سایر

رابطه نظام اجتماعی با حکومت اسلامی

یکی از مشخصه های اقتصاد اسلامی این است که ثروت باید در جامعه در حال گردش باشد، ولی نظام توزیع و تولید ما به اینجا نرسیده است؛ وقتی یک جوان نتواند ازدواج کند، بیکاری در این سطح داریم و تولیدگر نمی تواند تأمین پول برای تولید بکند و معلوم است منطبق بر اسلام نیست؛ بیکاری در نظام اسلامی اساساً ممنوع است.

- رابطه نظام اجتماعی با حکومت اسلامی

رابطه نظام اجتماعی با حکومت اسلامی

با گذشت ۴۱ سال از پیروزی انقلاب، کسی عذر ما را نمی پذیرد که بگوییم اقتصاد ما، نظام مدیریتی و سیاسی و فرهنگی ما آن چیزی نیست که انقلاب و امام می خواستند. یکی از ابتدایی ترین مسائلی که باید بررسی شود، تفاوت میان فقه متعارف فردی و اجتماعی است؛ سؤالی که امروز وجود دارد، این است که شورای نگهبان قوانین را بررسی و اگر خلاف آن بود، رد می کند، با این فرض که آیا همه قوانین کشور و نهادهای ما مطابق با اسلام است، در این صورت خروجی این قوانین چیست؟ آیا خروجی درستی است؟ این در حالی است که ما امروز نمی توانیم بگوییم اقتصاد کشور، اسلامی است.
یکی از مشخصه های اقتصاد اسلامی این است که ثروت باید در جامعه در حال گردش باشد، ولی نظام توزیع و تولید ما به اینجا نرسیده است؛ وقتی یک جوان نتواند ازدواج کند، بیکاری در این سطح داریم و تولیدگر نمی تواند تأمین پول برای تولید بکند و معلوم است منطبق بر اسلام نیست؛ بیکاری در نظام اسلامی اساساً ممنوع است.

فقه فردی معیار مدیریت کشور شده است

آنچه در متون اسلامی است، فاصله زیادی با وضعیت کشور ما دارد و متأسفانه در هر بعدی هم بنگریم خلل وجود دارد. ما فقه نظام اجتماعی را معیار مدیریت کشور قرار نداده ایم؛ یعنی تاکنون فقه فردی نظام مدیریت را تشکیل داده است؛ فقه فردی فقهی است که برای حکومت درست نشده است. روزه، نماز، حج و … همه در طول ۱۴۰۰ سال با نگاه فقه فردی مطرح بوده، ولی چون حکومت تا قبل از انقلاب در دست فقه و فقها نبوده، سؤالی هم در مورد فقه اجتماعی نشده، در حالی که پاسخ به این سؤالات در متون دینی وجود دارد.
بعد از انقلاب، به تدریج این سؤالات در حال طرح شدن است؛ مسئله بانک، بورس و بیمه از پیامدهای وجود یک نظام اجتماعی است که وضعیت آن متفاوت از شرایطی است که فرد برای کسب حلال خود بخواهد بیع، اجاره، مضاربه و … داشته باشد. البته فقه متعارف ما بستر فقه اجتماعی را تشکیل می دهد و این طور نیست که به این فقه محتاج نباشیم و آن را بی فایده بدانیم، ولی پاسخ به پرسش های اجتماعی نمی تواند در فقه فردی خلاصه شود.
ما طرح نظام بانکی لازم داریم که برخاسته از شرع باشد، نظام اقتصادی می خواهیم که از متن قرآن و سنت بیرون بیاید، نه اینکه صرفاً مخالف شرع نباشد و شورای نگهبان تشخیص دهد که خلاف شرع نیست. نمی توانیم اجزای بانکداری را به صورت تک تک به فقه ارائه دهیم و نتیجه بگیریم خلاف شرع نیست، ولی ترکیب آن را در نظر نگیریم.
هنوز فقه نظام اجتماعی پا به میدان اجرا نگذاشته است؛ البته باور و عزم مسئولین هم مسئله مهمی است؛ برخی از مسئولان معتقد بوده و هستند که ما باید کشور را با نظام مدیریتی و اقتصادی حاکم کنونی بر جهان اداره کنیم، با این تفاوت که آن را اسلام مالی کنیم، در صورتی که اگر می خواهیم نظام اسلامی داشته باشیم، باید کاملاً متفاوت با نظام حاکم بر جهان ارائه دهیم.

نظام اجتماعی غرب، نظام حاکم بر انسان وارونه است

نظام اجتماعی در غرب در بسیاری از موارد دقیقاً عکس آن چیزی است که در نظام اسلامی وجود دارد؛ نظام حاکم بر جهان، نظام انسان وارونه است؛ ما معتقدیم که اگر نظام اسلامی به درستی تبیین شود، همه دنیا می توانند الگو بگیرند.
جریان امروز که در آمریکا و اروپا در حال رخ دادن است، اعتراض به ماجرای جرج فلوید و رفتار خشن پلیس نیست، بلکه اعتراض به کل این سیستم است. البته ما هم نتوانسته ایم سیستم جایگزین داشته باشیم و اگر داشتیم، جمع زیادی از مردم به آن رومی آورند و این تشنگی وجود دارد.
مجموعه انسان ها که اراده واحدی، اراده آنان را جهت و نظام و انسجام بخشیده است؛ اگر همه جمعیت جهان در یکجا جمع شوند، ولی اراده واحد بر آنان حاکم نباشد، جامعه شکل نمی گیرد. البته اراده واحد لازم نیست اراده شخص واحدی باشد، بلکه اراده واحدی مانند قانون است.
اگر قرار باشد در یک جامعه هر کسی هر کاری دوست دارد بکند، در این صورت، جامعه ایجاد نمی شود، مسئله مهم در اینجا آن است که این امر واحد باید امر چه کسی باشد تا با یک فرمان اراده های پراکنده افراد را با یک اراده واحد مجتمع کند؛ این قاعده در نظام های اسلامی، سکولار و … جاری است.

اراده خدا محور ایجاد جامعه اسلامی

آیا یک یا چند نفر می توانند بگویند اراده ما باید بر اراده همه جامعه حاکم باشد؟ آیا چنین حقی دارند؟ ممکن است عده دیگری بگویند چرا اراده شما بر ما حاکم باشد و اراده ما حاکم نشود؟ این سؤال در نظام های لیبرال دموکراسی بی پاسخ است که تلاش می کنند تا با ابهام پراکنی پوشیده نگه دارند، ولی در نظام اسلامی روشن است، زیرا فرمان خدا باید اراده واحدی ایجاد کند و اراده دیگری اساساً حق چنین کاری ندارد.
این نوع اسلام یعنی اراده خود را تابع فرمان خدا قراردادن است؛ در اینجا این مسئله مطرح است که این فرمان خدا صرفاً فرد انسانی را مخاطب قرار داده یا جامعه را مخاطب قرار می دهد؟ خدا اول حاکم و فرمانروایی که حرف خدا را بزند و اجرا کند، سپس انسان های دیگر را آفریده است. یعنی از آغاز خلقت، یک فرمانروا و یک فرمانبر (آدم و حوا) خلق شده اند.
در منابع دینی شیعه و اهل سنت، فرموده که «لو لم یبق فی الارض اثنان…، اگر در روی زمین دو نفر بیشتر نباشند، قطعاً یکی از آنان فرمانروا و امام است. از این جهت اساساً رسالت انبیاء رسالت اجتماعی برای برپایی قسط در سطح جامعه است، نه اینکه صرفاً افراد به صورت تک تک مؤمن شوند.
باید این روایت قدسی را آن قدر در رسانه ها تبیین کنیم که مردم حفظ شوند؛ خداوند فرمود: من گذشت می کنم از هر جامعه ای که پیروی از امام الهی داشته باشند، هرچند افراد این جامعه زشت کار باشند، و از طرف دیگر عذاب می کنم مجموعه ای از انسان ها را که به امامت جائری تن دهند، ولو اینکه تک تک افراد این جامعه، درستکار، اهل امانتداری، روزه و…باشند. منبع: شبکه اجتهاد

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا