هوای نفس مانع بزرگ خودسازی
هوا و هوس چیست؟
هوا و هوس چیست؟زیاده روی در غرایزی مانند شهوت و غضب و میل نفس و خواهش دل به کامرانی و گناه را هوی و هوس نامند. از نظر فلسفی نفس شانی از روح انسان است که تامین کننده نیازهای طبیعی و مادی آدمی است. مدیریت قوای نفسانی مانند شهوت و غضب، تن و جنبه های دنیوی انسان به عهده نفس است. در مدیریت نفسانی طبیعیت انسان، غرایز نقش به سزایی دارند
و نفس با استفاده از غرایز کشور تن آدمی را اداره می کند. اما در اغلب موارد به دلیل افزون خواهی نیروهای نفسانی و تمایل به افراطی گری آدمی دچار شهوت و غضب مفرط و خواسته های افراطی در راستای کامیابی و لذت طلبی و راحت خواهی می شود، که به آن هوای نفس اطلاق می گردد.
یک بطری ابتدا هوا دارد و وقتی شما در آن آب می ریزید, به هر مقدار که آب وارد آن می شود, هوایش خالی می گردد. انسان نیز مانند بطری ای می ماند که ابتدا با هوا و نفسانیت پرشده است و باید در طول عمر با خودسازی ،خود را از خدا پر کند تا هوایش خالی گردد.
از نظر قرآن کریم نفس دارای مراتبی است. پایین ترین مرتبه نفس به نفس اماره، یعنی نفسی که به بدی ها امر می کند، گفته می شود. در نتیجه می توان گفت: هوا به معنای خواسته است و پیروی از هوای نفس؛ یعنی تبعیت از خواسته های افراطی نفس اماره.
هوای نفس از آن جهت مذموم است که زمینه ساز انواعی از انحرافات عملی و اخلاقی و اجتماعی و حتی پدید آمدن بیماری های روانی و بدنی برای انسان می شود و آدمی را به وادی گمراهی و ظلم و گناه و خروج از ربقه انسانیت و ایمان سوق می دهد و مانع عبودیت و رشد و کمال معنوی انسان می شود.
می توان گفت: هوای نفس به هر عمل و رفتار، ظاهری و باطنی گفته میشود که در جهت مخالف خواسته و اراده خداوند متعال باشد. ما یک خواسته هایی داریم و خداوند هم خواسته هایی. اگر خواسته ما مطابق خواسته خدا نباشد, می شود هوای نفس و خواسته های نفسانی. غفلت ازیاد خدا، فراموش کردن نعمتها، نیکیها، حکومت واقتدار الهی و خودخواهی و پیروی از شیطان و شیطان صفتان، افراط و تفریط در اعمال و رفتار، برخی از مصادیق پیروی از هوای نفس میباشد.
خطر هوای نفس:
انسان در ابتدا حیوانی بیش نیست، حیوانی که نفخه روح الهی در او هست و استعداد انسان شدن و تعالی روح را دارد و می تواند آنقدر به خدا نزدیک شود که به مقام ولایت تکوینی برسد، یعنی چشم و گوشش خدایی شود و امور غیر عادی را ببیند و بشنود و اراده و قدرتش نیز مظهر اراده و قدرت خدا گردد و کارهای خارق العاده از او صادر شود، کارهایی که از عهده بشرهای معمولی بر نمی آید. انسان اگر از حیوانیت خود صعود کند و به مقام انسانیت برسد، از علم لدنی و قدرت الهی برخوردار می شود.
این استعداد در تمامی انسان ها وجود دارد، اما تنها عده بسیار کمی در این مسیر موفق می شوند، دلیلش هم مانعیت نفس است. خطر نفس برای انسان به قدری زیاد است که در روایات بسیاری آن را اعدا عدو، یعنی بزرگترین دشمن انسان معرفی کرده اند. انسان به انسانیت نمی رسد مگر اینکه از نفس خود عبور کند و هوای نفس خود را منکوب نماید. حتی شیطان از راه نفس به انسان نفوذ می کند، اگر کسی نفس خود را اصلاح و تهذیب کند از شر شیطان هم در امان می ماند، ولی اگر نفس خود را تهذیب ننماید، دائما در معرض هجوم شیاطین خواهد بود، بنابراین ما برای رسیدن به کمال انسانی و الهی خود، فقط یک مانع بزرگ بر سر راه داریم و آن نفس است. نفس است که نمی گذارد انسان به سعادت حقیقی خود برسد. نفس همواره آدمی را به بدی و افراط و تفریط فرمان می دهد و اگر بر او مسلط شود به طور کامل عقلانیت را از او سلب و راه انسان شدن را به روی آدمی سد می کند.
نفس انسان را حیوان می خواهد و نمی گذارد آدمی از حیوانیت عبور کند. بیشتر مردم گرفتار نفس اند و استعداد های انسانی آنان ظهور نمی کند. البته گاهی نفس انسان را از حیوانات نیز پست تر می کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون، ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا. برخی انسان ها را گمان می کنی که می شنوند یا عقل دارند، ولی جز این نیست که ایشان مانند حیوانات هستند بلکه از آنان هم گمراهتر و پست تر می باشند. (فرقان، 44)
عاقبت تبعیت از هوای نفس:
خداوند در قرآن کریم برای رهایی بشر از گرفتار شدن در منجلاب زشتی و هواهای نَفْسانی، سرانجام تبعیت از نَفْس امّاره را قرار گرفتن در دوزخ و دوری از رحمت خویش بیان کرده است تا انسان در پرتو شناخت عاقبت اطاعت از نَفْس، هویت انسانی خویش را لکّهدار ننماید و در مقام غلبه بر نَفْس برآید، چرا که بدترین ضرر و خسارت برای نوع بشر آن است که سرمایة وجودی خویش را از دست بدهد: «… قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ: … بگو: زیانکاران واقعى آنانند که سرمایة وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده اند. آگاه باشید که زیان آشکار همین است» (الزّمر /15).
در بعضی از آیات سرانجام تبعیت نَفْس امّاره ذکر شده است؛ مثلاً: «فَأَمَّا مَن طَغَى وَآثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِی الْمَأْوَى: امّا آن کسى که طغیان کرده، و زندگى دنیا را مقدّم داشته، مسلّماً دوزخ جایگاه اوست» (النّازعات/ 39ـ37).
در آیة دیگر هلاکت بلعم باعورا را نتیجة هویپرستی بیان داشته است و فرموده: «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ…: و اگر مى خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مى بردیم؛ لکن او به پستى گرایید، و از هواى نَفس پیروى کرد…» (الأعراف/176).
بالأخره در آیة دیگری هویپرستی را منشأ گمراهی دانسته است و فرموده: «فَإِن لَّمْ یسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ…: (ای موسی) اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهاى خود پیروى مى کنند! و آیا گمراهتر از آن کس که پیروى هواى نَفْس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته، کسى پیدا مى شود؟!…» (القصص/50).
در آیه دیگری شدت تعارض میان پیروی از هوای نفس و هدایتی که انبیا میآورند تا آنجا که به تکذیب و قتل انبیا میانجامد مورد یادآوری قرار گرفته، میفرماید: “أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ؛ پس آیا هرگاه پیامبری به سوی شما چیزی را که نفستان نمیخواهد، بیاورد، استکبار میورزید؟ سپس گروهی را تکذیب میکنید و گروهی را میکشید؟” (بقره، 87)
و نیز در آیات دیگری میفرماید: “وَإِن یرَوْا آیةً یعْرِضُوا وَیقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ * وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَکُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ ؛ و هرگاه آیه و معجزهای ببینند، اعراض میکنند و میگویند (این) سحری است مداوم و (پیامبر خدا و معجزاتش را) تکذیب و از خواستههای خویش پیروی کردند، حال آن که هر امری ثابت است (و در جای خود معلوم میشود که راست است یا دروغ)”. (قمر، 2 و 3)
و در مقابل در مورد کسانی که با هوای نفس خود به مبارزه برمی خیزند میفرماید: “وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَی؛ و اما آن کس که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از خواستهها بازداشــت، پس حــقاً بهشت پناهگاه اوست”. (نازعات، 40 و 41)
تعارض هوای نفس و هدایت انسان:
برخی آیات پیروی هوا را در تعارض با هدایت در راه خدا دانسته و میفرماید: “فَاحْکُم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ؛ پس (ای داود) حکم کن (در) میان مردمان به حق، و هوا را پیروی مکن که گمراه کند تو را از راه خدا”. (ص، 26(
و نیز میفرماید: “فَإِن لَّمْ یسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیرِ هُدًی مِّنَ اللَّهِ؛ پس اگر اجابت نمیکنند تو را، بدان که آنان تنها هوای خویش را دنبال خواهند کرد و چه کسی گمراهتر از آن کس که از هوای خود متابعت کند، بدون هدایتی (از جانب) خدا”. (قصص، 50(
شدت تعارض میان پیروی از هوای نفس و هدایتی که انبیا میآورند تا آنجا که به تکذیب و قتل انبیا میانجامد مورد یادآوری قرار گرفته، میفرماید: “أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ؛ پس آیا هرگاه پیامبری به سوی شما چیزی را که نفستان نمیخواهد، بیاورد، استکبار میورزید؟ سپس گروهی را تکذیب میکنید و گروهی را میکشید؟
در آیه دیگری درباره برخی از منافقین میفرماید: “أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ؛ آنان کسانیاند که خدا بر دلهاشان مُهر زده و از خواستههای خویش پیروی کردهاند”.(محمد، 16) که به مضمون این آیه، پیروی هوای نفس با “طبع دل” تلازم دارد.
و در آیه دیگر میفرماید: “إِن یتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَی؛ جز گمان و آنچه را که نفس خواهد، پیروی نمیکنند، در حالی که آمده بود آنان را از (سوی) پروردگارشان هدایت”. (نجم، 23) که در این آیه نیز، نوعی تعارض بین پیروی از هوای نفس و پذیرش هدایت الهی گوشزد میشود.
نقش نفس در گمراهی عقل انسان:
یکی از لغزشگاههای اندیشه از نظر قرآن کریم میلها و هواهای نفسانی می باشد. انسان در تفکرات خود اگر بی طرفی خود را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند و میل نفسانیش به یک طرف باشد، خواه ناخواه و بدون آنکه خودش متوجه شود عقربه فکرش به جانب میل و خواهش نفسانیش متمایل می شود این است که قرآن هوای نفس را نیز مانند تکیه بر ظن و گمان یکی از عوامل لغزش می شمارد. خداوند در سوره النجم می فرماید: «ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس، نجم/ 23» ”پیروی نمی کنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش می کنند”.
یکی از حالات و قوائی که در عقل انسان یعنی در عقل عملی انسان یعنی در طرز تفکر عملی انسان که مفهوم خوب و بد و خیر و شر و درست و نادرست و لازم و غیر لازم و وظیفه و تکلیف و اینکه الان چه می بایست بکنم و چه نمی بایست بکنم و اینگونه معانی و مفاهیم را بسازد تأثیر دارد، طغیان هوا و هوسها و مطامع و احساسات لجاج آمیز و تعصب آمیز و امثال اینها است، زیرا منطقه و حوزه عقلی عملی انسان به دلیل اینکه مربوط به عمل انسان است همان حوزه و منطقه احساسات و تمایلات و شهوات است. این امور اگر از حد اعتدال خارج شوند و انسان محکوم اینها باشد نه حاکم بر اینها، در برابر فرمان عقل فرمان می دهند، در برابر ندای عقل و وجدان فریاد و غوغا می کنند، برای ندای عقل حکم پارازیت را پیدا می کنند، دیگر آدمی ندای عقل خویش را نمی شنود، در برابر چراغ عقل گرد و غبار و دود و مه ایجاد می کنند، دیگر چراغ عقل نمی تواند پرتو افکنی کند. پس اینگونه هواها و هوسها اگر در وجود انسان باشند، تأثیر عقل را ضعیف می کنند، اثر عقل را خنثی می کنند، و به تعبیر دیگر این هوا و هوسها با عقل آدمی دشمنی می ورزند.
در حدیث است که امام صادق علیه السلام فرمود: «الهوی عدو العقل»؛ (مصباح الشریعة، باب 38، ص 223) ”هوا و هوس دشمن عقل است”. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک»؛ یعنی ”بالاترین دشمنان تو همان نفس اماره و احساسات سرکش تو است که از همه به تو نزدیکتر است و در میان دو پهلویت قرار گرفته است ”. علت اینکه این دشمن بالاترین دشمنان است واضح است، زیرا دشمن عقل است که بهترین دوست انسان است و رسول اکرم (ص) فرمود: «صدیق کل امرء عقله» (بحارالانوار، ج 70، ص64) یعنی ”دوست واقعی هر کس عقل او است ”. از هر دشمنی با نیروی عقل می توان دفاع کرد. اما اگر دشمنی پیدا شود که بتواند عقل را بدزدد پس او از همه خطرناکتر است.
صائب تبریزی شعری دارد که می گوید:
بستر راحت چه اندازیم بهر خواب خوش *** ما که چون دل دشمنی داریم در پهلوی خویش
نقش نفس در ضعف اراده عملی انسان:
راجع به مسئله اراده و به تعبیر دیگر تسلط بر نفس و مالکیت نفس، در دستورهای اسلامی مطالب بسیار و جالبی تحت عنوان تقوا و تزکیه نفس، در این زمینه رسیده است. امیرالمؤمنین، درباره خطا و گناه می فرمایند: «الا و ان الخطایا خیل شمس، حمل علیها اهلها»؛ ”مثل گناهان، مثل اسبهای چموش است که اختیار را از کف سوار می گیرند “. می دانیم گناه از آنجا پیدا می شود که انسان تحت تأثیر شهوات و میلهای نفسانی خودش برخلاف آنچه که عقل و ایمانش حکم می کند، عملی را انجام می دهد. ایشان می فرمایند حالت گناه، حالت از دست دادن انسان مالکیت نفس خود را است. آن وقت در مورد تقوا که نقطه مقابل آن است می فرماید: «الا و ان التقوی مطایا ذلل (نهج البلاغه، خطبه 16) ولی مثل تقوا، مثل مرکبهای رام است که اختیار مرکب دست سوار است نه اختیار سوار دست مرکب. یعنی او فرمان می دهد، این عمل می کند، لجامش را به هر طرف متمایل کند، به همان سو می رود بدون آنکه لگدپرانی و چموشی کند و هیچ مکتب تربیتی در دنیا اعم از مادی یا الهی پیدا نشده است که بگوید خیر، تقویت اراده یعنی چه؟! انسان باید صد درصد تسلیم میلهای خودش باشد و هر طور که خواهش نفسانی او حکومت کرد، همان طور عمل کند.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ، یوسف/ 53»؛ «و من نفْس خود را تبرئه نمى کنم، چرا که نفس همواره به بدى فرمان مى دهد، مگر آن جا که پروردگارم رحم کند. همانا پروردگار من آمرزنده مهربان است».
امام علی علیه السلام می فرماید: «النَّفسُ الأمّارةُ المُسَوِّلَةُ تَتَملَّقُ تَمَلُّقَ المُنافِقِ، وتَتَصَنَّعُ بشِیمَةِ الصَّدیقِ المُوافِق، حتّى إذا خَدَعَت وتَمَکَّنَت تسَلَّطَت تَسَلُّطَ العَدُوِّ، وتَحَکَّمَت تَحَکُّمَ العُتُوِّ، فأورَدَت مَوارِدَ السُّوءِ»؛ ”نفْسِ بد فرمانِ ظاهر آرا، همچون منافق، چاپلوسى مى کند و خود را چون دوستى سازگار و دلسوز جلوه مى دهد و همین که فریب داد و بر انسان دست یافت، چون دشمن مسلط مى شود و با خودخواهى و قلدرى فرمان مى راند و شخص را به جایگاه هاى بدى و هلاکت مى کشاند ”.
امام سجاد علیه السلام در مناجات با خدا می گوید: «إلهی، إلیکَ أشکو نَفساً بالسُّوءِ أمّارَةً، وإلَى الخَطیئةِ مُبادِرَةً، وبمَعاصیکَ مُولَعَةً، … کثیرَةَ العِلَلِ، طَویلَةَ الأمَلِ، إن مَسَّها الشَّرُّ تَجزَعْ، وإن مَسَّها الخَیرُ تَمنَعْ، مَیالَةً إلَى اللَّعبِ واللَّهوِ، مَملُوّةً بالغَفلَةِ والسَّهوِ، تُسرِعُ بی إلَى الحَوبَةِ، وتُسَوِّفُنی بالتَّوبَةِ»؛ ”خداى من، به تو شکایت مى کنم از نفْسى که همواره به بدى فرمان مى دهد و به سوى گناه مى شتابد و به معاصى تو حریص است … پُر عذر و بهانه است و آرزوى دراز دارد، اگر به او گزندى رسد، بیتابى مى کند و اگر خیر و برکتى رسدش، بخل مى ورزد، شیفته بازى و سرگرمى است، آکنده از غفلت و بى خبرى است، مرا به سوى گناه مى شتاباند و در کار توبه امروز و فردا مى کند
نفس دو کارمی کند، هم مانع کارهای خوب می شود و نمی گذارد شما بنده خوب و مطیع خدا شوید و هم به بدی امر می نماید و شما را به کارهای شر و بد دعوت و تشویق می کند. لذا به آن نفس اماره می گویند.
انواع مردم و خواستههای نَفْسانی:
اصولاً مردم در برابر خواستههای نَفْسانی به چند دستة زیر تقسیم میشوند:
دستة اوّل مردمی هستند که به دلخواه خود عمل میکنند و چیزی مانع آنان نمیشود. اینان همواره به دنبال لذایذ مادّی هستند و زندگی دنیا را بر آخرت برتری میدهند. قرآن کریم دربارة این دسته از مردم میفرماید:«… وَوَیلٌ لِّلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ * الَّذِینَ یسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الآخِرَةِ…: واى بر کافران از مجازات شدید (الهى)! *همانها که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى دهند…» (ابراهیم/2و3).
این که انسان به دنبال مادّیات و تمایلات نَفْسانی است و نمیخواهد از آنها دست بردارد، خود منشأ کفر است. دین میگوید از این خواستههایت دست بردار و چون انسان نمیخواهد از آنها کنارهگیری کند، لذا دین را نمیپذیرد تا به راحتی هر عملی را مرتکب گردد. پس این دسته از انسانها برای تمایلات نَفْسانی حدّ و مرزی نمیشناسند، چنانکه خداوند متعال میفرماید: «بَلْ یرِیدُ الْإِنسَانُ لِیفْجُرَ أَمَامَهُ: (انسان شک در معاد ندارد،) بلکه او مى خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند!» (القیامه/5).
دستة دوم کسانی هستند که برای خواستههایشان حدّ و مرزی میشناسند، سعی میکنند از محرّمات اجتناب کنند، ولی از برآورده ساختن خواستههای نَفْسانی، نظیر مکروهات، مشتبهات و محلّلات خودداری نمیکنند. خود این دسته نیز به چند شاخه تقسیم میگردند: و برخی، از کبائر اجتناب میکنند و گاهی مرتکب صغائر میشوند و گروهی کبائر را نیز مرتکب میشوند. برخی از این افراد بلافاصله پس از گناه توبه میکنند و برخی دیگر توبه نمیکنند و بر گناه خود اصرار میورزند، ولی به هر حال همة این افراد سعی و اهتمام دارند که تا حدودی محرّمات را ترک کنند.
دستة سوم کسانی هستند که اصل را بر مخالفت هوای نَفْس قرار میدهند، مگر در مواردی که رضای خداوند در موافقت نَفْس است، آن هم به جهت رضای خدا نه جهت پیروی هوای نَفْس. اصل در زندگی آنها این است که هر چه دلشان میخواهد، انجام ندهند و در هر کار، معیار را رضایت خدا قرار میدهند. البتّه این دسته نیز دارای مراتب میباشند و شاید اختلاف مراتب به بینهایت میل کند (ر.ک؛ مصباح یزدی،1376: 123).
ضرورت و اهمیت مبارزه با نفس:
هدف بعثت انبیاء الهی مبارزه بندگی خدا و مبارزه با نفس بوده است. «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ…: ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: «خداى یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید…» (النّحل/36).
در این آیه فلسفة مشترک بعثت پیامبران، عبودیت و بندگی آدمی خوانده شده است. روشن است که عبودیت و بندگی خداوند وقتی تحقّق میپذیرد که آدمی از خواستههای نَفْسانی و طاغوت اجتناب نماید، چنانکه در ادامة آیه به ضرورت اجتناب از طاغوت (درونی و بیرونی) تصریح نموده است.
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ…: و کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزکیه مى کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى آموزد…» (الجمعه/2).
در این آیه یکی از اهداف بعثت پیامبر اسلام (ص) را تزکیة نَفْس آدمی بیان نموده و آن را بر تعلیم مقدم داشته است.
قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها: که هر کس نَفْس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده است و کسی که آن را در زیر هوا و هوس مدفون کرده است زیانکار شده است»(الشّمس 10/9). در این آیه بعد از ذکر یازده قَسَم، راه اساسی رسیدن به رستگاری، پاکی نَفْس ذکر شده است.
در روایات نیز آمده است: عَنْ أَبِی عَبْدالله (ع): إِنَّ النَبِی (ص) بَعَثَ سَرِیةً فَلَمَّا رَجَعُوا، قَالَ مَرْحَباً بِقَومٍ قَضُوا الْجِهَادُ الْأَصْغَرِ وَ بَقِی عَلَیهِم الْجِهَادُ الْأَکْبَرِ. قِیلَ یا رَسُولَ اللهِ (ص) مَا الْجِهَادُ الْأَکْبَرِ؟ قَالَ: جِهَادُ النَّفْسّ: امام صادق (ع) فرمود: پیامبر (ص) گروهی از مسلمانان را به جهاد فرستاد. هنگامی که بازگشتند، فرمود: آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، ولی وظیفة جهاد اکبر بر آنها باقی مانده است. عرض کردند: ای رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نَفْس» (حُرّ عاملی، 1396ق.، ج11: 122).
حضرت علی (ع) فرموده است: «المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ: مجاهد واقعی کسی است که با هوسهای سرکش نَفْس خود بجنگد» (همان).
از مجموع سه آیه و دو روایت این مطلب استفاده میشود که مقابله با نَفْس (امیال نَفْسانی) دارای اهمیت شایانی است، چرا که راه رستگاری آدمی و فلسفة بعثت مشترک پیامبران، تهذیب نَفْس آدمی است.
روش مبارزه با نفس:
1 – شناخت دقیق نفس و انواع وسوسه های آن:
یکی از روش های مبارزه یا نفس شناخت دقیق نفس است. یعنی انسان در نوع وسوسه های نفس خود دقت کند و این به نوعی خودشناسی و تمرکز در درون نیاز دارد. بیشتر کسانی که در این مسیر نیستند از این موضوع غفلت دارند و حیله های نفس را نمی شناسند. و این خودش نوعی جهل بسیار خطرناک است. نفس و هوای نفس ایشان را به سختی در اختیار خود می گیرد و به هر کجا که بخواهد می کشاند در حالی که آنها کاملا غافل اند و نمی دانند که تحت سلطه نفس و دشمن ترین دشمنان انسان قرار دارند و خوب معلوم است که اگر کسی اختیار زندگی خود را به دست دشمن بدهد چه می شود و چه سرنوشت بدی پیدا می کند.
مصادیق و موارد غلبه نفس بر انسان فراوان است، گاهی انسان می خواهد کار خوبی انجام دهد، در همان زمان که می خواهد تصمیم بگیرد، نیرویی در درون احساس می کند که او را از آن کار خیر به بهانه های مختلف منع می کند و خطرات خیالی آن را به او گوشزد می نماید و از انواع حیله ها استفاده می کند تا شما را از کار بیاندازد و نیز گاهی انسان می خواهد از کار شر وبدی خودداری کند باز سروکله نفس اماره پیدا می شود و دائم در درون او تحریک ایجاد می کند و کاری می کند که شما را به آن کار بد و گناه آلوده نماید.
شناخت این موارد و دقت در آنها به ما کمک فراوانی می کند تا به صورت ناآگاهانه فریب نفس را نخوریم و کورکورانه از آن تبعیت ننماییم.
2- پی روی از عقل و هدایت گری آن.
ملاک هوای نفس این است که غریزه کور و مرزناشناس ارضا شود و نقطه مقابلش این است که هنگام ارضای غریزه، عقل بهکار گرفته شود
هر آن کس که زمام او به دست نفس اماره است، غرایز، او را راهبری میکنند و وی چشم و گوش بسته و بیتوجه به ماورای خواستههای غریزی خود از آنها پیروی میکند، چنین کسی در مقام نفس اماره تا ابد باقی میماند و چنانکه خداوند فرموده است: «أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛ به زندگی مادی میچسبد و از خواستههایش پیروی میکند». (اعراف، 176)
پس میتوان در یک عبارت کلّی چنین گفت که اگر از میلهای غریزی و کششهای کور که فقط ارضای خود را میخواهد و بس پیروی کردیم، بدون آنکه فکر کنیم نتیجه بعدی آن، چه میشود و غرض ما صرفاً لذّات آنی باشد، این هوای نفس است؛ اما اگر تأثیر آن را در روح و سرنوشت خویش و رابطه با خدایمان مورد توجه و دقت قرار دادیم و سپس تصمیم گرفتیم و گرچه تصمیم نهایی ما در نهایت همان باشد که خواسته غریزه است، عمل به چنین تصمیمی دیگر پیروی از نفس و هوای نفس نخواهد بود؛ چون در این صورت، انگیزه ما فقط غریزه نیست؛ چراکه محاسبه کردهایم و با دقت در نتیجه و آینده کار، راه خویش برگزیدهایم و چنانچه نتایج سوئی بر آن بار میشد، به آن کار دست نمیزدیم.
و در عبارتی کوتاهتر، ملاک هوای نفس این است که غریزه کور و مرزناشناس ارضا شود و نقطه مقابلش این است که هنگام ارضای غریزه، عقل بهکار گرفته شود.
بنابراین برای آن که ما به آنچه میدانیم ایمان بیاوریم، باید خویشتن را از قید هوای نفس رها سازیم؛ یعنی بر اساس بینش صحیح و آیندهنگری و مقایسه و سنجش و گزینش راه بهتر، تصمیم بگیریم.
3- مقاومت و ایستادگی و صبر در مقابل خواسته های نفس:
آدمی در انجام هر کاری نیاز به اراده و همّت عالی دارد، به خصوص برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره، وجود اراده در انسان ضروری است. در واقع، آدم صابر کسی است که دارای اراده است:«…وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ:… و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایسته تر است؛ زیرا) این از کارهاى مهم و قابل اطمینان است» (آلعمران/186).
«عزم» در لغت به معنی تصمیم و پیمان قلبی بر انجام و گذراندن کار آمده است: «عَزَمْتُ الأَمْرَ: آهنگ کار نمودم» (راغب اصفهانی، 1383، ج1: 597).
علاوه بر وجود اراده در آدم صابر، خداوند وعده داده است که با صابران باشد، بدین معنی که دست عنایت خویش را از کمک نمودن به او کوتاه نکند: «…إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ: …خداوند با صابران است» (البقره/153) و نیز بر اساس آیات کریمه خداوند در وعدة خویش تخلّف نمیکند: «… إِنَّ اللّهَ لاَ یخْلِفُ الْمِیعَادَ: … خداوند از وعدة خود تخلّف نمى کند» (آلعمران/9، الرّعد/31 و الحج/97).
خصوصاً آنکه خداوند پیروزی برای آدم صابر و در امان ماندن صابران از نیرنگ دشمنان را تضمین نموده است: «بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یمْدِدْکُمْ رَبُّکُم…:… آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودى به سراغ شما بیاید، خداوند شما را یاری خواهد کرد…» (آلعمران/125)؛ «…إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ یضُرُّکُمْ کَیدُهُمْ شَیئًا…: اگر (در برابرشان) استقامت و پرهیزگارى پیشه کنید، نقشه هاى (خائنانه) آنان، به شما زیانى نمى رساند…» (آلعمران/120).
پُرواضح است که مفهوم آیه منحصر به ضرر از جانب دشمن بیرونی نیست، بلکه ضرر دشمن درون را هم شامل میشود. آری، وقتی آدمی دارای ارادة قوی باشد و خداوند هم که قادر بر انجام هر کاری است، با شخص شکیبا باشد و وعدة تضمین پیروزی در میدان مبارزه داده باشد، قطعاً انسان شکیبا با مدد جستن از صبر میتواند بر نَفْس امّاره فائق آید.
برای مبارزه با انحراف غریزه شهوت از مسیر اعتدال چند راهکار عملی پیشنهاد میکنند:
1- ترک زمینه گناه: این خود زیرمجموعه اى دارد که مهمترین آن عبارت از است:
* کنترل چشم: نگاه به نامحرم, گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی است. نگاه های آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه، انحراف و گناه مبتلا می کند. حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هر آن چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
از این رو قرآن دستور می دهد از چشم مراقبت شود و همین طور رها نباشد«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ ؛ به مؤمنان بگو: چشم هاى خود را از نگاه به نامحرم فرو گیرند»[ نور/31] که اگر آن را رها کردید شما را بلافاصله در شهوات رها و غرق خواهد کرد. امام صادق(ع) مى فرماید: «نگاه به نامحرم، تیرى از تیرهاى مسموم شیطان است و چه بسا یک نگاهى که حسرتى طولانى بر جاى گذارد».[. بحار، ج 101/40]کاش این گونه بود که با دیدن چشم سیر می شد، اما هر چه بیشتر می بیند بی تاب تر و حریص تر می شود، گو سیری ناپذیر است، تا مگر صاحب خود را به هلاکت اندازد. حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:« چیزی در بدن کم سپاس تر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد».[ بحارالانوار، ج 101، ص 35] مگر می شود با نگاه های دنباله دار شهوت خود را کنترل کرد؟
تا که هیزم مى نهى بر آتشى- کى بمیرد آتش از هیزم کشى
دقیقا باید مواظب چشم خود بود که مبادا به نامحرم و کلاً هر آنچه که شهوت انگیز است،اعم از نگاه کردن به تصاویر و فیلمهای تحریک کننده و لباس جنس مخالف، نگاه شود. عن الصادق(ع): «النظر سهم من سهام ابلیس مسموم و کم من نظرة اورثت حسرة طویله؛ نظر دوختن تیرى مسموم از تیرهاى ابلیس است و چه بسا نگاهى که حسرت درازمدتى را (در دل) به ارث بگذارد»، (سفینة البحار، شیخ عباسى قمى، ماده نظر).
تا حد امکان انسان از حضور در مجالس مختلط یا برخورد با نامحرم پرهیز نماید.
* کنترل گوش: باید از شنیدنى هایى که ممکن است به حرام منجر شوند و زمینه ساز حرام هستند پرهیز شود. مانند نوار موسیقى، صداى شهوت انگیز نامحرم و…
* ترک مصاحبت با دوستان ناباب: دوستانى که باعث مى شوند انسان مزه گناه را مزمزه کند، در واقع دشمن هستند و باید از آنها پرهیز کرد.
از امام سجاد(ع) نقل شده: «النهى عن مصاحبة خمسة و محادثتهم و مرافقتهم فى طریق و هم الکذاب والفاسق والبخیل والاحمق والقاطع لرحمه؛ حضرت از همراهى و سخن گفتن و رفیق بودن با پنج کس را نهى فرموده: کذاب، گناهکار، بخیل، احمق و کسى که قطع رحم کرده است»، (همان، ماده صحب).
البته اینها از مهمترین زمینه هاى گناه هستند که باید ترک شوند ولى کلاً هر چیزى که زمینه گناه را فراهم مى کندباید ترک شود.
2- ترک فکر گناه: ترک زمینه گناه سهم به سزایى در ترک فکر گناه دارد ازاین رو هر چه بیشتر و دقیقتر زمینه گناه ترک شود فکر گناه کمتر به سراغ انسان مى آید. این فکر گناه است که شوق در انسان ایجاد مى نماید و بعد از شوق اراده ى عمل سپس خود گناه محقق مى شود، مسلما تا اراده و شوق و میل نسبت به کارى نباشد انسان مرتکب آن کار نمى گردد. لذا افکار جنسی را که به ذهنتان خطور میکند بلافاصله با ذکر خدا و یاد آسیبهای معنوی گناه از ذهن خود دور سازید.
3- دوری از محیطهای آلوده و ناسالم
یکی از علل و عوامل انحرافات جنسی و به طور کل انحرافات اخلاقی، محیط آلوده و محرکهای شهوانی است. محیط از طریق وارد نمودن عناصر محرک در گرایشهای انحرافی، منجر به طغیان غریزة جنسی در جوان میشود. مسایلی از قبیل بدحجابی، روابط ناسالم و آزاد دختر و پسر، برخی از سریالهای تلویزیونی و فیلمهای خارجی و هم چنین استفادة نادرست از اینترنت در تحریک شهوت و غریزة جنسی جوان مؤثر است شاید برای برخی زا نوجوانان یادآوری و تذکر مسایل دینی و اخلاقی چیزی بیهوده و غیر ضروری تلقی شود، زیرا آنها نه در فکر سلامت خویش هستند و نه مسایل اخلاقی و دینی را میپذیرند، اما برای شما که روحیة مذهبی قوی دارید و همین مسأله باعث شد تا نگران آیندهتان باشید، گفتن این مسایل مهم و ضروری است. اگر واقعاً میخواهید از جوانیتان به خوبی استفاده کنید و در راه درست و سالم گام بردارید، سعی کنید از محیطهای آلوده و دیدن عوامل تحریک کننده، جداً پرهیز نمایید.
دستورالعمل اخلاقی:
1- بهره گیرى از ثقل اکبر و قرآن کریم و انس با آن. چه این که هم تلاوت و حفظ قرآن به انسان نورانیت بخشیده و معنویت مى دهد و هم آشنایى با معارف آن (هرکسى در حد خودش حتى در حد ترجمه) موجب رشد روحى مى باشد.
2- بهره گیرى از ثقل اصغر و ائمه هدا(ع) و توسل به ایشان با حضور در مجالس ذکر اهل بیت, سخنرانی, درس اخلاق و مراسم مذهبی که می تواند به صفای باطن شما کمک نماید. باید توجه داشت که توسل به حضرات معصومین(ع) هم خود توجه به حق تعالى و عالم ملکوت است و هم زمینه ساز بهره گیرى بیشتر از فیض ربوبى و کسب توفیقات بیشتر.
3-دائم الوضوء: سعى کنید همیشه باوضو باشید.
4-روزه گرفتن: روزه گرفتن قواى حیوانى و شهوانى انسان را تضعیف مى کند اگر قواى شهوانى ضعیف گشت قهرا فکر گناه هم کم رنگ مى شود. عن ابى جعفر(ع) قال: «اذا شبع البطن طغى؛ هرگاه شکم پر شود طغیان مى کند، (المحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانى، ج 5، ص 150). مفهومش این است اگر شکم بر نشود طغیان نمى کند و بهترین قسم جوع و گرسنگى همان روزه گرفتن است.
تذکر این نکته بسیار ضرورى است که اولاً: روزه نباید براى بدن ضررى داشته باشد وگرنه شرعا حرام است. ثانیا: براى کارهاى روزمره مخل نباشد. ثالثا: اگر نه مضر بود ونه مخل فقط روزهاى دوشنبه و پنج شنبه باشد نه بیشتر ولى در هر صورت اگر براى روزه گرفتن عذرى است خوردن غذاهای محرک و دارای کالری زیاد، مانند خرما، پیاز، فلفل و غیره را به حداقل برسانید و مورد بعدى یعنى ورزش دو برابر شود.
5- ورزش: هر روز ورزش لازم است البته آن ورزش هایى باشد که براى بدن ضررى ندارد مثل نرم دویدن و نرم طناب زدن و انجام حرکت هاى کششى و اگر براى روزه گرفتن عذرى هست زمان ورزشى دوبرابر شود مثلاً از بیست دقیقه به چهل دقیقه افزایش یابد.
6- فکر مرگ وزیارت اهل قبور: این یکى دیگر از چیزهاى بسیار مفید است که فکر گناه را یا از بین مى برد و یا کم مى کند که این به شدت و ضعف فرو رفتن در فکر مرگ بستگى دارد اگر انسان با این واقعیت انس بگیرد و مردن را باور دل سازد نقشى سازنده و بالا برنده دارد. قال امیرالمؤمنین على(ع): «اذکروا هادم اللذات و منغص الشهوات و داعى الشتات؛ یاد کنید (مرگ را) درهم کوبنده لذات را و تیره و تلخ کننده شهوات را و دعوت کننده جدایى ها را»، (الغرر والدرر، باب الموت، به نقل از سرالاسراء، استاد على سعادت پرور، ج 2، ص 159).
یاد مرگ دل را از تعلق به شهوات جدا مى سازد و انسان را از گناه و فکر گناه باز مى دارد آنچه که بسیار مهم است این است که اولاً این فکر هر روز و مستدام باشد اگر شبانه روزى نیم ساعت باشد کافى است ثانیا در مکان خلوتى باشد مخصوصا اگر آن مکان خلوت خود محیط قبرستان باشد به هر گونه که این فکر در مرگ با جان عجین شود و باور دل گردد بسیار مطلوب است مثلاً یکى از کیفیت هاى فکر در مرگ را یکى از بزرگان چنین مى فرمود: تمام خاطرات تلخ و شیرین گذشته را در حد امکان مثل یک فیلم از ذهن بگذراند و به خود بباوراند که همه اینها گذشت و چند روز باقى مانده عمر هم مى گذرد لحظات جان دادن، وقتى که خویشان و نزدیکان را رها مى سازد و از تمام تلخ و شیرینى ها وداع مى کند و… همه و همه را به خوبى تأمل کند تا دل بلرزند و چشم بگرید.
7- هیچگاه خالی از مطالعه نباشید. اگر کسی بخواهد در این راه ثابت قدم بماند باید دائما بر آگاهی و ایمان خود بیافزاید. توصیه می کنیم که سیر مطالعاتی داشته باشید و در حوزه های زیل مطالعه نمایید:
در این زمینه ر.ک:
1-گناه شناسی/ محسن قرائتی.
2-گناهان کبیره/ شهید دستغیب.
3- شهید دستغیب، قیامت و قرآن (تفسیر سوره طور)
4-کتابهای شهید مطهری (ره)
5- محجه البیضاء
6- جامع السعادات
7- علم اخلاق اسلامی
8- اسرار الصلاه امام خمینی (ره )
هوای نفس مانع بزرگ خودسازی