اکنکار و خدا
می خواستم درباره «اکنکار» و اعتقاد آنان درباره خدا اطلاع پیدا کنم؟
اکنکار[ Eckankar.] از فرقه های نوپدیدی است که توسّط پال توئیچل[ .Paul Twitchell.] در سال 1965 بنیان گذاری شد. بسیاری از تعالیم اکنکار برگرفته از آموزه های رادهاسوامی هندی است.
متن مـقـدّس عرفان اکنکار، شریعت کی ســوگماد[ Shariyatki-Sugmad.] نام دارد. امّا مروّج اصلی تعالیم اکنکار، آثار پال توئیچل است. در کتاب هایی همچون: «اکنکار کلید جهان های اسرار» ، «سرزمین های دور» و «دفترچه معنوی»، «اک-ویدیا دانش باستانی پیامبری»، «دندان ببر» و آثاری از هارولد کلمپ نظیر «هنر رؤیابینی معنوی»، «نسیم تحوّل»، «از استاد بپرسید».
این فرقه در ایران نیز طرفدارانی دارد.
اکنکار مدّعی است که نزدیک ترین مسیر به سوی خداوند است و مدّعی است که ماهانتا[ Mahanta.] (استاد زنده اکنکار) توسّط سوگماد[ Sugmad.] (خداوند) انتخاب می شود و هر استاد زنده اک، جانشین خود را تربیت می کند.
پال توئیچل فعالیت خود را با روزنامه نگاری شروع کرد و با نام های مختلف برای نشریات دوره ای گوناگون قلم می زد. در همین زمان بود که به توضیح و تبیین گروه های گوناگون دینی پرداخت. وی از طریق نوشته هایش در نشریات دوره ای و نامه هایش به همسر دومش ، گیل آتکینسون[ Gail Atkinson.] به معرّفی اکنکار پرداخت و خود را به عنوان نهصد و یکمین استاد اک معرفی کرد.
او مدّعی شـد که تـعـالیمی از اساتید وایراگی اک[ Vairagi Exk Masters.] دریافت کرده که از جمله آن ها یک راهب تبتی به نام ربازار تارز[ Rebazar Tarz ] بود.
اکنکار به طور رسمی در 22 اکتبر 1965 در سان دیاگو کالیفرنیا به صورت یک سازمان غیرانتفاعی تأسیس شد. در سال 1971 پال توئیچل درگذشت .
داروین گــراس[ Darwin Grass.] بــه عنوان نهصد و هفتاد و دومین استاد اک جانشین او شد.
داروین گراس باعث نزاع های زیادی درباره اکنکار شد؛ چرا که بسیاری از طرفداران این آیین، وی را – با اینکه از سوی هیئتی از اعضای اکنکار، از جمله همسر پال توئیچل به این سمت انتخاب شده بـود ، شایسته جـانـشینی استاد پیشین نمی دانستند.
سرانجام گراس تمامی اختیارات و مسئولیت هایش را که به استاد زنده اک مربوط می شد، از دست داد و هارولد کلمپ به عنوان نهصد و هفتاد و سومین استاد زنده اک جانشین وی شد. همچنین دعاوی حقوقی چندی میان گراس و اکنکار مبنی بر استفاده گراس از واژه هایی که حق تألیف آن با اکنکار بوده است ، مطرح شد.
الهیات در اکنکار
اکنکار برخلاف برخی از مکاتب بزرگ معنوی – دینی معتقد است که در این عالم دوازده طبقه و در هر طبقه خدایی وجود دارد. خدای هر طبقه حاکم و فرمانروای آن جهان است.
طبقه اوّل که جهان فیزیکی است همین جهانی است که ما در آن زندگی می کنیم و پست ترین طبقه است و خدای حاکم بر آن نازل ترین و ضعیف ترین خداست.
در طبقه دوازدهم بهترین جهان و خدای آن نیز کامل و قدرت محض و حیات و علم او تام است.
خدای طبقه اوّل کل لیرانجان[ Kalnerangan.]، صاحب قطب منفی عالم هستی است و خدای طبقه دوازدهم، سوگماد صاحب قطب مثبت عالم هستی است.
کل لیرانجان
حکمران جهان فیزیکی، موجودی که قدرت منفی در دست دارد. موجود مقتدر جهان فیزیکی مظهر تجلّی منفی خدا، قدرتی که به جریان می افتد تا جهان های مادون را نگهداری نماید. جهانی که ارتعاشاتش حالات خشن مادّه را نشان می دهد.[ پال توئیچل- واژنامه- 1380:128.]
پال توئیچل زمانی که می خواهند جایگاه خداوند یکتای ادیان بزرگ را در تقسیم بندی مشخّص کنند چنین می گویند: قوانین قدرت منفی –کل لیرانجان- را به عنوان قانون طبیعت می شناسیم. همان طور که بر ما روشن است او تدوین کننده قوانین طبیعی است، به این علّت که او آفریننده و پروردگار جهان های فیزیکی است؛ او پروردگار انجیل، یهوه عبری ها و مسیحیان و الله محمّدی ها است؛ او براهما ودانتیست و عملاً خداوند همه ادیان و مذاهب است.[ پال توئیچل، سرزمین دور، 1379: 207.]
پال توئیچل اذعان می دارند که هر وقت، کسی تصوّر کند که با خدا تماس پیدا کرده و خدا درخواستی را که جنبه مادّی داشته، اجابت نموده است. باید این را بداند که این تماس با کلّ لیرانجان خدای منفی و خالق جهان های پایین دستی است که در برخی موارد می تواند درخواست آدمیان را اجابت کند.[ همو، اک ویدیا، 1380: 124.]
او هنگامی که خداوند مسلمانان را – یعنی همان که او را کل لیرانجان نامیده است- تعریف می کند، مجبور به یک عقب نشینی استراتژیک می شود و با احتیاطی وافر این چنین می گوید: الله، نام خدای مهربان مسلمانان است. آگاهی برتری که مسلمین تحت این عنوان می شناسند. وسیله ای برای رسیدن به خداوندگار سوگماد است.[ پال توئیچل، واژنامه،1380: 12]
پال توئیچل معتقد است خدای مسلمانان تنها وسیله ای است برای رسیدن به سوگماد، بلکه هدف اصلی همان سوگماد است نه چیز دیگر.
در مکتب اکنکار عقیده بر آن است که هرگاه خداوند تمام ادیان ابراهیمی – از جمله اسلام- درخواست بنده ای را اجابت می کند متمسّک به شگردی شده تا فرد درخواست کننده – در مقابل هرآنچه کسب کرده- بهایی بپردازد.[ همو، اک ویدیا،1380: 124.]
پال توئیچل به واسطه این ادّعای بدون دلیل، خدای ادیان بزرگ را محدودترین و بی اختیارترین خدا معرفی می کند و در مقابل خدای برتر را، خدای اکنکار – سوگماد- لقب می دهد. بدون بیان هیچ دلیل مستدل!
سوگماد
پال توئیچل سوگماد را این چنین معرفی می کند: «بی شکل، همه جا حاضر و ناظر، اقیانوس عشق و رحمت، تمام زندگی از او جریان می یابد. تمام راستی ها، حقایق، اندیشه ها، عشق قدرت و تمام خدایان نواحی عالم مظهر او هستند. او به هر شکلی که در مراحل مختلف خلقت ایجاب کند درمی آید. ولی هیچ یک از این اشکال تمامیّت او را نشان نمی دهند. زیرا که او همچنان بی شکل و غیرمشخص، در همه عالم گسترده است. جوهر هستی حیات اوست. لذا هیچ نامی نمی توان بر او نهاد مگر نام شاعرانه و عارفانه خدا. او درونی دارد به نام (میزگونا) که فاقد چند و چون است و درباره اش نمی توان چیزی گفت و به هر چیزی اندیشید و تجلّی بیرونی به نام (ساگونا) که نمی توان حقیقت جاویدان را بر او نهاد.[ پال توئیچل، واژنامه،1380: 232.]
او در جایی دیگر هنگامی که درباره هدف اکنکار صحبت می کند، می گوید: هدف اصلی ما قادر ساختن روح است به ترک کالبد، و سفر به دنیاهای معنوی و عاقبت رسیدن به هدف غائی «انامی لوک» که نامی است برای سرزمین بدون نام یا بهشت حقیقی جایی که خدا (سوگماد) در آن به سر می برد.[ همو، اکنکار کلید، 1379 : 16.]
پال توئیچل می گوید: سوگماد تمام آفرینش را برپا کرد و قدرت خویش را با یکایک مخلوقاتش تقسیم کرد و با این عمل بخش قابل ملاحظه ای از قدرت های خدایی خویش را از دست داد. امّا هرگاه اراده کند می تواند آن را از وجود هر توزایی (روح) بیرون بکشد و به خود بازگرداند . اگر گفته مرا به دقّت تعقیب کنی درخواهی یافت. سوگماد بدون مخلوق خود یعنی توزا نمی تواند باشد و توزا نیز بدون سوگماد از هستی برخوردار نیست.[ همان، 68-69.]
پال توئیچل از یک سو گفته است؛ سوگماد، «نامعین و نامحدود» است. حال آنکه در عبارت فوق می گوید: سوگماد هنگامی از قدرت خود به ارواح می دهد از قدرتش کاسته شده و ضعیف می گردد. این گفته کاملاً در تناقض با نامحدود بودن است.
توئیچل می گویند: سوگماد بدون مخلوق خود یعنی روح نمی تواند باشد و به حیات خود ادامه دهد!!! این چه رب الاربابی است که زندگی خود را منوط به روح می داند طوری که اگر روح نابود شود او نیز به ناچار باید نابود شود؟!
اکنکار و خدا