نحوه شکل گیری وهابیت + زندگینامه محمد بن عبدالوهاب
پرسش: نحوه شکل گیری وهابیت چگونه بوده است؟ محمد بن عبدالوهاب کیست؟ مختصری از زندگینامه موسس وهابیت، محمد بن عبدالوهاب را توضیح دهید.
نحوه شکل گیری وهابیت
مسلك وهابى منسوب به شيخ محمد فرزند «عبد الوهاب» نجدى است كه اين نسبت از نام پدر او «عبد الوهاب» گرفته شده است. و به گفته برخى از دانشمندان، علت اينكه اين مسلك را به نام خود شيخ محمد نسبت ندادهاند يعنى «محمديه» نگفتهاند اين است كه مبادا پيروان اين مذهب نوعى شركت با نام پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) پيدا بكنند «1»، و از اين نسبت سوء استفاده نمايند.
شيخ محمّد در سال 1115 هجرى قمرى در شهر «عيينه» از شهرهاى «نجد» تولد يافت. پدرش در آن شهر قاضى بود. شيخ از كودكى به مطالعه كتب تفسير و حديث و عقائد سخت علاقه داشت، و فقه حنبلى را نزد پدر خود كه از علماء حنبلى بود، آموخت، وى از آغاز جوانى بسيارى از اعمال مذهبى مردم «نجد» را زشت مىشمرد. در سفرى كه به زيارت خانه خدا رفت بعد از انجام مناسك به «مدينه» رهسپار شد، در آنجا توسل مردم را به پيامبر در نزد قبر آن حضرت انكار كرد. سپس به «نجد» مراجعت نمود و از آنجا به «بصره» رفت به اين قصد كه از «بصره» به «شام» رود، مدتى در «بصره» ماند و با بسيارى از اعمال مردم به مخالفت پرداخت، ولى مردم «بصره» وى را از شهر خود بيرون راندند. در راه ميان «بصره» و شهر «زبير» نزديك بود از شدت گرما و تشنگى و پياده روى هلاك شود، امّا مردى از اهل «زبير» چون او را در لباس روحانيت ديد در نجاتش كوشيد، جرعهاى آب به او نوشانيد و بر مركبى سوار كرد و به شهر «زبير» برد. وى مىخواست از «زبير» به «شام» سفر كند ولى چون توشه و خرج سفر به قدر كافى نداشت، مقصد را عوض كرد و رهسپار شهر «احسا» شد، و از آنجا آهنگ شهر «حريمله» از شهرهاى «نجد» را نمود.
در اين هنگام كه سال 1139 بود، پدرش «عبد الوهاب» از «عيينه» به «حريمله» انتقال يافته بود. شيخ محمد، ملازم پدر شد و كتابهائى را نزد او فرا گرفت و به انكار عقائد مردم «نجد» پرداخت به اين مناسبت ميان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. همچنين بين او و مردم «نجد» منازعات سختى رخ داد و اين امر چند سال دوام يافت تا اينكه در سال 1153 پدرش «شيخ عبد الوهاب» از دنيا رفت «2».
«شيخ محمد» پس از مرگ پدر به اظهار عقايد خود و انكار قسمتى از اعمال مذهبى مردم پرداخت، و جمعى از مردم «حريمله» از او پيروى كردند و كار وى شهرت يافت. وى از شهر «حريمله» به شهر «عيينه» رفت. رئيس عيينه در آن وقت «عثمان بن حمد» بود.
«عثمان» شيخ را پذيرفت و او را گرامى داشت و در نظر گرفت وى را يارى كند. «شيخ محمد» نيز در مقابل، اظهار اميدوارى كرد كه همه اهل «نجد» از «عثمان بن حمد» اطاعت كنند. خبر دعوت «شيخ محمد» و كارهاى او به امير «احسا» رسيد. وى نامهاى براى «عثمان» نوشت كه نتيجهاش اين شد كه «عثمان» شيخ را نزد خود خواند. عذر او را خواست. «شيخ محمد» به او پاسخ داد كه اگر مرا يارى كنى تمام نجد را مالك مىشوى. اما عثمان از او اعراض كرد و او را از شهر «عيينه» بيرون راند.
«شيخ محمد» در سال 1160 پس از آنكه از «عيينه» بيرون رانده شد، رهسپار «درعيه» از شهرهاى معروف «نجد» گرديد. در آن وقت امير «درعيه» «محمد بن مسعود» (جد آل سعود) بود. وى به ديدن «شيخ» رفت و عزت و نيكى را به او مژده داد. شيخ نيز قدرت و غلبه بر همه بلاد «نجد» را به وى بشارت داد، و بدين ترتيب ارتباط ميان «شيخ محمد» و «آل سعود» آغاز گرديد .
در آن وقت كه «شيخ محمد» به «درعيه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق كرد، مردم آنجا در نهايت تنگدستى و احتياج بودند.
«آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مىكند كه من (ابن بشر) در اول كار شاهد تنگدستى مردم «درعيه» بودم سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده كردم، در حالى كه مردم آن از ثروت فراوان برخوردار بودند و سلاحهاى ايشان با زر و سيم زينت يافته بود، بر اسبان اصيل و نجيب سوار مىشدند، و جامههاى فاخر در بر مىكردند و از تمام لوازم ثروت بهرهمند بودند، به حدّى كه زبان از شرح و بيان آن قاصر است.
روزى در يكى از بازارهاى «درعيه» ناظر بودم، كه مردان در طرفى و زنان در طرف ديگر قرار داشتند، در آنجا طلا و نقره و اسلحه و شتر و گوسفند و اسب و لباسهاى فاخر و گوشت و گندم و ديگر مأكولات به قدرى زياد بود كه زبان از وصف آن عاجز است، تا چشم كار مىكرد بازار ديده مىشد و من فرياد فروشندگان و خريدارانى را مىشنيدم كه مانند همهمه زنبور عسل درهم پيچيده بود كه يكى مىگفت فروختم و ديگرى مىگفت خريدم «4».
البته «ابن بشر» شرح نداده است كه اين ثروت هنگفت از كجا پيدا شده بود، ولى از سياق تاريخ معلوم مىشود كه از حمله به مسلمانان قبائل و شهرهاى ديگر «نجد»، (به جرم موافقت نكردن با عقايد وى)، و به غنيمت گرفتن و غارت كردن اموال آنان به دست آمده بوده است. و روش «شيخ محمد» در مورد غنائم جنگى (كه از مسلمانان آن ديار مىگرفت) اين بود كه آن را هر طور مايل بود به مصرف مىرسانيد، و گاهى تمام غنائمى را كه در جنگى نصيب او شده بود و مقدار آنهم خيلى زياد بود، تنها به دو يا سه نفر عطا مىكرد. و غنائم هر چه بود در اختيار شيخ قرار داشت و امير نجد هم با اجازه او مىتوانست سهمى ببرد.
و يكى از بزرگترين نقاط ضعف برنامه زندگى «شيخ» همين است كه با مسلمانانى كه از عقائد كذائى او پيروى نمىكردند، معامله كافر حربى مىكرد. و براى جان و ناموس آنان ارزشى قائل نبود.
و كوتاه سخن اينكه «محمد بن عبد الوهاب» به توحيد، اما توحيد غلطى كه او مىگفت دعوت مىكرد هر كس مىپذيرفت خون و مالش سالم مىماند، و گر نه خون و مالش مانند كفار حربى حلال و مباح بود.
جنگهائى كه «وهابيان» در «نجد» و خارج از «نجد» از قبيل «يمن» و «حجاز» و اطراف «سوريه» و «عراق» مىكردند بر همين پايه قرار داشت. هر شهرى كه با جنگ و غلبه بر آن دست مىيافتند برايشان حلال بود، اگر مىتوانستند آن را جزو متصرفات و املاك خود قرار مىدادند و الاّ به غنائمى كه به دست آورده بودند اكتفاء مىكردند «5».
كسانى كه با عقايد او موافقت مىكردند و دعوت او را مىپذيرفتند بايد با او بيعت نمايند و اگر كسانى به مقابله برخيزند بايد كشته شوند و اموالشان تقسيم گردد. طبق اين رويه مثلا از اهالى يك قريه به نام «فصول» در شهر «احسا» سيصد مرد را به قتل رسانيدند و اموالشان را به غارت بردند «6».
«شيخ محمد بن عبد الوهاب» در سال 1206 درگذشت «7». و پس از «شيخ محمد» هم پيروان او به همين روش ادامه دادند. مثلا در سال 1216 «امير سعود» وهابى سپاهى مركب از بيست هزار مرد جنگى تجهيز كرد و به شهر كربلا حملهور شد، كربلا در اين ايام در نهايت شهرت و عظمت بود و زائرين ايرانى و ترك و عرب بدان روى مىآوردند، «سعود» پس از محاصره شهر سرانجام وارد آن گرديد و كشتار سختى از مدافعين و ساكنين آن نمود.
سپاه «وهابى» آنچنان رسوايى در شهر كربلا به بار آورد، كه به وصف نمىگنجد، پنج هزار تن يا بيشتر (تا بيست هزار هم نوشتهاند) را به قتل رسانيدند. پس از آنكه «امير سعود» از كارهاى جنگى فراغت يافت به طرف خزينههاى حرم امام حسين (عليه السّلام) متوجه شد، اين خزائن از اموال فراوان و اشياء نفيس انباشته بود، وى هر چه در آنجا يافت، برداشت و به غارت برد.
«كربلا» پس از اين حادثه به وضعى در آمد كه شعرا براى آن مرثيه مىگفتند «8». «وهابيها» در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و ناگاه، به شهر «كربلا» و اطراف آن، و همين طور به شهر «نجف» حمله مىبردند و غارت مىكردند كه نخستين اين حملات هجوم در سال 1216 بود كه شرح داده شد. و اين هجوم به نوشته عموم نويسندگان شيعه در روز «عيد غدير» آن سال سرانجام گرفته است.
مرحوم علامه «سيد محمد جواد عاملى» در آخر مجلد هفتم از كتاب فقهى پر ارج خود «مفتاح الكرامه» چنين مىگويد اين جزء از كتاب، بعد از نيمه شب نهم رمضان المبارك 1225 به دست
مصنف آن خاتمه يافت، در حالى كه دل در نگرانى و تشويش بود، زيرا اعراب «عنيزه» كه «وهابى» هستند، اطراف «نجف اشرف» و مشهد حسين (عليه السّلام) را احاطه كردهاند، راهها را بسته و زوار حسين (عليه السّلام) را كه از زيارت نيمه شعبان به وطنهاى خود باز مىگشتند غارت نمودهاند و جمع كثيرى از آنان (و بيشتر از زوار ايرانى را) به قتل رسانيدهاند گفته مىشود عدد مقتولين (در اين بار) يكصد و پنجاه تن بوده است. البته كمتر از اين هم گفتهاند «9».
توحيدى كه «شيخ محمد» و پيروان او مردم را به آن دعوت مىكردند، كه هر كس نمىپذيرفت جان و مالش مباح مىشد اين بود كه به پيروى از ظاهر پارهاى از آيات و احاديث براى ذات بارى تعالى اثبات جهت مىكردند و او را داراى اعضاء و جوارح مىدانستند.
«آلوسى» در اين باره گفته است كه «وهابيان» به پيروى از «ابن تيميه» به احاديثى كه بر فرود آمدن خداوند به آسمان دنيا (آسمان اول) دلالت مىكند تصديق دارند و مىگويند خدا از عرش به آسمان دنيا فرود مىآيد و مىگويد «هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ- يعنى آيا استغفار كنندهاى هست كه از گناهانش طلب آمرزش كند». و همچنين اقرار دارند به اينكه در روز قيامت خدا به صحراى محشر مىآيد زيرا خود او فرموده است: وَ جاء رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً (سوره فجر آيه 23). و خداوند به هر يك از مخلوقات خود به هر طور كه بخواهد نزديك مىشود، همچنان كه خود گفته است وَ نَحْنُ اقْرَبُ
إلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ (سوره ق آيه 15) «10».
ابن تيميه همانطور كه از كتاب «الرد على الاخنائى» او بر- مىآيد، احاديث مربوط به زيارت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) را مجعول دانسته و گفته است كه اگر كسى معتقد باشد كه وجود آن حضرت بعد از وفات مانند وجود او در زمان حيات است غلط بزرگى مرتكب شده است و نظير اين سخن را «شيخ محمد» و پيروان او شديدتر گفتهاند.
عقايد و گفتههاى باطل «وهابيان» باعث شده كه برخى كه اسلام را از ديدگاه آنان مطالعه كردهاند بگويند اسلام دين خشك و جامدى است كه به درد همه زمانها نمىخورد.
«لوتروپ ستودارد» مىگويد (وهابيان در تعصب به راه افراط رفتهاند و در اثر اين امور گروهى نكته گير برخاسته، روش وهابى را بر دهان قرار دادهاند كه حقيقت و طبيعت اسلام با مقتضيات زمانها جور نيست و با احوال ترقى و تبديل جامعه موافق نمىشود و با تغيير زمان نمىسازد «11».
از همان وقت كه «شيخ محمد بن عبد الوهاب»، عقايد خود را ابراز و مردم را به پذيرفتن آنها دعوت كرد، گروه زيادى از علماى بزرگ به مخالفت با عقايد او پرداختند، نخستين كسى كه به شدت با او به مخالفت برخاست پدرش «عبد الوهاب» و سپس برادرش «شيخ سليمان بن عبد الوهاب» بودند كه هر دو از علماى حنبلى محسوب مىشوند.
شيخ «سليمان» كتابى تحت عنوان» الصواعق الالهيه في الرد على الوهابيه» تأليف كرد و در آن عقايد برادرش را رد كرد.
«زينى دحلان» گويد: پدر شيخ «محمد»، مردى صالح از اهل علم بود. برادرش شيخ «سليمان» نيز از اهل علم محسوب مىشد، و چون شيخ «عبد الوهاب» و شيخ «سليمان» در ابتداى امر يعنى از زمانى كه شيخ «محمد» در «مدينه» به تحصيل اشتغال داشت از سخنان و كارهاى او دريافته بودند كه چنان داعيهاى دارد او را سرزنش مىكردند، و مردم را از وى بر حذر مىداشتند «12».
«عباس محمود عقاد» مىگويد: بزرگترين مخالفان شيخ «محمد» برادرش شيخ «سليمان» صاحب كتاب «الصواعق الالهيه» است. «عقاد» همچنين گفته است كه شيخ «سليمان» برادر شيخ «محمد» كه از بزرگترين مخالفان او بود در ضمن اينكه سخنان برادرش را به شدت رد مىكند مىگويد: امورى كه «وهابيان» آن را موجب شرك و كفر مىدانند و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان مىپندارند در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود، ولى از هيچيك از ائمه اسلام شنيده و روايت نشده است كه مرتكبين اين اعمال را كافر يا مرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و يا اينكه بلاد مسلمانان را به همان گونه كه شمامىگوييد بلاد شرك و دار الكفر ناميده باشند «13».
در پايان بايد دانست كه شيخ «محمد بن عبد الوهاب» مبتكر و آورنده عقايد «وهابيان» نيست. بلكه قرنها قبل از او اين عقايد به صورتهاى گوناگون از افرادى مانند «ابن تيميه» و شاگرد او «ابن القيم» اظهار شده، ولى به صورت مذهب تازهاى در نيامده و طرفداران زيادى پيدا نكرده بود.
«ابو العباس احمد بن عبد الحليم» معروف به «ابن تيميه» از علماى حنبلى كه در 728 هجرى قمرى در گذشته است، چون عقائد و آرايى بر خلاف معتقدات عموم فرقههاى اسلامى اظهار مىداشت پيوسته مورد مخالفت علماى ديگر قرار داشت و به عقيده محققين، همين عقائد «ابن تيميه» است كه بعدا اساس معتقدات «وهّابيان» را تشكيل داده است.
وقتى ابن تيميه عقائد خود را آشكار ساخت، و در اين زمينه كتابهايى را منتشر نمود از طرف علماء اسلام و در رأس آنان علماء اهل سنت از جهت جلوگيرى از انتشار فساد، دو كار صورت گرفت:
الف- نقد عقائد و آراء او و در اين مورد به برخى از كتابهايى كه به عنوان نقد عقايد او نوشته شده است اشاره مىكنيم:
1- «شفاء السقام في زيارة قبر خير الانام»: نگارش تقى الدين سبكى.
2- «الدرة المضيئة في الرد على ابن تيمية» نيز نگارش او.
3- «المقالة المرضية» تأليف قاضى قضات فرقه مالكى به نام«تقى الدين ابى عبد اللّه اخنائى».
4- «نجم المهتدى و رجم المقتدى» نگارش فخر بن معلم قرشى.
5- «دفع الشبهة» نگارش تقى الدين الحصنى.
6- «التحفة المختارة في الرد على منكر الزيارة» نگارش تاج الدين.
اينها يك رشته رديههايى است كه بر عقائد «ابن تيميه» نوشته شده و از اين طريق بىپايگى آراء او روشن گرديده است.
ب- كار دوم اينكه مراجع فتوى در عصر او از اهل تسنن به تفسيق و گاهى به تكفير او برخاسته و بدعت گذارى او را فاش ساختهاند.
وقتى عقايد او را درباره زيارت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) به قاضى قضات مصر «البدر بن جماعة» نوشتند وى در زير ورقه نوشت:
زيارت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) فضيلت و سنت است و همه علماء بر آن اتفاق نظر دارند آن كس كه زيارت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) را حرام مىداند بايد نزد علماء توبيخ شود و از ابراز چنين گفتار باز داشته شود و اگر مؤثر نيفتاد زندانى گردد و معرفى شود تا مردم از او پيروى نكنند.
نه تنها قاضى قضات فرقه شافعى درباره او چنين نظر داد، بلكه قاضى قضات سه مذهب ديگر در كشور مصر هر كدام به گونهاى نظر او را تأييد كردند و مشروح اين قسمت را مىتوانيد در كتاب «دفع الشبهة» نگارش تقى الدين الحصنى مطالعه بفرمائيد.
گذشته از اين، معاصر او «ذهبى» كه از نويسندگان بزرگ
در قرن هشتم هجرى است و آثار ارزندهاى در تاريخ و رجال دارد، در نامه دوستانهاى كه به او نوشته، او را در اشاعه فساد و ضلالت همتاى حجاج خوانده است اين نامه را مؤلف «تكملة السيف الصيقل» صفحه 190 در كتاب خود آورده است و مرحوم علامه امينى نيز متن آن را در جلد پنجم، «الغدير» صفحه 87- 89 نقل كرده است.
علاقمندان مىتوانند به آنجا مراجعه كنند.
غائله «ابن تيميه» با مرگ او در سال 728 در زندان شام فروكش كرد و شاگرد معروف او «ابن القيم» هر چند به ترويج افكار استاد خود پرداخت ولى در زمانهاى بعد اثرى از چنين افكار و آراء نبود.
ولى آنگاه كه فرزند «عبد الوهاب» تحت تأثير افكار «ابن تيمية» قرار گرفت و آل سعود براى تحكيم پايههاى امارت خود در منطقه «نجد» به حمايت از او برخاستند بار ديگر عقايد موروثى از ابن تيميه در مغز برخى از مردم نجد جوانه زد و به دنبال تعصبهاى خشك و متأسفانه به نام «توحيد» سيل خون تحت عنوان جهاد با كافران و مشركان به راه افتاد و هزاران هزار از مرد و زن و كودك قربانى آن شدند و بار ديگر فرقه جديدى در جامعه مسلمين پديد آمد و تأسف از روزى افزايش يافت كه حرمين شريفين در قبضه اين گروه در آمد و نجدىهاى وهابى بر اثر سازش با بريتانيا و ديگر ابرقدرتهاى وقت، بر اساس متلاشى شدن امپراطورى عثمانى و تقسيم كشورهاى عربى ميان ابرقدرتها، بر مكه و مدينه و آثار اسلامى دست يافتند و در هدم آثار و اصالتها و ويرانگرى قباب و قبور و بيوت الهى بيش از حد كوشش كردند.
در اين موقع علماء شيعه در نقد آراء عبد الوهاب دوشادوش علماء اهل سنت كوششهاى فراوانى انجام دادند و هر دو گروه به نحو احسن جهاد منطقى و علمى را آغاز كردند.
نخستين ردى كه از طرف علماء اهل سنت بر عقايد محمد عبد الوهاب نوشته شد كتاب «الصواعق الالهية في الرد على الوهابية» نگارش سليمان بن عبد الوهاب برادر «محمد بن عبد الوهاب» است.
نخستين كتابى كه از طرف علماء شيعه بر رد عقايد محمد ابن عبد الوهاب نوشته شد كتاب «منهج الرشاد» است و مؤلف آن شيخ بزرگوار مرحوم شيخ جعفر «كاشف الغطاء» است كه در سال 1228 در گذشته است، وى اين كتاب را در پاسخ رسالهاى كه يكى از امراء آل سعود به نام «عبد العزيز بن سعود» براى او فرستاده بود نوشت و در آن رساله مجموع عقايد محمد بن عبد الوهاب را جمع نمود و اين كتاب در سال 1343 هجرى قمرى در نجف چاپ شده است پس از اين شخصيت، نقدهاى علمى فراوانى به تناسب حركتهاى وهابىگرى در منطقه نگارش يافته و قسمت مهم آنها چاپ شده است ولى اكنون حركتهاى وهابى بر اثر ثروت هنگفتى كه آل سعود از طريق فروش نفت به چنگ مىآورند افزايش يافته و سال و ماهى نيست كه از طرف أبو جهل و أبو لهبهاى زمان كه كعبه را در قبضه دارند به گونهاى به مقدسات اسلامى حمله نشود و هر روز به نحوى آثار اسلامى از بين نرود چيزى كه حركت آنها را تند ساخته، همان اشارتهاى زير پردهاى اربابان غربى آنها است كه از وحدت مسلمين بيش از كمونيسم بين المللى مىهراسند و چارهاى جز اين نمىبينند كه به بازار مذهب تراشى و دين سازى داغى بخشند و بخشى از پول
نفتى كه به دولت وهابى «سعودى» مىپردازند از اين طريق نفله كنند و سرانجام از وحدت مسلمين به شدت جلوگيرى نمايند و آنها را مشغول تكفير و تفسيق يكديگر سازند.
ما در اين رساله كوشش نموديم كه عقايد آنان را روى دايره بريزيم و با نيش قلم پردههاى ابهام را بالا بزنيم و روشن سازيم كه عقايد تمام مسلمانان جهان مأخوذ از كتاب و سنت است و اعمال و حركتهاى ضد فطرى وهابيها بر خلاف قرآن و سنت رسول گرامى اسلام (صلّى اللّه عليه و آله) مىباشد و در اين مورد از خلاصه گوئى پيروى مىنمائيم.
( 1) دائرة المعارف فريد وجدى ج 10 ص 871 به نقل از مجله المقتطف ج 27 ص 893
( 2) خلاصه از تاريخ نجد آلوسى از ص 111 تا 113
( 4) تاريخ ابن بشر نجدى
( 5) جزيرة العرب في القرن العشرين ص 341
( 6) تاريخ المملكة العربية السعودية ج 1 ص 51
( 7) در تاريخ تولد و فوت شيخ غير از 1115- 1206 اقوال ديگرى هم هست
( 8) تاريخ كربلا و حائر حسين( عليه السّلام) ص 172- 174
( 9) مفتاح الكرامه ج 7 ص 653
( 10) تاريخ نجد آلوسى ص 90- 91 و نيز در اين باره به رساله العقيده الحمويه نوشته ابن تيميه مراجعه شود.
( 11) حاضر العالم الاسلامى ج 1 ص 4
( 12) الفتوحات الإسلامية ج 2 ص 357.
( 13) الاسلام في القرن العشرين ص 126- 137