نگاه روشنفکران قاجاری به «غرب»؛ روایت میرزا ملکمخان از مفهوم ترقی
در مقیاس با آخوندزاده، ملکمخان به ظاهر هم که شده، نفی و انکار دین را لازمهی ترقی و پیشرفت نمیداند. وی کوشیده است در این مسیر دچار افراطگرایی آخوندزاده نشود. لذا ملکمخان البته با تظاهر به مسلمانی و توسل به اسلام و استفادهی ابزاری از دین مانع مخالفین احتمالی ایدهاش شود.
اندیشهها، احوال و شیوههای عمل برخی افراد، که در تاریخ منشأ اثر بودهاند، برای درک و تأمل در زمینههای احتمالی وقوع تحولات و نیز فهم علل و عوامل پیدایش اوضاع کنونی همواره محل رجوع اندیشمندان، صاحبان فکر و اندیشه و دانشجویان بوده و هست. البته این رویه خود گرفتار آفاتی است که ذکر همهی آنها در این مقال نمیگنجد. اما آنچه به عنوان نمونه میتوان به نحو اختصار به آن اشاره کرد این است که نمیتوان صرفاً به استناد به چند سند محدود تاریخی، حکم قطعی صادر نمود و پیشفرضها و مفروضات خود را قطعی و مسلم دانست. امری که به رویهای ساری و جاری در بررسیهای تطبیقی و مقایسهای، اعم از محافل علمی و رسانهای، تبدیل گشته است که این بسی مایهی تأسف و نگرانی است. البته نگارنده در پی ترسیم سیاه یا سفید فضا و چهرهی تاریخ مشروطه نیست، بلکه آنچه مد نظر است ارائهی تحلیلی واقعگونه از اوضاع اندیشهی اجتماعی تاریخ ایران است.
لذا آنچه در پی میآید نه دعوی تاریخنگاری دارد و نه ادعای صدور حکم تاریخی در باب اندیشهی ملکمخان؛ بلکه صرفاً اشارهای مختصر به اندیشههای یکی از رجال دورهی قاجار است. البته همواره در نقل و روایت تاریخ، به ناچار، بخشی از گرایشهای فکری و تجارب شخصی مورخ در آثار وی مؤثر منعکس میشود. بدون اینکه هدف وی انکار واقعیات تاریخی یا مبانی علم تاریخ باشد. ملکمخان فارغ از گرایشهای دینی و مذهبی، سیاسی و علمیاش، تأثیراتی بر جهان فکری و اندیشهای ایران داشته که انکارناپذیر است. لذا ذکر نام وی فارغ از حواشی موجودِ پیرامون وی است و آنچه منظور نظر است صرفاً بررسی اندیشه و آثار وی بر اوضاع اندیشهای ایران است.
جهان ایدهآل و پیشنهادی ملکم خام برآمده از مبانی و مسلماتی است که وی با آنها نشو و نما یافته است. وی کسی است که بیش از سایر ایرانیان هم عصرش، با مظاهر دنیای غرب به نحو مستقیم تماس داشته و با آنها آشنا شده است. وی پس از کسب تعلیمات مقدماتی به سبک اروپایی نزد پدر، در سن 10 سالگی، به فرانسه رفته و بخش اعظم عمر خود را در خارج از ایران و در ممالکی همچون: عثمانی، مصر، انگلیس، ایتالیا، سوئیس و… گذرانده است. امری که برخی منتقدین بر آن پای فشرده و ملکمخان را فردی ذاتاً غربی میدانند.
ملکم خان در ترویج نوعی از تفکر سیاسی نقش داشت که در طراحی مشروطه مؤثر بود. لذا یکی از ابعاد ضرورت پرداختن به اندیشه و آثار وی همین نکته است. با توجه به آثار بهجامانده از وی، شامل: مجموعهی آثار و کلیات ملکم، میتوان به درکی کلی از ساختار فکری و نگرش اندیشهای وی دست یافت.
یکی از نکات مشترک در غالب آثار ملکمخان، اشاره به موضوع عقبماندگی ایران و پیشرفتهای غرب است. وی تنها راه عبور ایران از این بلیّه را فرنگی شدن میداند. به اعتقاد ملکم، «بعد از این دول روی زمین میباید مثل دول فرنگستان باشند یا باید منکوب و مغلوب قدرت ایشان بشوند.»[1] ملکمخان معتقد است انسان مطابق فطرتش رو به تحول و ترقی دارد، اما برخی موانع خارجی مانع از حرکت و سیر انسان ایرانی در مسیر ترقیاش گشته است. بر این اساس، وی هرچند به نحو اندک، به نقش عوامل خارجی در پیشرفت ایران اشاره میکند. اما همزمان به «فراگیری علوم کسبی غربی در عین بهرهمندی از عقل طبیعی تأکید دارد.»[2] بنابراین ملکمخان به نوعی به تقابل میان علم و عقل قائل است که در اصل به تقابل قیاس و استقراء و تقابل تاریخی علوم عقلی و علوم تجربی بر میگردد. در اصل منظور اصلی او از علم، علم غربی است. این اعتقاد وی، به نوعی با بیان فلاسفهی پوزیتیویست شباهت دارد.
اشاره به عوامل و موانع عقبماندگی در دورهی ناصری اختصاص به ملکمخان ندارد؛ بلکه در دورهی بعد از جنگهای ایران و روس، خواص آن دوره نیز به ضعفهای تکنیکی، نظامی و فنی ایران در مقابل قوای روس و نهایتاً برخی از علل و عوامل داخلی و خارجی عقبماندگی ایران اشاره کردهاند. تفاوت ملکمخان با اسلافش در این است که وی صرفاً در عوامل مادی توقف نمیکند و به عوامل غیر مادی همچون ضعف در علوم عقلی و انسانی نیز اشاره میکند. ملکمخان میگوید: «در غرب دو نوع کارخانه وجود دارد: یکی آنکه از اجسام ساخته شدهاند و دیگر آنکه از بنی نوع انسان. در نوع دوم، از یک طرف افراد وارد میشوند و از طرف دیگر حکمای کامل بیرون میآیند. پس برای اینکه ایران نظم بردارد و به علوم و صنایع دست یابد، در درجهی اول، باید این کارخانههای انسانسازی را وارد کرد و این چیزی است که ایرانیان از آن غافل بودهاند. زیرا تصور کردهاند که نیازی به یادگیری آن ندارند. آن همین علم دولتی و حکومتی است.»[3]
آنچه مقصود ملکم است علم حقوق و روش ایجاد سازمان و حکومتداری است. او این علوم را تماماً غربی و اکتسابی، قابل تحصیل و البته غیرقابل تغییر میداند که فقط باید آنها را یاد گرفت و بدون تغییر به کار برد. در غیر این صورت، باید عقبماندگی را پذیرفت. وی، در ادامه، به تصور اینکه راه پیشرفت و ترقی و به زعم خود راه نجات ایران را یافته است، آن را در رسالهی «غیبی» یا دفتر تنظیمات، که بعد از بازگشت از سفر غرب بدون نام نگاشت، به دست ناصرالدینشاه میرساند.
وی، در این کتاب، به نحو فهرستوار، بخش عمدهای از آرا و عقایدش را به رشتهی تحریر در آورده است. او، در این کتابچه، به 74 قانون اشاره میکند که نخ تسبیح همهی آنها تأکید بر مفهوم قانون و قانونمداری به عنوان یگانه راه علاج بیماری عقبماندگی ایران است. مطالعهی این کتابچه میتواند کوتاهترین راه برای فهم منظومهی فکری ملکمخان باشد.
او معضل اصلی و علتالعلل عقبماندگی ایران را در بیقانونی ایران میداند. بر این اساس، میتوان این برتری را برای وی قائل شد که وی بهتر از هر کس دیگر در آن دوره به این امر واقف بوده است. اما آنچه ایدهی ملکمخان را زیر سؤال میبرد، التفات بیچونوچرا به غرب و چشم بستن بر ابعاد منفی محصولات مدرنیته و بیتوجهی به مختصات، ویژگیها و نیازهای بومی ایران است؛ به نحوی که در جایی وی میگوید: «نه فقط علوم دولتی فرنگی را باید دقیقاً تحصیل کرد و در این کار جهد کرد، بلکه نباید آنها را تغییر داد؛ یا باید آنها را به عینه کسب کرد و یا باید از آنها صرف نظر کرد و اضمحلال را پذیرفت.»[4]
نیت اصلی ملکمخان از کاربست لیبرالیسم به روشنی عیان است. دقیقاً به همین دلیل است که مخاطب وی با مطالعهی آثارش به حسن نیت وی شک میکند. لذا برای شناخت اندیشه و فهم نیت او میبایست شخصیت و اندیشهاش را توأمان با هم در نظر داشت. مطالعهی زندگینامه و مکتوباتش در کنار هم ما را به معنای اصلی و مقصود نهایی وی رهنمون میسازد.
به زعم ملکمخان، آنچه بلیّهی مضاعف است؛ عدم فهم دقیق و درست از مفهوم قانون است. به اعتقاد وی، ایرانیان معنای قانون را به درستی درنیافتهاند و در این راه به وادی خطا و اشتباه در غلتیدهاند. قانون مد نظر ملکمخان همراه با آزادی و مشارکت است و این را فصل ممیز قانون با حکم حکمران میداند. تلازم قانون و آزادی مهمترین اُس و اساس نظام معرفتی و اندیشهای و همچنین سامانهی پیشنهادی ملکمخان است.
در مقیاس با آخوندزاده، ملکمخان به ظاهر هم که شده، نفی و انکار دین را لازمهی ترقی و پیشرفت نمیداند. وی کوشیده است در این مسیر دچار افراطگرایی آخوندزاده نشود. لذا ملکمخان البته با تظاهر به مسلمانی و توسل به اسلام و استفادهی ابزاری از دین مانع مخالفین احتمالی ایدهاش شود. وی با این کار هرچند به ظاهر، به نوعی قائل به تلازم دین و ترقی است. به گفتهی وی: «آدم باید متدین، طالب علم، منکر ظلم، مستحفظ قانون، مروج آدمیت و آرزومند جمیع ترقیات دنیا باشد.»[5] ملکمخان برای حفظ ظاهر، هیچ گاه مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده به نحو صریح تعلیمات اسلام را مانعی برای پیشرفت و ترقی قلمداد ننموده است؛ بلکه گهگاه به صورت اجمالی و حداقلی اشاراتی به تلازم ایمان و اندیشهی ترقی نموده است.
با نگاهی به دیگر رسالهی مهم وی با عنوان رسالهی آدمیت، میتوان رگههای اندیشهی پوزیتیویسم و به طور مشخص اندیشههای آگوست کنت را در این اثر دید. به لحاظ اقتصادی نیز وی پیرو اندیشهی اقتصاد آزاد آدام اسمیت و جان استوارت میل است. البته این بدان معنا نیست که وی آثار این متفکران را به تمامه خوانده است، اما به هر روی اصول کلی اقتصاد آزاد در اندیشهی وی ریشه دوانده و پذیرفته شده است. لذا میتوان وی را اولین لیبرال ایرانی است که بدون توجه به معضلات و مشکلات آن راه ورود غرب را به ایران باز میکند.
بر خلاف نظر برخی از مورخان، که قائل به تفکیک و تمایز میان افکار و زندگی ملکمخان هستند، به نحو آشکاری میان اندیشه و زندگی وی ارتباط وثیقی وجود دارد. به عبارت دیگر، او در نقش یک دلال بینالمللی ظاهر شده است تا با بهرهگیری از اندیشه و امکانات خاص ذهنیاش به نوایی برسد.این موضوع در رسالهی اصول تمدن به تصریح نیت ملکمخان را عیان میسازد و نقاب از چهرهی وی کنار میزند. «موافق حکمت فرنگستان اگر آسیا آباد شود، فرنگستان یک بر صد خواهد افزود. به حکم این مذهب عموم فرنگستان از صمیم قلب و با نهایت جدیت، طالب و مقوی آبادی کل ممالک دنیا هستند. ملل فرنگستان در ممالک خارج هیچ کار و مقصودی ندارد، مگر ازدیاد آبادی و توسیع تجارت دنیا. هر دولتی که ممالک خود را آباد و تجارت خود را با دنیا زیاد بکند، ملل فرنگستان به حکم مصلحت خود، مجبوراً دوست و حامی آن دولت هستند.»[6]
در ادامه وی، با صراحت تمام، استعمار را توجیه مینماید: «دول فرنگستان در ضمن این اقدامات گاهی مجبور میشوند که بعضی از ممالک خارجه را تصرف کنند. مقصود ایشان در این تصرفات به هیچ وجه مملکتگیری نیست، مقصود اصلی ایشان فقط کسب منافع تجارتی است، از برای اثبات این معنی. این نکته کافی است که مالیات اغلب این ممالک خارجه از دول فرنگستان، که در تصرف خود دارند، کفایت خرج محافظت و ادارهی این ممالک را نمیکند. از مالیات هند یک دینار عاید خزانهی انگلستان نمیشود.»[7]
در ادامهی این افاضات، ملکم مدعی میشود که «دولت ایران باید هر قدر میتواند به کمپانیهای خارجه امتیاز بدهد. دولت ایران باید خیلی خوشوقت و متشکر باشد که کمپانیهای خارجه با احتمال منافع بسیار مهم سرمایههای مادی و علمی خود را بیاورند صرف آبادی ایران نمایند. اگر کمپانیها مداخل نکنند، به ایران نخواهند آمد و اگر نیایند، ایران آباد نخواهد شد.»[8]
بر این اساس، نیت اصلی ملکمخان از کاربست لیبرالیسم به روشنی عیان است. دقیقاً به همین دلیل است که مخاطب وی با مطالعهی آثارش به حسن نیت وی شک میکند. لذا، برای شناخت اندیشه و فهم نیت او، میبایست شخصیت و اندیشهاش را توأمان با هم در نظر داشت؛ مطالعهی زندگینامه و مکتوباتش در کنار هم ما را به معنای اصلی و مقصود نهایی وی رهنمون میسازد.
ملکم خان، در رسالهی دستگاه دیوان، میگوید: «عقلای ما وقتی حال وزرای ما را تحقیق میکنند، میبینیم هیچ ایراد نمیگیرند مگر از صفات ایشان. به صفات وزرا چه کار داریم؟ توقعی که باید داشته باشیم علم اوست و بس.»[9] هرچند تا حدودی انتظاری که از ملکمخان و امثال وی میرفت و میرود، علم است؛ ولی نه علمی که به ظاهر اکتفا نماید و در خدمت اهداف و امیال ممالک خارجی مصروف گردد و در جهت عکس منافع ملی به کار افتد. به عنوان نمونه، امتیاز رویتر به قول کرزن «عجیبترین امتیازی بود که یک دولت به موجب آن کلیهی منافع ثروت خود را به بیگانه میداد.» همچنین امتیاز لاتاری و سوءاستفادههای شخصی و مکرر وی مانع از این میشود که بتوان نظر مثبت و مساعدی نسبت به وی داشت. وی، هرچند مطلعتر و داناتر بود، اما طمعکارتر و سوءاستفادهگر نیز بود. همانگونه که سنایی به درستی میگوید: «چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر بَرد کالا».
بیشک، ملکمخان علمش را در راستای بهرهگیری از جهل و نادانی دیگران مصروف داشته است. در آن دوره کسی از رجال به لحاظ مالی و اجتماعی همپایهی وی نبوده است. وی مال بسیار اندوخت و القاب متعدد کسب کرد. لیبرالیسم اقتصادی، هرچند در آن دوره چندان به نفع ایران نبود، اما به سود ملکمخان که بود. لذا تفکر اصالت سود و کسب بیشترین امتیاز با کمترین تلاش در اندیشه و عمل او کاملاً هویداست. البته افکار و اندیشههای ملکمخان به مرور و طی زمان در میان مشروطهخواهان بسط یافت و تا امروز هم در میان برخی، پیروان و هوادارانی برای خود دارد.
در ابتدای این مقال اشاره شده که ملکمخان در آن دوره بیش از هر کس دیگری با غرب و اوضاعش آشنا بوده است، اکنون این سؤال مطرح میگردد که این آشنایی تا چه میزان محل اعتنا و اعتبار است؟با نگاهی به زندگینامهی ملکمخان، میتوان در صحت و اعتبار دانستههای علمی وی تشکیک نمود. تحصیلاتش در 19سالگی به اتمام رسیده و به ایران بازگشته است. میتوان پرسید که آیا این تحصیلات کافی و وافی بوده است؟ آیا در کسب این معلومات وی نگرش انتقادی داشته است یا صرفاً پذیرا و منفعل بوده است؟
اینکه نام چند فیلسوف غربی یا شرقی را در نوشتهجات خود ذکر کنیم و تکههایی از افاضات آنها را نقل کنیم و هیچ گونه تأمل و نقد و بررسی در آنها صورت ندهیم و با شیفتگی، چشم بر ابعاد مختلف و گاه منفی آنها ببندیم؛ نه تنها هیچ مزیت علمی ایجاد نمیکند، بلکه مقام مؤلف، عالم و… را در سطح یک مقلد صرف تنزل میدهد.
با التفات به آرمان ملکمخان میتوان فهمید که آنچه مد نظر وی است، آرمان طبقهی محافظهکار و حاکم اروپاست که او سعی کرده است، با ترویج و اشاعهی آن در ایران، راهی برای انتفاع آنان در ایران باز نماید. از سوی دیگر، ملکم را نمیتوان صرفاً حامی ایده و الگوی اقتصاد آزاد دانست؛ بلکه وی از بنیانگذاران جریان اصلی علم و به تعبیری، علمزدگی نیز هست.
ملکم نه فیلسوف است و نه حتی فلسفهدان. ساحت اندیشهای وی فارغ و تهی از مباحث عمیق فلسفی و علمی است. اعتقاد وی به الگوی اقتصاد آزاد فاقد پشتوانهی فلسفی است. اندیشهی وی در این زمینه دارای نازلترین سطح از تأمل و اندیشه است و بیشتر به رونویسی از آرا و اندیشههای دیگران اکتفا نموده است. اینکه نام چند فیلسوف غربی یا شرقی را در نوشتهجات خود ذکر کنیم و تکههایی از افاضات آنها را نقل کنیم و هیچ گونه تأمل و نقد و بررسی در آنها صورت ندهیم و با شیفتگی، چشم بر ابعاد مختلف و گاه منفی آنها ببندیم؛ نه تنها هیچ مزیت علمی ایجاد نمیکند، بلکه مقام مؤلف، عالم و… را در سطح یک مقلد صرف تنزل میدهد. ملکم را میتوان بیشتر یک روزنامهنگار یا مروج و مبلغ آرا و اندیشههای غربی دانست تا یک عالم و دانشمند.
تکرار بدون آگاهی و شناخت مباحث و اندیشههای مشابه آرای ملکمخان در فضای کنونی خبط و خطایی مضاعف است که امروزه مقدمه و زمینهساز استعمار نو است. ایدئولوژیهای وارداتی، ذیل عنوان اصالت علم و ترقی و توسعه، به شیوهی تمدن غربی با سلب امکان تأمل و تعمق از انسان، فضای اختناق فکری در غالب جدید را فراهم میآورد که تمهید استعمار نو است.(*)
پینوشتها:
[1]. مجموعهی آثارمیرزا ملکمخان، رسالهی دیوان، ص 95.[2]. مجموعهی آثارمیرزا ملکمخان، رسالهی حرف غریب، ص 54.
[3]. مجموعهی آثارمیرزا ملکمخان، رسالهی دیوان، ص 80.
4. مجموعهی آثارمیرزا ملکمخان، رسالهی دیوان، ص 149.
[5]. مجموعهی آثارمیرزا ملکمخان، رسالهی توفیق امانت، ص 216.
[6]. مجموعهی آثارمیرزا ملکمخان، رسالهی اصول تمدن، ص 28.
[7]. همان، ص 29.
[8]. همان، ص 33.
[9]. مجموعهی آثارمیرزا ملکمخان، رسالهی دستگاه دیوان، ص 79.
* فاطمه شهابی؛ کارشناسی ارشد اندیشهی سیاسی/برهان ۱۳۹۵/۱۰/۱
نگاه روشنفکران قاجاری به «غرب»؛ روایت میرزا ملکمخان از مفهوم ترقی