دانش نمیشود مقابله کرد، نمیشود مواجهه کرد. من یک وقتی این حدیث را خواندهام: «العلم سلطان»؛ علم عبارت است از اقتدار. علم، خودش یک اقتدار است. هر کس این اقتدار را داشت، میتواند حرکت کند؛ هر کسی، هر ملتی، هر جامعهای که نداشت، مجبور است از اقتدار دیگران پیروی کند. بنابراین، این یک محاسبهی دقیق است.» (بیانات در دیدار نخبگان جوان، ۱۳۸۹/۰۷/۱۴)
اهمیت علم در جای خود قابل انکار نیست ، اما این اهمیت نباید ما را از دشمنی و توطئه های دشمنان غافل نماید .همانگونه که کشور ما در عرصه علمی باید پیشرفت نماید ، در عرصه نظامی و سیاسی نیز باید قدرت و توان خود را افزایش دهد تا در برابر دشمنان بازدارندگی ایجاد نماید . بنابر این نباید تنها یک جنبه را در نظر گرفت و از جنبه های دیگر غفلت نمود. دستور خداوند به کسب توانایی و قدرت در برابر دشمنان « وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ » « در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانایى دارید از نیرو آماده سازید (و همچنین) اسبهاى ورزیده (براى میدان نبرد) تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و (همچنین) گروه دیگرى غیر از اینها را که شما نمى شناسید و خدا مى شناسد و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعى اسلام) انفاق کنید. به شما باز گردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد.» (سوره انفال، آیه 60)
این دستور نه تنها در زمینه نظامی , بلکه تمامی عرصه های اقتصادی , فرهنگی , سیاسی را در برمی گیرد . براستی « کلمه قوه چه کلمه کوچک و پر معنایی است نه تنها وسائل جنگی و سلاح هایمدرن هر عصری را در بر می گیرد , بلکه تمام نیروها و قدرت هایی را که به نوعی از انواع در پیروزی بر دشمن اثر دارد , شامل می شود اعم از نیروهای مادی و معنوی افسوس که مسلمانان با داشتن یک چنین دستور صریح و روشنی گویا همه چیز را به دست فراموشی سپرده اند نه از فراهم ساختن نیروهای معنوی و روانی برای مقابله دشمن در میان آن ها خبری هست و نه از نیروهای اقتصادی و فرهنگی وسیاسی و نظامی اگر این دستور بزرگ اسلامی به عنوان یک شعار همگانی در همه جا تبلیغ شود و مسلمانان از کوچک و بزرگ , عالم و غیر عالم , نویسنده و گوینده , سرباز و افسر , کشاورز و بازرگان در زندگی خود آن را به کار بندند برای جبران عقب ماندگیشان کافی است .»( مکارم شیرازی , ناصر , تفسیر نمونه , تهران : دار الکتب الاسلامیه , 1374, ج7, ص 222-223)
قدرت و نفوذ یهود