وابستگی شاه به آمریکا و انگلیس
سلام و خسته نباشید
ایا شاه مطلع بود که چگونه انگلیسی ها و امریکایی ها دست در منافع ایران بردند؟
و اینکه دلایل شک و تردید و ظن شاه در اواخر حکومت خود نسبت به اطرافیانش چی بود.
و اینکه شریف امامی میگوید که در رابطه با مداخله خارجی شاه نسبت به امریکایی ها(امثال قرنی) و روسها مضمون است یعنی چه؟
پاسخ کوتاه:
شاه نه تنها از تسلط آمریکا و انگلستان بر منابع کشور مطلع بود، بلکه توسط خود او و با خواست او منابع کشور در اختیار آنها قرار می گرفت. بدبینی و تردید شاه نسبت به اطرافیان خود ریشه در شخصیت روحی وی و برخی مسائل تاریخی داشت.
1. شاه نه تنها از این مسأله مطلع بود، بلکه توسط خود او و با خواست او منابع کشور در اختیار آنها قرار می گرفت تا جایی که کشور ما تبدیل به جزیره ثبات آنها در منطقه شده بود. درآمدهای نفتی کشور به جای آنکه صرف عمران و آبادانی کشور شود، صرف خرید تجهیزات نظامی از این کشورها شده و جیب این کشورها را پر می کرد.
آمریکا در طول قرن اخیر از جمله دولتهایی است که تاراج منابع کشورهای دیگر را در دستور کار خود داشت. این دولت در دوران حاکمیت رژیم پهلوی بیشترین اعمال نفوذ را در ایران دارا بود.
یکی از مهمترین روشهای امریکا در دوران رژیم پهلوی، ترغیب، تصویب، تدوین و اجرای طرحها و قوانینی بود که بطور کامل در راستای منافعش بود. کنسرسیوم نفتی، اصلاحات ارضی و لایحه کاپیتولاسیون تنها بخشی از طرحهایی بود که امریکا در دوران رژیم پهلوی و با کمک سیاستمداران دست نشانده خود توانست به منصه ظهور برساند. طرحهایی که به سود امریکا بود و خسارات فراوان و جبرانناپذیری به ملت ایران تحمیل کرد.
مروری اجمالی بر پشت پرده امریکایی این طرحها و لوایح در تاریخ معاصر ایران نشان از اهداف شوم امریکا برای غارت منابع در جهت منافع خود دارد:
کنسرسیوم؛ ملیزدایی از نفت ایران
از جمله قراردادهای خسارتباری که با فشار امریکا در ایران به تصویب رسید، کنسرسیوم نفتی بود که رسما نفت ایران را به دول غربی واگذار کرد. متعاقب کودتای انگلیسی-امریکایی 28 مرداد 1332، امریکا در راستای اهداف سلطهجویانه خود در ایران، سعی کرد با تحمیل قرارداد کنسرسیوم ، نفت ایران را (که در سال 1329 ملی اعلام شده بود) به غارت ببرد. بر این مبنا در اواخر بهمن 1332 نمایندگان کمپانیهای بزرگ نفت آمریکا، شرکت نفت انگلیس و شرکتهای فرانسوی و هلندی، بدون حضور نماینده ایران، در لندن گرد هم آمدند و درباره تقسیم نفت ایران به توافق رسیدند.
سرانجام در مردادماه 1333 قرارداد کنسرسیوم به امضای دکتر علی امینی، وزیر دارایی و هوارد پیچ، معاون ریاست هیات مدیره شرکت استاندارد نیوجرسی و نماینده کنسرسیوم رسید. مدت قرارداد، حداکثر چهل سال در نظر گرفته شد.
فشار امریکا برای انعقاد کنسرسیوم
در هنگام طرح کنسرسیوم، محمدرضا پهلوی از مجلس خواست بدون اتلاف یک دقیقه آن را تصویب کند. به نوشته مسعود بهنود: «شاه در طول رسیدگی به لایحه با دل نگرانی جلسات مجلس را دنبال میکرد. تکتک نمایندگان را به دفترش میخواند و با استدلال این که: اگر یک واو قرارداد عوض شود آمریکاییها از قبول آن خودداری میکنند، از آنها میخواست که پیشنهادات خود را پس بگیرند.»
ایدن از سیاستمدارن بریتانیایی نیز در خاطراتش به تعجیل محمدرضا پهلوی در تصویب کنسرسیوم و خیانت مجلس ایران در این زمینه اشاره میکند و مینویسد: «شاه در جلوگیری از تاخیر مجلس در تصویب قرارداد و فشار به مجلس نقش قاطعی ایفا کرد. برغم آنکه بسیاری از نمایندگان مجلس دوره هجدهم از متن قرارداد که پیش نویس آن در لندن تهیه شده و از زبان انگلیسی ترجمه شده بود سر در نمی آوردند با این حال با 113 رای موافق و 5 مخالف و یک ممتنع آن را تصویب کردند. مجلس سنا هم با 41 رای موافق و 4 مخالف و 4 ممتنع آن را تایید کرد.»
محمدرضا پهلوی، امضای کنسرسیوم را یکی از اقدامات موفقیتآمیز خود دانسته و گفته است: «در آن موقع، پرزیدنت آیزنهاور، طی نامهای، از کوششهای من در حل مسئلهای که دولت مصدق ایجاد کرده بود قدردانی کرد.»
به نوشتۀ یرگین، با تصویب کنسرسیوم، ایالات متحده بازیگر عمده در صحنۀ نفت و سیاست متغیر در خاورمیانه شده بود و شرکت نفت ایران و انگلیس از آشوب ایران برنده بیرون آمد.
با استناد به گزارشهای تاریخی، انعقاد قرارداد کنسریوم شکستی خفتبار در تاریخ نفتی رژیم پهلوی به حساب میآید. به نوشته روزنامه آقشام چاپ ترکیه: «قرارداد کنسرسیوماین حقیقت را در ذهن ما زنده میکند که ایران در جنگ نفت شکست خورده.» و به اذعان دیوید پینتر از کارشناسان نفتی: «تشکیل کنسرسیوم به کمپانیهای عمده نفتی جهان کمک کرد تسلط خویش را بر اقتصاد نفت جهان اعمال کنند.» نویسنده غربی دیگری نیز در تحلیلهایش در مورد کنسرسیوم با اشاره به شکست فاجعهآمیز ایران در این قرارداد مینویسد: «از هر نظر که به کنسرسیوم در ایران بنگریم، معرف یک پیروزی چشمگیر بریتانیا و کارتلهای بیناللملی نفت و یک شکست فاجعهبار برای آرزوهای ملی ایران است.»
لایحه اصلاحات ارضی؛ خیانت پهلوی
یکی دیگر از طرحهایی که خسارتهای فراوانی برای ملت ایران به بار آورد، طرح اصلاحات ارضی بود. در دوران کندی، والتر روستو مشاور امنیتی او، سلسله رفورمهای اقتصادی و به ویژه طرح اصلاحات ارضی را در کشورهای امریکای جنوبی و جنوب غرب آسیا و آسیای جنوب شرقی تئوریزه کرد. بنابر گفته کارشناسان امریکایی، متعاقب این طرح کندی، ایران را به عنوان کشوری که امریکا میتواند در آن برنامههای اصلاحات خود را به اجرا درآورد انتخاب کرد.
در سال 1340 قانونی در مجلس تصویب شد که براساس آن قرار بود هر زمیندار یک دانگ از زمینهای خود را برای خود نگه دارد و 5 دانگ آن را بین کشاورزان تقسیم کند. این طرح که توسط امریکاییها تدوین شده بود مورد حمایت کندی و جانسون قرار گرفت و برای اجرا شدن این طرح، کاخ سفید تمایل خود را به نخستوزیری علی امینی آشکار کرد.
متعاقب انتصاب امینی به نخستوزیری، معاون وقت وزارت خارجه امریکا خطاب به کنگره امریکا اعلام کرد: «ایران با تشویق و کمکهای امریکا شروع به اجرای برنامه شجاعانهای که عبارت از تثبیت اوضاع سیاسی میباشد نموده.» از این رو امینی با پشتیبانی امریکا، و درحالی که مجلس شورا و سنا منحل بود، به تصویب «قانون اصلاحات ارضی» در کابینه دولت در تاریخ 19 دیماه 1340 اقدام کرد.
محمدرضا پهلوی در 21 فروردین 1341 به اتفاق فرح به آمریکا رفت و بار دیگر بر توصیههای کندی برای انجام رفورم اقتصادی صحه گذاشت و اقداماتی را با همین هدف به انجام رساند. شاه همچنین به رئیس جمهور امریکا قول داد این خواسته ایالت متحده را حتی اگر خیانت به ملت ایران باشد، اجرا کند. وی درباره تعهدش به امریکا برای اجرای برنامه اصلاحات ارضی میگوید: «به کندی قول دادم، که هر چه بگویند و هر برنامهای که داشته باشند، شخصا انجام میدهم، و بهتر است، دست از امینی بردارند. کندی هم از من قول ناموس(!؟) گرفت که به آمریکا خیانت نکنم، حتی اگر به قیمت خیانت به کشور و ملت ایران تمام شود، و من پذیرفتم.»
پیامدهای اصلاحات ارضی
قانون اصلاحات ارضی بلافاصله اثرات مخرب خود را بر معیشت مردم روستایی و به ویژه کشاورزان گذاشت. اولین و مهمترین نتیجه اجرای برنامه اصلاحات ارضی، کاهش محصولات کشاورزی و به تبع آن سرازیری سیل واردات از خارج بود. در یک سال پس از اجرای اصلاحات، تولید کشاورزی به نصف کاهش یافت. همزمان با اجرای مرحله دوم اصلاحات، دولت ناگزیر به خرید 60 هزارتن گندم از شوروی، 25 هزارتن ذرت و 14 هزارتن گندم از امریکا شد.
به نوشته مجله اکونومیست: «ایران که قبل از انقلاب سفید قسمتی از محصولات کشاورزی خود را صادر میکرد، در سال 1977 مبلغ 2/6 میلیارد دلار را صرف واردات محصولات کشاورزی کرد.»
ویلیام شوکراس نویسنده معروف هفته نامه “آبزرور” و “واشنگتن پست” اوضاع ایران بعد از اجرای اصلاحات ارضی که در راستای منافع امریکا بود را اینگونه به تصویر میکشد: «در فاصله 1970 تا 1976 بیش از 50 هزار روستایی از زمینهای خود محروم شدند، آن هم به خاطر هیچ…»
اجرای این قانون امریکایی چیزی جز نابودی معیشت مردم در بر نداشت. در سال 1353 رژیم پهلوی از نظر کشاورزی رسما اعلام ورشکستگی کرد. وزیر وقت کشاورزی اعلام کرد: «ما نمیتوانیم نیازهای داخلی خویش را تأمین کنیم و هیچ وقت قادر نخواهیم بود به خودکفایی کشاورزی برسیم. بنابراین همیشه واردکننده باقی خواهیم ماند.» وزیر کشاورزی در توجیه شکست برنامه اصلاحات ارضی و نابودی کشاوزی گفت: «این مسئله مهمی نیست ما نفت میفروشیم و در مقابل پرتقال میخریم.»
حسین فردوست از نزدیکترین افراد به محمدرضا پهلوی نیز به سودجویی امریکا در طرح اصلاحات ارضی اعتراف کرده و در این زمینه میگوید: «در نتیجه سیاست اصلاحات ارضی، قنوات رو به خشکی رفت و دهات تقسیم شده رو به خرابی گذارد. رعیت سابق هم با امکانات کم و اراضی کوچک و قطعه قطعه نتوانست تولید کند و از حمایت مالی مالک هم برخوردار نبود. همزمان با فقر روستاییان، انواع پروژههای دولتی با دلارهای نفتی شروع شد و روستاییان فقیر را جذب شهرها و مناطق پروژهها کرد. این دقیقاً یک طرح آمریکایی بود که ایران را محتاج واردات گندم از آمریکا نماید که عملی هم شد… ملاحظه میشود که آمریکاییها راههای متعددی برای ایجاد بازار فروش محصولات خود دارند و “اصلاحات ارضی” محمدرضا، یکی از این راهها بود.»
طرح کاپیتولاسیون؛ مصونیت امریکاییها در ایران
در اواخر اسفند 1340 سفیر آمریکا در تهران به طور رسمی به دولت ایران اعلام کرد که پرسنل نظامی آمریکا در ایران باید از امتیازات و مصونیتهایی که برای «اعضای کادر فنی و تشکیلاتی» تعیین شده، هماهنگ با قانون نهایی «کنوانسیون سازمان ملل درمورد مصونیتها و روابط دیپلماتیک» که در تاریخ 18 آوریل 1961 میلادی در وین امضاء شد، برخوردار شوند. این سفارتخانه سپس توصیه کرد اصل مذکور در مورد سایر کارمندان غیرنظامی یا پرسنل نظامی وزارت جنگ آمریکا و افرادی که بخشی از خانواده آنها را تشکیل میدهند و حضور آنها در ایران توسط دولت شاهنشاهی قانونی اعلام شده، اجرا شود.
براساس اسناد و مدارک موجود، نه تنها طرح کاپیتولاسیون، که تصویب آن نیز به امر مقامات امریکایی صورت گرفت. در گزارش “خیلی محرمانه” استوارت راکول (کاردار موقت سفارت آمریکا در تهران) خطاب به وزارت امور خارجه آمریکا در تاریخ 31 ژولای 1964(9 مرداد 1343) در مورد فشار سفارت امریکا در تصویب کاپیتولاسیون آمده است: «به دنبال تحریکات مداوم این سفارت، تصویب کنوانسیون وین و یادداشتهای مبادله شده ضمیمه آن، که وضعیت پرسنل نظامی آمریکا در ایران را تشریح مینماید در مجلس ایران پیشرفت چشمگیری کرده است.» در ادامه این گزارش آمده است: « قبل از ارائه این لایحه به مجلسین، ما [سفارت امریکا] با نمایندگان کلیدی مجلس شورای ملی در تماس بودهایم تا از “تصویب بی دردسر” آن اطمینان حاصل کنیم.»
میرفندرسکی (معاونت پارلمانی وزارتخارجه) هم درباره فشار سفارت امریکا و سازمان سیا برای تصویب کاپیتولاسیون میگوید: «با آقای هرتسن (مشاور سیاسی سفارت آمریکا و مأمور سازمان سیا) ساعتها صحبت کردیم… او گفت: این را کنگره از ما میخواهد، سناتورها میخواهند و گفتهاند که باید اینطور باشد.»
بر اساس اسناد سفارت امریکا، محمدرضا پهلوی تحت فشار مقامات امریکایی از مجلس خواست این لایحه بدون هیچ دردسری تصویب شود. به گزارش سفارت آمریکا در 12 اکتبر 1964 (20 مهر 1343) : «کنوانسیون وین و لایحه قانونی در خصوص کاربرد آن در مورد پرسنل نظامی ایالات متحده در ایران، برای بررسی سریع در دستور کار جلسه علنی مجلس قرار گرفته است و احتمالا هفته آینده، بعد از انتخاب هیأت رئیسه و اعضای کمیسیونها، مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت. شاه به زیردستانش پیغام داده است که او هیچگونه دردسری را نمیخواهد. ما انتظار داریم که تصویب هر دو لایحه بدون هیچ مشکل آشکاری انجام شود.»
سالها بعد، امریکا به صراحت به نقض حاکمیت ملی ایران در اثر تصویب کاپیتولاسیون اشاره کرد. براساس یک گزارش “خیلی محرمانه” از سرهنگ تویچل (فرمانده آرمیش مگ) به نیکلاس تیچر (قائم مقام رئیس هیأت سفارت آمریکا) به تاریخ هجدهم ژانویة 1970 (28 دی 1348): «دولت ایران صریحا و طبق ماده 31 کنوانسیون وین، اختیارات قضائی داخلی خود را در مورد ارتکاب جرائم جنائی توسط اعضای هیأتهای نظامی آمریکا در ایران، به ایالات متحده واگذار نموده است. رسیدگی به جرائمی که اعضای هیأتهای نظامی آمریکا در ایران مرتکب میشوند و در محدوده قانون جزای عمومی نظامی آمریکا است، در حیطة اختیارات قضایی ایالات متحده میباشد… دولت ایران با اجازه دادن به ایالات متحده جهت اعمال اختیارات قضایی خود در ایران، به طور ضمنی اختیارات قضایی خود را متوقف نموده است و خواستار آن است که ایالات متحده اختیارات قضایی را مورد استفاده قرار دهد…»
(https://www.mashreghnews.ir/news/900042)
به گفته بسیاری از نزدیکان دربار پهلوی، اتکای رژیم مطلقاً به غرب بوده و اختصاصی به امریکا و انگلیس نداشته است، اما تکیه محمدرضا پهلوی بر آمریکا و انگلیس جنبه استثنایی داشته وی دوام و بقای سلطنت خویش را در گرو حمایت لاینقطع آن دو قدرت غربی می دانسته است.
دولت استعماری انگلستان از همان دوران طفولیت و کودکی شاه، کسانی را به عنوان مستخدمه و معلم زبان و پیش خدمت در مدرسه لُه رُزه ی سوئیس و غیره کنار وی گماشته بود تا از ابتدا اخلاق و روحیات و تعلیم و تربیت شاه آینده ایران را در جهت حفظ منافع انگلیس مدنظر و تحت کنترل قرار دهد امری که موجب شد شاه، بویژه پس از طراحی و اجرای کودتای 28 مرداد علیه مصدق از ناحیه سرویسهای اطلاعاتی انگلستان، حافظ صد در صد منافع انگلیس در ایران باشد.
چنانچه خود پارسونز اعتراف می کند: «قدر مسلم این بود که دوام رژیم شاه و توفیق او در اجرای برنامه هایش به سود ما بود. بعید به نظر می رسد که هیچ رژیم دیگری در ایران منافع اقتصادی و بازرگانی و هدف های سیاسی و استراتژیک ما در ایران را بهتر از رژیم شاه تأمین نماید».(آنتونی پارسونز،غرور و سقوط،مترجم: حسنپاشا شریفی، تهران: راه نو، 1363،ص 39 ) و نیز می گوید: «ایران در فاصله سالهای 1974 تا 1978 وسیع ترین بازار صادرات انگلستان در خاورمیانه به شمار می رفت و هزاران میلیون پوند ارز مورد نیاز انگلستان را در شرایط دشوار اقتصادی تأمین می کرد».(همان، ص 207)
(وابستگی پهلوی به قدرتهای خارجی؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی: https://psri.ir/print.php?id=f2sddjhk)
2. بدبینی و تردید شاه نسبت به اطرافیان خود ریشه در شخصیت روحی وی و برخی مسائل تاریخی داشت.خداداد فرمانفرمائیان رئیس بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه ایران در ان دوره در کتاب خاطرات خود در این باره چنین می نویسد:«شاه یک عدم اعتمادی نسبت به رجالی که با ایشان کار میکردند داشت که شاید ریشه تاریخی داشت و ریشههای این بیاعتمادی در وقایع دهههای قبل نهفته بود؛ لذا به سخنان و نظرات و پیشنهادات همکاران نزدیکشان خیلی با دید شک و تردید نگاه میکردند و بعضی وقتها هم با ظن قوی؛ یعنی نمیخواستند که کسی در زمینهای یا در قسمتی از کارها، آنچنان قدرت پیدا کند که بتواند خود تصمیمات لازم را بگیرد و به اجرا گذارد و عملی بکند. به این جهت بود که سعی میکردند به هر کسی بفهمانند که اختیار و قدرتش یک حدی دارد و باید در یک حدی باشد و از آن نبایستی تجاوز بکند.»(خداداد فرمانفرمائیان، توسعه در ایران؛ خاطرات خداداد فرمانفرمائیان، عبدالمجید مجیدی، منوچهر گودرزی، تهران، گام نو، 1380، ص 451)
3. شریف امامی درباره مشکلات کار کردن با شاه گفت: او تصور می کند که از نظر توانایی و تجربه از هر یک از وزیرانش صلاحیت بیش تری برای اداره کشور دارد. انتظار دارد که هر تصمیم کوچکی هم به احاله شود و اگر شریف امامی به ابتکار خود تصمیمی اتخاذ کند، شدیدا عصبانی می شود. سه یا چهار سال پیش این طور نبود. علاء و اقبال بعضا قابل نکوهش اند زیرا همه چیز را به او احاله می کردند. اما حکومت فردی و استبدادی به تازگی به مذاق او خوش آمده که گردش کار دولت را فلج کرده است. شریف امامی این را ناشی از ترس می داند، به ویژه ترس از مداخله خارجی. او یادآور شد که در مسائل مربوط به نیروهای انتظامی و ژاندارمری حق دخالت ندارد و از همان آغاز شاه به او گفت که در امور خارجه نیز مداخله نکند. هنگامی که از شریف امامی سوال کردم منظور از مداخله خارجی چیست توضیح داد که شاه نسبت به آمریکایی ها (امثال قرنی) و روس ها مظنون است…»( ایرج امینی، بر بال بحران: زندگی سیاسی علی امینی، تهران، نشر ماهی، 1388، ص 202)
این سخن شریف امامی در خصوص بدبینی شاه به آمریکاییها وروس ها در اواخر سلطنت خود و در راستای تئوری توطئه بود که بعدها در کتاب «پاسخ به تاریخ» از سوی شاه مطرح شد که شاه مشکلات کشور را ناشی از مداخلات و تحرکات خارجی و بیرونی و پشت کردن امریکا به وی و تحرکات روسها می دانست در حالی که اسناد تاریخی و مدارک کشف شده از سفارت آمریکا در ایران به خوبی مبین این موضوع است که غرب از هیچ گونه تلاشی در جهت تقویت پایه های رژیم پهلوی در ایران دریغ نمی ورزید.
وابستگی شاه به آمریکا و انگلیس