دین و اندیشه
اعدام های اول انقلاب
سلطنت طلبان و مأموران بلندپایه ی رژیم طاغوت در ابتدای انقلاب با چه کیفیت و مبنایی اعدام شدند؟
در اکثر انقلاب های جهان، هرج ومرج و لجام گسیختگی، انفجار بُغض ها و کینه ها و برخوردهای خشونت آمیز پس از پیروزی انقلاب از خصایصی است که بیش از هر کس دامن حاکمان ظالم و طرفداران آنها را می گیرد. به گونه ای که در جریان انقلاب های بزرگ دنیا از جمله انقلاب کبیر فرانسه -که افتخار غربی ها بوده و از آن به عنوان طلیعه ای بر آزادی های مدرن و اهتمام به حقوق بشر یادمی شود- شاهد بزرگ ترین جنایت ها بر علیه حاکمان سابق و هواداران آنها و نقض صریح حقوق بشر و به ویژه حقوق بی گناهان بوده ایم و حتی این تندروی ها به گونه ای بوده است که دامن گیر خود انقلابیون هم شده است. به عنوان مثال پس از پیروزی انقلاب فرانسه علاوه بر اعدام لوئی شانزدهم چنان جَوّی از خشونت انقلابی و تندروی ها آغاز شد که تاریخ نویسان بر اساس آن معتقدند دیکتاتوری جمهوری خواهان کمتر از استبداد سلطنتی نبود. در پاریس 1376 نفر اعدام شدند که از آن جمله لاوازیه، شیمی دان معروف و مالزرب و آندره شید شاعر را می توان نام برد.[ آلبرماله، تاریخ قرن هجدهم و انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون، ترجمه رشید یاسمی، تهران، دنیای کتاب، 1363، ص248.] بعد از آن ژاکوبن ها زمام امور را به رهبری روبسپیر به دست گرفتند (کمیته نجات ملی) این دوره خون بارترین دوره انقلاب فرانسه می باشد. گفته می شود در این دوره حداقل 17000نفر اعدام شدند. الزامی به رعایت مقررات قضایی نبود. حق استیناف و فرجام خواهی از میان رفت. از جمله کسانی که این گونه کشته شدند، ماری انتوانت بود. روبسپیر حتی دانتون از سران انقلاب را نیز به تیغ گیوتین سپرد. این مسئله باعث وحشت در میان رهبران انقلاب فرانسه شد و هیچ کس جرأت مخالفت با روبسپیر را نداشت. سرانجام سه تن از کسانی که به اعدام لویی 16 رأی داده و سپس برای سرکوب شورش ها به ایالات رفته بودند بر علیه رو بسپیر متحد شدند. به دستور کنوانسیون با حمله نیروهای نظامی روبسپیر دستگیر و محاکمه شد و سر وی و یارانش جدا شد و به این ترتیب کودتای نهم ترمیدور (27 ژوئیه 1794) به سقوط و اعدام روبسپیر انجامید.[ نقل از احمد نقیب زاده، تاریخ دیپلماسی و روابط بین الملل، نشر قومس، 1393، ص46.]
همین تندروی ها و خشونت ها را در سایر انقلاب های بزرگ جهان که معمولاً با افتخار از آنها یاد می شود شاهد هستیم به گونه ای که حوادث وحشتناک روسیه از حدود تصور و تخیّل ما در می گذرد. آماری که از روزهای اول پیروزی بلشویک ها به دست داده شده، حکایت از این دارند که در همان سال های اول به دست گرفتن قدرت توسط بلشویک ها: 28نفر اسقف و اسقف اعظم، 6776نفر کشیش، 6765نفر آموزگار، 8500نفر پزشک، 54000نفر افسر ارتش، 260000نفر سرباز، 150000نفر افسر پلیس، 48000نفر ژاندارم، 355000نفر روشنفکر، 198000نفر کارگر، 915000نفر دهقان به همراه امپراتور و اعضای خانواده اش در آن کشور به قتل رسیدند.[ لوئیس مارشالکو، فاتحین جهانی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1377، ص56.] بنابر این با توجه به ماهیت انقلاب و سوابق تاریخی اوضاع پس از پیروزی انقلاب احتمال و امکان هر گونه از دست رفتن زمام امور، خشونت و تندروی در هر انقلابی انتظار می رود.
اما در مورد انقلاب اسلامی ایران می توان گفت مسئله خشونت و تندروی ها پس از انقلاب اسلامی تبدیل به یکی از وجوه تمایز میان انقلاب اسلامی ایران و سایر انقلاب ها شده است، چرا که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و علیرغم فعالیت ده ها گروه و جبهه سیاسی با انواع مرام ها و ایدئولوژی های متضاد، امام خمینی(رحمت الله علیه) به عنوان رهبر کبیر انقلاب اسلامی و معمار اصلی آن اجازه هر گونه تندروی و خشونت غیرمجاز را به هیچ فرد و گروهی نداده و با درایت بی نظیری که داشتند نهایت تلاش خود را به کار می برند تا هرگونه احساسات غیرمنطقی را کنترل نمایند. نتیجه این تدابیر این شد که در فضایی که انتظار هر گونه اقدام انقلابی صرفاً احساسی و غیرعقلایی وجود داشت امام خمینی تدبیری را اندیشیدند که همه چیز در چارچوب مشخصی قرار گیرد و حتی محاکمه ها و اعدام ها نیز براساس رویه منطقی انجام گیرد به گونه ای که به هیچ فرد و گروهی اِجحافی صورت نگیرد. در نتیجه همان زمان شاهد بودیم که برخی از اعضای خانواده پهلوی که ارتباطی با تباه کاری و فسادهای این خاندان نداشتند، از جمله یکی از برادرزادگان خود شاه به نام علی پهلوی که بعدها نام خانوادگی خود را به اسلامی تغییر داد و با دربار و برنامه های آن هیچ ارتباطی نداشت تا مدت ها در ایران زندگی می کردند و حتی همسر رضاشاه به نام ملکه عصمت الملوک دولتشاهی -که هیچ ارتباطی با سیاست پهلوی ها نداشت- در سال 1376 در ایران و درخانه مسکونی خود از دنیا رفت و حال آن که با توجه به تجربیات انقلاب های دیگر حتی یکی از آنها نباید زنده می ماندند یا سایر کسانی که اعدام شدند نیز افراد مفسدی بودند که علیرغم این که جرایم آنها در مقابل ملت ایران بوده و عملکرد آنان به گونه ای بود که جُرم شان به اصطلاح از نوع جرایم مشهود بود، اما برای همه آنها دادگاه برگزار شد و آنها از خود دفاع کردند. و یا افرادی که دارای جرایمی بودند که حکمشان اعدام نبود، به تناسب جرایم خود محاکمه و مجازات شدند. رأفت اسلامی در آن مقطع چنان شامل حال بقایای رژیم پهلوی شد که برخی از وابستگان به ساواک دچار توهم شده و از مخفی گاه های خود خارج شده و خواستار دریافت حقوق مُعوّقه خود شدند. نتیجه این که همه این امور و جلوگیری از تندروی ها تنها و تنها در سایه تدابیر رهبر کبیر انقلاب اسلامی در پرهیز دادن از حرکت های غیرمنطقی و غیرعادلانه صورت گرفت.
بر این اساس این تصور که اعدام برخی سران بلندپایه ی رژیم شاه اوایل انقلاب به صورت ناعادلانه و بدون محاکمه بوده است، تصور اشتباهی است. اگر ما نگاهی به افراد اعدام شده بیندازیم؛ می بینیم که هر کدام از آنها کوله باری از جنایات را در پرونده ی خود دارند. برای بررسی این موضوع نکات زیر قابل بررسی است:
1. یکی از نهادهای اولیه که به فرمان حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) تأسیس شد، دادگاه های انقلاب اسلامی بودند. این نهاد به منظور محاکمه برخی از سران رژیم ستم شاهی و دادخواهی آسیب دیدگان از اقدامات ایشان بر اساس قانون و شرع بود. این دادگاه ها ضمن محاکمه برخی از سران رژیم که مسئولیت های مستقیمی در ظلم و ستمی که به مردم بی گناه وارد می شد، داشتند، مجازات هایی را متناسب با اعمال ایشان در نظر گرفت. اگرچه ممکن است در این که آیا تمامی مجازات ها متناسب با اعمال بوده یا نه؟ بتوان بحث و بررسی نمود. اما این که بگوییم مجازات های قانونی صورت گرفته به معنی کشتار ناعادلانه وسیع بوده، واقعیت ندارد. چرا که مفهوم کشتار به معنی قتل عام غیرقانونی و بدون محاکمه است و معمولاً از این واژه در مورد مجازات افراد مُجرم استفاده نمی شود. زمانی که برای یک فرد این اتهام ثابت شود که در ریختن خون بسیاری از مردم این سرزمین که جُرمشان مقابله با ظلم و استبداد بوده، دست داشته چگونه باید برخورد کرد. آیا باید از خون های به ناحق ریخته شده گذشت. آیا این گذشت ناحق باعث می شد که تهاجمات به ما کمتر صورت گیرد؟!
2. بر اساس آمارهای رسمی که در مورد معدومین دادگاه های انقلاب ذکر شده، تعداد افرادی که از سران ارتش و ساواک در ابتدای انقلاب محاکمه و اعدام شدند، به بیست نفر هم نمی رسد که با عنوان کشتار شدید! هم خوانی ندارد. غیر از این که افراد معدوم ارتباط چندانی نیز به بدنه اصلی ارتش نداشتند. انقلاب اسلامی، رهبری آن و نیز مردم ایران، هیچ گاه بدنه ارتش را جدای از ملت ندانستند و حتی در برخی موارد که زمزمه های انحلال ارتش توسط برخی انقلابیون تندرو مطرح می شد، حضرت امام(رحمت الله علیه) به شدت مقابله می کردند، چرا که بدنه ارتش را جزیی از ملت و حفظ آن را در راستای منافع مردم می دانستند.
3. باید دانست که برخی از محاکمه های سرپایی و فوریتی، طبق شرایط حساس و خطرناک روزهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی بود که توطئه های دشمن برای درهم شکستن انقلاب نوپا، جدّی و خطرناک بود. هنوز بیش از چند روزی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود و امام در مدرسه علوی تهران اقامت داشتند؛ که به ایشان خبر دادند که شب گذشته یک وسیله ی مشکوک جلوی درب مدرسه متوقف شده بود و بوق مخصوصی را به صدا درآورده است؛ و در همان لحظه سپهبد نصیری که در زیرزمین مدرسه زندانی بوده، به پاسدار حمله کرده است تا اسلحه را از چنگ او بیرون آورد. آن پاسدار با چند فریاد دیگران را از خواب بیدار کرده است که به کمک او شتافتند؛ و توطئه ی نصیری برای فرار از زندان، با شکست روبه رو شد.
4. افراد اندکی که اعدام شدند هر کدام پرونده سیاهی از جنایت داشتند که هر بند آن برای صدور حکم اعدام کفایت می کرد و افزون بر مشارکت مستقیم در کشتار مردم بی دفاع، در رأس آنها تلاش برای تحکیم رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی به ویژه در آخرین روزها بود و به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سزای خیانت خود در حق ملت، رسیدند.
همین تندروی ها و خشونت ها را در سایر انقلاب های بزرگ جهان که معمولاً با افتخار از آنها یاد می شود شاهد هستیم به گونه ای که حوادث وحشتناک روسیه از حدود تصور و تخیّل ما در می گذرد. آماری که از روزهای اول پیروزی بلشویک ها به دست داده شده، حکایت از این دارند که در همان سال های اول به دست گرفتن قدرت توسط بلشویک ها: 28نفر اسقف و اسقف اعظم، 6776نفر کشیش، 6765نفر آموزگار، 8500نفر پزشک، 54000نفر افسر ارتش، 260000نفر سرباز، 150000نفر افسر پلیس، 48000نفر ژاندارم، 355000نفر روشنفکر، 198000نفر کارگر، 915000نفر دهقان به همراه امپراتور و اعضای خانواده اش در آن کشور به قتل رسیدند.[ لوئیس مارشالکو، فاتحین جهانی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1377، ص56.] بنابر این با توجه به ماهیت انقلاب و سوابق تاریخی اوضاع پس از پیروزی انقلاب احتمال و امکان هر گونه از دست رفتن زمام امور، خشونت و تندروی در هر انقلابی انتظار می رود.
اما در مورد انقلاب اسلامی ایران می توان گفت مسئله خشونت و تندروی ها پس از انقلاب اسلامی تبدیل به یکی از وجوه تمایز میان انقلاب اسلامی ایران و سایر انقلاب ها شده است، چرا که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و علیرغم فعالیت ده ها گروه و جبهه سیاسی با انواع مرام ها و ایدئولوژی های متضاد، امام خمینی(رحمت الله علیه) به عنوان رهبر کبیر انقلاب اسلامی و معمار اصلی آن اجازه هر گونه تندروی و خشونت غیرمجاز را به هیچ فرد و گروهی نداده و با درایت بی نظیری که داشتند نهایت تلاش خود را به کار می برند تا هرگونه احساسات غیرمنطقی را کنترل نمایند. نتیجه این تدابیر این شد که در فضایی که انتظار هر گونه اقدام انقلابی صرفاً احساسی و غیرعقلایی وجود داشت امام خمینی تدبیری را اندیشیدند که همه چیز در چارچوب مشخصی قرار گیرد و حتی محاکمه ها و اعدام ها نیز براساس رویه منطقی انجام گیرد به گونه ای که به هیچ فرد و گروهی اِجحافی صورت نگیرد. در نتیجه همان زمان شاهد بودیم که برخی از اعضای خانواده پهلوی که ارتباطی با تباه کاری و فسادهای این خاندان نداشتند، از جمله یکی از برادرزادگان خود شاه به نام علی پهلوی که بعدها نام خانوادگی خود را به اسلامی تغییر داد و با دربار و برنامه های آن هیچ ارتباطی نداشت تا مدت ها در ایران زندگی می کردند و حتی همسر رضاشاه به نام ملکه عصمت الملوک دولتشاهی -که هیچ ارتباطی با سیاست پهلوی ها نداشت- در سال 1376 در ایران و درخانه مسکونی خود از دنیا رفت و حال آن که با توجه به تجربیات انقلاب های دیگر حتی یکی از آنها نباید زنده می ماندند یا سایر کسانی که اعدام شدند نیز افراد مفسدی بودند که علیرغم این که جرایم آنها در مقابل ملت ایران بوده و عملکرد آنان به گونه ای بود که جُرم شان به اصطلاح از نوع جرایم مشهود بود، اما برای همه آنها دادگاه برگزار شد و آنها از خود دفاع کردند. و یا افرادی که دارای جرایمی بودند که حکمشان اعدام نبود، به تناسب جرایم خود محاکمه و مجازات شدند. رأفت اسلامی در آن مقطع چنان شامل حال بقایای رژیم پهلوی شد که برخی از وابستگان به ساواک دچار توهم شده و از مخفی گاه های خود خارج شده و خواستار دریافت حقوق مُعوّقه خود شدند. نتیجه این که همه این امور و جلوگیری از تندروی ها تنها و تنها در سایه تدابیر رهبر کبیر انقلاب اسلامی در پرهیز دادن از حرکت های غیرمنطقی و غیرعادلانه صورت گرفت.
بر این اساس این تصور که اعدام برخی سران بلندپایه ی رژیم شاه اوایل انقلاب به صورت ناعادلانه و بدون محاکمه بوده است، تصور اشتباهی است. اگر ما نگاهی به افراد اعدام شده بیندازیم؛ می بینیم که هر کدام از آنها کوله باری از جنایات را در پرونده ی خود دارند. برای بررسی این موضوع نکات زیر قابل بررسی است:
1. یکی از نهادهای اولیه که به فرمان حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) تأسیس شد، دادگاه های انقلاب اسلامی بودند. این نهاد به منظور محاکمه برخی از سران رژیم ستم شاهی و دادخواهی آسیب دیدگان از اقدامات ایشان بر اساس قانون و شرع بود. این دادگاه ها ضمن محاکمه برخی از سران رژیم که مسئولیت های مستقیمی در ظلم و ستمی که به مردم بی گناه وارد می شد، داشتند، مجازات هایی را متناسب با اعمال ایشان در نظر گرفت. اگرچه ممکن است در این که آیا تمامی مجازات ها متناسب با اعمال بوده یا نه؟ بتوان بحث و بررسی نمود. اما این که بگوییم مجازات های قانونی صورت گرفته به معنی کشتار ناعادلانه وسیع بوده، واقعیت ندارد. چرا که مفهوم کشتار به معنی قتل عام غیرقانونی و بدون محاکمه است و معمولاً از این واژه در مورد مجازات افراد مُجرم استفاده نمی شود. زمانی که برای یک فرد این اتهام ثابت شود که در ریختن خون بسیاری از مردم این سرزمین که جُرمشان مقابله با ظلم و استبداد بوده، دست داشته چگونه باید برخورد کرد. آیا باید از خون های به ناحق ریخته شده گذشت. آیا این گذشت ناحق باعث می شد که تهاجمات به ما کمتر صورت گیرد؟!
2. بر اساس آمارهای رسمی که در مورد معدومین دادگاه های انقلاب ذکر شده، تعداد افرادی که از سران ارتش و ساواک در ابتدای انقلاب محاکمه و اعدام شدند، به بیست نفر هم نمی رسد که با عنوان کشتار شدید! هم خوانی ندارد. غیر از این که افراد معدوم ارتباط چندانی نیز به بدنه اصلی ارتش نداشتند. انقلاب اسلامی، رهبری آن و نیز مردم ایران، هیچ گاه بدنه ارتش را جدای از ملت ندانستند و حتی در برخی موارد که زمزمه های انحلال ارتش توسط برخی انقلابیون تندرو مطرح می شد، حضرت امام(رحمت الله علیه) به شدت مقابله می کردند، چرا که بدنه ارتش را جزیی از ملت و حفظ آن را در راستای منافع مردم می دانستند.
3. باید دانست که برخی از محاکمه های سرپایی و فوریتی، طبق شرایط حساس و خطرناک روزهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی بود که توطئه های دشمن برای درهم شکستن انقلاب نوپا، جدّی و خطرناک بود. هنوز بیش از چند روزی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود و امام در مدرسه علوی تهران اقامت داشتند؛ که به ایشان خبر دادند که شب گذشته یک وسیله ی مشکوک جلوی درب مدرسه متوقف شده بود و بوق مخصوصی را به صدا درآورده است؛ و در همان لحظه سپهبد نصیری که در زیرزمین مدرسه زندانی بوده، به پاسدار حمله کرده است تا اسلحه را از چنگ او بیرون آورد. آن پاسدار با چند فریاد دیگران را از خواب بیدار کرده است که به کمک او شتافتند؛ و توطئه ی نصیری برای فرار از زندان، با شکست روبه رو شد.
4. افراد اندکی که اعدام شدند هر کدام پرونده سیاهی از جنایت داشتند که هر بند آن برای صدور حکم اعدام کفایت می کرد و افزون بر مشارکت مستقیم در کشتار مردم بی دفاع، در رأس آنها تلاش برای تحکیم رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی به ویژه در آخرین روزها بود و به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سزای خیانت خود در حق ملت، رسیدند.
فصل چهارم. امام و شخصیت ها
اعدام های اول انقلاب