اموزش وپرورش قبل از انقلاب
آیا نظام آموزش و پروش ما اسلامی و انقلابی هست و ثمره سالم میدهد
قبل از بررسی اسیب شناسی تربیت دینی درنظام اموزشی ابتدا بگوییم که وظیفه آموزش و پرورش در جامعه شناخت و حل نیازهای فکری جوانان است. تعلیم و تزکیه نفس و آموزش فلسفه معانی زندگی به نسل های آینده از مهمترین وظایف معلمان است. در جامعه ای که علم و دانایی، محور توانمندی و توسعه جوامع بشری باشد ارتقای کیفی آموزش و تربیت نسلی پرسشگر و خلاق امری ضروری است.توسعه کمی و کیفی آموزش، توسعه مشارکت عمومی، ارتقای سلامت و بهسازی منابع انسانی از مهمترین اولویت های کاری آموزش و پرورش می باشد. آموزش و پرورش زمینه ساز رشد فکری و اخلاقی انسان های یک جامعه پویا است. آموزش و پرورش، تنها راه کمال انسان به سوی سعادت و خوشبختی است. اهمیت نقش آموزش و پرورش در تربیت نیروهای متخصص، دانشمند و آشنا به علوم جدید بسیار حائز اهمیت است اگر ما بخواهیم بمانیم و کرامت داشته باشیم و آلت دست دیگران نشویم، هیچ راهی نداریم جز اینکه از علوم تجربی، تکنولوژی و دستاوردهای مثبت تمدن بشری استفاده کنیم یکی از وظایف مهم نظام آموزش و پرورش کشور تربیت انسان های «خودباور» و نه «دارای غرور کاذب» است. باید تربیت کننده انسان هایی باشیم که بدانند ریشه در گذشته دارند، اما در دنیای امروز زندگی می کنند و باید به آینده بیندیشند.
برای رسیدن به جامعه ای ایده آل، پیشرفته و پویا که در آن انسان ها صاحب حق و حرمت باشند، نیازمند تشکیلات نو، معلمان نواندیش و دانش آموزان نوپرداز هستیم. شهید مطهری از جمله کسانی بود که درد دین داشت و تلاش می کرد دین را آنگونه بفهمد و بفهماند که در دنیای امروز کارساز باشد. «مرحوم مطهری، دین را آنگونه می دید که اولا عادلانه باشد و ثانیا متناسب با شان انسان آزاد باشد.»
آموزش و پرورش را می توان مهمترین اندام و به منزله قلب پیکره جامعه دانست که هرگونه آسیبی به آن، موجب زیان سایر بخش ها می شود. وظیفه آموزش و پرورش تربیت نیروی آگاه، کارآمد و متعهد برای کشور است. آموزش و پرورش می تواند موجب شکوفایی سایر بخش های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شود و این استعداد و توانایی تنها با تقویت آموزش و پرورش ایجاد می شود.
ناگفته نماند که یکی از مولفه های مهم که مانع تربیت صحیح دانش آموزان در حوزه دین می شود، وجود مربیان و معلمان ناکارآمد است. در مکتب حیات بخش اسلام، نقش معلم در رفتار و تکوین شخصیت دانش آموزان، بسیار با اهمیت معرفی شده است؛ از این رو، اولین ویژگی ای که در دین، برای معلم و مربی آمده است، آغاز تربیت از خود معلم و مربی است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه می فرمایند: «خداوند مرا ادب آموخت» (پاینده، 1366، ص21).
دومین ویژگی و شرایط که دین برای معلم و مربی قایل شده، الگو بودن معلم برای دانش آموزان است؛ زیرا به میزان قابل توجهی، شخص تربیت پذیر، محتاج یک الگوی زنده و موفق است تا بتواند در عمل با مشاهده و مقایسه، نقاط ضعف خویش را دریابد.
سومین ویژگی مهمی که دین برای معلم و مربی تجویز نموده است که معلمان باید از کرامت و احترام شایسته برخوردار باشند، تا امکان تربیت دینی دانش آموزان فراهم شود؛ به طوری که امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند: «به کسی که دانش را به او یاد می دهید، احترام بگذارید؛ و نیز، به کسی که دانش را از او فرا می گیرید، احترام بگذارید» (مجلسی، 1404، ج2، ص41).
از این رو، اخلاق شایسته معلمان دینی و اولیای امور تربیتی، اثر بسیار مطلوبی در ایجاد انگیزه و رغبت دانش آموزان به مسائل دینی دارد. طرح این مطلب از آن جهت حائز اهمیت است که معلم دینی با روح و روان دانش آموزان سروکار دارد. اعتقادات هر کسی عامل اصلی اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی اوست؛ و معلم دینی، شخصیتی است که این اعتقادات را در ذهن دانش آموز شکل می دهد.
آگاهی از مسائل تربیتی، اساس انتخاب یک فرد برای حرفه معلمی است. معلم دینی که به منزله نماینده دین در کلاس حاضر می شود، با ذره بین دقیق دانش آموزان، مورد آزمایش قرار می گیرد؛ و به طور غیر مستقیم رفتار او به دین نسبت داده می شود.
تأثیر معلمان ومعلمان بسیجی در رشد دانش آموزان محیط اجتماعی مدرسه وسیعتر از محیط خانه و بیش از آن تابع دگرگونیهای جامعه و دارای اختلاف زیادی با محیط خانه میباشد. ارتباط و…
تأثیر معلمان در رشد دانش آموزان
محیط اجتماعی مدرسه وسیعتر از محیط خانه و بیش از آن تابع دگرگونیهای جامعه و دارای اختلاف زیادی با محیط خانه میباشد. ارتباط و دلبستگی نوجوان به معلمان تأثیر زیادی بر روی علایق، نگرشها، تفکرات و تمایلات وی به جای میگذارد به همین خاطر هرچه ارتباط و علاقه به اشکال و رنگهای گوناگون درآید که اساس آن به شخصیت معلم، میزان ایمان معلم به شغل خود، مقدار درک و شناخت وی را نسبت به مرحله نوجوانی و طریقهی حل مشکلات آن بستگی دارد.
وظایف معلمان بسیجی در مراقبت از تمایل و عواطف جوانان
وظیفه مربیان ایناست که مراقبت کننده تا تمایلات و خواهشهای فطری اخلاقی در ضمیر جوانان زنده بماند و عشق به جمال معنوی همواره در باطنشان تقویت شود باید کوشش کننده تا شعلههای فروزان پاکی و فضیلت به خمودی و خاموشی نگراید و جوانان از مسیر سجایای انسانی منحرف نگردند. ندای ارزشهای اخلاقی به هیچوجه این معنی را ندارد که رفتار جوانان آمیخته به تقدیس و تقوی باشد بلکه فقط این امر را میرساند که او برای تمایل به نیکی حساستر است.(دبس دکتر موریس، کتاب چه میدانم؟ بلوغ صص 42-45-46-114-116)
پرسشگر گرامی،درادامه توجه شما رابه مقاله ای پیرامون آسیب شناسی تربیت دینی در نظام آموزشی ایران توسط جمعی از نویسندگان، (1388)، مجموعه مقالات همایش تربیت دینی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله)جلب می نماییم.
رسالت نظام آموزشی در هر جامعه، ایجاد تغییرات گوناگون در افراد به منظور توسعه انسانی و در نهایت توسعه اجتماعی است. این تغییرات در سه زمینه مورد توجه صاحب نظران تعلیم و تربیت بوده است: تغییر در دانش، تغییر در نگرش و تغییر در توانش. در آموزش و پرورش اسلامی تاکید بر تغییر نگرش، بر دیگر تغییرات اولویت دارد و علت اینکه در آیات و احادیث همه جا تزکیه و تربیت بر تعلیم مقدم دانسته شده، از همین روست؛ زیرا تغییر در نگرش با جهان بینی و شخصیت انسان سروکار دارد. گویا پس از انقلاب اسلامی، باهمه تلاش هایی که شده، در تربیت دینی نوجوانان و جوانان به دلائل گوناگون توفیق کاملی نداشته ایم. مسئله تربیت، مهم ترین و دشوارترین مسئله مبتلابه انسان است؛ اما با همه این مشکلات، علت این عدم موفقیت را می توان از دو دیدگاه درون سیستمی و برون سیستمی در نظام آموزشی بررسی کرد.
عوامل برون سیستمی از قبیل خانواده، جامعه، تهاجم فرهنگی بیگانگان و… که در جای خود اهمیت خاصی دارد، مورد بحث این مقاله نیست. در این مقاله عوامل درون سیستمی که به نظام آموزشی و سازوکارهای آن مربوط می شود، با عنوان آسیب های تربیت دینی در نظام آموزشی مورد بحث و بررسی واقع و در پایان راهکارها و پیشنهادات لازم ارائه شده است. به امید روزی که در اثر توجه به راهکارهای رفع موانع تربیت دینی در نظام آموزشی، شاهد تحول چشمگیری در تعمیق تربیت دینی و ارزش های اسلامی در جامعه باشیم.
آسیب های تربیت دینی در نظام آموزشی ایران
در راه تعمیق تربیت دینی در نوجوانان و جوانان آسیب هایی وجود دارد؛ آسیب هایی که در فرهنگ، طرز تفکر و ساختار نظام آموزشی ریشه دوانده است. آگاهی از این آسیب ها به ما کمک می کند در صدد چاره جویی و یافتن راهکارهایی برای رفع آنها باشیم. در این قسمت پس از بیان هر کدام از آسیب های تعمیق تربیت دینی در نظام آموزشی، راهکارهای لازم ارائه شده است. برخی از مهم ترین آسیب های تربیت دینی در نظام آموزشی عبارت اند از:
1. جدا کردن تعلیم از تربیت
مفهوم واژه تعلیم یا آموزش و تربیت و یا پرورش که ما همواره به صورت دو واژه مستقل به کار می بریم، آن چنان استقلال معنایی ندارند:
تعلیم یا آموزش ، در حقیقت کوششی است که معلم برای انتقال معلوماتی خاص به شاگردان خود به کار می برد و منظور، ارائه معلومات نظری و علمی است که در موقع تدریس از جانب معلم به شاگران انتقال می یابد و مقطعی است و مداوم نیست. اما تربیت یا پرورش ، فرایند پیچیده ای از نظر و عمل است که به طور دقیق قابل توصیف نیست.
شکوهی یکتا در کتاب تعلیم و تربیت اسلامی در تعریف تربیت می نویسد: «تربیت عبارت است از فراهم کردن زمینه ها و عوامل به فعلیت رساندن و شکوفا کردن استعدادهای انسان در جهت مطلوب» (شکوهی یکتا، 1370). طبق این تعریف، تربیت امری مداوم است و تعلیم، بخشی از آن شمرده می شود.
به نظر ابراهیم زاده، واژه تعلیم و تربیت، هر دو مصدر متعدی عربی اند؛ یعنی تعلیم، مستلزم وجود معلم و متعلم، و تربیت، مستلزم وجود مربی و متربی است، اما این موضوع نباید این تصور را پیش بیاورد که «تعلیم» و «تربیت» همیشه با وجود دو نفر می تواند انجام بگیرد (ابراهیم زاده، 1370). به عبارت دیگر، از آنجا که تعلیم جزیی از فرایند تربیت است، نمی توان پنداشت که معلم و مربی، دو وظیفه یا دو شغل جدا از یکدیگرند. در صورتی که یک مربی خوب، معلم هم هست و یک معلم خوب، مربی هم می تواند باشد و این ها هر دو، دو روی یک سکه اند و نمی توان آنها را جدای از هم و به صورت مستقل تفکیک کرد.
سرچشمه این جدایی و دوگانگی، واژه مرکب «تعلیم و تربیت» یا «آموزش و پرورش» است. ابراهیم زاده در این زمینه می نویسد:
این واژه مرکب در زبان فارسی تاریخچه طولانی ندارد و احتمالاً از آغاز قرن اخیر فراتر نمی رود. به نظر می رسد پس از توجه به فرهنگ غربی در کشور ما و رواج ترجمه آثار تربیتی آنها، چنین واژه ای در ترجمه کلمه «Education» جعل شده است. شاید با این استدلال که نه کلمه تعلیم و نه کلمه تربیت به تنهایی مفهوم واژه فوق را بیان نمی کند، تصور نارسایی کلمات فوق به این دلیل در مترجمان پیدا شده است که به زعم آنها هم کلمه تعلیم و هم کلمه تربیت در مورد غیر انسان هم به کار می روند
(پرورش گیاه، تعلیم حیوانات، تربیت اسب و…)؛ در صورتی که در زبان های اروپایی کلمه «Education» در مورد غیر انسان به کار نمی رود. به این ترتیب تصور شده است که با ساختن واژه مرکب «تعلیم و تربیت» یا «آموزش و پرورش» مشکل، حل و جامعیتی را که واژه فوق در زبان های اروپایی دارد، بیان می شود(همان).
در صورتی که کاربرد واژه مرکب «تعلیم و تربیت» نه تنها اشکالی را برطرف نمی سازد، بلکه توهم و دو گانگی وجودی انسان را نیز پدید می آورد و باعث تقسیم فعالیت های تربیتی به «آموزش» و «پرورش» می شود و اشکالات عمده ای را در تربیت انسان ها باعث می گردد. تقسیم مواد و موضوعات درسی به دو گروه مربوط به آموزش و مربوط به پرورش، تقسیم معلمان به دو گروه معلم برای آموزش و مربی برای پرورش، از جمله این اشکالات است؛ در صورتی که تربیت یک فرایند واحد است که با تمام ابعاد وجودی انسان به صورت یک کل سروکار دارد و هیچ تربیتی نیست که بعد شناختی نداشته باشد و در نتیجه تعلیم را شامل نشود (همان).
بنابراین یکی از ادله توفیق نیافتن ما در تعمیق تربیت دینی آن است که در نظام آموزشی، تعلیم را از تربیت جدا کرده ایم. معلم فیزیک و ادبیات، محتوای کتاب های درسی خود را آموزش می دهند و مربی پرورشی نیز وظیفه تربیت را بر عهده دارد؛ در صورتی که کار همه اعضای یک موسسه آموزشی، تربیت است؛ بلکه همه معلمان – به نظر نگارنده حتی خدمتگزار مدرسه نیز – در وظیفه خطیر تربیت سهم دارند و باید مواظب اعمال، رفتار و گفتار خود باشند؛ زیرا تربیت، یک کار گروهی است و همه اعضای یک موسسه آموزشی در آن مسئولیت دارند. فراموش نکرده ایم خدمتگزاران مدرسه زمان تحصیل خود را که به صورت فوق برنامه برایمان کلاس آموزش قرآن، نماز و احکام دینی دایر می کردند و با چه علاقه ای در آن کلاس ها شرکت می کردیم!
بنابراین اگر همه معلمان در نظام آموزشی وظیفه تربیت را در کنار تعلیم داشته باشند، باید معلم فیزیک هم در کنار دیگر معلمان در تربیت دانش آموزان بکوشد. در این صورت است که تربیت در معنای واقعی اش محقق خواهد شدو در تعمیق تربیت دینی دانش آموزان، موفق خواهیم بود؛ زیرا «معلم، فقط آموزگار نیست؛ بلکه مهم تر از آن یک مربی و یک الگوی با نفوذ است» (امینی، 1371).
استاد مطهری تربیت علمی محض را در سازمان های آموزشی کافی نمی داند و می نویسد: «تربیت علمی محض، شاید در ساختن انسان، توانا و قدرتمند باشد؛ اما انسان با فضیلت نمی سازد. انسان ساخته تربیت علمی محض، تک ساختی است و انسان تک ساختی، انسان به دور از فطرت آفرینش خود و جهان هستی است» (مطهری، 1369).
«وظیفه معلم به امر تدریس و آموزش محدود نمی شود، بلکه معلم مسئول تربیت روح و روان و عقل و فکر شاگردان خود است» (حسینی، 1370).
در تحقیقی فراگیران سفارش های معلمان و استادان غیر دینی را در مورد مسائل دینی در گرایش به دین موثر دانسته اند؛ حتی این توصیه ها در تقویت انگیزه آنها موثر بوده است. این نکته باید در گردهمایی ها و جلسات در اختیار استادان محترم قرار گیرد تا از اهمیت موضوع آگاه شوند (سادئی، 1375).
حضرت علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه حکمت 331 می فرماید: علم دو نوع است: یکی علم شنیده شده؛ یعنی فراگرفته شده از خارج (علم مسموع) و دیگری علم مطبوع؛ یعنی آن علمی که از سرشت انسان سرچشمه می گیرد. علم مسموع اگر همراه با علم مطبوع نباشد، فایده ندارد (امامی، 1379).
استاد مطهری در کتاب تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام در باره شکوفا شدن علم مطبوع می فرماید: «افرادی هستد که اصلاً علم مطبوع ندارند، منشا آن هم اغلب سوء تعلیم و تربیت است نه اینکه استعدادش را نداشته اند، تربیت و تعلیم جوری نبوده که آن نیروی مطبوع او را به حرکت درآورد و پرورش دهد» (مطهری، 1374).
2. تقبیح پرسشگر و رواج اندیشیدن تعبدی
یکی دیگر از آسیب های تربیت دینی در نظام آموزشی، تقبیح پرسشگری و رواج اندیشیدن تبعدی است که در نظام فکری و فرهنگی گذشته ما ریشه دارد. نوجوان و جوان کنجکاو است و پرسش هایی دارد که باید پاسخ داده شود. اگر نتوانیم به پرسش های او پاسخ دهیم، چگونه خواهیم توانست او را جذب کنیم و چگونه تربیت دینی در این زمینه موفق خواهد بود؟ استاد مطهری در این زمینه می فرماید:
در گذشته درها به روی مردم بسته بود، سهل است؛ پنجره ها هم بسته بود، کسی از بیرون خبر نداشت. در مملکت خود از مملکت دیگر خبر نداشت. امروز این درها و پنجره ها باز شد، دنیا را می بیند که رو به پیشرفت است، دموکراسی های دنیا را می بیند، برابری ها را می بیند، می گوید چرا ما باید عقب مانده تر باشیم؟… طبیعی است وقتی فکر کمی بالا آمد، پرسش هایی برایش طرح می شود که قبلاً نبود؛ باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سوالات و احتیاجات فکری اش پاسخ گفت (مطهری، 1360).
از این دیدگاه بزرگ ترین آفت تربیت دینی، استقبال نکردن از جو پرسشگری جوانان و نوجوانان و عدم ارائه پاسخ های قانع کننده متناسب با زمان به آنهاست. از طرف دیگر جوان و نوجوان، نیازمند ایمانی است که به او شخصیت بدهد. اشتباه نابخشودنی ما در روش های تربیت دینی از آنجا آغاز می شود که ما پیش از اینکه لذت دین داری را به جوان نشان دهیم و روح معصوم او را با رایحه ایمان بنوازیم، می کوشیم اصول و قواعد دینی را تلقین کنیم. به عبارت دیگر، در تربیت دینی نخست باید عشق را در جوان ایجاد کرد؛ سپس از او انتظار عشق ورزی داشته باشیم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اول قلب ها را شیفته کرد؛ زیرا دل که تسلیم شد، گوش و دست و پا هم تسلیم می شود. استاد مطهری در این باره می نویسد:
پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردم عرب چه داد؟ و اساساً یک آدم فقیر که تمام قوم و قبیله اش با او دشمن هستند، چه داشت که به آنها بدهد؟ و چطور شد که آنها را از حضیض پستی به اوج عزت می رساند؟ ایمانی به آنها داد که آن ایمان به آنها شخصیت داد… این احساس در او پیدا شد که من باید دنیا را از اسارت و از پرستش اطاعت غیر خدا نجات بدهم و هیچ اهمیت نمی داد که اعتراف بکند که در گذشته چطور بوده است و حتی افتخار می کرد که بگوید من در گذشته، پست بودم، آن طور فکر می کردم، هیچ سابقه درخشانی ندارم؛ ولی امروز این طور فکر می کنم. من طرف دار عدالتم، طرف دار حق و احسانم، طرف دار فضیلتم؛ به این می گویند شخصیت … (مطهری، 1376).
رمز کامیابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیه السّلام) در سیره فوق العاده آنهاست. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از صمیم قلب به امت خویش عشق می ورزید و برای نجات آنها از چنگال شوم شرک، خرافه، ظلم و جهل، مخلصانه می کوشید. امام حسین (علیه السّلام) در کربلا با اینکه می دانست تا ساعاتی دیگر به دست همین مردم به شهادت می رسد. باز هم دست از خیرخواهی برنداشت. استاد مطهری در این باره می گوید:
حسین (علیه السّلام) در همان صحنه کربلا در میان دشمنان خویش، یک خیرخواه، یک واعظ و یک اندرزگوست که حتی از سرنوشت شوم دشمنان خودش ناراحت است، چرا باید به جهنم بروند، چرا این قدر بدبختند… در همان روز عاشورا و غیر عاشورا چه اندرزها به مردم داده است. اصحابش چقدر اندرز داده اند. وجود مبارک اباعبدالله از بدبختی این ها متاثر بود، نمی خواست حتی یک نفرشان به این حال بماند، با مردم لج نمی کرد؛ بلکه به هر زبانی بود، می خواست یک نفر از آنها کم شود. او نمونه
جدش پیامبر بود؛ یعنی بدبختی بر او گران بود. این بدبختی ها بر اباعبدالله هم گران بود. در صحنه کربلا یک دفعه سوار شتر می شود و می رود، باز می گردد و عمامه پیامبر را به سر می گذارد. لباس پیامبر را می پوشد، سوار اسب می شود به سوی آنها می رود تا بلکه بتواند از این گروه شقاوت کار، کسی را کم کند، حسین (علیه السّلام) یک پارچه محبت است و دوستی که حتی دشمن خودش را هم واقعاً دوست دارد(همان).
3 . جمودگرایی و مطلق تلقی کردن روش ها در تربیت دینی
جمودگرایی و مطلق تلقی کردن روش ها، یکی از آسیب های تربیت دینی است. این پدیده که ارتباط زیادی با تقبیح پرسشگری دارد، از طرز تفکر سنتی برخی از استادان ما در تدریس سرچشمه می گیرد. تنوع و تکامل روش های تربیتی، محصولات فکر بشرند و نقدپذیر. تعمیم روش های سنتی برای همه دوره ها در تربیت دینی، اشتباهی بزرگ است. استاد مطهری در این زمینه می نویسد:
یک چیز در یک جا وسیله هدایت است و بسا هدایت همان چیز در جای دیگر، وسیله گمراهی و ضلالت باشد. منطقی که یک پیرزن را مومن می کند، اگر در مورد یک آدم تحصیل کرده به کار برده شود، او را گمراه می کند؛ یک کتاب در یک زمان متناسب ذوق عصر و ذوق زمان و سطح فکر زمان بود و وسیله هدایت مردم بوده است و همان کتاب در زمان دیگر، اسباب گمراهی است (مطهری، 1360).
استاد مطهری در جای دیگر استفاده از مظاهر علوم و تمدن جدید را در تربیت دینی لازم می داند و می نویسد:
اسلام هرگز به شکل و صورت ظاهر زندگی نپرداخته است و تعالیم اسلام، همه متوجه روح و معنا و راهی است که بشر را به آن هدف ها و معانی می رساند. اسلام هدف ها و معانی و ارائه طریق رسیدن به آن هدف ها و معانی را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به این وسیله از هر گونه تصادفی با توسعه و تمدن و فرهنگ پرهیز کرده است. در اسلام یک وسیله مادی و یک شکل ظاهری نمی توان یافت که جنبه تقدس داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ظاهر را حفظ کند؛ از این رو پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن، یکی از جهاتی است که کار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان کرده است (مطهری، 1358، ب).
4 . تضاد ارزشها بین خانواده و مدرسه
یکی از آسیب های تربیت دینی، تضاد ارزش های بین خانواده و مدرسه است. سرچشمه این ناهماهنگی، اختلاف ارزش های اجتماعی و خانوادگی است که البته تهاجم فرهنگی دشمن به آن دامن می زند. اغلب خانواده ها به دلایل مختلف – به ویژه اشتغال – فرصت توجه به فرزندان و تربیت آنان را ندارند. علاوه بر این آنچه این بی توجهی را دوچندان می کند، ناهماهنگی بین خانواده و مدرسه در مورد مسائل تربیتی است. در زمینه مسائل تربیتی نوجوانان و جوانان، مدرسه و خانواده باید هماهنگی و همکاری زیادی داشته باشند و نواقص همدیگر را در این خصوص برطرف کنند. جدایی و تضاد نظام ارزشی خانواده از نظام ارزشی مدرسه علاوه بر اینکه زحمات دست اندرکاران تربیت را در نظام آموزشی به هدر می دهد، مطمئناً به تعمیق تربیت دینی در دانش آموزان نیز نخواهد انجامید.
شاگرد به آنچه معلمش خوب بداند، ارج می نهد و آنچه را او بی ارزش می شمارد، بد و زشت می انگارد. او معلم را محور تمام ارزش های انسانی و اجتماعی می داند؛ بنابراین
شاگرد حتی گاه ضد ارزش های وجود معلم را نیز ممکن است ارزش پندارد. در این هنگام ممکن است دچار تعارض و تردید شود؛ زیرا بین آنچه قبلاً از والدین آموخته و آنچه اکنون می بیند، اختلاف است. او نمی خواهد بپذیرد که معلمش ممکن است اشتباه کند، در این صورت احتمال می رود نسبت به ارزش هایی که آموخته بی اعتماد شود یا سرگردانی و تعارض در او باقی بماند (حسینی، 1370). بنابراین ضرورت دارد با کارهای فرهنگی کوتاه مدت و بلند مدت، فرهنگ هماهنگ بین خانواده و مدرسه را در جامعه برای از بین بردن تضادهای بین آنها تقویت کرد.
5. جذاب نبودن کتاب های درسی دین و زندگی
جذاب نبودن کتاب های درسی دین و زندگی، از جمله آسیب هایی است که در تألیف کتاب های درسی ریشه دارد. کتاب های دین و زندگی نتوانسته است در حال حاضر جایگاه ویژه خود را در ترغیب دانش آموزان به مسائل مذهبی به دست آورد. این کتاب ها در مدارس مغلوب حاکمیت جو علم زدگی است. دانش آموزان در این کتاب ها مطالب نظری را مانند دیگر درس ها فرا می گیرند؛ اما تغییر نگرش در آنان ایجاد نمی شود. کتاب های درسی اگر بتواند علاقه دانش آموز را به خود جلب کند، جذابیت دارد و می تواند علاوه بر افزایش اطلاعات، نگرش او را نیز تغییر دهد. اگر کتاب های درسی دین و زندگی متناسب با فناوری های آموزشی و اصول روان شناسی تهیه و تدوین شوند، در افزایش میزان علاقه دانش آموزان به مسائل دینی و تعمیق تربیت دینی آنان موثر خواهند بود.
6 . ضعیف بودن روحیه پژوهش در معلمان و دانش آموزان
روحیه تحقیق در میان معلمان و دانش آموزان، بسیار ضعیف است. دانش آموز می خواهد فقط مطالب آماده (کتاب یا جزوه های معلم) را بخواندو امتحان دهد و با
پژوهش بیگانه است. متاسفانه معلمان هم به دلایل گوناگون رغبتی به پژوهش ندارند. اگر دانش آموز مطالب دینی را خود از راه تحقیق و جست و جو به دست آورد و معلم هم او را به این کار تشویق کند و مطالب را آماده در اختیار او نگذارد، یادگیری او عمیق تر خواهد بود، معلمان دین و زندگی به جای تاکید بر انتقال هر چه بیشتر مطالب و اطلاعات به دانشجویان، باید روح پژوهش را در آنان پرورش دهند. به قول استاد مطهری اندیشیدن را بیاموزند نه اندیشه ها را. در عصر انفجار اطلاعات که با گذشت چند ساعت، یافته های علمی بشر دو برابر می شود، انتقال اطلاعات، منطقی به نظر نمی رسد. دانش آموزان را باید با سرچشمه ها آشنا کرد. آشنایی با سرچشمه ها، کلیدی است که دانش آموز هر دری را به وسیله ی آن می گشاید. برای مثال به جای انتقال حجم زیادی از اطلاعات درباره احکام دین، باید دانش آموز را با چگونگی مراجعه به رساله عملیه و کتاب های دینی و استفاده از آنها آشنا کرد. لازم است معلمان و دانش آموزان به پژوهش موظف شوند تا در تعمیق تربیت دینی در نظام آموزشی شاهد تحولات مطلوبی باشیم.
منبع: https://rasekhoon.net/article/show/872527/آسیب-شناسی-تربیت-دینی-در-نظام-آموزشی-ایران-(1)/
اموزش وپرورش قبل از انقلاب