سیاست روشنگرانه
آیا امام باقر(علیه السلام) در عصر خود، فعالیت های سیاسی نیز داشتند. این فعالیت ها به چه شکل بوده است؟
بی تردید بینش سیاسی حضرات ائمه(علیهم السلام) و سیاست های کلی آنها همان اصول و ملاک ها و معیارهای ارزشی قرآن و معیار منش و عمل کرد آنان در عرصه های متنوع حیات اجتماعی، همان دیدگاه های مبتنی بر وحی الهی بود. همه پیشوایان معصوم(علیهم السلام) بر این منطق بودند که وظیفه اساسی آنها عبارت است از: ابلاغ پیام توحید به همه انسان ها در هر عصر و مصر، حاکمیت بخشیدن به قوانین الهی، تبلیغ دین واعتلای کلمة الله، برداشتن موانع گسترش حق، عهده داری حکومت و رهبری دین و دنیای بشر، مبارزه و رویارویی مستمر با عناصر فاسد و طغیان گر و مستکبر و تأمین عزت و قدرت و برتری مسلمان در پرتو رشید و شکوفایی علمی و اخلاقی و احیای ارزش ها و فاضیل انسانی.
در این میان تنها چیزی که متفاوت و تأمل برانگیز می نمود، خط مشی های گوناگون و گاه متضاد امامان(علیهم السلام) در امر هدایت امت و تعامل با اوضاع سیاسی عصر خویش و موضع گیری و مقابله با حکام جور زمانه بود. و این تفاوت را البته با توجه به شرایط زمان، نیازها، مشکلات، امکانات و ضرورت های اجتماعی، باید امری ناگزیر و منطقی دانست و نشانه ای از درایت و فهم عمیق و موقعیت شناسی و اولویت سنجی ائمه(علیهم السلام) در انجام وظایف امامت.
امام باقر(علیه السلام) از جهت سیاسی می کوشد از درگیر شدن با قدرت مسلط که هر صدای مخالفی را در نطفه خفه می کرد و خشونت بی حد از خود نشان می داد، اجتناب ورزد، دست به شمشیر نبرد و با اقدامات و حرکت های تند و عجولانه همراهی نکند. اما این همه مانع آن نمی شود که امام(علیه السلام) در نهایت احتیاط و هوشیاری مفاهیم و اندیشه های بنیادین اسلام در باب سیاست و جامعه به امت اسلامی عرضه ندارد و سَمتِ کلی حرکت امامت را به آنها ننمایاند. در اینجا به نمونه هایی چند از این موضع گیری ها و روشنگری های تیزبینانه و راهبرانه اشاره می کنیم:
1.دعوت به امر به معروف و نهی از منکر
این فریضه الهی که سرآمد و ضامن اجرای دیگر احکام و واجبات است، از پایه های اساسی هر حرکت اصلاح و دینی به شمار می آید و بسیاری از انواع انحرافات فکری و عاطفی و رفتاری در سایه عمل به آن، از وجود افراد و جوامع رخت برمی بندد. اگر مردم جامعه اسلامی به این واجب بی نظیر و بنیادین تربیت اثر بدهند و آن را معمول بدارند، هم به عزت و آقایی دنیا دست خواهند یافت و هم سروری و سعادت اخروی شان تأمین خواهد شد. سخن امام باقر(علیه السلام) تأکید و توجه به همین معناست آنجا که می فرماید: «امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا و روش صالحان است. این، فریضه بزرگی است که همه واجبات دیگر به وسیله آن برپا داشته می شود. راه ها امن، درآمدها حلال و ظلم ها و جفاها برطرف می گردد و زمین آباد می شود. با این واجب می توان از دشمنان انتقام گرفت و کارها را بسامان کرد. اگر منکری را دیدید، با دست و زبان خود آن را انکار نمایید و با دست خود بر پیشانی بدکاران بزنید و در راه خدا، از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نهراسید»[ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 180.].
بی شک هرگاه مردمی دست از امر به معروف و نهی از منکر بردارند و به هیچ شیوه و در هیچ حد و مرحله ای، به آن جامه تحقق نپوشانند، به تیره بختی و هلاکت خود راضی شده اند و خداوند به سزای شانه خالی کردن از مسئولیت دینی و سکوت و سازش در مقابل کج روی ها و بی رسمی ها و منکرات، آنان را در زمره اشرار و بدان محشور می کند و به آتش قهر خود معذّب می دارد.
2. افشاگری علیه دستگاه اموی
امام باقر(علیه السلام) به دو صورت علیه حاکمان اموی افشاگری می کرد و مردم را به حقیقت حال آنان آشنا می ساخت و نشان می داد که اینان حق و سزاواری حکومت بر جامعه اسلامی را ندارند و حاکمان و دولت های نامشروعی هستند. یکی از رؤوس برنامه های امام باقر(علیه السلام) در این راستا این بود که بینش خود درباره پیشوا و حاکم صالح برای مرم بیان می کرد و از این طریق هم پیروانش با ملاک های ارزشی و مطلوب در رهبران جامعه آشنا می شدند و هم آن حضرت به طور غیرمستقیم، فرمانروایان و والیان نالایق را که فاقد آن ارزش ها بودند، مورد انتقاد قرار می داد و غاصبانه بودن سلطه آنان را یادآور می شد. ایشان می فرمود: «تنها کسانی می توانند و شایسته است زمام پیشوایی اجتماع را بر عهده بگیرند، که این سه ویژگی در آنها باشد: تقوای نیرومند در مواجهه با آفات قدرت و لغزشگاه های حرام، بردباری و قدرت بر مهار خشم و غضب، و مهربانی و نیکی در حق مردم و رعیت»[ بحارالانوار، ج 25، ص 137.].
صورت دیگر این بود که امام باقر(علیه السلام) با ترسیم چهره خشن و غیرمنطقی جباران گذشته و انگشت نهادن بر نقطه ضعف های شخصی و اجتماعی آنان و بیان سرگذشت سراسر زشتی و نکبت آنان، به بهترین شکل حقایق را می نمایاند و پیش چشم مردم می آورد و نیز حاکمان عصر خود را که با همه وجود ریشه در همان گذشته داشتند، نقد و جرح می کرد و بر حاکمیت مستبدانه آنان خط بطلان می کشید. برای نمونه، نقل گوشه ای از زندگی تباه و تیره یزید بن معاویه را از زبان امام باقر(علیه السلام) می خوانیم: «یزید، روزی وارد مدینه شد تا از آنجا برای انجام اعمال حج به مکه رود. دستور داد مردی از قریش را نزدش آوردند. گفت: ای مرد! آیا اعتراف می کنی که تو بنده و غلام من هستی و من اگر بخواهم می توانم تو را بفروشم یا به غلامی بگیرم؟
مرد گفت: ای یزید به خدا سوگند نه تو از نظر حسب و نسب و موقعیت قومی بر من که از قریشم برتری داری و نه پدرت در جاهلیت و عصر اسلام برتر از پدر من بود و تو در دین هیچ فضیلت و برتری بر من نداری. حال به چه دلیل خود را پیش تو حقیر و کوچک نمایم!
یزید گفت: اگر اعتراف نکنی، تو را خواهم کشت.
گفت: کشته شدن من به دست تو، سخت تر و سهمگین تر از کشته شدن حسین بن علی فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نخواهد بود»[ الکافی، ج 8، ص 235.].
امام باقر(علیه السلام) با ذکر این قضیه هم یاد سیدالشهدا(علیه السلام) و واقعه کربلا را زنده کرد، هم روحیه استکباری و تفرعن حاکمانی چون یزید و بی محتوا بودن تظاهر ایشان به حج و سایر امور دینی را نمایاند و هم مردم را نسبت به مصون نبودن از جور و ظلم حاکمان غیر الهی هشدار داد و متوجه ساخت.
3. دور کردن مردم از حکومت وقت
کار دیگر امام باقر(علیه السلام) در روشن کردن ذهنیت جامعه نسبت به حاکمان جور، تأکید بر منع آنان از هر کار و سخنی بود که موجب تقرّب و نزدیکی آنها به دستگاه خلافت شود و ذره ای حتی بر قدرت و اعتبار آن بیفزاید. هرگونه یاری و کمک به ستمگران حاکم اگرچه ربطی به مسائل سیاسی و حکومتی نداشته باشد، از نظر امام(علیه السلام) مطرود و ممنوع بود. ایشان در پاسخ به سؤالی مبنی بر حکم همکاری با حاکمان، فرمود: این کار حتی به قدر لغزاندن قلم بر کاغذ، جایز نیست. بدانید که هیچ کس از دنیای ستمگران نصیب و بهره ای نبرد مگر اینکه آنان از دین او بهره ها نصیب خود کنند»[ همان، ج 5، ص 107.].
معنای این سخن این است که ارتباط با سلاطین و حکمرانان فاسق در هر سطح و به هر اندازه که باشد، نهایتاً به ضرر دین و زیان جامعه اسلامی منجر می شود و باید به کلی از آن پرهیز کرد مگر آنجا که این ارتباط به مصلحت مسلمانان و مقطعی و از باب ضرورت باشد. اما در حالت عادی تنها رابطه ای که میان امت و حاکم جور قابل تصور و ممکن است، رابطه توجیه و ارشاد و قیام به مسئولیت خطیر نصیحت و موعظه آنان است. فرمود: «هر کس نزد سلطان ستمگری رود و او را به تقوای الهی دعوت کند و از عذاب خداوند بترساند، پاداشی به قدر پاداش جن و انس و عملی مطابق عمل آنان خواهد داشت»[ بحارالانوار، ج 72، ص 375.].
4. تلقین روحیه ظلم ستیزی
امام باقر(علیه السلام) اگرچه به خاطر شرایط نامناسب سیاسی و عدم بلوغ فکر – عقیدتی و اجتماعی اکثریت مردم و نداشتن یاران یک دل و پایمرد، دست به اقدامات خشن و مسلحانه نزد و به جمع آوری نیروهای رزمی نپرداخت، اما از این نکته غافل نبود که روح ظلم ستیزی و انزجار از فرمانروایات ستمگر را در کالبد یاران و پیروان خویش بدهد و از آنان وجودهایی با انگیزه در برخوردهای مناسب و به موقع با جلوه های گوناگون ستم و بیدادگری در جامعه بسازد و تحویل اجتماع دهد. حضرت(علیه السلام) با بیان های مکرر به یاران خود یادآور می شود که: «چون پدرم امام سجاد(علیه السلام) خواست از دنیا برود، مرا به سینه خود چسباند و سفارش هایی به من گوشزد نمود. از جمله اینکه: ای فرزند! از ستم نسبت به بی پناهانی که جز خداوند یاوری ندارند، بپرهیز»[ همان، ج 75، ص 308.].
راستی این پناهان چه کسانی بودند که امام زین العابدین(علیه السلام) از ستم بر آنان نگران است و نسبت به آن هشدار می دهد. آیا منظور مردم جامعه اسلامی نیستند که در طول تاریخ پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جز در برهه ای کوتاه همواره دست گشوده به ظلم و تعدی حاکمان بی لیاقت و خودرأی و دنا دوست را بالای سر خود دیده اند و به انواع سرکوب ها و حق کشی ها از ابتدائی ترین حقوق اسلامی و انسانی خود محروم بوده اند!
امام(علیه السلام) در جای دیگر می فرماید: «شخصی که ظلم می کند و کسی که او را یاری می دهد و آن که در دل از عمل او راضی است، هر سه شریک جرم اند»[ همان، ص 331.].
ظلم و بیداد چنان عمل وخیم و بدعاقبت و دامن گیری است که حتی کمترین ارتباط با آن، انسان را در مقابل مؤاخذه الهی قرار می دهد و مشمول کیفر دنیایی و آخرتی می سازد. با این سخن طبیعتاً شنونده در آن جوّ بیداد و ستم اموی، نگاهش متوجه حاکم جور می شده و زندگی و رفتار جائرانه و جبارانه او را مورد اشاره سخن امام(علیه السلام) می دیده و نسبت به او دشمنی و کینه به دل می گرفته است، این سخنان امام(علیه السلام) اگر به دقت و تأمل نگریسته شود همه اش از باب روشنگری و بیدارکننده دل ها و اندیشه ها و برانگیزاننده عواطف و احساسات علیه دستگاه حکم اموی و همه نظام های پاگرفته براساس باطل و غصب حقوق الهی و انسانی است.
5. تروج مکتب جهاد و شهادت
یکی از عمده دغدغه های هدایت در زندگی امامان شیعه(علیهم السلام) در تقابل با جریان ضد امامت، تبلیغ ارزش جهاد و زنده نگه داشتن روح غیرت و مردانگی و ایثارگری در امت اسلامی است. همان چیزی که در تحقق اهداف حاکمیت دینی و نیل به آرمان های حق بشری و ایجاد تحولات مثبت در جامعه، بهترین و قوی ترین ابزار به شمار می آید. امام باقر(علیه السلام) حمایت و تحقق تمام ارزش ها را بسته به شمشیر و مجاهدت در راه خدا می دانست و می فرمود: «همه خیرات و خوبی ها بر پیشانی اسبانِ میدان نبرد، نقش بسته و این حقیقت تا پایان عمر جهان، ثابت و بی تغییر باقی خواهد ماند»[ الکافی، ج 5، ص 8.]. این سخن در موضوع خود یعنی جهاد، بسیار عمیق و تفکر برانگیز است. سخن امام باقر(علیه السلام) بدین معناست که جهاد و مبارزه برای حفظ ارزش ها و تضمین حیات دین و تحقق عدالت و اجرای آن، اصلی است ثابت و همگانی و همه جایی و اختصاص به عصر و مردم خاص ندارد و در هیچ زمانی نمی توان بدون جانفشانی و نثار کردن خون ها و درگیرشدن با عناصر فاسد و ستم پیشه، از فضائل و ارزش ها دفاع کرد و حقایق را بر کرسی فکر و عمل انسان ها بر نشانه و تثبیت نمود. این قضیه در باب فضیلت جهاد، از امام(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: مردی خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گفت: «من به شدت شیفته جهاد و مبارزه در راه خدا هستم». پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: «پس راهیِ میدان جهاد شو که اگر کشته شوی، به زندگی واقعی راه خواهی یافت و نزد خداوند روزی خواهی داشت و اگر در مسیر جهاد بمیری، پاداش تو از سوی خداوند تضمین شده است و اگر به سلامت برگردی، از تمام گناهانت پاک شده ای»[ نورالثقلین، ج 1، ص 409.].
6. دعوت به پایمردی و استقامت در طریق حق
حق خواهی و حق گرایی و حق گویی در همیشه تاریخ برای طرفداران حق، با مشکلات و مضیقه ها و محدودیت های بسیار همراه بوده است. ملازمت با طریق حق و ثابت ماندن بر خط صحیح الهی، گاه چنان سخت و دشوار می نماید که اگر ایمان و تقوی و یقین به یاری و عنایت خداوند نباشد، شخصی تاب استقامت خویش از دست می دهد، راه رفته را برمی گردد یا آن را ناتمام می گذارد و برکنار می رود. بسیارند کسانی که به زبان دم از حق و عدالت و راه خدا می زنند و قدم هایی نیز به پیش برمی دارند، اما همین که منافع شخصی یا گروهی خود را در ادامه راه در خطر می بیند، یا بر جان و مال و امیال و گردونه اهواء خویش بیمناک می گردند، حق و حقیقت در نگاهشان رنگ می بازد و به راحتی از اندیشه و آمال ایشان خارج می شود. استقامت ورزیدن بر طریق حق و ترجیح حق بر هر امر دیگری، از توصیه های پرارج امام باقر(علیه السلام) به پیروان خویش است. وی از آنان می خواهد که در مقابل کینه و عداوت حق ستیزان خود را نبازند و عقب نشینی نکنند و بر محرومیت ها و کمبودها که در طی این مسیر به آنان می رسد، صبور باشند و ناشکیبایی، آنان را از جاده حق منحرف و به بیراهه باطل وارد نکند «زیرا آن که چیزی از حق را به خاطر مشکلات آن انکار کن و بر آن چشم بپوشد، دو چندانِ آن مشکلات و محرومیت ها، در طریق باطل به او خواهد رسید»[ بحارالانوار، ج 78، ص 176.].
هیچ چیز در این دنیا، به راحتی و بی رنج برای انسان حاصل نمی شود، چه حق باشد و چه باطل. در هر دو طریق، رسیدن به اهداف و خواسته ها، توأم با ناملایمات کمبودها و از دست دادن هاست. اما باید دید که عوض این محرومیت ها، انسان در طریق حق چه به دست می آورد و در طریق باطل چه. فرجام گرایش به حق و استقامت در راه حق، پیروزی و بقا و استمرار و نقش آفرینی سودمندانه و برکت آمیز در موقعیت های حساس و اساسی زندگی است. اما باطل به تعبیر قرآن، کف روی آب است و هیچ امیدی به بقا و پیروزی آن نیست و روز به روز، بیشتر رو به اضمحلال و زوال می رود و از صحنه های زندگی برکنار می شود.
(((فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ)))[ رعد (13)، آیه 17.]؛
«اما کف روی آب (یعنی باطل) بر کنار می رود و نابود می شود و آنچه به مردمان سود می رساند، در زمین باقی می ماند».
آری، سیاست ائمه هدی(علیهم السلام) چون نشأت گرفته از حق و بر مردار حق بود، همچون جریانی مواج و پرخروش، هیچ گاه از جنبش و حرکت باز نایستاد و در طول سال های متمادی، با وجود موانع و ناهمواری های عظیم، به شکل های مختلف و از مسیرهای مناسب و منطق با شرایط زمانه، راه خود پیدا کرد و ادامه داد و جامعه اسلامی را از منافع هدایت خود بهره مند ساخت و نگذاشت کار یکسره از دست جریان حق به در رود و باطل حکمیت مطلق و ماندگار بیابد.
سیاست روشنگرانه