انتخاب دین ؛ آزدی یا اکراه در انتخاب دین؛ ارتداد از دین
با سلام. با توجه به آیه ۸۸ سوره اعراف آیا درست است که به زور جلوی یک نفر را برای انتخاب دین بگیریم و مجازات مرگ تعیین کنیم؟
1. آیه مورد پرسش در مورد اصرار و اکراه مشرکین بر باز گرداندن حضرت شعیب ع و پیروان او به آیین بت پرستی است .
2. در اسلام اجبار برای انتخاب دین منتفی و بلکه ناممکن است و موضوع ارتداد و حکم شرعی ان مربوط به اجبار در دین نیست .
3. در رابطه با آیه «لا اکراه فی الدین» و احکام ارتداد توجه به مطالب زیر حایز اهمیت است.
الف) بررسی آیه «لااکراه فی الدین»؛ در شأن نزول آیه ی مزبور آمده است هنگامی که در سال چهارم هجری یهود بنی نضیر که به لحاظ نقض پیمان و خیانتی که نسبت به پیامبر اسلام (ص) کردند ناگزیر به ترک محل خود شدند در بین آن ها جوانانی از برخی خانواده های مسلمان وجود داشتند که یهودی بودند و می خواستند با آن ها بروند. خانواده های آن ها مانع شدند و آن ها را ملزم به اسلام آوردن کردند و آیه فوق نازل شد (المیزان/ 2 / 365). در آیه 99 سوره یونس نیز آمده است: «و لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا أ فأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین» اگر خداوند بخواهد تمام ساکنین زمین ایمان می آورند آیا می خواهی مردم را مجبور کنی تا ایمان بیاورند؟ بر اساس این تعالیم بود که پیامبر حتی کنیز خود ریحانه را که یک یهودی بود وادار به پذیرش اسلام نکرد. او بر دین خود باقی ماند تا آن که به دلخواه خود مسلمان شد (ابن کثیر، السیره النبویه/ 604). بنابر این، آیه فوق در مورد این است که دریافت عقیده و پذیرش قلبی، قابل اکراه و اجبار نیست، زیرا پیدایش یک عقیده مبتنی بر مقدمات و آگاهیهایی است که با وجود این مقدّمات، آن عقیده حاصل خواهد شد و کسی قادر به جلوگیری از آن نیست. و چون پذیرش عقیده، امری درونی و قلبی است، در اختیار خود شخص بوده، قابل اجبار و اکراه نمیباشد؛ اما اسلام این سخن را که انسان آزاد است هر عقیدهای را بپذیرد و پذیرش آن عقیده در سرنوشت او بیتأثیر است، نمیپذیرد. از دیدگاه اسلام، تنها پذیرش باورهای حق و صحیح ارزش دارد و انسان باید تمام تلاش خود را برای رسیدن به حقیقت به کار گیرد. چرا که انسان موجودی انتخابگر و دارای اختیار آفریده شده است و ارزش و کمال او در این است که با اختیار و گزینش خویش مسیر حق را پذیرفته و بپیماید. اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین، مجموعهای از باورهای حق و احکام جامع و فراگیر است که عقیده و عمل به آن، سعادت دنیا و آخرت را در پی دارد. پس قوام اسلام و ایمان، به اعتقاد و پذیرش قلب است و چنین اعتقادی با شناخت و آگاهی و با دلیلهای متقن و محکم و از روی اختیار حاصل میگردد و اکراه بردار نیست و از این روی، خداوند در آیهی «لا اکراه فی الدّین» اجبار و اکراه در دین را نفی نموده است. بعضی خواسته اند از این آیه استفاده کنند که اسلام، طرفدار آزادی در انتخاب دین و عمل به احکام آن است؛ و چون آزادی، لفظ مشترک و دارای معانی متعدّدی است، زمینهی اشتباه و مغالطه در آن وجود دارد. اگر آزادی به این معناست که انسان تکویناً میتواند راه سعادت خود را برگزیند و یا با انکار دین حقّ، به ذلت و شقاوت برسد، سخن صحیحی است و از آنجا که قوام دین، به اعتقاد قلبی است، اساساً اکراه و اجبار بر اعتقاد قلبی امکان ندارد. اما اگر منظور این است که در تشریع الهی، پذیرش هر دین و مسلکی آزاد است و خداوند اجازه داده و راضی است که انسان شقاوت و بدبختی خود را رقم بزند، سخن باطلی است. در شریعت، هرگز انسان آزاد نیست که هر مرام و مسلکی را خواست بپذیرد، و در قرآن تأکید شده که دین در نزد خداوند، فقط اسلام است. و خداوند، به جز اسلام، هیچ دین دیگری را از کسی قبول نخواهد کرد. آنچه که به عنوان عقوبت و عذاب دنیایی و اخروی برای اعمال خلاف اسلام، بیان شده است، همه حاکی از این است که انسان از لحاظ تشریعی نمیتواند هر طور که خواست رفتار کند؛ ارادهی تشریعی و رضایت خداوند، تنها در پیمودن مسیری است که او برای سعادت بشر ترسیم نموده است؛ و در صورت تخلف، انسان هم دچار خسران و بدبختی دنیوی و اخروی میگردد و گاهی، استحقاق مجازاتهای قانونی پیدا میکند. دلالت آیه در مورد «اکراه در دین» است نه در مورد احکام دینی . اگر شخصی بدون اجبار به دین اسلام مشرف گردید یا قبول کرد که در یک جامعه اسلامی زندگی کند بایستی به لوازم این انتخاب اختیاری گردن نهد. یکی از لوازم آن عدم بیرون رفت از دین است که در این صورت مرتد و قابل مجازات است.
ب) ارتداد و فلسفه مجازات آن
مسأله ارتداد و احکام جزایى مترتب بر آن به اسلام اختصاص ندارد. در برخى دیگر از ادیان و مذاهب بزرگ نیز هر گاه کسى از دین برگزیده و منتخب روى گرداند، کافر به شمار مى آید و بدان سبب که از دین سابق برگشته، مرتد خوانده و مجازات مى شود. }عهد قدیم، سفر توریه مثنى، فصل 13؛ عهد جدید، نامه اى به مسیحیان یهودى نژاد عبرائیان، بند10، جمله 26-32 – )
در فرهنگ اسلامى از آن جهت که دین حقیقى نزد خدا اسلام است، }آل عمران (3)، آیه 19.{ هر کس خداى متعال یا وحدانیت وى، حیات پس از مرگ(معاد)، شریعت اسلامى یا نبوت حضرت محمد(ص) را باور نداشته باشد، کافر قلمداد مى شود. }طبرسى، ابوعلى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 1-2، ص 128.{ البته جوهره همه ادیان الهى واحد است؛ گرچه به مقتضاى تفاوت شرایط اجتماعى، شرایع نیز تفاوت مى یابند؛ در هر عصرى، تنها یک شریعت بر حق است و سایر شرایع، به دلیل تفاوت شرایط قبلى یا وقوع تحریف، نسخ مى شود. }رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، ج 6، ص 416-417.{ احترام اسلام براى شریعت هاى پیش، مانند یهودیت و مسیحیت، صرفاً به دلیل تحمل و بردبارى و تسامح عملى و تأیید همزیستى مسالمت آمیز است نه پذیرش حقانیت و اصالت کنونى آنها. }مصباح یزدى، محمدتقى، پرسش ها و پاسخ ها (آزادى و پلورالیسم)، ج 4. ص 38 و62-78. بنابراین، چنان که علامه مطهرى مى فرماید: «کافى نیست که انسان یک دینى داشته باشد و حداکثر این باشد که آن دین، منتسب به یکى از پیامبران آسمانى باشد، با این استدلال که همه ادیان آسمانى از لحاظ اعتبار، در همه وقت یکسان هستند،؛ بلکه دین حق در هر زمانى یکى بیش نیست و بر همه کس لازم است که در هر زمان، پیغمبر صاحب شریعت از سوى خدا در آن عصر را اطاعت کنند تا آنکه نوبت به حضرت خاتم الانبیا(ص) رسیده است. در این زمان، اگر کسى بخواهد به سوى خدا راهى را بجوید، باید از دستورهاى دین او راهنمایى بجوید و به حکم صریح قرآن، دینى جز اسلام پذیرفته نیست. }آل عمران (3)، آیه 85. و حتى اگر مراد از اسلام، خصوص دین ما نباشد؛ بلکه منظور(معناى لغوى آن یعنى) تسلیم خدا شدن باشد، باید دانست که حقیقت تسلیم در هر زمانى شکلى داشته و در این زمان، شکل آن همان شریعت محمدى(ص) است و قهراً کلمه اسلام بر آن منطبق مى گردد و بس؛ چه اینکه این شریعت، آخرین دستور الهى است و همواره باید از آخرین دستورها تبعیت کرد. البته باید توجه داشت که میان پیامبران اختلاف و نزاعى وجود ندارد، لکن انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد بقره (2)، آیه 285. و بداند که پیامبران سابق، مبشر پیامبران لاحق، خصوصاً خاتم و افضل آنها، بوده اند و پیامبران لاحق، مصدق پیامبران سابق بوده اند }صف (61)، آیه 6؛ بقره (2)، آیه 146.{ پس لازمه ایمان به همه پیامبران – که مورد تأکید قرآن است }بقره (2)، آیه 136.{ – این است که در هر زمانى تسلیم شریعت همان پیامبرى باشیم که دوره او است». }مطهرى، مرتضى، عدال الهى، ص 296-300.
فلسفه مجازات مرتد
قبل از بیان چرایى سخت گیرى اسلام درباره ارتداد، توجه به چند نکته ضرورى است:
یک. کرانمندى خرد بشرى
احکام دینى تابع مصالح و مفاسد واقعى انسان هاست و حکم ارتداد نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ اما خرد بشرى تا چه اندازه قادر به پرده بردارى از علل و فلسفه احکام است؟ بدون شک دانش بشرى کرانمند و محدود است و در عین پیشرفت هاى خیرهکننده اش، در برابر موج عظیمى از مجهولات و نادانسته ها دست و پا مى زند و به قصور خویش اعتراف مى کند. بنابراین اگراز دست یابى به فلسفه حکمى الهى ناتوان شود ـ با توجه به اینکه آن حکم از سوى خداى حکیم، خیرخواه و داناى مطلق صادر شده است ـ در برابر آن سر تسلیم فرود مى آورد؛ چه رسد که حکمت هاى مختلفى، در رابطه با حکم مجازات مرتد روشن شده است. البته نباید پنداشت که این امور، علت نهایى و اساسى این حکم مى باشند؛ بلکه چه بسا مسئله علت هاى دیگرى داشته باشد که همچنان از دسترس عقل به دور است.
دو. حق الهى و حقوق طبیعى انسان
در تفکر اومانیستى غرب جدید، انسان جایگزین خدا شده و محور همه ارزش ها قلمداد مى شود. در این نظام، معیار حقانیت و مشروعیت هر قانون و حکومتى، خواست مردم است. از این رو، انسان، حاکم مطلق بر سرنوشت خویش است و هیچ کسِ دیگر، حتى خداى متعال، حق ندارد براى او تصمیم بگیرد. به همین سبب، اومانیسم به لیبرالیسم و اباحه گرى مى انجامد. بر این اساس، همجنس بازى به همان اندازه مقدس، قابل دفاع و از حقوق طبیعى انسان قلمداد مى شود که حق پرستش خداى متعال در عقاید مذهبى مقدس و قابل دفاع است. و چون حق پرستش خدا این قدر بى ارزش شمرده مى شود، تغییر مذهب تابع سلیقه افراد و مطلقاً آزاد و کسى حق ندارد از آن جلوگیرى کند. اما در فرهنگ اسلامى، بنیان هاى اصلى ساختار فکرى، بر پایه خردمندى بشر نهاده شده و همواره انسان ها به بهره گیرى از فروغ عقل و تعالىِ اندیشه و جدال فکرى صحیح سفارش شده اند. از این رو، بزرگ ترین خیانت به بشر، آن است که با فتنه انگیزى فضاى فکرى جامعه را آلوده ساخته و اذهان عمومى را در تشخیص حق و باطل مشوش کرد. اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانى و تبلیغاتى علیه اسلام و مسلمانان، سدّى مستحکم به شمار مى آید. دولت اسلامى، همان گونه که موظف است در صورت مسموم شدن آب شهر، آفتزدایى کند و آب سالم براى مردم فراهم آورد؛ وظیفه دارد در صورت مسمومیت یا آلودگى فضاى فکرى جامعه و شیوع عقاید گمراهکننده، در جهت سالمسازى آن بکوشد. از طرف دیگر نمى توان از منظر حقوق بشر، بر این مسئله خرده گرفت؛ چرا که حقوق طبیعى انسان ها، مربوط به حوزه مناسبات انسانى است؛ یعنى این حقوق بیانگر رابطه انسان ها با یکدیگر است که نسبت به هم تعدّى نکنند. اما اگر شخصى در برابر خدا و دین خدا، ستیزه گرى کند، خداوند حق دارد حیات بخشیده شده به چنین شخصى را سلب کند. از این رو حکم ارتداد در حوزه مناسبات انسانى، قرار نمى گیرد تا نقض حقوق بشر به شمار آید؛ بلکه از حقوق و حدود الهى است.
سه. فرق دین گرایى و دین گریزى
آزادى در پذیرش دینِ حق، مستلزم آزادى در وانهادن آن نیست. بنابراین اگر گفته شود: «کسى که حق دارد دینى را اختیار کند، چرا حق ندارد دینى را وانهد؟» پاسخ روشنى دارد؛ یعنى:
1ـ اگر مقصود از وانهادن دین، فرونهادن دین منسوخ و باطل و گرایش به دین حق است؛ چنین حق، بلکه تکلیفى وجود دارد و منع از آن به هیچ روى جایز نیست.
2ـ اگر مقصود این است که پذیرش دین حق و وانهادن آن، یکسان است و آدمى در برابر هر دو حق مساوى دارد، سخنى گزاف و باطل است. در این گمانه حقیقت پذیرى و باطلگرایى یکسان انگاشته شده و تکلیف انسان در پیشگاه خداوند به باد فراموشى سپرده شده است. واقع آن است که پذیرش دین حق، رهرَوى به سوى حقیقت و هدایت و سعادت جاودان است و وجود چنین حق یا تکلیفى، بسیار معقول و مورد تأکید دین است. اما گریز از اسلام، ره سپردن به سوى تباهى و ضلالت است و جز زیان و خسران، ثمرى در پى ندارد. از این رو منع از آن کاملاً خردپذیر و منطقى است. بلى اگر کسى بر اثر شبهه اعتقادى و گمان برترى دین دیگر، منحرف شود. مسئله صورت دیگرى دارد و بر اساس برخى از فتاوا از شمول حکم ارتداد خارج شده و به او فرصت مطالعه و تحقیق بیشتر داده مى شود. افزون بر آن از منظر حقوقى، کسى که آزادانه و با شعور و آگاهى ـ آن چنان که اسلام خواسته است ـ این دین را مى پذیرد و بر همه جوانب آن گردن نهاده و ملتزم مى شود؛ تعهّدى در برابر اسلام سپرده که پیش از مسلمان شدن، چنین تعهدى نداشته است. بنابراین همان طور که اجراى دیگر حدود اسلامى پس از مسلمان شدن، مغایر با آزادى مذهبى نیست و نمى توان خرده گرفت که «پیش از اسلام روزه خوارى علنى جایز بود و حد نداشت، پس چرا پس از آن چنین محدودیت هایى پدید آمد»؛ در مورد حکم ارتداد نیز همین مسئله جارى است.
راز سخت گیرى
1. مصلحت شخصى مرتد و جامعه احکام اسلامى همه بر اساس مصالح واقعى انسان هاست. انسان نیز موجودى دو بعدى، جاودان و پس از این جهان داراى حیات جاوید اخروى است. بنابراین آنچه انسان را از سعادت ابدى باز دارد، موجب خسران اوست و آنچه او را از عذاب و رنج ابد رها سازد و نیک فرجامى او را موجب شود، خیر برین است. انسان مرتدى که از راه خدا و پیامبر(ص) گریخته و یا با دین خدا به عناد برخیزد و چه بسا موجب گمراهى دیگران نیز بشود؛ هر لحظه از عمر خویش را در جهت شقاوت و تیره بختى افزونتر سپرى و رنج و عذاب بیشترى را براى خود ذخیره مى کند. بنابراین دوام حیات چنین عنصرى هم براى خود زیان بار است و هم براى جامعه. مجازات اسلامى نیز از سویى نقش بازدارنده براى برخى ایفا مى کند تا در پى چنین سرنوشت شومى برنیایند؛ و چنانچه کسى بدین سو روى آورد هم خود از شقاوت افزون تر رهایى مى یابد و هم جامعه از گزند او مصون خواهد شد.
2. حفظ کیان دینى ، پاسدارى از کیان اسلام و ایمان اسلامى، از چند سو مى تواند در مجازات ارتداد نقش آفرین باشد؛ از جمله:
2ـ1 . بازدارى از تحقیر دین؛ دین اسلام بر شرف و حیثیت انسان ها، تأکید بسزایى دارد و تحقیر انسان ها را بر نمى تابد. مکتبى که چنین مرامى دارد، بدون شک اجازه نخواهد داد که دین خدا و تنها راه سعادت انسان، دستخوش تحقیر شده و اقتدار و عزت خود را از دست بدهد. از دیگر سو ناضابطه مندى ورود و خروج افراد به یک مکتب، در تحقیر آن مؤثر است و اگر به طور حساب شده و بر اساس برنامه ریزى هاى دشمنان، به عنوان حربه اى کارى انجام شود، آثار تخریبى فراوانى نیز در پى دارد.
2ـ2. نبرد با جنگ تضعیف عقاید؛ قرآن مجید از گروهى یاد مى کند که پیوسته در پى تضعیف اسلام و ایجاد تزلزل در ایمان دینى جامعه نوپاى اسلامى بودند. یکى از راه هایى که آنان براى بدبین کردن مردم به اسلام در پیش گرفتند، تظاهر به مسلمان بودن و پس از آن بازگشت از اسلام بود. اهل کتاب اصلى ترین صحنهگردانان این جریان بودند. خداوند از این نقشه پلید پرده برداشته، مى فرماید: «دسته اى از اهل کتاب گفتند: اول روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده ایمان بیاورید و در آخر روز انکارش کنید، تا مگر از اعتقاد خویش برگردند». در شأن نزول آیه مذکور آمده است: «عده اى از عالمان یهود، با یکدیگر تبانى کردند که صبحگاهان تظاهر به اسلام نمایند و در آخر روز از اسلام برگشته و وانمود کنند که ما صفات محمد(ص) را از نزدیک مشاهده کردیم؛ ولى آنچه در تورات و بیانات علماى خود شنیده بودیم، با این صفات منطبق نبوده است. این عمل باعث خواهد شد که مردم نسبت به دین اسلام تردید کرده، بگویند: وقتى اهل کتاب ـ که از ما آگاه ترند ـ چنین برداشتى از اسلام و پیامبر دارند، پس اسلام دین الهى نیست».
3. پاسدارى از نظام اسلامى، مجازات مرتد با مسئله حفظ جامعه و نظام اسلامى، پیوندى وثیق و چند جانبه دارد. پاره اى از وجوه این مسئله عبارت است از:
3ـ1. حیثیت نظام اسلامى؛ آیت اللَه خامنه اى در این باره مى گوید: «علت خشم الهى بر مرتدین و کسانى که از دین خارج شده اند، این است که اینها زندگى و عشرت دنیوى و هواى نفسانى را بر خواست معنوى و قلبى و فطرت انسانى خود و آخرت ترجیح دادند. بنابراین مسئله فقط عوض شدن اعتقاد نبوده است. مسئله این بوده که کسانى به خاطر جاذبه اى مادى و تأمین هواهاى نفسانى، حاضر شده اند به حیثیت نظام اسلامى لطمه بزنند و به آن پشت کرده، ایمان اسلامى را رها کنند. این مقوله دیگرى است و سخت گیرى اسلام در رابطه با این مقوله است».
3ـ2. پیوستگى امت؛ از مارسل بوازار ـ استاد حقوق دانشگاه ژنو ـ نقل شده است: «علت سخت گیرى اسلام درباره مرتد، شاید بدان جهت باشد که در نظام حکومتى و سیستم ادارى جوامع اسلامى، ایمان به خدا صرفاً جنبه اعتقادى و درون قلبى ندارد؛ بلکه جزو بندهاى «پیوستگى امت» و پایه هاى حکومت است؛ به طورى که با فقدان آن، قوام و دوام جامعه اسلامى متلاشى مى شود و مانند قتل نفس یا فتنه و فساد است که نمى تواند قابل تحمل باشد».
3ـ3. مقابله با نفوذ به قصد براندازى؛ جواز ارتداد، راه نفوذ دشمنان به اردوگاه اسلام و آگاهى یافتن از اسرار مسلمانان را باز خواهد گذاشت. لاجرم دشمنان اسلام خواهند توانست با اظهار اسلام به اردوگاه مسلمین مراجعه کرده و پس از دست یابى به مقاصد شوم خویش، از آنجا خارج گردند. خداوند از همداستانى این گروه با کافران چنین پرده برمى دارد: «شیطان اعمال کسانى را که پس از آشکار شدن راه هدایت، مرتد شده اند در نظرشان بیاراست و در گمراهى نگاهشان داشت و این بدان سبب است که آن گروه که آیات خدا را ناخوش داشتند، مى گفتند: ما در پاره اى از کارها فرمانبر شما هستیم و خدا از رازشان آگاه است». در حقیقت، همه نظام هاى حقوقى (و از آن جمله اسلام)، اتفاق نظر دارند که براندازى، اقدامى مجرمانه و قابل تعقیب و مجازات است و آنچه بین اسلام و قوانین امروزى تفاوت مى کند، تحلیلشان از موضوع ارتداد است که از نظر فقه اسلامى، مصداق براندازى شمرده مى شود؛ زیرا مکتب، زیربناى نظام اسلامى است و براى پاسدارى از «کیان نظام» به ناچار باید جلوى ارتداد را گرفت. اما در نظام هاى سیاسى دیگر، چون دین نقشى در نظام اجتماعى ندارد و دولت صرفاً بر مبناى قوانین بشرى شکل مى گیرد، لذا تغییر عقیده دینى، براندازى به حساب نیامده و منع قانونى ندارد. البته در آن نظام ها هم نسبت به تفکرى که اساس نظم اجتماعى مقبول را مورد تهدید قرار مى دهد، چنین حساسیتى وجود دارد و با آن برخورد مى شود».
4. بازدارى از انتخاب کورکورانه، دین مبین اسلام پاسدار آزادى مذهبى است و با شعار «لا اکراه فى الدین»، از هر گونه تحمیل و اجبار در عقیده منع مى کند. اسلام دعوت خود را مبتنى بر بینش و تعقل ساخته و از دین گرایى کورکورانه و تقلیدى محض نکوهش مى کند. قرآن مجید مى فرماید: «بشارت ده بندگانم را، آن کسانى که به سخنان گوش فرا مى دارند و برترین آنها را بر مى گزینند». بنابراین، اسلام پیش از آنکه کسى را به عنوان پیرو بپذیرد؛ به او هشدار مى دهد چشم و گوش خود را باز کند و درباره آیینى که مى خواهد بپذیرد، آزادانه بیندیشد. چنانچه از لحاظ عمق و استدلال، روحش را قانع ساخت ـ که به یقین قانع مى سازد ـ در شمار پیروانش در آید؛ و گرنه حق دارد هر چه بیشتر درباره اش تحقیق و بررسى کند. خداوند به پیامبر(ص) دستور مى دهد: «اگر یکى از مشرکان به تو پناهنده شد، به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود. آن گاه او را به امانگاهش برسان؛ این به جهت آن است که آنان مردمى ناآگاهند». در پى این فرمان، فردى به نام «صفوان» خدمت پیامبر اسلام (ص) شرفیاب گردید و از آن حضرت خواست اجازه دهد تا دو ماه در مکه بماند و درباره اسلام تحقیق کند؛ شاید حقیقت و درستى آن، برایش روشن گردد و در زمره پیروانش درآید. پیامبر(ص) فرمود: من، به جاى دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان مى دهم. در کنار دعوت آگاهانه و انتخابگرانه، اسلام هشدار مى دهد که هرگاه حقانیت اسلام را به خوبى شناخته و مسلمان شدید، دیگر نمى توانید از آن باز گردید! این سختگیرى، سبب مى شود که مردم، دین را امرى ساده و تشریفاتى ندانند و در پذیرش و انتخاب آن بیشتر دقت کنند. همچنین راه سودجویى را بر مغرضان و دشمنان کینهتوز اسلام مى بندد تا نتوانند از این راه، آیین میلیون ها مسلمان را بازیچه امیال شوم خود، قرار دهند و در انظار عمومى، آن را بى اعتبار سازند. به عبارت دیگر زمینه استفاده بهینه از آزادى مذهبى و فضاى سالم براى بهرهبردارى شایسته از آن فراهم مى شود.
4.به توضیح آیه 88 سوره مبارکه اعراف توجه کنید .
قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ (اعراف- 88)
اشراف زورمند و متکبر از قوم او گفتند: اى شعیب سوگند یاد مى کنیم که تو و کسانى را که به تو ایمان آورده اند از شهر و آبادى خود بیرون خواهیم کرد یا به آئین ما باز گردید، گفتند: آیا (مى خواهید ما را بازگردانید) اگر چه مایل نباشیم؟!
تفسیر:
در این آیات عکس العمل قوم شعیب در برابر سخنان منطقى این پیامبر بزرگ بیان شده است، و از آنجا که اشراف متکبر و مغرور زمان او، از نظر ظاهر بسیار نیرومند بودند، عکس العمل آنها نیز شدیدتر از دیگران بود، آنها نیز مانند همه متکبران مغرور، روى زور و قدرت خویش تکیه کرده، به تهدید شعیب و یارانش پرداختند، چنان که قرآن مى گوید: اشراف زورمند و متکبر قوم شعیب به او گفتند سوگند یاد مى کنیم که قطعا هم خودت و هم کسانى را که به تو ایمان آورده اند، از محیط خود بیرون خواهیم راند، مگر اینکه هر چه زودتر به آئین ما بازگردید. (قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا).
ممکن است، از ظاهر این تعبیر (بازگشت به آئین ما) بعضى چنین تصور کنند که شعیب قبلا در صف بت پرستان بود، در حالى که چنین نیست، بلکه چون شعیب قبلا ماموریت تبلیغ نداشته و در برابر وضع آنها سکوت مى کرد، آنها چنین پنداشته اند که پیرو آئین بت پرستى است، در حالى که هیچیک از پیامبران بت پرست نبوده اند، حتى قبل از زمان نبوت، عقل و درایت پیامبران بیش از این است که دست به چنین کار نابخردانه اى بزنند، و به علاوه روى سخن تنها به شعیب نبوده بلکه مؤمنان و پیروان او را نیز شامل مى گردد و ممکن است این تعبیر به خاطر آنها باشد.
البته تهدید مخالفان تنها همین نبوده است، تهدیدهاى دیگرى نیز داشته اند که در سایر آیات مربوط به شعیب بحث خواهد شد.
پاسخى که شعیب در برابر این همه تهدید و خشونت به آنها داد خیلى ساده و ملایم و منطقى بود، گفت: آیا مى خواهید ما را به آئین خودتان بازگردانید، اگر چه مایل نباشیم (قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ) .
در حقیقت شعیب مى خواهد بگوید: آیا سزاوار است شما عقیده خود را بر ما تحمیل کنید و آئینى که فساد و بطلان آن بر ما آشکار شده است با زور به ما بقبولانید، به علاوه یک آئین تحمیلى چه سودى براى شما دارد؟! در آیه بعد شعیب چنین ادامه مى دهد: اگر ما به آئین بت پرستى شما باز گردیم، و بعد از آنکه خدا ما را نجات داده خود را به این پرتگاه بیفکنیم، بر- خدا افترا بسته ایم (قَدِ افْتَرَیْنا عَلَى اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها).
ر. ک : تفسیر نمونه، ج 6، ص 254 .
انتخاب دین ؛ آزدی یا اکراه در انتخاب دین؛ ارتداد از دین