عوامل شکوفایی عقل
سلام راه حل برانگیختن نبی درون یعنی عقل چیست ؟
معانی عقل؛شایسته است به اختصار معانی لغوی عقل را بررسی کنیم:عقل در لغت معانی گوناگونی دارد از جمله؛ منع ، بستن و نگهداشتن، و بعضی ریشهی عقل را حبس و نگهداشتن دانسته و بدان جهت عقل نامیدهاند که آدمی را از گفتار و عمل ناپسند نگه داشته و او را مقید میکند.([3])
معنای دیگر آن را نقیض و مقابل جهل([4]) گفتهاند، از اینرو عقل را به معنای علم دانستهاند. البته گاه عقل را سرچشمهی دانستن میدانند که به وسیلهی آن علوم ضروریه و نظریه به دست میآید.([5]) قوه تمیز و تشخیص؛ معنای دیگری است که برای عقل ذکر شده است. نویسندهی کتاب التحقیق ریشهی اصلی ماده عقل را تشخیص صلاح و فساد در زندگی مادی و نگهداری و حفظ نفس پس از آن میداند و میگوید:
از لوازم این معنا امساک و خودداری، تدبر، نیک فهمی، ادراک، باز داشتن، شناخت آنچه که شخص تحت برنامهی عدل و حق در زندگی بدان محتاج است؛ بازماندن و نگهداری خویش از هوا و تمایلات. در نهایت نیز نتیجه میگیرد که؛ عقل قوهای است که به وسیلهی آن خیر و صلاح مادی و معنوی تشخیص داده میشود، آنگاه موجب نگهداری نفس از خلاف و تمایل به آن میگردد.([6])
کلام بعضی از لغویها نیز این مطلب را تأیید میکند.([7])
عاقل به رهبری عقل خود میتواند دریابد که خداوند نگهدار او بوده و عقل را زینت و سبب هدایتش قرار داده، او عقل را تنها راهنما و کافی برای هدایت نمیبیند، بلکه باید برای دانستن احکام الهی راه دیگری را نیز به دست آورد. همچنین عقل مراتب گوناگونی از جهت شدت و ضعف دارد، گرچه با پیروی و فرمانبرداری از دستورات عقل و خداوند سبحان، عقلها تقویت میشود، و لازم است عوامل شکوفایی این نور مجرد الهی را دقیقتر شناسایی کرد تا در پرتو آن بر کمال عقل افزوده شود.
مهمترین عوامل شکوفایی عقل عبارتاند از:
1. علم آموزی؛ دانش نقش سازندهای در همهی عرصههای زندگی فردی و اجتماعی دارد. قرآن شریف با ذکر مثلهایی نقش علم را نمایان میسازد؛ )وتلک الأمثال نضربها للناس وما یعقلها إلاّالعالمون(([8])؛ و این مثلها را برای مردم میزنیم [ولی] و جز دانشوران آنها را در نیابند. علامه طباطبایی1 در اینباره میفرماید: هرچند آنها را همهی مردم میشنوند، ولکن حقیقت معانی آن و مغز مقاصدشان را تنها اهل دانش درک میکنند؛ آن کسانی که حقایق امور را میفهمند و بر ظواهر هر چیزی جمود نمیکنند. دلیل بر این جمله لایعقله میباشد که منظور درک حقیقت و مغز آن مثلهاست. پس درک مثلهایی که در کلام خداوند زده شده، نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است، بعضی از شنوندگان هستند که به جز شنیدن الفاظ آن و تصور معانی سادهاش هیچ بهرهای از آن نمیبرند، چون در آن تعمّق نمیکنند، و بعضی دیگر هستند که علاوه بر آنچه که دسته اول میشنوند و میفهمند، در مقاصد آن هم تعمق میکنند و حقایق باریک و دقیقش را درک میکنند.([9])
خداوند متعال هدف از بعثت را چنین میفرماید: )هوالذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین(([10])؛ اوست آنکس که در میان بیسوادان فرستادهای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
این هدف در سه امر خلاصه شده که یکی جنبه مقدماتی دارد و آن تلاوت آیات الهی است. امّا تهذیب و تزکیهی نفوس و تعلیم کتاب و حکمت دو هدف بزرگ نهایی میباشند. پیامبر9 آمده است تا انسانها را در زمینه علم و دانش و اخلاق و عمل پرورش دهد، تا به وسیلهی این دو بال، بر اوج آسمان سعادت پرواز کرده و سیرالیالله را پیش گیرند، و به مقام قرب او نایل شوند.
کتاب و حکمت در آیه اشاره به قرآن و سخنان پیامبر و یا اصل دستورات اسلام و فلسفه و اسرار آن دارد، و میتوان نتیجه گرفت که منظور دو سرچشمهی بزرگ شناخت یعنی وحی و عقل است که کلیات احکام الهی را میتوان با ترازوی عقل سنجید و درک کرد.([11])
آیه 164 سوره آل عمران نیز دلالت بر اهمیت موارد یاد شده دارد. روایات نیز مؤید این عامل است؛ حضرت علی7 میفرمایند:
انک موزون بعقلک فزکه بالعلم؛ ([12]) تو با عقلت سنجیده میشوی پس عقل خود را به وسیله علم تزکیه کرده رشد ده.
نیز امام حسن7 میفرماید: دراسة العلم لقاح المعرفة، و طول التجارب زیادة فی العقل؛ آموزش علم، سبب باروری معرفت میشود و بسیاری تجربهها، موجب افزایش عقل است.([13])
امام صادق7 میفرماید: کثرة النظر فی العلم یفتح العقل؛ توجه زیاد در علم درهای عقل را میگشاید.([14])
امیرمؤمنان7 میفرماید: العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب؛ عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربهها فزونی پیدا میکند.([15])
2. تفکر؛ خداوند سبحان میفرماید: )… ویجعل الرّجس علی الذین لایعقلون(؛ و [خدا] بر کسانی که نمیاندیشند، پلیدی را قرار میدهد.([16]) امام علی7 میفرماید: اصل العقل الفکر و ثمرته السلامة؛ ریشهی عقل اندیشیدن و نتیجهی آن سلامتی است([17]) و بالفکر یتجلی غیاهب الامور؛ با فکر کردن؛ زوایای تاریک امور روشن میگردد.([18]) و الفکر جلاﺀ العقول؛ فکر کردن؛ صیقل عقلها است. ([19]) و الفکر ینیر اللب؛ فکر کردن؛ عقل را منور کرده و روشنی میبخشد.([20])
3. تقوا و تزکیه نفس؛ قرآن میفرماید: )… ألم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب أن لاّ یقولوا علی الله إلاّ الحق و درسوا ما فیه والدار الإخرة خیرٌ للذین یتقون أفلا تعقلون( ؛ آیا از آنان پیمان کتاب [آسمانی] گرفته نشده که جز به حق نسبت به خدا سخن نگویند، با اینکه آنچه را که در آن [کتاب] است آموختهاند؟ و سرای آخرت برای کسانی که پروا پیشه میکنند بهتر است. آیا باز تعقل نمیکنید؟([21])
وابسته نبودن به مظاهر دنیا و کسب حلال، نشانهی تقوا پیشگی و خردورزی است، و باور به پایداری نعمتهای آخرت و سعادت آفرینی آن برای اهل تقوا، باوری خردمندانه و اندیشهای صحیح است، و وابستگی به مال و منال گذرای دنیا به قیمت از دست دادن سرای جاودانه آخرت، و به دور از خرد و اندیشهی صحیح است.([22])
بعضی از آیات دیگر ممکن است با وضوح بیشتری اثرگذاری تقوا در رشد انسان را نشان دهند، مانند؛ )یا أیها الذین أمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً ….( ؛ ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار میدهد… ([23])
فرقان به معنای چیزی است که میانهی دو چیز دیگر فرق گذارد. در آیهی مورد بحث به قرینهی سیاق و تفریعش بر تقوا، فرقان میان حق و باطل است؛ خواه در اعتقادات باشد و خواه در عمل. فرقان در اعتقادات عبارت از؛ جدا کردن ایمان و هدایت از کفر و ضلالت است، و در عمل جدا کردن اطاعت و هر عمل مورد خشنودی خداوند از معصیت و گناه و هر عملی که موجب خشم او باشد. و فرقان در رأی و نظر نیز جدا کردن فکر صحیح از فکر باطل است. از اینرو؛ همهی اینها نتیجه و میوهی درخت تقوا است.
فرقان در آیهی مورد بحث، شامل انواع خیر و شر میشود، چون همه احتیاج به فرقان دارند.([24])
امیرالمؤمنین علی7 میفرماید: من لم یهذب نفسه لم ینتفع بالعقل؛ هر کس نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و خرد بهرهای نخواهد برد.([25]) بنابراین هرچه تهذیب بیشتر شود، انتفاع از عقل نیز به همان میزان بیشتر میشود. همچنین حضرت در نامهای، یکی از یارانش را موعظه کرده، میفرماید: تو را و خودم را به پرهیز و تقوا از کسی که معصیتش روا نباشد، وصیت میکنم. امیدی به غیر او و غنایی جز به او نباشد، زیرا کسی که از خدا تقوا کند؛ عزیز، قوی، سیر و سیراب میشود و عقل او از دنیا فراتر میرود، بدنش با اهل دنیا و دل و عقلش بیننده آخرت میشود، دوستی دنیا را که مقابل چشمانش است با نور دلش از بین میبرد… فقط به خالق اشیا دلگرم و امیدوار است و در این راه جد و جهد میکند و بدنش را به زحمت میاندازد، تا اینکه چشمهایش فرو رود و استخوانهایش نمایان شود، خدای تعالی به جای همه اینها، او را قوت بدن و زیادی عقل و خرد موهبت میکند و آنچه در آخرت برای او مهیا کرده است، بیشتر است.([26])
امیرالمؤمنین7 دربارهی سالک طریق خدا میفرماید: عقل و خردش را زنده و هوای نفسش را میرانده است، تا آنجا که جسمش نحیف و لاغر شده و تندی و خشونتش به نرمی و سلامت تبدیل شده است، و برقی پر نور برایش تابیده و راه هدایت برایش آشکار کرده و او به وسیله آن به طی طریق پرداخته است و همواره از بابی به باب دیگر منتقل شده تا به باب سلامت و سرای زندگی جاودانه راه یافته و قدمهایش در جایگاه امن و راحت با آرامش بدنش قرار یافته است، و همه اینها به آن جهت است که عقل و قلب خود را به کار انداخته و پروردگارش را خشنود ساخته است.([27])
4. روح علمی؛ تعصب و لجاجت آدمی را گرفتار خیالات کرده و عقل را از شکوفایی باز میدارد. روح علمی انسان را به سوی حقیقت کشیده و عقل او را رشد داده و شکوفا میکند. علم از حقیقت جویی سرچشمه میگیرد، خداوند انسان را به طور فطری حقیقت طلب آفریده است به طوری که مشتاق است حقایق را آن گونه که باید بفهمد، و به دنبال آن است که اشیا را بیغرض نگاه کند، نه آنگونه که دلش میخواهد. گاه انسان مدعایی را فرض میکند و در پی آن است که حقیقت همان باشد که او میخواهد، و حال آنکه چنین کاری منشأ گمراهی است. کسی که روح علمی دارد؛ از دلیل به مدعا میرود و هرجا که دلیل برود، دنبال آن است. به عبارت دیگر؛ دلیل او را به سوی مدعا میکشاند.([28]) در نقطهی مقابل انسان از مدعا به سوی دلیل میرود، یعنی اول مدعا را انتخاب میکند و سپس برای آن دلیل میجوید. آنکه دلیلهای پیدا کردنی؛ دلیلهای ساختگی و تراشیدنی است، و چنین دلیلی واقعی نیست، بلکه منشأ گمراهی انسان است.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
خداوند تضمین کرده که افراد بیغرضِ حقیقت جو را رهبری کند؛ )والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سُبلنا وإن الله لمع المحسنین(([29])؛ و کسانی که در راه ما کوشیدهاند، به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است. متعلّم باید روح علمی داشته باشد. از همینرو؛ عالمهای بزرگ غرورشان خیلی کمتر است. برای رسیدن به روح علمی و حقیقت باید تعصب، جمود و تکبر را از خود دور کرد.([30]) امام صادق7 میفرماید: من طلب الخیر فی مظانه لم یخب؛ کسی که خیر را در جایی که گمان میبرد طلب کند، زیان نمیبیند.([31]) امام علی7 در وصیت به امام حسین7 میفرماید: من طلب العلم علم؛ هرکس )به واقع( طالب علم باشد، مییابد.([32]) حضرت علی7 از رسول خدا نقل میفرماید: من طلب العلم لله لم یصب منه باباً الاّ ازداد فی نفسه ذلاً وفی الناس تواضعاً ولله خوفاً وفی الدین اجتهاداً و ذلک الذی ینتفع بالعلم، فلیتعلّمه؛ کسی که علم را برای خدا طلب کند، [و روح علمی و حقیقتجو داشته باشد[ گشوده نمیشود برای او دری؛ مگر اینکه نفس را در پیشگاه خود ذلیلتر و در نزد مردم متواضعتر و برای خدا خائفتر و تلاشش در دین فزونی یابد. چنین شخصی به علم بهرهمند میشود، پس باید آن [علم] را بیاموزد.([33])
نیز میفرماید: الجدل فیالدین یفسد الیقین؛ مجادله در دین یقین را فاسد میکند،([34]) و ثمرة اللجاج الحطب؛ میوه )سرانجام) لجاجت آتش است،([35]) و لامرکب أجمع من اللجاح؛ مرکبی سرکشتر از لجاجت نیست.([36])
بنابراین انسان متعصب ]و نه حقیقتجو] به نار خواهد رسید و سوار شدن بر این مرکب او را در معرض خطرها قرار خواهد داد، که نمیتواند از چشمهی زلال حقیقت بهرهمند گردد.
حقیقت سرایی است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته
5 . تجربه به ویژه بهرهگیری از تجارب گذشتگان؛ تجربه در معانی گوناگونی استعمال شده است:
1. تجربه خارجی یا حسی؛ معرفتی که انسان به وسیله حواس خود از عالم خارج به دست میآورد.
2. تجربه درونی و وجدانی؛ معرفتی که به وسیله مشاهده درونی و تفکر درباره حالات وجدانی انسان حاصل میشود.
3. تجربه اخلاقهای معنوی؛ تفکر درباره عواطف و رفتار خود با دیگران و مسرتهای معنوی.
4. تجربه عرفی؛ فکر کردن دربارهی تجارب به دست آمده از طریق افراد مسن و کسانی که سردی و گرمی روزگار را چشیدهاند و یا دارای مهارت در عمل هستند.
البته تجربه عرفی معانی دیگری هم دارد، که ما تنها از جهت نقش آن در شکوفا سازی عقل بدان میپردازیم:
انسان خردمند با عبرتگیری از تجربهها به ویژه تجربهی گذشتگان؛ سود و بهرهی وافری میبرد.
از جمله آیاتی که در این مورد است:
الف. )لقد کان فی قصصهم عبرةٌ لاولی الألباب…( ([37])؛ به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است…
ب. )فأخذه الله نکال الأخرة والأولی „ إنّ فی ذلک لعبرة لمن یخشی(؛ و خدا [هم] او را به کیفر دنیا و آخرت گرفتار کرد. „ در حقیقت، برای هر کس که [از خدا] بترسد، در این [ماجرا] عبرتی است.([38])
ج. )قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین(؛ قطعاً پیش از شما سنتهایی [بوده و] سپری شده است. پس، در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟([39])
از اینرو عبرتگیری از تجارب دیگران موجب شکوفایی و بالندگی عقل انسان میشود. آیات دیگری نیز بر استحکام این مطلب میافزاید:
اعراف، 176 ؛ هود، 10 ؛ یوسف، 3 ؛ حج، 46 ؛ عنکبوت، 20 ؛ محمد9، 10 ؛ بقره، 258 ؛ فجر، 7 ـ 6 ؛ فیل، 1.
روایات نیز به نقش شکوفاسازی تجربه اشارات زیبایی دارند از جمله؛
الف. امام علی7 میفرماید: العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب؛ عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربهها فزونی مییابد.([40])
ب. و نیز میفرماید: حفظ التجارب رأس القعل؛ نگهداشتن و حفظ تجربهها سر )و بالاترین درجه( عقل است.([41])
ج. و التجارب لاتنقضی والعاقل منها فی زیادة؛ تجربهها از بین نمیرود، در حالی که عاقل از سرچشمه آن )به طور مستمر( بالنده میشود.([42])
د. امام حسین7 میفرماید: طول التجارب زیادة فی العقل؛ تجربه اندوزیهای فراوان مایهی فزونی در عقل است.([43])
6 . پرسش و کاوشگری؛ قرآن برای شکوفا ساختن فکر و عقل بشری از پرسش استفادههای فراوانی کرده و بدین وسیله فکر و عقل بشر را برای رسیدن به حقیقت در عرصههای گوناگون راهنمایی کرده است. به نمونههایی از این بسیار اشاره میکنیم:
)أفلم ینظروا إلی السمآﺀ فوقهم کیف بنیناها و زیّناها ومالها من فروج( ؛ مگر به آسمان بالای سرشان ننگریستهاند که چگونه آن را ساخته و زینتش دادهایم و برای آن هیچگونه شکافتگی نیست.([44])
نیز میفرماید: )أولم یروا إلی الطیر فوقهم صافّات ویقبضن ما یمسکهن إلاّ الرحمان إنه بکلّ شیء بصیر( ؛ آیا در بالای سرشان به پرندگان ننگریستهاند [که گاه] بال میگسترند و [گاه] بال میزنند؟ جز خدای رحمان [کسی] آنها را نگاه میدارد، او به هر چیزی بیناست.([45]) و )أولم یروا أنا نسوق المآﺀ إلی الأرض الجرز فنخرج به زرعاً تأکل منه أنعامهم و أنفسهم أفلا یبصرون( ؛ آیا ننگریستهاند که ما باران را به سوی زمین بایر میرانیم، و به وسیلهی آن کشتهای را بر میآوریم که دامهایشان و خودشان از آن میخورند؟ مگر نمیبینند؟([46])
فراتر از این برخی آیات با صراحت فرمان بر پرسش و سؤال نموده و از آن به عنوان یکی از عوامل اصلی یادگیری و موجب شکوفایی عقل یاد کرده است؛ )… فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون( ؛ … پس اگرنمیدانید، از پژوهندگان کتابهای آسمانی جویا شوید.([47])
)وَسْئل القریة التی کنا فیها…( ؛ و از [مردم] شهری که در آن بودیم … جویا شو…([48])
آیات دیگری همچون: اعراف، 185 ؛ غاشیه، 20 ـ 17 ؛ روم، 50 ؛ طارق، 6 ـ 5 ؛ عبس، 28 ـ 24 ؛ شعراﺀ، 7 ؛ فصلت، 53 ؛ ذاریات، 21 ـ 20 ؛ نحل، 78 ؛ یوسف، 109 ؛ روم، 9 ؛ غافر، 6 ؛ یس، 77 و … شاهدی بر سؤالهای بارور کنندهی عقل آدمی میباشد.([49]) واضح است که هرگونه سؤال موجب شکوفایی عقل نمیشود، بلکه باید هدفمند و جهتدار در این سمت و سو باشد. کلید حل مسایل و مجهولات، پرسش است.
روایاتی نیز مؤید بر این مطلب است:
1. امام صادق7 از پدر بزرگوارش نقل میکند: العلم خزائن والمفاتیح السؤال، فاسألو یرحمکم الله، فانه یوجر فی العلم أربعة: السائل والمتکلم والمستمع والمحبّ لهم؛ دانش گنجهایی است و کلیدهای آن پرسش کردن است، خداوند شما را رحمت کند، پرسش کنید که از آن چهار کس پاداش میبرند: پرسشگر، پاسخگو، شنونده و کسی که آنها را دوست بدارد.([50])
2. امیرمؤمنان7 میفرماید:
اذا کنت لاتدری ولم تک سائلا عن العلم من یدری جهلت ولاتدری([51])
هنگامی که چیزی را نمیدانی و نمیپرسی، کسی چه میداند که تو نمیدانی؟ و در نتیجه همواره نادان خواهی ماند.
البته پرسش دارای احکام و شرایطی است که باید به کتب نوشته شده در این باره مراجعه کرد.([52])
7. همنشینی با نیکان دانشمند و حکیم؛ تأثیر همنشینی و دوست بر انسان غیر قابل انکار است. حضرت علی7 میفرماید: همنشین علما باش تا مایه فزونی در علمت شود و ادبت نیکو گردد و نفست تهذیب شود.([1])
آیاتی در قرآن به صورت مستقیم و غیر مستقیم تأکید بر گزینش همنشین نیک و صالح دارد. مانند: )ولاتطرد الذین یدعون ربهم بالغداوة والعشیّ یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیء وما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین( ؛ و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان میخوانند ـ در حالی که خشنودی او را میخواهند ـ مران. از حساب آنان چیزی بر عهدهی تو نیست، و از حساب تو [نیز] چیزی بر عهدهی آنان نیست، تا ایشان را برانی و از ستمکاران باشی.([2])
و نیز: )یاأیها الذین أمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین( ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید.([3])
آیهی شریفه مؤمنین را به تقوا و پیروی از صادقین در گفتار و کردار دستور میدهد. صادق کسی است که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، ولی از آنجا که به طور استعاره و مجاز اعتقاد و عزم و اراده را هم قول نامیدهاند، صدق را در آنجا نیز استعمال کردهاند و انسانی را که عملش مطابق با اعتقاد او باشد و یا کار او مطابق با اراده و تصمیمش باشد و شوخی نباشد؛ صادق نامیدهاند.([4]) از اینرو حکیم کسی است که گفتار و کردارش مطابق با واقع و اعتقاد است، بنابراین همراهی با حکیمان مصداق روشنی از همنشینی و همراهی صادقان است. در مقابل علت گرفتاری در آتش جهنم این است که: )ما سَلککم فی سقر „ قالوا لم نک من المصلّین „ ولم نک نطعم المسکین „ وکنّا نخوض مع الخآئِضین(؛ چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد؟ „ گویند: از نماز گزاران نبودیم „ و بینوایان را غذا نمیدادیم „ با هرزه درایان هرزه درایی میکردیم.([5])
امیرالمؤمنین علی7 میفرماید: مجالسة الحکماﺀ حیاة العقول و شفاﺀ النفوس؛ همنشینی با حکیمان مایه زنده شدن عقل و شفا یافتن نفس آدمی است.([6]) نیز میفرماید: همنشین علما باش تا خرد تو افزون گردد و نفست شریف و جهل از تو منتفی گردد.([7])
8 . آیندهنگری؛ در تربیت عقل به حساب آوردن آینده مؤثر است. زیرا انسان نباید گرفتار زمان حال باشد، بلکه توجه به آینده و لوازم و نتایج نهایی کار نیز مورد نظر است.
خطاب به مؤمنین میفرماید: )یا أیها الذین ﺀامنوا اتقوا الله ولتنظُر نفس ماقدمت لغدٍ واتقوا الله إن الله خبیر بما تعملون(؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید؛ و هر کسی باید بنگرد که برای فردا [ی خود] از پیش چه فرستاده است؛ و [باز] از خدا بترسید. در حقیقت، خدا به آنچه میکنید، آگاه است.([8])
نسبت نظر کردن در اعمال متقی نظیر نسبت اصلاحی از ناحیهی صنعتگر در صنعت خویش است. بدیهی است هرچه دقت نظر داشته باشد، ساختهی او تکمیلتر میشود و در رفع عیب و جبران غفلتها کوشاتر خواهد بود. بر مؤمنین واجب است که از خدا پروا کنند، و تکالیفی که خدای تعالی متوجهشان کرده را به نحو احسن و بدون نقص انجام دهند…([9])
قرآن با تصویر کشیدن آینده، انسان را به تفکر وا میدارد تا نتیجه اعمال را قبل از عمل ملاحظه کند و از عمل بد پرهیز کند: )… یوم ینظر المرﺀ ما قدمت یداه…(([10])؛ …روزی که آدمی آنچه را با دست خویش پیش فرستاده است؛ … بعضی گفتهاند: معنا این است که در آن روز انسان به اعمال خود نظر میکند، چون همهی اعمال را نزد خود حاضر میبیند. آیات دیگری نیز اشاره به همین مطلب دارد.([11])
روایات نیز بر آیندهنگری دنیوی و اخروی تأکید کردهاند:
شخصی خدمت رسول گرامی اسلام9 عرض کرد: یا رسولالله مرا موعظه بفرمایید. حضرت9 فرمود: اگر بگویم به کار میبندی؟ گفت: بله. حضرت تکرار فرمود: آیا اگر بگویم، به راستی به کار میبندی؟ گفت: بله. بار دیگر نیز حضرت همین جمله را تکرار فرمود، )علت سه بار تکرار این بود که حضرت میخواست او را برای پذیرش سخن آماده نماید(، سپس فرمود: إذا هممت بأمر فتدبر عاقبته؛([12]) هر کاری را که به آن تصمیم میگیری پایانش را نگاه کن و در زوایای پنهان آن فرو رو و نتایجش را در نظر بگیر.([13])
امام علی7 میفرماید: أعقل الناس أنظر هم فی العواقب؛ عاقلترین مردم، دوراندیشترین آنها در پایان کارهاست.([14]) همچنین میفرماید: إن العاقل من نظر فی یومه لغده و سعی فی فکاک نفسه و عمل لما لابد منه ولامحیص له عنه؛ به درستی که عاقل کسی است که در امروزش برای فردای خود نظر کرده، و در آزاد کردن نفسش بکوشد، و برای آنچه برایش از آن چارهای نبوده و گریزی از آن برایش نیست، عمل نماید.([15])
… ألا و إن اللبیب من استقبل وجوه الإراﺀ بفکر صائب، ونظر فی العواقب؛ آگاه باشید، به راستی عاقل کسی است که آرای گوناگون را با فکر رسا و خطاناپذیر استقبال کند و در عاقبت و سرانجام کارها نظر و تأمل کند.([16])
9. مشورت؛ مشورت یا رایزنی برای استفاده از چراغ عقل دیگران در به دست آوردن کلیدهای بهتر حل مشکلات و گریز از لغزشها مؤثر است. مشورت به معنای خاموش کردن چراغ عقل و تقلید کورکورانه و ضعف در تفکر نیست؛ بلکه منظور روشنی گرفتن از چراغ عقل دیگران و استفاده روشن بینانه از فکر آنها و تقویت فکر خود از طریق افکار اندیشمندان است.
خداوند سبحان میفرماید: )… وشاورهم فی الأمر…(([17]) ؛ … و در کار[ها] با آنان مشورت کن…
کلمه الأمر در آیه شامل امور مربوط به نحوه اجرا و پیاده کردن احکام الهی است، چرا که خود احکام مشورت پذیر نیستند.([18])
امام علی7 میفرماید: بر شخص عاقل و خردمند لازم است که به رأی و اندیشهی خود، رأی عاقلان و خردمندان را بیفزاید و به علم و دانش خود، دانش حکیمان را ضمیمه کند.([19]) و نیز میفرماید: با خردمندان مشورت کن تا از لغزش و پشیمانی در امان باشی.([20]) و نیز مشورت کردن با دوراندیش دلسوز که پیروزی آفرین است.([21]) همچنین میفرماید: کسی که با مشورت مخالفت کند؛ راه چاره بر او بسته و در کار خود گیر کند و واماند.([22])
عوامل دیگری نیز برای شکوفایی عقل در روایات ذکر شده است از جمله؛ وحی و ارسال پیامبران، یاد خدا، سیر و گردش در زمین، پیروی از حق، کمک و یاری خواستن از خدا و دعا و درخواست از او، پایداری و استقامت، یقین، صبر، شکر، غنیمت شمردن عمر، مجامله با مردم، ادب و نقش بعضی خوراکیها و … که به جهت اختصار به دو مورد اخیر میپردازیم.
ادب
ادب را میتوان هیئت زیبا و پسندیدهای که طبع و سلیقه آن را سزاوار میداند، معنا کرد. پس هر عمل مشروعی را چه دینی باشد، مانند: دعا و امثال آن و چه مشروع عقلی باشد، مانند: دیدار دوستان، اگر بر طبق آن هیأت زیبا و پسندیده واقع شود، ادب میگویند. به عبارت دیگر؛ ادب همان ظرافت عمل است، و معلوم است که عمل وقتی ظریف و زیبا جلوه میکند که اولاً مشروع بوده و منع تحریمی نداشته باشد، و ثانیاً عمل؛ اختیاری باشد که آن را در چند هیئت و شکل بتوان درآورد و شخص به اختیار خود آن را به وجهی انجام دهد که مصداق ادب واقع شود. نظیر ادبی که اسلام به هنگام غذا خوردن در نظر گرفته و آن گفتن بسمالله در اول غذا و گفتن الحمدلله در آخر آن و احتراز از خوردن در حال سیری و نیز هیئت نشستن در حال نماز و … میباشد. ادب حسن و ظرافت عمل است، و در معنای حسن که موافقت عمل با غرض زندگی است، هیچگونه اختلافی نمیباشد، لکن تطبیق معنای اصلی با مصادیق آن در اقوام و ملل و ادیان و مذاهب گوناگون، فرق میکند. برای مثال از نظراسلام تحیت به هنگام ملاقات با دیگران سلام کردن به یکدیگر است که از سوی خداوند متعال نیز مبارک و طیب نامیده شده است، و حال آن که همین تحیت در نزد اقوام دیگر به وسیلهی برداشتن کلاه و یا بلند کردن دست و پا و یا سجده و رکوع و یا پایین انداختن سر انجام میشود. بنابراین در رعایت نفس ادب، بین عقلای بشر نه تنها اختلافی نیست، بلکه امری مستحسن و پسندیده میباشد و اختلاف تنها در مرحله تشخیص مصداق است.([23])
توجه به این نکته شایسته است که اخلاق و آداب دو چیز بوده و یکی نیستند، زیرا : اخلاق عبارت از ملکات راسخه در روح و در حقیقت وصفی از اوصاف روح است، ولی آداب عبارت از هیئتهای زیبای گوناگونی است که اعمال صادره از آدمی بدان متصف میگردد. از آنجا که نحوهی صدور اعمال آدمی بستگی به صفات مختلفه روحی دارد، پس بین این دو قسم ـ اتصاف روح به اخلاقیات و عمل به آداب ـ فرق وجود دارد. چنانکه آداب ناشی از اخلاق و اخلاق از مقتضیات اجتماع است و مطلوب نهایی انسان در زندگی همان چیزی است که ادبش را در رفتار مشخص کرده و برای آن خط مشی ترسیم میکند و برای رسیدن به مطلوب از آن خط مشی تعدی نمیکند. بنابراین ادب الهی که خدای سبحان انبیا و اولیا را به آن مؤدب نموده؛ همانا هیئت زیبای اعمال دینداری است که از غرض و غایت دین یعنی عبودیت و بندگی حکایت میکند. …. از نظر اسلام هیچ غایتی برای حیات جز توحید خدای سبحان در مرحله اعتقاد و عمل نیست…([24])
قرآن در آیات بسیاری ادب انبیا را که عاقلترین انسانها بوده و خواهند بود، به تصویر کشیده است.([25])
و در روایات نیز این بحث به طور مفصل آمده است که ما فقط به ذکر نمونهای از آنها که ادب را وسیلهای برای شکوفا سازی عقل میدانند، اشاره میکنیم:
1. امام علی7 میفرمایند: کل شی یحتاج إلی العقل والعقل یحتاج إلی الأدب؛ هر چیزی به عقل نیازمند است و عقل به ادب محتاج است.
2. و نیز: إنّ بذوی العقول من الحاجة إلی الأدب کما یظمأ الزرع إلی المطر؛ به تحقیق صاحبان خرد نیازمند ادب هستند، همچنان که زرع به باران محتاج است.
3. و الأدب هو لقاح العقل و ذکاﺀ القلب؛ ادب سبب باروری خرد و پالایش دل و جان است.
4. و ذکّ عقلک بالأدب کما تذکّی النار بالحطب؛ عقل و خرد خود را با ادب کامل ساز، همانگونه که آتش را با هیزم شعلهور میسازی.([26])
5 . امام رضا7 فرمودند: آداب العلماﺀ زیادة فی العقل؛ ادب دانشمندان سبب فزونی عقل است.([27])
6 . امام علی7 فرمودند: الإداب تلقیح الأفهام و نتیجة الأذهان؛ آداب بارور کننده افهام و ثمره اذهان است.([28])
نقش خوراکیه
بعضی از غذاها و گیاهان نیز زیاد کننده عقل به شمار میآیند، مانند:
کدو؛
پیامبر9 فرمودند: بر شما باد به کدو )خوردن(؛ زیرا بر عقل فزونی میبخشد و مغز را بزرگ میکند. روایات دیگری هم در این مورد رسیده است.([29])
گلابی؛
امام رضا7 میفرمایند: بر شما باد خوردن گلابی که بر عقل میافزاید.([30])
کرفس؛
پیامبر9 میفرمایند: بر شما باد )خوردن( کرفس؛ زیرا اگر چیزی بر عقل فزونی بخشد، کرفس است. ([31])
گوشت؛
امام صادق7 میفرمایند: گوشت، گوشت میآورد و بر عقل میافزاید. هر آنکس چند روز گوشت را کنار نهد، خردش تباه گردد.([32])
شیر؛
پیامبر9 فرمودند: بر شما باد خوردن شیر، زیرا حرارت قلب را از میان میبرد؛ همان گونه که انگشت، عرق پیشانی را پاک میکند. )شیر( کمر را محکم میکند، عقل را افزایش میدهد و ذهن را تیز میکند.([33])
سرکه؛
امام صادق7 فرمود: سرکه عقل را افزایش میدهد.([34])
آب؛
امام کاظم7 فرمودند: نوشیدن آب بیزیان است بلکه غذا را در معده میچرخاند، خشم را فرو میبرد، بر خرد میافزاید و تلخی را از میان میبرد.([35])
عسل؛
امام کاظم7 فرمودند، عسل، درمان هر دردی است… ذهن را پیراسته و حافظه را قوی میکند.([36])
انار )با لایهی نازک آن(؛
امام صادق7 میفرمایند: انار را با لایهی نازکش بخورید؛ زیرا معده را پاکسازی میکند و بر ذهن میافزاید.([37])
خرفه؛
پیامبر فرمودند: بر شما باد )خوردن( خرفه؛ زیرا زیرکی میبخشد، به راستی اگر چیزی بر خرد بیفزاید، همان خرفه است.([38])
موارد دیگری هم در روایات هست که میتوان به کتب مربوطه مراجعه کرد. قابل ذکر است که شکوفایی عقل با موانعی چون: خودباختگی، گرایشهای نفسانی، حب دنیا، خودبرتر بینی و غرور، تعصب نا به جا و لجاجت، تقلید غیر معقول، پیروی از ظن و اکثریت، رفاه طلبی، آرزوهای دور و دراز، گناه و آلودگی، شتاب زدگی و سطحی نگری و … روبهرو است که باید به طور جد پرهیز و و درمان شود.
پینوشت:
[1]. میزان الحکمة، ج 2، ص 61 ، ح 2409.
[2]. انعام )6( : 52 .
[3]. توبه )9( : 119.
[4]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 9، ص 638 .
[5] . مدثر )74( : 45 ـ 42.
[6] . میزان الحکمة، ج 2، ص 61 ، ح 2412.
[7]. همان، ح 2410 و 2420.
[8] . حشر )59( : 18.
[9]. همان، تفسیر المیزان، ج 19، ص 446.
[10]. نباﺀ )78( : 40.
[11]. آل عمران )3( : 30.
[12]. محمدباقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 77، ص 130.
[13] . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 44.
[14]. غررالحکم، ج 2، ص 977، ح 41.
[15]. همان، ح 45.
[16]. همان، ص 975، ح 25.
[17]. آل عمران )3( : 159.
[18]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 145.
[19]. حقٌ علی العاقل ان یضیف إلی رأیه رأی العقلاﺀ و یضُمّ الی علمه علوم الحکماﺀ غررالحکم، ج 3، ص 408 و ر.ک: ترجمه و شرح غررالحکم موضوعی، ص 591 ـ 584 .
[20]. شاور ذوی العقول تأمن الزلل والندم، غرر الحکم، ج 4، ص 179.
[21] . همان، مشاورﺓ الحازم المشفق ظفر، ج 6 ، ص 146.
[22]. همان، من خالف المشورة ارتبک، ج 5 ، ص 153.
[23]. تفسیر المیزان، ج 6 ، ص 405 و 406.
[24]. همان، ص 406 و 407.
[25]. فرقان، 20 ؛ انبیاﺀ ، 25 ؛ اعراف، 22 ؛ هود، 47 ؛ شعراﺀ ، 97 و آیات بسیار دیگری که میتوان برای توضیح به تفسیر المیزان، ج 6 ، ص 484 ـ 414 مراجعه کرد.
[26]. میزان الحکمة، ج 1، ص 69 .
[27]. همان، بحارالانوار، ج 78، ص 141.
[28]. همان، ج 75، ص 68 .
[29]. ر.ک؛ بحارالانوار، ج 66 ، ص 228 و 229 و ج 62 ، ص 297.
[30]. همان، بحارالانوار، ج 66 ، ص 171 و 176 و 177.
[31]. همان، ج 62 ، ص 300.
[32]. همان، ج 66 ، ص 72.
[33] . همان، ج 62 ، ص 294.
[34] . همان، ص 282 و ج 66 ، ص 303 و 398.
[35]. محمدی ریشهری، خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 119.
[36]. همان، بحارالانوار، ج 66 ، ص 160 و خرد گرایی در قرآن و حدیث، ص 119.
[37]. همان، خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 119.
[38]. همان.
عوامل شکوفایی عقل